طی ۶ سال گذشته، در دو نقطه با دو فرمول با دشمن مواجه شده‌ایم. یکی مدل برجام با اهداف اقتصادی، و دیگری مدلی شبیه به.... آنچه با پهپاد فوق مدرن آمریکا کردیم.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


فرمول برجام یا فرمول پهپاد مسئله این است

جعفر بلوری در کیهان نوشت:

۱- طبق گزارش‌های دقیق، ۱۴ اردیبهشت ماه سال جاری، وقتی اولین موشک مقاومت فلسطین در سرزمین‌های اشغالی به زمین نشست، «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی فوراً با ژنرال السیسی تماس گرفت و از او خواست، میانجیگری کند! این میانجیگری ۴۸ ساعت طول کشید تا به نتیجه برسد اما در این مدت، چیزی نزدیک به ۷۰۰ موشک به اسرائیل شلیک شده بود. تحلیل‌ها راجع به دومین عقب‌نشینی فوق سریع رژیم صهیونیستی از همان ساعات نخستینِ آتش بس شروع شد که تقریباً همه آنها به این نقطه می‌رسیدند: «تغییر معادله جنگ به نفع مقاومت به دلیل دسترسی این جنبش به موشک‌های پیشرفته و گسترده.»

چند سالی می‌شود دیگر خبری از جنگ‌های ۳۳ روزه و ۲۳ روزه و… نیست و اگر جنگی بین مقاومت فلسطین و صهیونیست‌ها شروع می‌شود، تل‌آویو به سرعت برق دست به دامان میانجی شده و خواستار «آتش‌بس» می‌شوند. تجربه دو جنگ آخر غزه که هر دو کوتاه بوده‌اند می‌گویند، معادله که تغییر می‌کند، جنگ کنار گذاشته شده و گزینه «حل دیپلماتیک مسائل از طریق گفت‌وگو» با تاکید و اصرار و حتی فشار جایگزین می‌شود. امروز «منامه» میزبان یک نشست برای حل «منازعه فلسطین و اسرائیل» از طریق گفت‌وگوست!

این تجربه-سوای از اینکه ما مذاکرات منامه را برای کشورهای عربی شرکت‌کننده در آن ذلت‌بار می‌دانیم- نکته قابل تامل دیگری هم دارد. محور مذاکره منامه «اقتصادی» است و حریف که در میدان جنگ قافیه را باخته، با وعده‌های اقتصادی قدم در میدان «دیپلماتیک» گذاشته است.

یعنی کمک ۵ میلیارد دلاری به فلسطینی‌ها از جیب شیوخ مرتجع عرب، در برابر کنار گذاشتن موشک‌ها و حتی تحویل آن اسلحه کوچک جیبی فلان رهبر مقاومت فلسطین! این خلاصه آن فرمولی است که حریف وقتی با توان بالای نظامی مقاومت فلسطین مواجه شد، انتخاب کرد، تا توان بالای نظامی آن را بگیرد، تا تبدیل به لقمه‌ای راحت برای بلعیدن شود! این چند پاراگراف می‌گوید، اگر به دنبال جلوگیری از وقوع جنگ هم هستی، باید قدرتمند باشی و راه جلوگیری از جنگ، کنار گذاشتن مولفه‌های قدرت نیست. دانش‌آموخته‌های علوم سیاسی و روابط بین‌الملل به این مهم اصطلاحاً می‌گویند «موازنه قدرت». واقع‌گرایان از جمله چهره شناخته‌شده این جریان یعنی «هانس مورگنتا» از پیروان چنین نظریه‌ای هستند.

۲- یک پهپاد فوق مدرن آمریکایی که فلسفه ساخته شدنش، «دیده نشدن» است، چند روز پیش با چشمان تیزبین بچه‌های سپاه دیده و منهدم شد. بحث بین مقامات ایرانی و آمریکایی بر سر اینکه این پهپاد داخل مرزهای ایران بوده یا نه، بالا گرفت. ترامپ دست به توییت برد و چند پیام نوشت. این پیام‌ها به قدری متناقض و بعضاً مضحک بود که نوعی دستپاچگی را به نمایش گذاشت. ترامپ در این توییت‌ها هم دروغ گفت، هم تهدیدمان کرد، هم از ما تشکر کرد! هم گفت عمدی بوده، هم گفت غیرعمد بوده، هم گفت جواب این حمله را می‌دهد، هم گفت نمی‌دهد، هم گفت داده است!

شاید به این دلیل که تصور چنین واکنشی از سوی ایران را نمی‌کرد. اما سوای از توان نظامی بسیار بالای ایران در این ماجرا که زیاد مورد توجه قرار گرفت، به یک نکته بسیار مهم توجه کافی نشد. بحث بین مقامات دو کشور بر سر این است که این پهپاد مثلاً نیم متر وارد مرز ما شده بود یا نیم متر آن طرف مرز ما بود که منهدم شد. این وضع را بگذارید کنار وضعیتی که آمریکا در کشورهای همسابه ایران مثل پاکستان، افغانستان و… به‌وجود آورده است، تا معنای «غرورآفرین» بودن این واکنش، که دیروز آقای ظریف به کار برد، برایتان معلوم شود.

آمریکایی‌ها در این کشورها و بسیاری از کشورهای دیگر وارد هر نقطه و هر شهری که دلشان می‌خواهد می‌شوند، به بهانه‌های مختلف هر کسی را که دلشان می‌خواهد می‌کشند. در پایان با جمله «اشتباه شد» به ماجرا فیصله می‌دهند بدون آنکه حتی یک عذرخواهی ساده کرده باشند! آیا افتخارآمیز نیست آمریکا را در همان چند متر یا حتی چند سانتی‌متر اول متوقف و آدم قلدری در مختصات ترامپ را وادار به تناقض‌گویی کنیم.

