کد خبر 960564
تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۳

لعنت شدگان واقعی آنانند که حق را شناخته و میثاق استقامت بسته باشند اما از سر دنیا طلبی پیمان بشکنند و سپس، برای کتمان «انحراف»، دست به «تحریف» موازین و حقایق بزنند.

به گزارش مشرق، «محمد ایمانی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:


۱- راننده تاکسی پیش پای علامه ترمز کرد و بی‌مقدمه گفت: «آقای جعفری! خدا هست یا نه؟»! علامه تعجب کرد. باتانی گفت: «آخر اینجا و این طوری که نمی‌شود استدلال کرد، باید وقت بگذاری و بشنوی! اما مرد راننده بی‌حوصله‌تر از این حرف‌ها بود؛ دوباره گفت: «آقای جعفری هوا گرمه، من هم مسافر دارم، یک کلمه بگو خدا هست یا نه؟»!


۲- اوایل انقلاب بود و بحث و مجادلات معرفتی با گروه‌های غیراسلامی، به درون محافل خانوادگی هم سرریز شده بود. آن شب، در یک جمع فامیلی بحث بود. هرچه استدلال می‌کردند، فرد مقابل که رگه‌هایی از شبهات مارکسیستی در ذهنش نشسته بود، نمی‌پذیرفت و می‌گفت خدا نیست! رخت خواب‌ها را انداخته بودند اما بحث ادامه داشت… تدریجاً گفت‌وگوها فروکش کرد. انگار همه خوابیده بودند. اما هم او که ساعتی درباره نبودن خدا حرف زده بود، خوابش نمی‌برد. ذهنش درگیر بود، چنان درگیر که با خود زمزمه کرد: «اما اگر خدا و قیامتی باشه… پدر تو یکیُ در میارن».


۳- با تردید و گمان باید زیست، یا با اطمینان و یقین؟ کدام مسیر هموارتر است؟ آیا رواست بشر درباره پروردگار خود شک کند؟ امام حسین علیه‌السلام در دعای عرفه عرض می‌کند «اِلهی… مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ اِلی دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ… عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً. خدایا کی پنهان و غائب بوده‌ای، تا نیازمند به دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده‌ای، تا آثار و نشانه‌ها، وصل کننده به تو باشند؟ کور است دیده‌ای که تو را بر خود مراقب نبیند. و زیان و خسران است تجارت بنده‌ای که از محبّتت برای او سهمی قرار نداده‌ای».


۴- اما آدمی اغلب به‌خاطر بی‌مبالاتی، چنان در پیله خود می‌تند و حجاب بر حجاب می‌کشد، که باید چون ماهی غرقه در وسعت دریا، برایش دلیل بیاوری؛ که دریا هست و موجودیت او به همان دریا بسته است! فریفتگی و توهم بی‌نیازی در عین ناتوانی، اعتماد به نفسی کاذب به آدمی می‌دهد. خداوند در سوره کهف، داستان فردی با همین مختصات را بازگو می‌کند که رویکردش موجب نابودی همه دارایی‌اش شد. او که دو باغ بزرگ و پرآب و پرمحصول داشت، هنگام ورود به باغ گفت: «من گمان نمی‌کنم هرگز این باغ نابود شود. و گمان نمی‌کنم قیامت برپا گردد. و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از اینجا خواهم یافت». شخصیت و روانشناسی این انسان از خود متشکر، بی‌نسبت با نگرش برخی مردم و مدیران بهره‌مند روزگار ما نیست.


۵- معجزه، پلی از دنیای مادی به معنا و باطن هستی است. در قرآن حکیم ذکر شده که کسانی از خداوند برای اطمینان قلب، تقاضای معجزه کردند. یکی حضرت ابراهیم (ع) که عرض کرد «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی» و دوم، حواریون حضرت عیسی (ع) که مائده آسمانی خواستند و گفتند «نُریدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا». قرآن می‌فرماید «یاد کن زمانی را که حواریون گفتند ای عیسی پسر مریم، آیا پروردگار تو می‌تواند برای ما از آسمان مائده‌ای فرو فرستد؟ گفت اگر ایمان دارید، از خدا پروا کنید و پس از این همه نشانه‌ها که بر رسالت من است، نشانه دیگر مخواهید. گفتند می‌خواهیم از آن بخوریم و دل‌هایمان بدان اطمینان یابد… عیسی پسر مریم گفت پروردگارا، از آسمان مائده‌ای بر ما فروفرست تا برای ما عیدی باشد… خداوند گفت: من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، اما هر کس از شما پس از آن کفر بورزد، او را چنان عذاب کنم که هیچیک از جهانیان را آن‌گونه عذاب نکرده‌ام». با وجود مشاهده معجزات الهی، باز هم «یهودا اسخریوطی» به حضرت عیسی خیانت کرد.


