احتمالاً به زودی خبر تحویل فاکتور پهپاد ساقط شده و حیثیت برباد رفته پنتاگون، به دربار آل‌سعود منتشر خواهد شد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

دولت دلقک‌ها

محمد صرفی در کیهان نوشت:

وضعیت امروز آمریکا در برخورد با ایران، به بن‌بستی استراتژیک رسیده است. دولت ترامپ بسیار زودتر از آنچه تصور می‌شد، در تله خودساخته «فشار حداکثری» گرفتار شد. تحریم‌های دوشنبه شب این کشور علیه رهبرمعظم انقلاب و تنی چند از فرماندهان سپاه پاسداران با دستور اجرایی ترامپ، همانطور که اغلب تحلیلگران غربی اذعان دارند، اقدامی نمادین و فاقد ارزش عملی است. این اقدام اگر اثری هم داشته باشد، چیزی جز آشکار شدن دست خالی کاخ سفید در این منازعه سخت و طولانی نیست.

دولت ترامپ گفته است که این تحریم‌ها را در واکنش به اسقاط پهپاد پیشرفته و گرانقیمت خود، وضع کرده است. چنین واکنش مضحکی را می‌توان از نتایج و آثار گیجی پس از آن سیلی سخت دانست. ترامپ مدعی شد که علت لغو دستور حمله موضعی به ایران، این بوده است که برآوردها نشان می‌دادند که بر اثر این حمله ۱۵۰ ایرانی کشته می‌شدند و او نمی‌خواسته است چنین اتفاقی رخ دهد. این ادعا چنان سست و غیرقابل باور بود که تقریباً هیچکدام از تحلیلگران و مقامات آمریکایی از آن دفاع نکردند. به قول روزنامه واشنگتن‌پست واقعیت ماجرا این است که ترامپ مانند ببر غرش می‌کند اما عمل او همچون گربه‌ای ترسو است.

مرغ پخته هم از دلیل عقب‌نشینی ترامپ به خنده می‌افتد. آمریکایی که دستش به خون هزاران یمنی، سوری، افغانستانی، پاکستانی و… آلوده است، نگران جان ۱۵۰ ایرانی است؟! شلیک دقیق به پهپاد متجاوز آمریکایی سحرگاه روزی انجام شد که شب قبلش ترامپ به‌طور رسمی نامزدی خود برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا را اعلام و از یک هفته پیش از آن، سفرها و سخنرانی‌های تبلیغاتی خود را نیز آغاز کرده بود.

شلیک آمریکا حتی به ساحل شنی و خالی سواحل ایران نیز پاسخی دردناک و فوری درپی داشت. آنان می‌توانستند درگیری را آغاز کنند اما بستن پرونده با آنان نبود. ترامپ با همه حماقتش این را به خوبی می‌دانست که شلیک به ایران یعنی خداحافظی با ریاست‌جمهوری آمریکا در دور دوم.

وضعیت ترامپ و اطرافیانش پس از آن سیلی محکم، شبیه شغال‌های کتک‌خورده‌ای است که کاری جز زوزه کشیدن از دستشان ساخته نیست. یکی از اعتراضات همیشگی و پرتکرار ترامپ طی چند سال اخیر مربوط به بازداشت تفنگداران این کشور در خلیج‌فارس از سوی ایران و تحقیر تاریخی ارتش آمریکا بوده است.

او بارها به اوباما توپید که ضعف دولت وی باعث آن اتفاق شد و اگر او بود چنین نمی‌شد. اقدام سریع و قاطع سپاه در برابر تجاوز پهپاد آمریکایی به حریم هوایی ایران و انهدام آن، به ترامپ نشان داد مشکل آمریکایی‌ها اقتدار جمهوری اسلامی ایران است و نه اینکه چه کسی در کاخ سفید نشسته باشد.

ترامپ برای کاستن از بار این حقارت بارها روایت خود را تغییر داد و به تناقض‌گویی افتاد. او که ابتدا با توپ پر وارد میدان شده بود، وقتی به دیوار سفت خورد گفت مطمئن نیست که دستور شلیک را مقامات بالا در ایران صادر کرده باشند و ممکن است اشتباه عناصری در رده‌های پایین باشد! چند روز بعد آب پاکی را روی دست همه ریخت و اینگونه جاخالی داد که؛ «چین ۹۱ درصد نفت خود را و ژاپن ۶۲ درصد و بسیاری کشورهای دیگر نیز همینطور از تنگه دریافت می‌کنند.بنابراین چرا ما از خطوط کشتی‌های دیگر کشورها بدون درصدی پورسانت حفاظت کنیم. همه این کشورها باید خودشان از کشتی‌هایشان حفاظت کنند.»

احتمالاً به زودی خبر تحویل فاکتور پهپاد ساقط شده و حیثیت برباد رفته پنتاگون، به دربار آل‌سعود منتشر خواهد شد. ترامپ آشکارا و بارها گفته است که خواهان درگیری نظامی با ایران نیست و البته اطراف او تندروهایی مثل جان بولتون هستند که می‌خواهند با همه دنیا بجنگند. آمریکا بدش نمی‌آید ایرانی‌ها تصور کنند تیمی جنگ‌طلب اطراف ترامپ را گرفته‌اند که او را به جنگ تشویق می‌کنند.

سردمدار و تندروترین چهره این تیم جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکاست. بولتون که به سرزمین‌های اشغالی رفته است دیروز آدرس مذاکره داد؛ البته از نوع آمریکایی آنکه ایران باید به دست خود توان موشکی و قدرت منطقه‌ای خود را نابود کند. به قول بولتون؛ «تنها کاری که ایران باید بکند این است که برای مذاکره پا پیش بگذارد»!

برایان هوک رئیس‌گروه اقدام علیه ایران هم که به منطقه آمده بود گفته است آمریکا حاضر است روابط دیپلماتیک خود با ایران را از سر گیرد، ولی ایران باید پای میز مذاکره آمده و درباره موشک و منطقه و تتمه فعالیت هسته‌ای خود مذاکره کند.