آمریکا با کدام کشور این‌گونه برخورد می‌کند؟ این هم یک فرمول است. فرمولی که هم دشمن را تحقیر می‌کند، هم به آن خسارت ۲۲۲ میلیون دلاری می‌زند، هم معادلات را تغییر و محاسبات دشمن را به هم می‌ریزد، هم به مقاومت روحیه می‌دهد و از همه مهم‌تر، با به‌کاربردن آن دشمن هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، کم چیزی است؟ التماس‌های روزانه ترامپ برای مذاکره با ایران در چنین شرایطی صورت می‌گیرد. این شکل مذاکره کمی شبیه به فرمول مذاکرات آنها با مقاومت فلسطین نیست؟! بازیگران دو بازی هم تقریباً یکی هستند. آن طرف در قضیه فلسطین آمریکا، اسرائیل و مرتجعین عرب این طرف در قضیه ایران هم آمریکا، اسرائیل و....

۳- قبلاً گفته‌ایم، باز هم تکرار می‌کنیم. مذاکره کردن اصول دارد، فرمول دارد. می‌گوییم، مذاکره نکردن بهتر از مذاکره بد است. موضوع مذاکره اگر دادن مولفه‌های قدرت باشد که، نتیجه از هم اکنون معلوم است! مذاکره یعنی، یک چیز بده، یک چیز بگیر.

برجام مذاکره نبود چون، یک چیز دادیم (هسته‌ای) هیچ چیز نگرفتیم (رفع تحریم‌ها). آن جریان مدعی که هر اتفاقی در هر شرایطی در این کشور می‌افتد، پای مذاکره با آمریکا را به میان می‌کشد، یا سواد ندارد و جاهل است، یا خائن است، یا بیمار روانی است که، این اتفاق‌ها را یک فرصت می‌بیند برای دوقطبی‌سازی یا انتقام‌گیری و حاشیه‌سازی.

اینکه هم بگوییم «سایه جنگ آمده و خطر حمله نظامی دشمن بالاست» و هم نتیجه بگیریم «پس باید رفت و بر سر توانایی نظامی‌مان مذاکره کرد» اگر جهل، خیانت یا بیماری نیست، پس چیست؟! کدام آدم عاقلی در آستانه جنگ بر سر سلاحش مذاکره می‌کند؟! امروز به قول بی‌بی‌سی «همان مسائلی باعث شد ترامپ از حمله به ایران صرف‌نظر کند که دولت آمریکا از ایران می‌خواهد آنها را کنار بگذارد!»

۴- طی ۶ سال گذشته، در دو نقطه با دو فرمول با دشمن مواجه شده‌ایم. یکی مدل برجام با اهداف اقتصادی، و دیگری مدلی شبیه به.... آنچه با پهپاد فوق مدرن آمریکا کردیم با هدف تسلط بر شرایط منطقه برای تامین امنیت کشور. در کدام یک موفق بوده‌ایم؟ امروز اوضاع اقتصادی ما بهتر است یا وضعیت منطقه‌ای و امنیت ما؟ پاسخ روشن است.

در شرایط امروز کشور و در اوج فشارها و لفاظی‌های دشمن تکرار فرمول برجام جز ارسال پیام ضعف و اینکه «فشارها موثر واقع شده، به آن ادامه دهید» پیام دیگری برای دشمن ارسال نمی‌کند. در چنین شرایطی به قول رهبر معظم انقلاب مذاکره سم است؛ اما اگر موضوع مذاکره موشک‌های آمریکا، توان هسته‌ای این کشور و جنایات بی‌شمارش باشد، ما هم از مذاکره استقبال می‌کنیم.

خداحافظی همیشگی با برج - باغ‌ها

زهرا نژادبهرام در ایران نوشت:

روز گذشته جلسه شورای عالی شهرسازی و معماری با دستور کار بررسی نسخه پیشنهادی شورای اسلامی شهر تهران درخصوص جایگزین پیوست سوم طرح جامع تهران (موسوم به ضوابط احداث برج – باغ) برگزار شد و ضوابط جایگزین که با رویکرد صیانت و حفاظت حداکثری از باغات تهران پیشنهاد شده بود، به تصویب رسید. این مهم که اکنون و پس از پیگیری‌های جدی شورای پنجم و در همکاری تنگاتنگ با شهرداری تهران و وزارت راه و شهرسازی به وقوع پیوسته می‌تواند گامی بلند در مسیر پرچالش بازگشت به ترجیح منافع شهر و شهروندان محسوب شود. در همین راستا ضمن قدردانی از همدلی نهاد سیاستگذار (شورای اسلامی شهر تهران)، مجری (شهرداری تهران) و قانونگذار (شورای عالی شهرسازی و معماری)، باید شرایط پیش آمده را فرصتی کم نظیر در تحولات شهری و شهرسازی خواند و اذعان داشت این اقدام یک فرصت نوین مبتنی بر برد-برد در جهت تحقق حقوق جمعی است. مصوبه موسوم به برج باغ در سال ۱۳۸۳ به تصویب شورای شهر وقت تهران رسید و سپس در سال ۱۳۸۶ به عنوان یکی از مفاد پیوست سوم طرح جامع تهران رسمیت یافت.