۶- یهودیان با وجود مشاهده معجزات الهی، مسیر انحراف در پیش گرفتند. خداوند، مستضعفان بنی اسرائیل را نجات و برتری داد. آنها وقتی به دریا رسیدند و دیدند از پشت سر سپاه فرعون می‌آید، گفتند به ما رسیدند و کار تمام است. اما با معجزه الهی، دریا شکافته شد، آنها عبور کردند و فرعونیان غرق شدند. حکم انصاف و وجدان و عقل این بود که به وحدانیت خدا گردن نهند. اما هنوز خیسی دریا بر تن‌شان بود که به جاهلیت بازگشتند. «بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم و آنان بر قومی گذشتند که بت می‌پرستیدند. گفتند ای موسی برای ما نیز خدایی بساز، همانطور که آنها خدایانی دارند. موسی گفت شما گروهی نادان هستید». (آیه ۱۳۸ سوره اعراف)


۷- خداوند می‌فرماید یهود را به‌خاطر پیمان‌شکنی لعنت و دچار قساوت قلب کردیم. «فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهًْ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ… و [یاد کن] زمانی را که موسی به قوم خود گفت… ای قوم من به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته، درآیید و به عقب بازنگردید که زیانکار خواهید شد. گفتند ای موسی در آنجا مردمی ستمگر هستند و تا آنان بیرون نروند ما هرگز وارد آن نمی‌شویم... دو مرد از کسانی که از خدا می‏‌ترسیدند و خدا به آنان نعمت داده بود گفتند از آن دروازه بر ایشان وارد شوید که اگر از آن درآمدید، قطعاً پیروز خواهید شد و اگر مؤمنید به خدا توکل کنید. گفتند ای موسی تا وقتی آنان هستند، ما هرگز پای در آن سرزمین ننهیم. تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید که ما همین جا می‌‏نشینیم. موسی گفت پروردگارا من جز اختیار خود و برادرم را ندارم، پس میان ما و این قوم نافرمان جدایی بینداز. خدا فرمود آن سرزمین چهل سال بر ایشان حرام شد، در بیابان سرگردان خواهند بود.» (آیات ۱۳ تا ۲۶ سوره مائده).


۸- امیر مومنان علی علیه‌السلام در خطبه قاصعه، ماجرای معجزه‌خواهی گروهی از کفار مکه را روایت می‌کند: «و بدانید پس از هجرت و ادب آموختن از شریعت به خوی بدویت بازگشتید و پس از پیوند دوستی، دسته دسته شدید… اگر شما به چیزی جز اسلام پناه بردید، کافران با شما پیکار خواهند کرد، آنگاه نه جبرئیل ماند و نه میکائیل، و نه مهاجران و نه انصار که شما را یاری کند… من با پیامبر (ص) بودم، هنگامی که مهتران قریش نزد وی آمدند و گفتند تو دعوی کاری بزرگ می‌کنی... ما چیزی را از تو می‌خواهیم، اگر پذیرفتی و به ما نمایاندی، می‌دانیم تو پیامبری وگرنه می‌دانیم جادوگری دروغگویی. گفت چه می‌خواهید؟ گفتند این درخت را بخوان تا با ریشه برآید و پیش روی تو درآید. گفت خدا بر هر چیز تواناست؛ اگر برای شما چنین کرد، می‌گروید و به حق گواهی می‌دهید؟ گفتند آری. گفت من آنچه را می‌خواهید به شما نشان خواهم داد. و من می دانم به راه خیر باز نمی‌گردید. و در میان شما کسی است که در چاه افکنده شود و کسی است که گروه‌ها را به هم پیوندد و لشکر فراهم آورد».


۹- «پیامبر سپس گفت: ای درخت اگر به خدا و روز رستاخیز گرویده‌ای و می‌دانی من فرستاده خدایم، با رگ و ریشه از جای بر آی، و پیش روی من درآی به فرمان خدای. پس به خدایی که او را به راستی برانگیخت، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جای برآمد، بانگی سخت کنان و چون پرندگان پر زنان تا پیش روی رسول خدا (ص) بیامد، و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا گسترد… چون این معجزه را دیدند، از روی برتری جویی و گردنکشی گفتند بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر بر جای ماند. پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوی او نهاد، پیش آمدنی سخت شگفت‌آور، و با بانگی هر چه سخت‌تر. چنانکه می‌خواست خود را به رسول خدا بپیچد. پس، آنان از روی ناسپاسی و سرکشی گفتند این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود. و او درخت را چنان فرمود. پس درخت باز گشت و من گفتم لا اله الا الله، ای فرستاده خدا! من نخستین فردم که به تو گروید، و نخستین کس که اقرار کرد درخت، آنچه را فرمودی به فرمان خدا به‌جا آورد تا پیامبری تو را گواهی دهد و گفته تو را بزرگ دارد. پس آنان گفتند ساحری است دروغگو، شگفت جادوگری و در جادوگری چه سبک دست! چه کسی تو را در کارت تصدیق کند، جز او؟! و منظورشان من بودم».