نکته مضحک ماجرا اینجاست که این همان آقایی است که به تازگی گفته بود توان موشکی ایران آنقدرها هم که می‌گویند نیست و فتوشاپی است! قدرت فتوشاپی که دیگر آنقدر سر و صدا و نگرانی ندارد و لابد پهپاد تریتون شما هم در بازی «کلش آوکلنز» سرنگون شده است!

دلقک بعدی پمپئو بود که راهی منطقه شد تا با سفر به عربستان و امارات تشکیل یک «ائتلاف استراتژیک» علیه ایران را دنبال کند. بد نیست کاخ سفید تیمی را برای شمارش و سروسامان دادن به این ائتلاف‌ها تاسیس کند، چرا که حساب و کتاب آنها از دست خودشان نیز در رفته است. قرار بود یکی از این ائتلاف‌های جنجالی و توخالی اواخر بهمن ماه سال گذشته در نشست ورشو تشکیل شود.

منابع سعودی با خوش‌خیالی اعلام کردند در ورشو شش کمیته ضدایرانی تشکیل شده است؛ «مبارزه با تهدید امنیت سایبری»، «موشک‌های بالستیک»، «مبارزه با تروریسم»، «فراهم کردن امنیت و انرژی»، «امنیت راه‌های دریایی» و «حقوق بشر». آن ائتلاف کذایی در مقیاس به اصطلاح جهانی، رسیده است به دورهمی آمریکا و عربستان و امارات.

تنها خروجی این دورهمی هم مانند همیشه پر شدن جیب آمریکا خواهد بود و مقداری رجزخوانی برای خالی نبودن عریضه. شبکه ان.بی.سی به تازگی مصاحبه‌ای با ترامپ داشته است. چاک تاد می‌گوید از ترامپ پرسیدم با وجود نقض حقوق بشر توسط عربستان چرا این‌قدر سلاح به آنها می‌فروشید؟ پاسخ او این بود: پول! به همین صراحت و وقاحت.

شلیک سحرگاه سامانه سوم خرداد در کوه مبارک، یک شلیک بود اما ارزش و تاثیر آن برابر با هزاران شلیک. چرا که به‌موقع، دقیق و هدفمند انجام شد. مهم‌تر از انهدام پهپاد آمریکایی‌ها، هیمنه آنها بود که فروریخت. اگر کسی بخواهد به اهمیت ماجرا پی ببرد باید این گفته ژنرال چهار ستاره آمریکایی را بیاد بیاورد.

ژنرال وسلی‌کلارک، مارس ۲۰۰۷ گفته بود: ما رفته‌ایم تا طی پنج سال هفت کشور را در منطقه در اختیار بگیریم. با عراق شروع شد، پس از آن سوریه، لبنان، لیبی، سومالی و سودان خواهد بود و با ایران تمام خواهد شد. ۱۲ سال از این طرح آمریکایی‌ها می‌گذرد و کار به جایی رسیده است که ترامپ که با شعار «بازگرداندن عظمت به آمریکا» روی کار آمده از ایران تشکر می‌کند که هواپیمای سرنشین‌دار آنها را ساقط نکرده است.

پرونده گزینه نظامی علیه ایران سالهاست که بسته شده و آمریکایی‌ها بهتر از هرکسی این را می‌دانند. تنها پرونده مفتوح میان ایران و آمریکا تحریم‌هاست که ترامپ در این میدان، آخرین گلوله‌های خود را هم شلیک کرده است و عملاً اهرمی برای افزایش فشار ندارد.

دست حریف از همیشه خالی‌تر است و نوبت ماست که به سرعت ورق را به نفع خودمان برگردانیم. طبق برنامه از پیش اعلام شده، فردا اورانیوم غنی شده ایران از سقف ۳۰۰ کیلوگرم برجام می‌گذرد. این اولین گام است و چهره دلقک‌های دولت آمریکا، در آینده نزدیک دیدنی‌تر نیز خواهد شد.

ابعاد سیاسی و حقوقی تحریم‌های اخیر

رضا نصری در ایران نوشت:

تحریم نهاد رهبری و وعده تحریم وزیر امور خارجه ایران از اقدامات نسنجیده اما قابل پیش‌بینی‌ای بود که از دولت ترامپ انتظار می‌رفت. ماه‌هاست لابی‌ها و جریان‌های تندرو در واشنگتن- با محوریت «تیم ب» - در نشست‌ها و مقالات متعدد خود از رئیس جمهوری امریکا تقاضای اِعمال چنین تحریم‌هایی را دارند تا- به زعم خود- با حذف تدریجی گزینه‌های دیپلماتیک، صحنه را به نحوی سامان دهند که فقط و فقط «گزینه نظامی» روی میز باقی بماند. سرنگونی پهپاد امریکایی در آب‌های سرزمینی ایران فضایی را فراهم آورد تا سرانجام جریان تندرو به این خواسته خود دست یابد.

از نظر حقوقی، تحریم نهاد رهبری تأثیر ویژه‌ای در پی نخواهد داشت. کسانی که در واشنگتن منتظر و دلخوش تأثیرات حقوقی این تحریم هستند، صرفاً متأثر از اطلاعات غلط و راهنمایی‌های مغرضانه و دروغ‌های بی اساسی هستند که جریان تندرو- و «کارشناسان» صوری آن- طی سال‌های اخیر در مورد دارایی‌های خارج از کشور و فعالیت‌های اقتصادی برون‌مرزی نهاد رهبری به بدنه دولتمردان امریکا تزریق کرده‌اند.

از نظر سیاسی، تحریم نهاد رهبری- هرچند با مقاصد افراط‌گرایانه «تیم ب» سازگار است- اما شخص دونالد ترامپ را فرسنگ‌ها از آرزوی «مذاکره» با ایران دور خواهد ساخت و چه بسا در هفته‌های آینده موجبات سرخوردگی و ناامیدی او از تیم مشاورانش را بیش از پیش فراهم آورد.