گزارش آسیب شناسی معاونت شهرسازی و معماری شهرداری تهران درخصوص میزان ساخت و ساز در باغات نشان می‌دهد از ابتدای سال ۱۳۸۷ تا پایان سال ۹۶، مجموعاً برای ۴۹۳ پلاک باغ با وسعت ۱۲۸ هکتار انواع پروانه ساختمانی صادر شده است که بیشترین سهم از پروانه‌های صادره در منطقه یک و پس از آن در مناطق ۲۱ و ۲۲ و کمترین سهم در مناطق مرکزی است. همچنین متوسط اندازه قطعات در پروانه‌های صادره، حدود ۲۶۰۰ مترمربع و متوسط سطح اشغال باغات در پروانه‌های صادره معادل ۳۵ درصد و این میزان در گواهی‌های صادره، به بیش از ۴۰ و حتی ۵۰ درصد افزایش یافته بود. در اصلاحیه دستورالعمل ماده ۱۴ قانون زمین شهری که به تصویب بالاترین مرجع تصویب طرح‌های توسعه شهری ایران رسید، تلاش شده با رویکرد صیانت و حفاظت از باغات، انسان محوری و دفاع از حقوق شهروندی مبنا و مقدمه تهیه و تدوین ضوابط ساخت و ساز قرار گیرند. در جلسه فوق‌الذکر شورای عالی شهرسازی و معماری نحوه بارگذاری در باغات شهر تهران را به شرح ذیل مصوب کرد: در باغات با متراژ زیر ۲ هزار مترمربع؛ ۱۵ درصد سطح اشغال و ۳۰ درصد تراکم (دو طبقه) در باغات با متراژ ۲ هزار تا ۵ هزار؛ ۱۵ درصد سطح اشغال و ۴۵ درصد تراکم (سه طبقه) در باغات با متراژ بالای ۵هزار مترمربع؛ ۱۵ درصد سطح اشغال و ۴۵ درصد تراکم (سه / چهار طبقه).

از جمله رویکردهای قابل اتکا و اساسی که می‌تواند علاوه بر صیانت و حفاظت، زمینه توسعه باغات تهران را نیز فراهم آورد، می‌توان به انتقال حق توسعه (TDR) اشاره داشت که علیرغم تأکید طرح جامع در سالیان گذشته مغفول و البته مجدداً در اصلاحیه دستورالعمل ماده ۱۴ قانون زمین شهری و در راستای حفظ ارزش محیطی باغات مورد تأکید قرار گرفته است. هم اکنون حدود ۶ هزار پارسل (قطعه، بخش) باغ و اراضی مشجر با مساحت بیش از ۵۰۰ مترمربع در تهران وجود دارد که بر اساس پیشنهاد مطرح شده توسط شورای شهر تهران، تلاش شد فرآیند صدور پروانه آنها متفاوت از گذشته باشد. علاوه بر آن طیف فعالیت و بهره برداری در باغات صرفاً مسکونی پیش‌بینی نشده و فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی نیز مجاز است در باغات مورد بهره‌برداری قرار گیرد که خود این امر می‌تواند زمینه ترغیب مالکین به بهره‌برداری‌های متنوع از این فضاهای واجد ارزش را فراهم آورد. به عبارت دیگر مصوبه اخیر شورای عالی شهرسازی و معماری که مبتنی بر پیشنهاد شورای شهر تهران بوده، با فاصله گرفتن از رویکرد ممنوعیت، به سمت سازوکارهای جلب مشارکت مالکان و تشویق و ترغیب آنها برای صیانت از باغات گام برداشته است.

شکی نیست که با توجه به رویکردهای مصوبه موسوم به خانه باغ، نهادهای سیاستگذار و قانون‌گذار و دستگاه اجرایی تحت فشار گروه‌های خاص و با نفوذ قرار خواهند گرفت. لذا آنچه در جهت جلوگیری از خدشه‌دار شدن این تفاهم عمومی اهمیت خاص و غیر قابل انکاری دارد، ضرورت به اشتراک گذاشتن مفاهیم و مزایای آن برای شهر و شهروندان، با سایر نهادهای حاکمیتی از جمله قوه قضائیه و دیوان عدالت اداری از طریق گفت‌وگو و تعامل دو سویه است تا بدین وسیله بتوان آینده روشنی برای تهران و باغات نه چندان گسترده اما فوق‌العاده ارزشمند آن، متصور شد.

ترامپ به مذاکره نیاز دارد نه توافق

مصطفی غنی زاده در خراسان نوشت:

پس از اقدام سپاه پاسداران در ساقط کردن پهپاد متجاوز آمریکایی و اظهارات ضدونقیض مسئولان آمریکایی در موضوع جنگ، حالا و پس از چند روز دوباره مسئله مذاکره از طرف آمریکایی‌ها مطرح شده است. در این میان ممکن است برخی بازیگران سیاسی داخلی به فکر استفاده از این گزینه بیفتند. گزینه‌ای که با واقعیت های موجود اساساً همخوانی ندارد و به طور کامل ضرری کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت برای کشور خواهد داشت.

نوع خواست دوطرف ماجرا به چنین مذاکره‌ای چست؟ طبیعتاً ایران در چنین مذاکره‌ای به دنبال برداشته شدن فشار اقتصادی از کشور خواهد بود، اتفاقی که قرار بود با برجام رخ دهد اما به دلیل نبود تضمین‌های بین المللی برای قراردادهای آمریکایی (فارغ از اینکه چه کسی رئیس جمهور باشد) و همین طور تضاد عقیده، تضاد منافع و درگیری تاریخی ایران و آمریکا، این اتفاق رخ نداد و دیری نپایید که طرف مقابل به دنبال امتیاز بیشتر از حربه قبلی استفاده کرد.

