به گزارش مشرق، «شینزو آبه» یا آنطور که خود ژاپنیها دوست دارند تلفظ شود، «آبه شینزو»، چهارشنبه 22 خرداد قرار است به تهران بیاید. از چند هفته قبل برخی رسانهها تمرکز عجیبی بر روی این مسئله ایجاد کرده و به صورت ویژه به آن میپردازند؛ حدس این مسئله چندان سخت نیست که بدانیم باز هم اصلاحطلبان در این ماجرا میداندارند. موضوع به نوعی برای افکارعمومی بازنمایی شده است که قرار است بعد از دیدار نخستوزیر ژاپن با مقامات ایرانی، عملاً تاریخ مناقشات ایران و آمریکا بویژه طی چند سال اخیر به دو بخش تقسیم شود؛ قبل از آمدن آبه و بعد از آمدن او!
بیشتر بخوانید:
فرصت سفر نخستوزیر ژاپن به ایران
صورتِ آنچه مدام تکرار میشود هم چیز پیچیدهای نیست؛ «شینزو آبه نخستوزیر ژاپن برای میانجیگری میان ایران و آمریکا به تهران میآید». مسئلهی متن پیش رو بررسی این گزاره است که آیا تمرکز رسانهای بر روی این موضوع و تبدیل کردن آن به یک خط خبری مهم و تاثیرگذار در کشور با «عقل سیاسی» و به طور کل هرنوع عقلی سازگار هست یا خیر؟
مفهوم میانجیگری مشخص است؛ توضیح خیلی ابتداییاش این است که نخستوزیر ژاپن به ایران میآید و هدفش این است که به ایران بگوید شما قدری کوتاه بیایید، ما هم از آمریکا خواهش خواهیم کرد که مقداری کوتاه بیایند تا این منازعات فیصله یابد.
برای پاسخ به سوال اصلی این متن، یعنی نسبتِ تمرکز و تبلیغ بر روی این موضوع با عقل سیاسی، کافی است همهی حالتها را در نظر بگیریم، به نوعی که «حصر عقلی» هم داشته باشد یعنی خارج از این حالتها، وضعیت دیگری متصور نباشد. پس از طرح این میانجیگری، یا ایران آن را قبول خواهد کرد و یا آن را پس میزند و از این دو حال خارج نیست. فرض کنیم پس از شرطی شدن افکار عمومی در جریان میانجیگری، ایران پیشنهاد ژاپن را نپذیرد؛ اتفاقی که میافتد آن است که افکار عمومی در ایران و حتی در جهان میتواند به این نتیجه برسد که جمهوری اسلامی مخالف عادی شدن اوضاع و پایان مناقشات اخیر است، لذا خودبخود محکوم میشود.
اما فرض کنیم ایران پیشنهاد میانجیگری را بپذیرد؛ حال سوال این است که ایران باید اساساً از کدام موضعش کوتاه بیاید تا میانجیگری اتفاق بیفتد؟ مواضع آمریکاییها علیه ایران واضح است، آنها میگویند ایران عملاً دست از فناوری هستهای صلحآمیز بردارد، درباره منطقه به سیاستهای آمریکا تن بدهد و در زمینه موشکی هم از توان دفاعیاش چشمپوشی کند تا هرگاه آمریکا اراده کرد هر بلایی خواست سرش درآورد. خب حالا ایران از کدام یک از این موضوعات و تا چه اندازه باید کوتاه بیاید؟ و در عوض آمریکا از کدام موضع عقبنشینی کند؟ ایران به هر اندازه از هرکدام از موضوعات کوتاه بیاید عملاً امتیازی به آمریکا واگذار کرده که آمریکا در تمام این سالها با هر گزینهای مانند تحریم و تهدید نظامی نتوانسته بود عملی کند و نهایتاً نیز از بسیاری از مواضعش در پی مقاومت ایران عقبنشینی کرد. اما آمریکا احتمالاً خواهد گفت که دیگر به ایران حمله نخواهد کرد(چیزی که اساساً از همان ابتدا هم عملیات روانی بود و واقعیتی نداشت) و در بهترین حالت برخی تحریمهای جدید را به میزان بسیار کمی تخفیف خواهد داد تا ایران بر سر میز مذاکره بنشیند! یا احیاناً با تداوم میانجیگریها باز هم ایران امتیاز بدهد.
نتیجه چه میشود؟ عملاً آنچه آمریکا از ابتدا با راهبرد فشار و مذاکره به دنبال آن بوده تحقق مییابد؛ یعنی ایران از مواضعش، به هر میزانی، کوتاه میآید و امتیازاتی به آمریکا میدهد و البته آمریکا احتمالاً باز هم به نقطهی شروع منازعه اخیر برنمیگردد.
«میدان بازی» یا «زمین نبرد» مهمترین فاکتور در تعیین پیروز و مغلوب یک منازعه است و آن طرفی که زمین بازی را تعیین میکند میتواند از پیش خود را پیروز یا مغلوب هم بداند. در بازی فشار-مذاکره-میانجی، عملاً بازی کاملاً در اختیار آمریکاست و در هر حالتی این ایران است که امتیازاتی واگذار کرده و از پیش بازنده محسوب میشود. در حالی که اساساً زمین بازی چیز دیگری است و بازی کردن در این زمین با هیچ عقل سیاسی همخوانی ندارد.
میدان بازی اصلی آن است که علیرغم اینکه ایران به تمام تعهدات سنگینش در برجام عمل کرده، اما آمریکا نه تنها به هیچ تعهدی متعهد نبوده بلکه از برجام هم خارج شده و تحریمهای جدید اعمال کرده و اروپا هم نه تنها آن را جبران نکرده بلکه در عمل به تحریمهای آمریکا پیوسته است! لذا دعوای اصلی بر سر این است که آمریکا باید نه تنها اقداماتش را جبران کند و تحریمها را بردارد بلکه به دلیل تمام این جنایتها از ناحیه بینالملل تنبیه هم بشود؛ حال ترک این بازی -که ذیل استراتژی مقاومت کاملاً توجیه عقلانی دارد و در عمل نیز کارآمدتر از گزینههای دیگر بوده- و تغییر میدان به مسئلهی فشار-مذاکره-میانجی عملاً با چه عقل سیاسی سازگار است و در واقع کدام پازل را تکمیل میکند؟ پازل ترامپ یا ایران؟
در جلسهی ماه رمضانی برخی رسانهایها با یکی از مسئولان ارشد وزارت خارجه، آن فرد نیز نسبت به تغییر زمین بازی هشدار داده و اینگونه ابتکارات را از تفکرات شیطانی نتانیاهو توصیف میکرد. حال چگونه است که برخی اصلاحطلبان عملاً در همین میدان شیطانی نتانیاهو یکهتازی میکنند؟
البته اصلاحطلبان در تعیین زمینهایی که همه سوی آن علیه منافع ملی است تبحر ویژهای دارند؛ ماجرای برجام یکی از مهمترین آنهاست که پیش از این بارها درباره آن صحبت شده است.