تأثیر حقوقی تحریم احتمالی دکتر ظریف در هفته آینده هنوز چندان مشخص نیست. هنوز دامنه محدودیت‌ها، تبصره‌ها و جزئیات این تحریم علنی نشده تا بشود نسبت به مطابقت آن با کنوانسیون‌های بین‌المللی، امکان سفر وزیر امور خارجه به مقر سازمان ملل در نیویورک یا سایر موازین حقوق بین‌الملل به صورت دقیق اظهار نظر کرد.

این امکان وجود دارد که وزارت خزانه‌داری امریکا تحریم دکتر ظریف را به این دلیل به هفته آینده موکول کرده که بتواند از نظر حقوقی آن را به نحوی تنظیم کند که مانع تعاملات دیپلماتیک ایشان نشود. اما در هر صورت، در نظام حقوق بین‌الملل، قاعده کُلی این است که وزرای امور خارجه بتوانند - مصون از هرگونه تهدید و فشار شخصی- در کسوت رسمی خود و در راستای انجام وظایف‌شان در صحنه بین‌المللی ایفای نقش کنند.

چنانچه این تحریم در انجام وظیفه وزیر امور خارجه ایران- بویژه در رابطه با سفر به مقر سازمان ملل - خللی ایجاد کند، قطعاً ایران با ابزارهای حقوقی خود واکنش نشان خواهد داد. به عنوان مثال، چنانچه تحریم امریکا علیه دکتر ظریف مانع سفر ایشان به نیویورک شود، مجمع عمومی سازمان ملل می‌تواند به درخواست ایران جلسه سالانه خود را به جای نیویورک به ژنو (سوئیس) منتقل کند.

این اتفاق مسبوق به سابقه است. در سال ۱۹۸۸، وقتی دولت ریگان از صدور ویزا برای یاسر عرفات- رئیس وقت سازمان آزادیبخش فلسطین- برای شرکت در مجمع عمومی خودداری کرد، مجمع عمومی رأی به انتقال اجلاس به مقر دوم سازمان ملل در ژنو داد! قطعاً اعتبار ظریف و برتری حقوقی و اخلاقی ایران نسبت به امریکا در قضیه برجام، تکرار چنین اتفاقی را بسیار محتمل می‌کند.

از نظر سیاسی، تحریم دکتر ظریف اقدام قابل پیش‌بینی‌ای بود که صرفاً بیانگر ضعف و استیصال جریان تندرو در واشنگتن در برابر ایشان است. محمدجواد ظریف دیپلمات بسیار کارآمدی است که هم حقانیت ایران در صحنه بین‌المللی را به اثبات رسانده و هم تا حدود زیادی فضاسازی‌ها و بسیاری از برنامه‌های تندروهای واشنگتن را- عمدتاً با اتکا به قابلیت‌های شخصی خود - خنثی کرده است.

کارآمدی و قدرت تاثیرگذاری او در سال‌های گذشته- چه در صحنه بین‌المللی و چه در فضای سیاست داخلی امریکا- او را به یکی از سیبل‌های حملات سازمان‌یافته جریان‌های متخاصم تبدیل کرده است. این اقدام اخیر دولت امریکا نیز واکنشِ نامتعارف تندروهای واشنگتن به رقیب سرسختی است که تا به‌حال نتوانسته‌اند با ابزار «متعارف» رسانه‌ای و دیپلماتیک شکستش دهند.

از طرف دیگر، توسل به حملات «شخصی» علیه دیپلمات خوشنامی که در سال‌های اخیر بارها نامزد دریافت جایزه صلح نوبل بوده - آن هم در زمانی که مرتکبین جنایات جنگی و قصابان روزنامه‌نگاران در عربستان سعودی از هرگونه واکنش حقوقی دولت ترامپ مصون بوده‌اند- خود تأییدیه دیگری بر استانداردهای دوگانه، ضعف منطق و خصومت دولت امریکا با موازین اخلاقی و حقوقی خواهد بود.

در بُعد کلان‌تر، تحریم‌های اخیر علیه وزیر امور خارجه ایران نشان‌دهده یک حقیقت دیگر نیز هست و آن اینکه دولت ترامپ از تحریم صنایع بزرگ، حوزه انرژی، بانک‌ها، حوزه نظامی و شریان‌های تجاری کشور، به تحریم دیپلمات‌ها رسیده است! این یعنی «سیاست فشار حداکثری» هم در رسیدن به اهداف خود - یعنی فروپاشی شیرازه سیاسی و اقتصادی کشور - شکست خورده است و هم از نظر نمادین یک فاجعه تمام‌عیار برای ایالات متحده امریکا بوده است!

مسئولان به «عصرجدید» سلام کنند!

سید صادق غفوریان در خراسان نوشت:

یک گروه خلاق چند ده نفره در یک برنامه تلویزیونی توانسته اند ده ها استعداد در بخش های مختلف را کشف و به جامعه معرفی کنند.

آیا به نظر شما در همه این سال ها همین کار را وزارتخانه ها، سازمان ها، ادارات کل و دیگر نهادها با قانون و تبصره و دراختیار داشتن میلیاردها ریال بودجه و اعتبار توانسته اند انجام دهند؟

اگر توانسته و انجام داده اند پس چرا یک جوان با انگیزه مستعد را با کلی توانمندی های ویژه، مردم شهر خودش هم نمی شناسند؟ آیا اساساً در سیستم های کنونی در حوزه آموزش و فرهنگ، سازوکاری مدون و رسمی برای شناسایی استعدادها وجود دارد؟

اگر هست و می شناسید به من که یک خبرنگار هستم معرفی کنید!

فرض کنید فرزندتان صاحب یک رتبه علمی برتر شده یا دارای هنر و توانمندی خاص و استعدادی ویژه است، آیا سیستم و فرایندی وجود دارد که او را هدایت و حمایت کند؟! ضمن اینکه به تازگی نیز مدارس سمپاد که وظیفه تربیت دانش آموزان مستعد علمی را بر عهده داشت حذف شدند.هرچند همان سیستم هم دارای اشکالات بسیاری بود.