لذا اساساً نمی توان انتظار داشت که هدف ایران از مذاکرات به نتیجه برسد. در طرف دیگر ترامپ هدفش در زمان کنونی صرفاً مذاکره است و به دنبال توافق نیست. او که تحت فشار افکار عمومی داخلی به انتخابات ۲۰۲۰ نزدیک می شود، حالا بدون دستاورد خاصی در حوزه سیاست خارجی از زمان خروج از برجام باید به مبارزه نامزد دموکرات‌ها برود. دموکرات‌ها در انتقاد از او خواهند گفت که خروج از توافق اوباما نه توافق جدیدی را به ارمغان آورد و نه حتی ایران را به میز مذاکره کشاند و اتفاقاً تنش ها را نیز افزایش داد.

از همین رو، ترامپ صرفاً با داشتن برگه "مذاکره در حال انجام" می تواند پاسخی برای طرف های مقابل داشته باشد. با این تحلیل او تا ۲۰۲۰ نیازی به توافق و امضا ندارد بلکه نیاز دارد تا ایران را به میز مذاکره بکشاند. ضمن آنکه آمریکا هنوز به صورت رسمی از ۱۲ خواسته خود برای مذاکره کوتاه نیامده است.

۱۲ خواسته ای که عملاً ایران را به مستعمره آمریکا تبدیل خواهد کرد. جالب اینکه ترامپ که دم از مذاکره می زند دیروز ضمن تحریم دفتر رهبری و برخی فرماندهان نظامی از تحریم قریب الوقوع محمدجواد ظریف مسئول دیپلماسی کشور خبر داده است. یعنی تیر خلاص به همان ادعای مذاکره و دیپلماسی.

گرچه او در ژاپن از مسئله هسته ای و جدیداً هسته ای در کنار موشکی به عنوان تنها خواسته های آمریکا در مذاکرات سخن گفت، اما سوال این جاست آیا ما می توانیم همان چیزهایی را که از جنگ جلوگیری کرده به طرف متخاصم مان به ثمن بخس هدیه بدهیم.

از این جهت است که باید تاکید کرد مذاکره به معنای باتلاق است، مذاکره در وضعیت کنونی برای طرف مقابل معنای تسلیم ایران را خواهد داشت و خواسته‌های آنها و امتیازات و مطالباتشان را بیشتر و بیشتر خواهد کرد. از طرف دیگر مذاکره حداقل تا ۲۰۲۰ به هیچ نتیجه واقعی نخواهد رسید. در این زمینه تجربه کره شمالی پیش روی ماست. پس از سه سال و آن همه سروصداهای دیدار دوطرفه، هیچ اتفاقی رخ نداده و فشار اقتصادی و تحریمی سرجای خودش باقی است.

اما اگر از گزینه مذاکره استفاده نشود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا یک جنگ محدود یا گسترده در راه است؟ باتوجه به رفتار آمریکایی ها (به ویژه شخص ترامپ) و اخبار چندگانه و مغشوش رسانه های آمریکایی پس از ساقط شدن پهپاد آمریکایی می توان به تحلیل رسید. قطعاً بهانه جلوگیری از کشته شدن ۱۵۰ نفر همان طور که بسیاری از تحلیل گران بین‌المللی گفته‌اند مسخره‌ترین عذر برای پاسخ ندادن به ایران است. در سه‌سال گذشته چندین هزار زن و کودک یمنی زیر بمب‌های آمریکایی-سعودی کشته شده اند و ترامپ هنوز از ارزشمندی دلارهای‌نفتی سعودی سخن می گوید.

در اساس اینکه حمله ای برنامه ریزی شده باشد می توان شک کرد اما حتی اگر فرض کنیم دستوری بوده و سپس ملغی شده است، به نظر می رسد همان طور که واشنگتن‌پست نیز گزارش داده، قبل از نهایی و اجرایی شدن حمله اطلاعات جدیدی به کاخ سفید و ترامپ داده شده که او را مجبور به لغو دستور حمله کرده است. می توان حدس زد که این اطلاعات به موضوع ارزیابی دوباره توان دفاعی ایران با توجه به ضربه پدافندی یا شکست در حمله سایبری (که توسط برخی رسانه های آمریکایی ادعا شده است) برمی گردد.

در واقع آمریکایی‌ها از ترس پاسخ ایران مجبور به عقب‌نشینی در پاسخ به سقوط پهپادشان شده‌اند. به نظر می رسد پس از عقب‌نشینی در موضوع ورود ناوهواپیمابر به خلیج‌فارس در ماه گذشته، این بار و پس از سقوط پهپاد موازنه هوایی نیز مانند دریایی و زمینی به نفع ایران سنگین شده است.

ساقط شدن پیشرفته ترین پرنده آمریکایی به وسیله موشک ساخت ایران، این موضوع را پیش‌کشیده که طبیعتاً ایرانی ها می توانند هواپیماهای اف ۱۶ و اف ۲۲ (که ستون فقرات نیروی هوایی آمریکا و کشورهای جنوب خلیج فارس هستند) را که از سامانه های به مراتب ضعیف‌تر و قدیمی تری نسبت به گلوبال‌هاوک دارد نیز ساقط کنند.

حال اگر نه مذاکره کنیم و نه جنگی بشود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ تجربه ایران پس از تحریم های ۸۹ تا ۹۳ این است که اقتصاد کشور پس از مدتی خود را منطبق با واقعیت های جدید می کند و دوباره برای رشد قدم برمی دارد. وضعیتی که به مرور دوباره در حال رخ دادن است.