۱۰- روزگار گشته و مردم و مسئولان ما را به عرصه آورده است. باز هم حکایت شهود و غیب عالم است، حکایت توحید و شرک، حکایت ایمان و استقامت یا کفر و تردید. ما کم معجزه ندیدیم در روزگار معاصر خود و نباید مانند کسانی که دزد به ایمانشان زده و تمام اندوخته‌شان را برده - مانند قوم بد عاقبت موسی (ع) - با پیشامدها و ابتلائات مواجه شویم. البته نباید درباره یک موضوع مهم که کمینگاه شیطان است، دچار اشتباه و بدفهمی شد. قرار نیست - بلکه سنت الهی خلاف این است- که زندگی بشر صرفاً با معجزه و قدرت‌نمایی خداوند بگردد؛ که اگر قاعده می‌شد، دیگر اراده و اختیار بشر و ابتلا و آزمایش و امتحان مفهوم پیدا نمی‌کرد. معجزه تنها نشانه است، حاکی از این حقیقت که دست خداوند بالای همه دست‌هاست؛ و اینکه مشروط به یاری دین خدا، خداوند شما را یاری می‌کند و به شما ثبات قدم و استقامت می‌بخشد. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا الله یَنصُرکُم وَیُثَبِّت أَقدامَکُم». قرار نیست معجزه، راه تدبیر و تلاش و مجاهدت و خطرپذیری را ببندد؛ هر چند که خداوند، مردمان مومنی را که از تدبیر و تلاش و مجاهدت کم نگذاشته باشند، سر بزنگاه خطرات مدد می‌کند.


۱۱- آنچه برای امروز ما مهم است، اینکه اقتضای شرایط پس از مشاهده معجزه، با قبل از آن یکی نیست؛ چنانکه خداوند به حواریون هشدار داد. اینجا مرز جهل و علم، و تسلیم یا لجاجت است و نمی‌توان حساب آگاه شدگان را با جاهلان یکی پنداشت. نمی‌شود هم خدا را باور داشت و هم به مستکبران عالم امید بست. مقدمه ایمان، کفر به طاغوت است. «قد تبیّن الرشدُ مِن الغَیّ فَمَن یکفر بالطاغُوتِ وَ یُومِن بالله فقد استمسک بالعروه الوُثقی». آیا ما در روزگار خود، از معجزات و نصرت‌های بی‌انتهای الهی کم دیده‌ایم؟ آیا زنده شدن یک ملت مرده و تو سری‌خور و رویش‌های نو به نو انقلاب، باور کردنی است؟ هیچ سیاستمدار یا صاحب نظر علوم سیاسی در دنیا باور می‌کرد امپراتوری آمریکا، درست از کشوری که شیطان بزرگ بر آن سیطره داشت و جزیره ثبات و ژاندارم خود برای اداره منطقه می‌دانست، دچار زلزله شود؟ آیا این شبیه جوشش نهضت معارضه با فرعون از قلب کاخ او نیست؟


۱۲- اینکه انقلاب اسلامی، در دوره استیلای دو امپراتوری کمونیستی و کاپیتالیستی به پیروزی برسد و در منطقه شاخ و برگ بگستراند، به دور از شرایط پیروزی معجزه‌آسای نهضت صدر اسلام در مقابل دو امپراتوری روم و ایران است؟ چه کسی می‌تواند بگوید شکست آمریکا در طبس و سایر کودتاها، شکست تحرکات چند لایه سازمان‌های با نفوذ نفاق، یا پیروزی در جنگ نابرابر ۸ ساله و سپس، مقاومت در مقابل تحریم‌ها، و سلسله پیروزی‌های جبهه مقاومت اسلامی در جنگ عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن -که بر اساس محاسبات مادی هرگز مقدور نبود- چیزی جز معجزه و نصرت الهی است؟! این روند چهل ساله باید یقین ما را برای همت و عمل مجاهدانه کامل کرده باشد، نه اینکه کسانی از ما -خدای ناکرده- آهنگ ارتجاع و تردید و ارتداد کنند. لعنت شدگان واقعی آنانند که حق را شناخته و میثاق استقامت بسته باشند اما از سر دنیا طلبی پیمان بشکنند و سپس، برای کتمان «انحراف»، دست به «تحریف» موازین و حقایق بزنند.