همین الان چند نمونه می خواهید برایتان فهرست کنم که به دلیل نبود حمایت، این استعدادها هدر رفته اند. این ماجرا در بخش های علمی دردناک تر و غم انگیزتر به نظر می رسد؛ به ویژه در کشوری که به واسطه استعدادهای فراوانش قرار است علم و فن ابزار ارزش افزوده و تولید ثروتش باشد نه فقط نفت، نفت و نفت...

علاقه مندم خیلی گذرا به الگوی پرورش استعدادها در کره جنوبی اشاره کنم. این کشور پس از اینکه از سال ۱۹۸۳ میلادی با تاسیس مدارس ویژه ای به این کار می پرداخت، در سال ۲۰۰۰ با تصویب «قانون حمایت از استعدادهای درخشان» مرحله جدیدی از پرورش استعدادها را تجربه کرد. طی سال های متعدد و با برنامه ریزی های دقیق تا سال ۲۰۰۸، پنجاه هزار دانش آموز دبستانی و دبیرستانی (یکی از هر ۱۴۰ دانش آموز) آموزش های خاص را فراگرفتند و نه تنها درمیانه راه رها نشدند بلکه هم اینک در ۲۵ دانشگاه این کشور پژوهش ها با تمرکز بر استعدادهای ویژه و درخشان انجام می پذیرد. رویکرد و هدف گیری آموزش و پرورش استعدادهای شناسایی شده در کره جنوبی فراگیر و توسعه یافته است به این معنا که حتی طبقه محروم اقتصادی و اجتماعی نیز به طور ویژه در دایره شناسایی و حمایت قانون حمایت از استعدادها قرار می گیرند. آموزش و پرورش در این سیستم

بخش های علوم کامپیوتر، هنر، ورزش، نویسندگی خلاقانه، علوم انسانی و اختراعات را در برمی گیرد به علاوه اینکه مربیان و نیروی انسانی تربیت استعدادهای درخشان در همه بخش ها صاحب تخصص های ویژه هستند. نحوه شناسایی استعدادهای درخشان ابتدا با شناسایی در مدرسه، سپس آزمون و ارزیابی های تخصصی صورت می گیرد.

شاید هنوز زود است!

باری ایجاد نظام شناسایی و تربیت استعداد، فکر نو، اندیشه پیشرو و دلسوزی می خواهد و به نظر هنوز زود است که ما در کشورمان چنین کاری را حداقل از این وضعیت مدارس مان انتظار داشته باشیم؛ ما هنوز در این چالش گرفتاریم که آیا مدرسه برای خرج و مخارجش باید از والدین پول بستاند یا نه!

«عصر جدید» چرا قابل احترام است؟

برنامه تلویزیونی «عصر جدید» در مدت چند ماهی که به قاب تلویزیون آمده است، شاید در نگاه نخست به ذهن آید که این برنامه کار ساده ای را در پیش گرفته است. اما همین کار ساده را کدام فرد یا نهاد مسئول تاکنون انجام داده است. خیلی ساده می توان نمونه ورزشی اش را به یاد آورد. از آن زمان که ما نوجوان بودیم و در فوتبال سرک می کشیدیم از فوتبالی ها می شنیدیم که می گفتند برای رشد ورزش فوتبال باید از دوران کودکی استعدادیابی صورت گیرد و آن را در فرایند آموزش های تخصصی پرورش داد و در بزرگ سالی بهره‌اش را برد. امروز که از دوران نوجوانی ما سی سال می گذرد هنوز هم همین حرف ها را از کارشناسان فوتبال می شنویم.

تازه این فوتبال، مهیج ترین و محبوب ترین ورزش جهان، آن قدر جذابیت دارد که مردم حاضرند هزینه کنند تا پای فرزندانشان در مدارس فوتبال به توپ بخورد. این روزهای تابستان در مدارس فوتبال که قرار است استعدادیاب هم باشند غوغایی است از کودکان فوتبال دوست که شب ها خواب رونالدو و مسی شدن را می بینند اما کیست که بداند و نظارت کند که در این مدارس غیر از معدود موارد، جز پول پرستی هیچ اتفاق دیگری نمی افتد.

برنامه عصر جدید اما در قالب جمع و جورتر و بدون ردیف بودجه دولتی و تبصره مجلس از مرکز پایتخت تا گوشه و کنار این سرزمین استعدادهای درخشان را به مردم معرفی می کند، تشویقش شان می کند؛ به احترام شان تمام قد می ایستد و گاهی نیز از شوق برایشان اشک می ریزد.

«عصر جدید» می تواند برای همه مسئولان و به ویژه آن دسته از مسئولان که فاقد حداقل ها در توان برنامه ریزی و خلاقیت هستند، الگوی فکر و عمل باشد، اینکه چگونه یک استعداد ویژه را بشناسند و چگونه آن را در مسیر موفقیت هدایت کنند. اگرچه از یک برنامه چندان نمی توان هدایت و پرورش این استعدادها را انتظار داشت اما عصر جدید آن طور که بیان می کند بنا ندارد استعدادهای ویژه اش را رها کند. خوب است اکنون چند درس ساده از عصر جدید را با هم مرور کنیم.


شناسایی استعدادها
ایجاد عرصه بروز استعداد
تشویق و حمایت معنوی و مادی
آموزش
تقویت انگیزه و خلاقیت
برانگیختن حس غرور و اصل خواستن توانستن است
ایجاد احساس بالندگی برای ایران و ایرانی که به فرزندان خود افتخار کند

و مهم ترین دستاورد «عصرجدید» ایجاد این باور در میان دور افتاده ترین فرزندان این مرزوبوم است که دریافتند جایی برای دیده شدن استعداد آنها هست، جایی که آنها را به کلیتی به نام ایران وابسته تر و باورمند تر می کند.

آمریکا و تحریم‌های عصبی!

جعفر گلابی در آرمان نوشت:

آیا پاسخ ندادن به اقدام ایران در سرنگونی پهپاد متجاوز آمریکایی ناشی از خویشتنداری آقای ترامپ است؟ شواهد و قرائن و خصوصاً سوابق آمریکا نشان می‌دهد که نه تنها در صورت وجود شرایط حداکثری بلکه هنگام دسترس بودن حداقل امکان‌ها این کشورهر اقدام مخالف منافع خود را به شدیدترین وجه پاسخ می‌دهد و تردیدی به خود راه نمی‌دهد.