امروز نیز با تحریم چند فرمانده ارشد سپاه یا نهاد رهبری، آمریکا نشان داد که دیگر هیچ تیر در ترکش تحریم ندارد و صرفاً به "تحریم نمایشی" روی آورده است. موضوعی که بلومبرگ نیز از آن به عنوان "پایان راه سیاست تحریم" یاد کرده است. به نظر می رسد حفظ فشار بر آمریکا (از طرقی که هم اکنون انجام می شود) و منتظر فشار طرف های داخلی به ترامپ ماندن در کنار رسیدگی به وضعیت داخلی می تواند راهگشا باشد.

مهم است توجه کنیم که در وضعیت کنونی هیچ گزینه ای که آینده روشن داشته باشد وجود ندارد مگر حل مشکلات داخلی اقتصاد، چراکه گزینه مذاکره با توضیحات بالا تا دوسال آینده هیچ دستاوردی نخواهد داشت و پس از آن هم مشخص نیست نتیجه ای داشته باشد در حالی که اگر در همین دوسال کار لازم صورت بگیرد و کشور معطل مذاکره مجدد نشود می توان انتظار رشد اقتصادی در سال های سوم به بعد را داشت. لذا حتی سخن گفتن از مذاکره در داخل نیز به طرف مقابل امید بیشتر برای حفظ فشار می‌دهد و عوامل دولتی و خصوصی داخلی را منفعل می کند که نتیجه‌ای جز باقی ماندن مشکلات کنونی و افزایش آن به بار نخواهد آورد.

آمریکا کاری به مسائل حقوقی ندارد

یوسف مولایی در آرمان نوشت:

از آنجایی که در داخل سیاست‌گذاری نیستیم در مورد هر رویدادی نمی‌توانیم یک برنامه تدوین کنیم. در ابتدا باید یک استراتژی داشته باشیم که ببینیم سیاست خارجی ما در رابطه با آمریکا کجا می‌ایستد. در حقیقت موقعیت آمریکا را در روابط و سیاست بین‌الملل چطور می‌بینیم.

وقتی از اول انقلاب آمریکا را در لیست دشمن قرار دادیم و نمی‌خواهیم به عنوان یک قدرت بزرگ فرامنطقه‌ای هیچ نوع تعاملی با این کشور داشته باشیم، در چارچوب اتفاقاتی هم که می‌افتد، نمی‌توانیم یک برنامه عملیاتی تعریف کنیم. به هر حال مناسبات آمریکا با ما ویژه است، برای اینکه مناسبات ما هم با آمریکا ویژه است.

در عین حال که هم مذاکره داشتیم و هم استفاده از شیوه‌های مسالمت‌آمیز در مورد اختلافات در مراجعه به دیوان بین‌المللی دادگستری و هم همکاری‌هایی برای مسائل منطقه‌ای اما هیچ‌وقت به عنوان کشوری که با آمریکا تعامل قطعی در مورد مسائل جهانی داشته باشیم، نبوده‌ایم.

ایران در رابطه با برجام به لحاظ حقوقی حق دارد و این آمریکا است که دارد تعهدات خود را زیر پا می‌گذارد ولی قدرتی که آمریکا به لحاظ سیاسی، نظامی و موقعیتی که در شورای امنیت دارد و همچنین موقعیت اقتصادی و مالی‌اش این امکان و توانایی را به او می‌دهد که اراده خود را در مسیری که به نفعش است، به‌کار بگیرد و حرکت دهد.

ما هم با همین منطق بعضاً حرکت می‌کنیم و می‌خواهیم از همه امکاناتمان استفاده کنیم و آمریکا را به لحاظ مسائل سیاسی به انزوا بکشانیم و فشار وارد کنیم ولی از آنجا که قدرت ما با آمریکا برابری نمی‌کند، در عمل که با یک منطق هم جلو می‌رویم، آمریکا می‌تواند به برنامه‌هایش قدرت اجرایی دهد و ما هم بعضاً نمی‌توانیم برخی سیاست‌هایمان را علیه آمریکا اجرایی کنیم.

الان هم آمریکا کار جدید و ویژه‌ای نکرده؛ حتی وقتی کل سپاه را در کل جریان تروریستی قرار داد. آمریکا حداقل از یکسال پیش به این طرف با تمام توان اقتصاد ما را تحت فشار قرار داده است و اقدامات اخیرش بیشتر نمادین است و در عمل فشار خاصی به ما وارد نمی‌شود.

وقتی ما نمی‌توانیم نفت را بفروشیم و در مسائل مالی با اقتصاد جهانی منتفع شویم که یک زندگی طبیعی در نظام جهانی داشته باشیم تحت فشار آمریکا هستیم و با اضافه شدن دو لیست نمادین اتفاقی به آن صورت نمی‌افتد. گرچه کل تحریم‌های آمریکا به لحاظ حقوقی غیرقانونی است که البته از جنبه حقوقی هم تحریم حساب نمی‌شود. آمریکا دارد کشورها و اشخاص حقیقی و حقوقی دیگر را تحت فشار قرار می‌دهد که بین بازار ایران و بازار آمریکا یکی را انتخاب کنند که نوعی ناگزیرسازی است. آمریکا از قدرتش استفاده می‌کند و ایران را تحت فشار قرار می‌دهد که بعضاً جنبه تنبیهی دارد و درحقیقت ما را با این اقدامات مجازات می‌کند. اما اینکه رویکرد ایران چه باشد، غیر از اقداماتی که تاکنون در مقابل آمریکا انجام داده، کار خاصی نمی‌توانیم انجام دهیم. ما فقط داریم افکار عمومی را نسبت به اقدامات تنش افزا و جنگ‌طلبانه و خصمانه آمریکا آگاه می‌کنیم که مسیری که آمریکا در پیش گرفته صلح و امنیت بین‌المللی را به خطر می‌اندازد.

