یکی از آزادگان ماجرای شکنجه‌گر بعثی که پس از ارادت به مرحوم ابوترابی در راه دفاع از حرم به شهادت رسید را نقل کرد.

به گزارش مشرق، «عبدالکریم مازندرانی» از آزادگان دوران دفاع مقدس که چهار سال از عمر خود را در اردوگاه تکریت ۱۱ به سر برد، با اشاره به چگونگی اسارت خود اظهار داشت: اسفند ۶۵ اسیر شدم و شهریور سال ۶۹ نیز آزاد شدم. چون در اردوگاه مفقودالاثرها بودم تا مدت‌ها سعادت آشنایی با حاج آقا ابوترابی را نداشتم؛ چرا که ایشان در اردوگاه‌های ثبت نام شده در صلیب سرخ حضور داشت.

وی به شنیده‌های خود در دوران اسارت در خصوص حاج آقا ابوترابی اشاره کرد و گفت: شنیده بودم که یکی از دوستان بیان کرده بود نماینده ولی فقیه در قزوین جزو اسرا است، ولی بیش از این چیزی به خاطر ندارم که تا قبل از دیدن ایشان شنیده باشم. روزهای آخر که قرار بود آزاد شویم سه روز در کنار حاج آقا بودم و ایشان را از نزدیک زیارت کردم. در همان سه روز متوجه این بخش از شخصیتش شدم که انسانی بسیار آرام بود و موضوعات را به خوبی نظاره می‌کرد و توجه داشت که ما چه می‌کنیم. در اردوگاهی که ما حضور داشتیم کارهای انقلابی زیادی انجام می‌دادیم، مثلاً سربند درست می‌کردیم یا کارهای دیگر، ایشان با تعجب به این کارها نگاه می‌کرد، چون عادت نداشت کاری را سریع انجام دهد و احساس می‌کرد ما تند حرکت می‌کنیم البته که ما در اردوگاه ۱۱ تکریت شرایط خاص و ویژه‌ای داشتیم.

وی افزود: ابوترابی به معنای کامل کلمه «عبد» بود به این معنا که خدا را بنده متواضع، رحما بینهم و مشمول همین آیه بود. با هر فرد اسیری که برخورد داشت با مهربانی و اثرگذاری عمیق رفتار می‌کرد. به حرف و سخن افراد گوش می‌کرد. پس از آزادی که ارتباط من با ایشان بیشتر شد فهمیدم که در ارتباط با مردم با عطوفت و مهربانی و گشاده رویی برخورد می‌کند.

مازندرانی تصریح کرد: شعارش این بود که خدمتگزار باشیم. دغدغه‌ای که امروز مردم نسبت به مسوولان دارند و فردی را می‌خواهند که بدون طمع خدمتگزار مردم باشد، مرحوم ابوترابی هیچ طمعی نداشت، در عبادت و خدمت به بنده‌ها، انجام کارهای فرهنگی، خدماتی و ورزشی نفر اول بود و این از عهده من و بسیاری دیگر خارج است که در همه چیز اول باشیم، این جزوی از خصوصیات مرحوم ابوترابی بود.

این اسیر اردوگاه ۱۱ تکریت در ادامه بیان کرد: ازدیگر نکات رفتار مرحوم ابوترابی این بود که با رفتار و اخلاق خوب افراد را جذب خود می‌کرد. بنده چون طلبه بودم سعی می‌کردم با سربازان عراقی صحبت و آن‌ها را با انقلاب اسلامی آشنا کنم، اما مرحوم ابوترابی اینطور نبود. در بیمارستان اردوگاه تکریت با ۲۰ نفر از پرستارها و پزشکان که اکثر آن‌ها شیعه بودند توانستم رابطه خوبی ایجاد کنم، منتها یکی از همین افراد وقتی در اردوگاه رفتارهای بدی از خود نشان داد ما هم در مقابل با سردی رفتار کردیم و رابطه قبل را نداشتیم، حاج آقا در همه حال با افراد خوب بود، شنیدم یکی از بعثی‌ها در حال کتک زدن حاج آقا ابوترابی کابل از دستش می‌افتد، حاج آقا دولا شد و کابل را دو دستی به بعثی داد، این رفتار او چنان تاثیر در سرباز گذاشت که او را متحول کرد، یعنی نه تنها برخورد تندی با او نداشت بلکه با احترام رفتار کرد. با اینکه بعثی‌ها بسیار سرسخت بودند، اما رفتار خوب حاج آقا روی آن‌ها نیز تاثیرگذار بود. ما اگر کاری می‌کردیم و عراقی‌ها را جذب می‌کردیم در حد یک ریسک کوچک آن‌هم در ارتباط با سربازان عراقی بود، اما هنر ابوترابی این بود که روی سخت‌ترین انسان‌ها تاثیر می‌گذاشت.

وقتی در تاریخ می‌خواندیم که امام موسی کاظم (ع) در زندان بر زندانبان‌های خود تاثیر می‌گذاشت تنها شنیده بودیم، اما همین رفتار را در عمل مرحوم ابوترابی دیدیم. در واقع این موضع در اعمال ایشان قابل مشاهده بود که حتی پلیدترین افراد را با رفتار درست هدایت می‌کرد. نمونه آن فردی به نام کاظم از شکنجه‌گران عراقی بود که با گذشت زمان از مریدان حاج آقا ابوترابی شد و بعدها نیز در دفاع از حرم به شهادت رسید. این سند صدق انقلاب اسلامی است که فردی شکنجه‌گر بعثی را شهید مدافع حرم می‌کند.