آمریکا فقط پس از جنگ ویرانگر ویتنام بود که دریافت با هر میزان از قدرت، نبرد با هر کشوری هرچند کوچک باشد هزینه‌های بسیار دارد و حتی امکان شکست هم دور از ذهن نیست. لذا پس از آن بود که هر رئیس‌جمهوری در آمریکا با مقدمات و احتیاط فراوان و با یارکشی‌ها و همراه کردن کشورهای دیگر و خصوصاً توزیع هزینه‌های مالی میان همراهان و اطمینان از حداقلی از پیروزی دست به اقدام نظامی گسترده زده است.

چنین شرایطی در مواجهه با ایران در حال حاضر وجود ندارد و ادعای دل‌رحمی آقای ترامپ برای کشته شدن ۱۵۰ نفرایرانی درجلوگیری از پاسخ به سرنگونی پهپاد آمریکا مضحک به نظر می‌رسد. این فروختن ارزان روغن ریخته است و رندی مشاورانی را می‌رساند که در حساب و کتاب کردن هزینه پاسخ نظامی به ایران را بسیار بالا برآورد کرده‌اند.

همین حالا با اقدامات یک‌جانبه و ضد بشری تحریمی کاخ سفید میلیون‌ها نفر در ایران دچار مشکلات معیشتی شده‌اند، چگونه می‌شود باور کرد که کاخ‌نشینان واشنگتن جان ۱۵۰ نظامی ایران برایشان مهم باشد؟ آمریکا دریافته است در رویارویی با ایران خیلی جلو آمده و شرایط لازم را مهیا نکرده است.

سفر وزیر خارجه این کشور به عربستان وامارات و بعد از آن رفتن به ژاپن که به قول خودش در جهت تشکیل یک ائتلاف بین‌المللی در کشورهای خلیج فارس و آسیا و اروپا، صورت می‌گیرد، نشان می‌دهد که آمریکا به سهل‌انگاری خود برای فشار حداکثری یک‌جانبه علیه ایران و گرفتن نتایج دلخواه پی برده است و در این زمینه اکنون نیاز پیدا کرده که برای خود هم‌پیمانانی پیدا کند. در شرایط جدید پس از سرنگونی پهپاد آمریکا به نظر می‌رسد استراتژی آمریکا روی توجیه افکار عمومی جهان متمرکز شده است و اظهارات آقای ترامپ پس از حادثه در جوار مرزهای آبی ایران همین معنا را به اثبات می‌رساند. در چنین شرایطی ایران هم باید روی ائتلاف شکنی تمرکز کند و اقدامات و تبلیغات خود را در این جهت استوار سازد. هر چند ممکن است هدف اصلی در ورای همه حوادث در روزهای اخیر برگرداندن ایران از اقدامات جدید هسته‌ای باشد ولی می‌شود با پس و پیش کردن برخی از تصمیم‌ها اهداف آمریکا در یارکشی‌ها را تضعیف کرد. هرچند مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی و عدم بازگشت او به برجام با هیچ منطق سیاسی سازگاری ندارد و نام صریح‌تر آن تسلیم است ولی قطعاً آمریکا از این اعلام حداکثر سوء استفاده را خواهد کرد و مسئولیت پرهیز از گفت‌وگو را به گردن ایران خواهد انداخت.

کاخ سفیدی که از برجام و مذاکرات جانبی آن خارج شد باید با مواضع هوشمندانه ایران خلع سلاح شود. متاسفانه آمریکا از قدرت رسانه‌ای و دیپلماسی بالایی برخوردار است واز آن حداکثر بهره‌برداری را می‌کند، دولت‌ها هم با اینکه اصل ماجرا را می‌دانند برای صیانت از منافع خود در عمل جانب طرف زورگو را می‌گیرند. لذا اعلام آمادگی برای مذاکره از سوی ایران در صورت بازگشت آمریکا به برجام یا هر ابتکار عمل دیگری که گوش شنوا در جهان داشته باشد دستان باز کاخ سفید برای یارگیری و اتهام به ایران را با مشکل مواجه خواهد کرد. صحنه دیپلماسی صحنه شعارهای انقلابی نیست و چه بسا این شعارها بهانه خوبی به سوءاستفاده کنندگان بدهد. تحریم‌های جدیدی که رئیس‌جمهور آمریکا در روز دوشنبه اعلام کرد نشان می‌دهد که این کشور برای رسیدن به مقاصد خود حد و مرزی نمی‌شناسد، عصبانیت و آشوب ذهنی در تصمیم‌گیران کاخ سفید هویداست وآماده شدن جامعه ما برای هر شرایطی حکم عقل و خرد است. برای هزارمین بار باید گفته شود که راه نجات اصلی ما در استحکام درونی از طریق مراجعه به مردم و جلب همه سلیقه‌ها و جناح‌ها و فکرها و اندیشه‌ها برای صیانت از کشور است.


پایان حسرت ۲۲۰ ساله

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

ایرانیان برای اولین بار غرب جدید صنعتی را از صدای توپخانه روسیه در جنگ‌های دوگانه ایران و روس شناختند. از این تاریخ بود که هیبت و عظمت ایرانِ قبل و بعد از اسلام طی ۲۵ سال به کلی فروپاشید. تقارن این دوران با شروع استعمار و صنعتی شدن غرب باعث گردید تا ایران ضعیف شده در آن دو جنگ، همچون بیماری لاعلاج، آلت دست دو قدرت فایق آن روز یعنی روسیه و انگلیس باشد.

هرگاه آن‌ها مطالبه‌ای داشتند و ایرانیان از پذیرش آن سر باز زدند، مصیبتی را بر آنان تحمیل کردند. تاریخ ایران از این زمان (۱۲۱۸ قمری) تا انقلاب اسلامی سراسر داستان تجزیه کشور، قراردادهای استعماری، کاپیتولاسیون، صدراعظم‌ها یا پادشاهان دست‌نشانده و کودتاست.