غیر از اقدامات دیپلماتیک و سیاسی و تبلیغ، فعلاً کار خاصی از ما برنمی‌آید و تنها به لحاظ حقوقی روی کاغذ می‌توانیم آمریکا را تحریم کنیم که بی‌اثر است. قرار دادن نام وزیر خارجه در لیست تحریمی در تاریخ سابقه دارد. قبلاً دعوایی بین کنگو و بلژیک در این رابطه بوده است. بلژیک هم وزیر خارجه کنگو را در لیست جنایتکاران بین‌المللی قرارداده بود. وقتی وزیرامور خارجه تحت تعقیب یک دادگاه فراملی بود، عملاً خیلی از ماموریت‌ها و وظایف خود را نمی‌توانست انجام دهد. دیوان بین‌المللی دادگستری بلژیک را در این رابطه محکوم کرد چون وقتی وزیر امور خارجه‌ای در حین انجام ماموریت است، نمی‌توان او را در لیست تعقیب یا تحریمی قرار داد که به فعالیت‌های روزمره‌اش لطمه بزند ولی آمریکا کاری به مسائل حقوقی ندارد. عملاً وقتی تحریم می‌کند حتماً تبعات و محدودیت‌هایی برای فعالیت‌های دکتر ظریف ایجاد خواهد شد.



راز تهدید توأم با تطمیع FATF

محمد اسماعیلی در جوان نوشت:

کارگروه ویژه اقدام مالی FATF جمعه گذشته برای پنجمین‌بار بیانیه‌ای جدید صادر کرد و مهلت ایران جهت اقدام علیه پولشویی و پیوستن به معاهده پالرمو و کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم را چهار ماه دیگر تمدید کرد و وزیر دارایی امریکا در این جلسه ایران را به «قصور عامدانه» در مقابله با «پولشویی سیستماتیک» متهم کرده است. این کارگروه به دلیل تصویب نشدن دو لایحه CFT و پالرمو، خواستار تشدید نظارت کشورهای جهان بر مؤسسات مالی ایران می‌شود تا همچنان سایه تهدید و اولتیماتوم خود علیه ایران را حفظ کند.

تمدیدهای پیاپی «FATF» برای تعلیق اقدامات تنبیهی علیه ایران را زمانی که با عصبانیت وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا کنار یکدیگر قرارمی دهیم، این گزاره بیش از گذشته تقویت می‌شود که پیوستن ایران به FATF یک تله حقوقی –اقتصادی برای جمهوری اسلامی ایران است.

مایک پمپئو همانند وزیر خزانه داری امریکا و سایر مقامات ایالات متحده در سخنانی خواستار تصویب فوری و غیرمشروط لوایح FATF و توئیت می‌کند: «جمهوری اسلامی سه سال پس از تعهد به برنامه عملیاتی «FATF» موفق به متوقف کردن جریان پولشویی سیستماتیک و تأمین مالی تروریسم خود نشده است.»

کارگروه اقدام ویژه مالی دو سال قبل ایران را از لیست سیاه این گروه، تعلیق کرد و از ایران خواست تغییراتی در برخی قوانین داخلی در حوزه‌های پولشویی و مبارزه با تأمین مالی تروریسم داشته باشد و به برخی کنوانسیون‌ها از جمله کنوانسیون مبارزه با تأمین مالی تروریسم (سی. اف. تی) و کنوانسیون مبارزه با جرایم سازمان‌یافته فراملی بپیوندد. از آن زمان تاکنون تعلیق ایران در هر نشست تا نشست بعدی تمدید شده است و در داخل کشورمان نیز سیر بررسی و تصویب این قوانین ادامه دارد.

اما تمدیدهای پی در پی اولتیماتوم‌های کارگروه موسوم به FATF و اصرار پیوسته مقامات ارشد امریکا برای تصویب لوایح مربوطه توسط ایران و به‌کارگیری زبان تهدید در بیانیه‌های FATF نمایانگر این مسئله است که غربی‌ها همچنان امیدوارند با زبان «تهدید توأم با تطمیع» می‌توانند دولت ایران را وادار به تصویب لوایح چهارگانه و نهایتاً استانداردسازی در این حیطه کنند.

پیش از آنکه به چرایی اهمیت حقوقی –فنی FATF بپردازیم باید توجه داشت که در شرایط فعلی FATF «کانون امید غرب» برای ایجاد نرمالیزاسیون در رفتار منطقه‌ای و موشکی ایران است بدین معنا که اگر امریکایی‌ها با مجموعه اقدامات مهمی نظیر خروج از برجام، بازگرداندن تحریم‌های هسته‌ای، تصویب و اعمال تحریم‌های جدید و تلاش برای به صفر رساندن فروش نفت ایران، که همگی با هدف «ایجاد شورش‌های اجتماعی و ناامنی‌سازی محیط داخلی ایران» عملاً نتوانسته‌اند هیچکدام از اهداف خود در مواجهه با ایران را اجرایی کنند و امروز برای جبران شکست‌ها و وضع شرایط اضطراری علیه ایران تلاش می‌کنند با بازی «تهدید-تطمیع» ایران را مجبور به پذیرش FATF کرده تا اگر اقتصاد ایران با تحریم‌های متنوع و گسترده دچار فروپاشی نشده و شورش‌های اجتماعی در ایران شکل اجرایی به خود نگرفته است، حفره‌های حقوقی-اقتصادی کنوانسیون‌های پالرمو و سی. اف. تی اهداف بر زمین مانده را احیا کنند.