تقریباً در این دوران ۱۸۰ ساله هیچ نقطه افتخاری در تاریخ ایرانیان ثبت نشده است، حتی در دورانی که ایران صاحب مشروطه، مجلس، قانون و انتخابات شده بود، باز می‌توانستند پادشاه بیاورند و ببرند و کاپیتولاسیون را تحمیل نمایند. مثال‌های تلخی برای این دوران در تاریخ ثبت است که هر ایرانی‌ای که از آن آگاهی یابد، ذائقه خود را تلخ شده می‌یابد و عرق شرم از یک‌سو و نفرت از سوی دیگر غرورش را احاطه می‌کند.

حاکم هرات در سال ۱۲۳۶ خورشیدی اعلام استقلال کرد. ناصرالدین‌شاه سپاهی را برای محاصره آنجا فرستاد، اما بلافاصله انگلیس جزیره خارک و بوشهر را تصرف کرد و عازم شیراز شد. شاه بلافاصله دستور تخلیه هرات را صادر کرد و طبق معاهده پاریس استقلال هرات را به رسمیت شناخت.

در مثالی دیگر، خانم شیل، همسر سفیر وقت انگلیس در ایران در زمان صدارت امیرکبیر (۱۲۶۸-۱۲۶۴ قمری) در خاطرات خود می‌نویسد: «ایران امروز مانند برّه رام در دامن انگلیس و روسیه جابه‌جا می‌شود. امیر می‌خواهد این بره را از دامن آن‌ها بیرون بکشد، اما هرگز نخواهد توانست» و البته درست می‌گفت و همین اتفاق افتاد و امیر در کمتر از چهار سال صدارت، عزل و کشته شد و جنازه وی را نیز از ایران به در کردند.

در مثالی دیگر میرزا آغاسی، صدراعظم محمدشاه هشت سال پس از شکست دوم از روسیه می‌نویسد: «برای کاری از کاخ گلستان به سمت دوشان‌تپه در شرق تهران روان شدم که دیدم از پشت سر صدایی می‌آید. یکی از اعضای دفترم بود و گفت: از سفارت روسیه آمده‌اند با شما کار دارند. گفتم به طرف بگو می‌روم دوشان‌تپه و برمی‌گردم، اما فرستاده گفت: باید همین الان برگردی! گفتم مگر سفیر روسیه است؟ گفت، خیر کارمند سفارت است.» در جمع‌بندی این داستان خود می‌نویسد: «مرده‌شور حکومتی را ببرد که کارمند سفارت روسیه برای صدراعظم آن تصمیم می‌گیرد».

این دوران تلخ با شروع انقلاب اسلامی معکوس شد، اما در این ماه‌ها و روزها که ایران یکپارچه مقابل قدرت اول نظامی‌-اقتصادی جهان ایستاده است و طرف مقابل روزی چندبار می‌گوید «ما دنبال جنگ با ایران نیستیم»، می‌توان آن حسرت ۲۲۰ ساله را پایان یافته دانست.

وقتی رهبر این کشور به فرستاده رئیس‌جمهور امریکا –که خود نیز شأنی در جهان دارد- می‌گوید من ترامپ را شایسته مبادله نامه هم نمی‌دانم چه رسد به مذاکره و ترامپ پاسخ می‌دهد که: «بله نه ایرانیان فعلاً آماده مذاکره‌اند و نه من»، یعنی آن دوران گذشته است.

ما هواپیمای آنان را در سرزمین‌مان ساقط می‌کنیم، اما آنان توجیه می‌کنند که «شاید اشتباهی شده باشد». تصمیم به جنگ محدود می‌گیرند، اما به آنان مشاوره می‌دهند که ایران امروز آن کشوری نیست که به جنگ محدود شما پاسخ نامحدود ندهد.

از مذاکره بدون پیش‌شرط تا سلسله میانجیان تا اعتراف نزد رئیس فلان کشور که اشتباه کردم از برجام خارج شدم را در پرونده دارند، اما هیچ روزی نیست که یک یا دو مسئول امریکایی نگویند ما دنبال جنگ با ایران نیستیم. در نقطه مقابل آمادگی ایران را بازدارنده ارزیابی می‌کنند و فرماندهان سپاه با صراحت می‌گویند ناوهای امریکا امروز برای ما تهدید نیستند بلکه هدف هستند و ۱۲ سال پیش مسئله آنان را حل کردیم و این‌گونه ناوشان نیز در اقیانوس هند می‌ماند و جلوتر نمی‌آید. این سرمایه و این قدرت بازدارندگی بعد از ۲۲۰ سال چگونه به‌دست آمده است؟ چرا برخی نمی‌خواهند احیای عظمت تاریخی ایران را ببینند؟

معمولاً هیچ ملتی در تاریخ به خاطر پیروزی یا شکست ستایش نمی‌شود. یزید ظاهراً پیروز صحنه کربلا بود، اما پیروزی وی با ظلم معنا شد. امریکا با اتم هیروشیما و ناکازاکی را نابود کرد، اما پیروز شناخته نمی‌شود. در نقطه مقابل هیچ‌کس سلطان حسین صفوی را به خاطر سقوط اصفهان نمی‌بخشد.

به تعبیر مقام معظم رهبری اگر او به بیرون شهر می‌آمد و مقاومت می‌کرد و کشته می‌شد امروز در تاریخ به‌عنوان شهید ایستادگی شناخته می‌شد. هیچ‌کس فتحعلی‌شاه را نمی‌ستاید و همه او را به بی‌عرضگی و زن‌بارگی متهم می‌کنند که ۲۵۰ هزار کیلومتر مربع از حاصلخیزترین بخش‌های ایران را از دست داد. آنچه تاریخ به احترام آن خواهد ایستاد، ایستادگی یک ملت است.

ایستادگی مقابل حمله دشمن، موجه‌ترین و مشروع‌ترین نوع دفاع است و پیروزی در این ایستادگی قطعاً پرافتخارتر از پیروزی پس از حمله به یک سرزمین یا کشور دیگر است.

در جنگ تحمیلی نه ما جایی را تصرف کردیم و نه شروع‌کننده جنگ بودیم، اما فقط ایستادیم و امام فرمود: «در جنگ پیروزی از آن ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارت چیزی به دست نیاوردند.» بنابراین ما شروع‌کننده هیچ نبردی نیستیم و، اما هیچ ستم و ظلمی را به آغوش نخواهیم کشید.

خواهیم ایستاد و تاریخ را در مقابل این ایستادگی به مالکیت خویش درخواهیم آورد و آیندگان رمز این ایستادگی و نتایج آن را تمسک به اسلام و علمای آن خواهند شناخت. امروز و پس از ۲۲۰ سال آنچه می‌بینیم آرزوی به بغض نشسته سلسله نسل‌های ایرانیان است که پس از ۱۸۰ سال تحقیر و وابستگی و استضعاف روی پای خود ایستاده‌ایم و ابهت قدرت‌های مادی جهان را به سخره گرفته‌ایم و «واژه جنگ» برای ملت ایران هیچ حسی را تحریک نمی‌کند. امام به ما آموخت که رمز استمرار همان رمز پیروزی است و آن وحدت کلمه است. هزینه ایستادگی قابل دفاع‌تر از هزینه تسلیم است. غرور تاریخی ایرانیان در دست نسل امروز امانت است. ما امروز امانتدار یک تاریخ کهن هستیم.

بازی دوگانه ترامپ

جلال خوش‌چهره در ابتکار نوشت:

مشکل بزرگ «دونالد ترامپ» این است که ادعای او را در طرفداری از صلح و گفت‏و‏گو، نه‏تنها ایران و بلکه دیگر اعضای جامعه بین‌المللی نیز باور نمی‌کنند. همه می‌دانند که او مسئول اصلی وضع جاری در منطقه خلیج‏فارس و ایجاد بن‌بست کنونی است. ترامپ با نادیده‏گرفتن یک توافق بین‌المللی و بازگشت به دوران تحریم‌ها علیه ایران، بستر‏ساز و تشویق‏کننده بحران روبه‏شدت جاری است.

خام‏اندیشی است اگر تصور شود، ترامپ و تیم ماجراجوی او مخالف جنگ و عمیق‌تر شدن بحران در خلیج‏فارس هستند. در همین روزهای اخیر سه عضو گروه بازهای دولت ترامپ به منطقه اعزام شدند. دستور‏کار آنان اعلام هشدار چندباره به ایران، ایجاد ائتلاف علیه این کشور و تکرار سرخط همان شعار معمول ترامپ بود که به اصطلاح مخالف جنگ و خواستار گفت‌وگوی بدون پیش‏شرط با ایران است.

چه کسی است که باور کند «مایک پمپئو» وزیر امور‏خارجه، «جان بولتون» مشاور امنیت ملی و «برایان هوک» مسئول ویژه دولت ترامپ به طور همزمان یکی در عربستان و امارات، دیگری در دیدار با مقام‌های اسرائیلی و آن سومی در عمان حضور یافته و قرار است حاصل ماموریت آنان‏، صلح و بازگشت آرامش به منطقه باشد.

این درحالی است که ناوجنگی «یو‏.اس‌.اس باکستر» به ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در بحرین پیوست تا به رویکرد آمریکا چهره تهاجمی‌تر بیشتری ببخشد. در همین اثنا، ترامپ تحریم‌های تازه‌ای را علیه مقام‌های ایرانی اعلام کرد تا به‏ این‏ ترتیب سخنان «سرگئی ریابکوف» معاون وزیر امور‏خارجه روسیه مصداق یابد. او گفت: «‏اینکه آمریکاییان تهدید به تحریم‌های تازه می‌کنند و چنین برمی‌آید که آن را عملی هم خواهند کرد، نشان‌دهنده یک سیاست عمدی و هدفمند برای افزایش تنش است.» در واقع همانگونه که سخنگوی وزارت امور‏خارجه ایران گفت، تحریم‌های تازه واشنگتن به معنای بستن همه درهای گفت‌وگو و یا به عبارت بهتر دیپلماسی است.

دعوت ترامپ به گفت‌وگو در‏حالی‏که اصرار دارد یک چماق بزرگ را در یک دست داشته باشد و دست دیگرش را برای گفت‌وگو دراز کند، بیشتر به شوخی شبیه است تا اراده‌ای که در آن نشانه‌ای از طرح «برد برد» به چشم آید. مهم‏ترین دلیل پرهیز تهران در قبول ادعای او نیز همین است. همه ناظران بر این باورند که ترامپ نمی‌تواند همزمان به هردو هدف‌ خود، یعنی‌ فشار حداکثری و پرهیز از جنگ با ایران دست یابد. تناقض در رفتار و کردار دولت ترامپ، تنها یک نتیجه روشن را هشدار می‌دهد؛ اینکه با ادامه سیاست‌های تحریک‏آمیز کنونی، منطقه هرچه بیشتر به نقطه آتش نزدیک می‌شود.

جامعه جهانی و به‌ویژه قدرت‌های غربی، دلایل ایران را برای پس‏زدن دعوت ترامپ به گفت‌وگو، درک می‌کنند اما آنچه تاکنون رخ داده بیشتر انفعال در برابر سیاست فشار حداکثری است که اصلی‌ترین هدف آن تحریک سیستم عصبی ایران است. عصبیت ایران زمانی بیشتر می‌شود که قدرت‌های غربی تنها خواست‌های یکسویه را با ایران در میان می‌گذارند، درحالی‏که تضمین روشنی را در حمایت از این کشور برای کاهش فشارهای اقتصادی و رفع مشکلات مربوط به صادرات نفت و موانع بانکی ارائه نداده و همچنان وعده‌های امروز و فردا می‌دهند.

جامعه بین‌المللی نمی‌تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که مسئول بن‌بست کنونی ترامپ است و اوست که می‌خواهد گره را سرانجام با دندان باز کند.