همانطور که بارها در این ستون به آن پرداخته شده است، قواعد FATF «توصیه‌ای» کمااینکه آنچه در ۴۰ ماده مبارزه با پولشویی و ۹ ماده مبارزه با تأمین مالی تروریسم اشعار شده است صرفاً «جنبه الزام آور» برای کشورها دارد و درصورتی که ایران عضو FATF شود ملزم به اجرای تمام درخواست‌های آمده در ۴۹ ماده می‌باشد؛ مهم‌تر آنکه تعریف تروریسم آمده در مفاد FATF با تعریف جمهوری اسلامی ایران تناقض‌های فراوان داشته و در مصادیق نیز قابل احصا است. به طوری که بر اساس تعریف این کارگروه از تروریست، سازمان تروریستی منافقین را نباید یک گروه تروریستی دانست!

همانطور که پیش از این نیز اشاره شده بود، تصویب لوایحی مانند سی. اف. تی، لیست SDN که هدف آن ممانعت از مزایای استفاده از سیستم‌های مالی ارزی و فناوری انتقال پول جهانی است را مورد تأیید و تصریح قرار داده و می‌تواند تاثیرات مخربی را بر سیستم‌های مالی کشور بگذارد.

در بندهای پذیرفته شده در اکشن پلن (بند ۱۷ و ۱۱) که توسط ایران پذیرفته شده است کشورهای عضو باید کشورهای حاضر در لیست SDN را از نظر مالی تحت فشار قرار داده، دارایی افراد مندرج در این لیست را مسدود و به دادگاه‌های امریکا تحویل دهند!

در یکی از توصیه‌نامه‌های الزام آور FATF می‌آید: «در اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل متحد در ارتباط با پیشگیری، مبارزه و توقف اشاعه سلاح‌های کشتارجمعی و تأمین مالی، کشورها باید تحریم‌های هدفمند را به اجرا بگذارند. اعضا باید در راستای اختیارات شورای امنیت سازمان ملل متحد تحت فصل هفتم منشور ملل متحد عمل کنند. دارایی متهمان باید بدون تأخیر مسدود شود و هیچ‌گونه دارایی دیگری به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در اختیار آن‌ها قرار نگیرد.»

«نبود یک ضمانت اجرایی مطمئن» جهت لغو تحریم‌های ضدایرانی، برای تسهیل و عادی‌سازی روابط بانکی یا تجاری و مالی در FATF برای ایران نیز اساساً وجود خارجی ندارد و هیچ جای اساسنامه FATF یا ۴۰ ماده مبارزه با پولشویی، ۹ ماده مبارزه با تأمین مالی تروریسم و حتی در ۴۲ ماده اکشن‌پلن که توسط دولت یازدهم امضا شده است، چنین تضمینی به طرف ایرانی داده نمی‌شود.

مهم‌تر اینکه بر اساس کنوانسیون معاهدات حق شرط به عنوان یک راهکار در حقوق بین الملل نیز جهت ممانعت از پیامدهای ناشی از اجرای FATF را نمی‌توان به دلایلی که پیش از این گفته شده است مورد توجه قرار داد.

باتوجه به آنچه که به‌صورت گذرا درباب پیامدهای حقوقی-اقتصادی متعدد FATF عنوان شد می‌توانیم علت اصلی تمدیدهای پی در پی اولتیماتوم‌های کارگروه موسوم به FATF، اصرار پیوسته مقامات ارشد امریکا برای تصویب لوایح مربوطه توسط ایران و پافشاری یک طیف داخلی برای پیوستن به لوایح چهار گانه FATF را که همان استانداردسازی رفتار ایران است درک کنیم.

تکرار تاریخ در یک آلزایمر سیاسی

ژوبین صفاری در ابتکار نوشت:

محمود احمدی‏نژاد با حمایت همه‏جانبه طیف اصولگرا که همواره در مناسبات قدرت حضور و سهم داشته‌اند، سکان هدایت قوه مجریه را به دست گرفت. اما در سال‏های آخر دولت دهم و البته با به‏هم‏ریختگی شرایط اقتصادی، کم‏کم جریان اصولگرایی سعی کرد حساب خود را از اشتباهات وی و عملکردش جدا کند. تا آنجا که حتی بعد از کنار رفتن از قدرت، تیم احمدی‏نژاد محدود به حلقه‌ای چند‏نفره از افرادی شد که از قضا تعدادی از آن‌ها با حکم قضایی در حبس به سر می‌برند. این انشقاق جریانی حالا اما بار دیگر در مورد حسن روحانی و دولت وی با جریان اصلاح‌طلبی نیز رخ داده است.

حتی اگر این خبر درست نباشد که حسن روحانی با معاون اول خود درگیر مشاجره‌ای سخت شده و گفته شما اصلاح‏طلبان قصد سرنگونی دولت را دارید؛ اما توئیت حسام‏الدین آشنا به صراحت نوک پیکان انتقاد خود را به سمت رئیس‏جمهوری دوره اصلاحات می‌برد، تا گمانه تکرار تاریخ این‏بار برای جریان اصلاح‏طلبی و حسن روحانی تکرار شود. سوال اینجاست که آیا این روسای جمهوری هستند که تلاش جریان‌های سیاسی، برای رسیدن به قدرت را فراموش می‌کنند و یا واقعاً جریان‌های سیاسی نقش چندانی در به قدرت رسیدن آن‌ها ندارند؟ پاسخ از چند جنبه قابل بررسی است. باید گفت که مناسبات انتخابات در کشور متاسفانه گاه از قواعد علم سیاست که همان نقش‏داشتن گفتمان حزبی در به‏دست‏آوردن قدرت است؛ پیروی نمی‌کند.