آخرین میخ بر تابوت مذاکره

محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:

ترامپ از واکنش به آخرین تحولات منطقه و ضرباتی که به‌خاطر مشاوران و معاونین جنگ‌طلب خود دریافت کرده است گفته: «آماده گفت‌وگو بدون قید و شرط با ایران هستم و خواهان جنگ نیستم.» وی همچنین گفته: «بولتون می‌خواهد با دنیا بجنگد و فردی جنگ‌طلب است.» وی که در گفت‌وگو با ان بی سی کاملاً دچار سرگیجه سیاسی است گفته: «یک بار دیگر تأکید می‌کنم به دنبال درگیری نظامی با ایران نیستم.» او دوشنبه گذشته فهرست بلندبالایی از تحریم‌ها را به تحریم‌های گذشته اضافه کرد.

در حقه‌بازی و تزویر ترامپ همین بس که یک جنگ تمام عیار اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را در خزانه‌داری، سیا و وزارت خارجه مدیریت می‌کند اما می‌گوید؛ «خواهان جنگ نیست!» او توضیح نمی‌دهد این بساط عربده‌کشی، تهدید، تحریم و تحقیر ملت ایران که در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پهن کرده اگر جنگ نیست، پس چیست؟

او کرکره پنتاگون را پایین کشیده و وزیر جنگ خود را هم عزل کرده و سرپرست آن را هم شوت کرده بیرون کاخ سفید! چون می‌داند اصلاً در حوزه نظامی حرفی برای گفتن ندارد. اگر هم بخواهد در این‌باره فکر کند اول باید ۱۰ هزار تابوت برای سربازان خود مهیا کند که در اولین ساعات نبرد آنها را با کشتی و هواپیما به واشنگتن ببرد.

اکنون هیچ ناو هواپیمابر در خلیج فارس حضور ندارد و چند ناو مین جمع کن و تزئیناتی هستند که کاری از آنها به عمل نمی‌آید. تعداد نیروی نظامی آمریکایی که در خشکی در اطراف ایران در کشورهای همسایه هستند خاصیتی جز یک سیبل ثابت در برابر انبوه موشک‌های نقطه‌زن ایران که به طور همزمان شلیک می‌شود، ندارد.

آسمان ایران، آب‌های سرزمین ایران و خاک ایران امن‌ترین روزهای تاریخ خود را می‌گذراند. میلیون‌ها جوان عاشق و جان برکف در آماده‌باش کامل هستند تا هر شرارتی را در نطفه خفه کنند و سقوط پهپاد کلوبال هاک نشانه این آمادگی است. پس آمریکایی‌ها حتی در عالم مستی هم به جنگ فکر نمی‌کنند تا چه رسد هوشیاری. اما هر لحظه و هر ثانیه فشار اقتصادی خود را می‌افزایند. آنها تیرهای زهرآگین تهمت و دروغ را در رسانه‌های شیطانی خود علیه ملت ایران و سیاست‌های صلح‌جویانه دولت و برنامه‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران شلیک می‌کنند و در حوزه فرهنگی مشغول تهاجم و قتل عام هستند.

اینکه جنگی بین آمریکا و ایران نیست یک دروغ است. خصومت رهبران کاخ سفید با ملت ایران حداقل یک سابقه ۵۰ ساله دارد و آنها هیچ‌گاه دست از این دشمنی برنداشته‌اند.

اینکه ترامپ می‌گوید آماده گفت‌وگو هستم هم دروغ است. چون گفت‌وگو صورت گرفته، توافق به عمل آمده و پنج قدرت جهانی آن را امضاء کرده‌اند که با خود آمریکایی‌ها می‌شوند ۶ قدرت!

پس جایی برای گفت‌وگو و تضمینی برای عمل به توافق جدید نیست. وقتی ترامپ به راحتی برجام را که ۶ قدرت هسته‌ای جهان آن را امضاء کرده‌اند، به هم می‌زند چطور ممکن است همین توافقی که خود مدعی است در اثر گفت‌وگو بر فرض احتمال به‌دست آورد به هم نزند.

گفت‌وگو با ترامپ و تیم احمق امنیتی و دیپلمات‌های وزارت خارجه او ممکن نیست. چون حوزه اندیشه سیاسی او زیاده‌خواهی و فزون‌طلبی است. او اشتهای سیری ناپذیری دارد که هر چه امتیاز بگیرد هم کم می‌داند. جان بولتون و پمپئو و برخی مشاوران او همچون سر در آخور اخبار منافقین. دارند آنها جز ماجراجویی و جنگ‌طلبی حرفی برای گفتن ندارند. ترامپ با تحریم وزیرخارجه ما آخرین میخ را به تابوت گفت‌وگو و مذاکره زد اما باز مدعی است آماده گفت‌وگو است.

‌ترامپ اصلاً صلاحیت گفت‌وگو با کشوری مثل ایران که به صلح جهانی، نجات انسان‌ها، احترام متقابل، حمایت از مظلوم و مقاومت در برابر ظالم فکر می‌کند، ندارد. میدان اندیشه سیاسی جمهوری اسلامی «عقل» است. این با جهل، دیوانگی، ماجراجویی، جنایت، خیانت و نقض‌عهد که مرتب از آن سوی مذاکره به عنوان یک علامت شیطانی خودنمایی می‌کند، پایه جدید دیپلماسی خارجی آمریکاست که قابل جمع نیست.

پس جمع جبری همه اینها در یک جمله خلاصه می‌شود جنگ نمی‌شود، مذاکره‌ای هم در کار نیست، اما مقاومت ادامه دارد. این جمله کلیدی رهبری در تفسیر و تحلیل اوضاع کنونی است. نمودار مقاومت در تمام اندیشکده‌های سیاسی و نظامی نشان می‌دهد که دشمن رو به افول است و عقب می‌رود و جبهه مقاومت هر روز با اقتدار بیشتری به سوی اهداف بشردوستانه، صلح‌جویانه و استقلال‌طلبانه خود پیش می‌رود. مطمئن هستیم دیر یا زود آمریکا در برابر مقاومت ملت ایران و مقاومت ملت‌های مظلوم منطقه به‌ویژه مردم فلسطین زانو خواهد زد. آن روز خیلی دور نیست.