به بیان دیگر هیجانات شعارها و وعده‌هایی که گاه به سمت گفتمان‌های غیر‏عینی مانند مفاهیمی چون عدالت اقتصادی حرکت می‌کند و گاه در قالب گفتمان‌هایی چون صلح‏طلبی و تحقق آزادی‌های اجتماعی و اقتصادی، نمود می‌یابد؛ در رای مردم اثرگذار است. هرچند نمی توان تمام ابعاد چرایی رای‏دهندگان به یک نامزد خاص را در همین گزاره خلاصه کرد اما نقش حمایت چهره‌های محبوب سیاسی، اجتماعی را نمی‌توان در رای مردم بی‏اثر دانست. تفاوتی که در شکل رای‏دهی به حسن روحانی و محمود احمدی‏نژاد وجود داشت در همین بود. در واقع احمدی‏نژاد به واسطه شعارهای عوام‏فریبانه توانست پا به عرصه قدرت بگذارد و حسن روحانی این شانس را داشت تا از دل نا‏امیدی مردم از وعده‌های محقق‏نشده، با حمایت طیف وسیعی از چهره‌های خوشنام همچون رئیس دولت اصلاحات قدرت را به دست بگیرد.

حالا اما حسن روحانی انگار با محمود احمدی‏نژاد در یک نقطه به اشتراک رسیده است؛ نادیده گرفتن حمایت‌های جریان‏های غالب سیاسی در کشور. این نادیده گرفتن آنجا برای روحانی و حلقه نزدیک او به ناسپاسی بیشتر قضاوت می‌شود که میزان آرای وی ارتباط بیشتری به جریان اصلاح‏طلبی دارد تا آرای محمود احمدی‌نژاد به جریان اصولگرایی. هرچند این روزها سپهر اجتماعی کشور به واسطه عملکرد هر دو جناح دلزده‌تر از آن است که خود را در جایگاه قضاوت درباره این معرکه قرار دهد، اما باید گفت اقتصاد کشور این روزها به سلسله اقداماتی نیاز دارد که حلقه مفقوده‌اش عبور از این دعواهای سیاسی است. از طرفی جریان‌های سیاسی نیز ناگزیر از آن‌اند که تبعات حمایت‌های خود از یک فرد خاص را به عهده بگیرند. نمی‌توان هر زمان که دولت عملکرد مطلوب داشت حمایت‌های خودشان را به رخ بکشند و هر وقت در شرایط دشوار قرار گرفت خود را مبرا کنند. همان‏طور که دولت روحانی نیز نمی‌تواند نقش افراد و جریان‌ها در به پیروزی رسیدنش را نادیده بگیرد.

وزیر خندان در صف تحریم

محسن پیرهادی در رسالت نوشت:

وزیر خزانه داری آمریکا از تحریم جدید برخی از شخصیت های ایرانی به دستور ترامپ خبر داده است. به غیر از دفتررهبر معظم انقلاب و برخی از فرماندهان نظامی که تحریمشان، نکته چندان جدید و قابل تأملی نیست، یک اتفاق عجیب افتاده است. استیو منوچین، وزیر خزانه داری آمریکا، گفته است که این بار، محمدجواد ظریف هم در فهرست تحریم ها قرار خواهد گرفت. در این باب گفتنی‌هایی هست:

یک. محمد جواد ظریف، تنها وزیر خارجه دوران چهل ساله انقلاب اسلامی است که به دفعات، با همتای آمریکایی خود بر سر میز مذاکره نشسته و حتی ماجرای قدم زدن او با جان کری، خبرساز شده است و حالا، در میان وزرای خارجه دو دهه اخیر، او تنها کسی است که توسط وزارت خزانه داری آمریکا تحریم می شود. این دقیقاً همان خوی استکباری آمریکاست که بارها در موردش گفته ایم.

حتی در یک نوشتار به طور تفصیلی بیان کردم که تقریباً تمام کشورهایی که در ۵۰ سال گذشته مورد تهاجم نظامی آمریکا قرار گرفته اند، دقیقاً چند ماه پیش از حمله، با آمریکا در حال مذاکره بوده اند. در شرایط فعلی، مذاکره با آمریکا در هیچ موضوعی و در هیچ سطحی نه تنها مفید نیست بلکه مضر است.

دو. با تحریم ظریف، احتمالاً دیگر خوش بین ترین افراد هم در ذهن خود، بر مفاهیمی مانند دیپلماسی لبخند و احتمال دستیابی به توافق برد-برد با آمریکا، مهر باطل خواهند زد. دکتر ظریف، وزیر خوشروی خارجه که سال ها به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل، در آمریکا زیسته و حتی برخی از روزنامه های خارجی در مقام تعریف و تمجیدش برآمده اند، در صف تحریم های آمریکا قرار گرفته است. این شاید تعبیر روشنی از همان بیان رهبری باشد که «به دشمن اعتماد نکنید، خرش که از پل گذشت، به ریش شما می خندد.»

سه. چند روز دیگر، مهلت دو ماهه دولت ایران به اروپا برای تحقق وعده های جایگزین برجام تمام می شود.

از طرفی پرونده پذیرش یا عدم پذیرش FATF در مجمع تشخیص مصلحت نظام، همچنان روی میز است. مسئولان و متولیان امر بدانند که هرچه محکم تر در برابر کشورهایی که هیچ گاه نفعشان به ایران نرسیده بایستند، در پیشگاه ملت عزیزتر و محترم تر خواهند بود و اگر هم از سر خوش بینی یا خوف از دولت های بیگانه، در برابرشان کوتاه بیایند، نه تنها جایگاه خود را نزد ملت از دست خواهند داد، بلکه همان دولت ها نیز از خجالتشان در خواهند آمد!

برچسب‌ها