به گزارش مشرق، آخرین قسمت سریال گاندو شب گذشته (17 تیر 98) پخش شد. این سریال به موضوع جاسوسی «جیسون رضائیان»، فرد دو تابعیتی ایرانی-آمریکایی میپردازد که پس از دستگیری در مرداد 1393 نهایتاً در اواخر سال 94 مبادله شد.
بیشتر بخوانید:
علیرام نورایی: «گاندو» گام محکم و مهم شفافسازی را برداشت
نویسنده «گاندو»: داستان گاندو 100 درصد واقعی است
در ایام پخش این سریال، علیرغم استقبال گسترده مردمی، امّا بخصوص در مواردی که گاندو به برخی ارتباطات این شبکه جاسوسی با بستگان بعضی از مقامات اجرایی کشور اشاره داشت و نیز آنجا که به صورت غیرمستقیم بعضی سادهاندیشیها دربارهی این جاسوس و پروژه نفوذ را نقد میکرد، برخی مقامات دولتی و بعضی از چهرهها و رسانههای طرفدار جریان موسوم به اصلاحطلب به انتقاد شدید از سریال پرداختند.
این نوشتار تلاش دارد به چند نکته پیرامون این سریال بپردازد:
1- ممکن است منتقدان گاندو بگویند که اساساً جیسون رضائیان جاسوس نبوده و بر این اساس کل ایدهی سریال را زیر سوال ببرند. مثلاً حسامالدین آشنا در بخشی از یک مناظره تلویزیونی با حسین صفارهرندی که اواخر سال 94 انجام شده بود تلویحاً از این موضع دفاع میکند و میگوید که نفوذی آن خبرنگار نیست!
امّا بسیار بعید است که پس از مطرح شدن مستندات بسیار در این سریال جناب آشنا بتواند از همین موضع دفاع کند. کما اینکه نوشتههای این روزهای او چنین مفهومی ندارد یا به عبارت بهتر نمیتواند داشته باشد.
به عنوان یکی از سادهترین استدلالها، بعید است آقای آشنا بتواند از این ایده دفاع کند که دولت آمریکا برای یک خبرنگار معمولی حاضر شده در تمام جلسات مذاکرات هستهای مسئلهی او را پیش بکشد و نهایتاً هم برای آزادی او مبلغ 1.7 میلیارد دلار بپردازد که با قیمت دلار امروز رقمی معادل 20 هزار میلیارد تومان است! ضمن اینکه غیر از این مبلغ، آمریکا مجبور شده برخی از ایرانیان زندانی در آمریکا را هم آزاد کند.
2- یک خبرگزاری دولتی گفتگویی از نویسنده سریال منتشر کرده و مدعی شده که نویسنده گفته است 80 درصد فیلم بر اساس تخیلات او ساخته شده و فقط 20 درصد حاوی اطلاعات امنیتی بوده است. البته نویسنده سریال بلافاصله این خبر خبرگزاری دولتی را تکذیب و شیطنت این رسانه را تقبیح کرد اما همچنان دو نکته باقی است.
اول اینکه منتقدان باید تفاوت فرم سریال با مستند را بدانند. در سریال، نویسنده و کارگردان باید با دراماتیزه کردن یک ماجرای واقعی، آن را در قالب یک کار نمایشی ارائه کند. مهم این نیست که همهی اتفاقاتی که در سریال رخ میدهد دقیقا عین همان چیزی باشد که اتفاق افتاده بلکه باید «اطلاعات و استنادات مرکزی» فیلم دقیق باشد که این موضوع درباره گاندو صادق بوده است و الا اینکه مثلاً فلان ماشینی که جیسون سوار شده همان رنگ بوده یا آن دیالوگ حاشیهای که فلان عضو شبکه نفوذ گفته دقیقاً همان بوده باشد، چیز بیربط و مربوط به نشناختن تفاوت فرمهای مستند با سریال است.
دوماً: حتی اگر فرض کنیم فقط 20 درصد سریال مبتنی بر واقعیت باشد و 80 درصد را نویسنده بر اساس تخیلاتش و برای تبدیل شدن این ماجرا به سریال ساخته باشد، بازهم هیچ فایدهای برای منتقدان ندارد. میزان استنادات و فکتهای مندرج در سریال به اندازهای است که نه 20 درصد، بلکه حتی اگر 2 درصد آن هم مبتنی بر واقعیت باشد باز هم اتفاق مثبتی برای منتقدان رقم نمیخورد!
3- ممکن است منتقدان بگویند دربارهی جاسوس بودن جیسون رضائیان ابهامی ندارند و اتفاقاً از اینکه نهادهای امنیتی کشور چنین شبکه نفوذی را شناسایی و دستگیر کرده تشکر میکنند، اما مشکلشان آنجاست که گاندو دربارهی برخی مقامات یا نهادهای دولتی «کملطفی» و جوری وانمود کرده که آنها در این ماجرا سادهاندیشانه عمل کردند و حتی در برخی جاها به شبکه نفوذ کمک کردهاند.
در این باره هم، اولاً: بهتر است منتقدان به جای کلیّات، مثلاً به صورت مصداقی بگویند که آیا اساساً خواهرزادهی یک مقام کشوری در این موضوع واقعاً دچار خطا شده یا خیر؟ و یا برخی فکتها که در فیلم بوده آیا واقعیت دارد یا نه؟
ثانیاً: گذشته از همهی مسائل، همین تکاپوی برخی دولتیها از جمله مشاور رئیسجمهور برای مقابله با گاندو نقضغرض است و نشان میدهد که آنروزها چه موضعی داشتهاند و آیا این سریال درباره بعضی مسئولان کملطفی کرده یا اتفاقاً شاید اغماض هم کرده است؟
4- منتقدان در ظاهر مدعی هستند که با حمله به گاندو برای برخی مقامات اجرایی کشور دلسوزی میکنند. اما مسئله اینجاست که اگر دقیقتر بنگریم، با این هجمهها عملاً چه اتفاقی میافتد؟ نوع حملات و هجمهها به نحوی است که مخاطب عام با خود میاندیشد چرا یک مقام دولتی باید اینقدر از اینکه سریالی دربارهی یک جاسوس آمریکایی ساخته شود ناراحت باشند به نحوی که هم نهادهای امنیتی و هم صداوسیما را به طول کل زیر سوال ببرند و شب و روز دستور کار نقد آنها را پیش روی خود داشته باشند؟ پیام دهکردی بازیگر سریال مهمترین جمله را در این باره گفته است؛ او میگوید مخاطب از خود میپرسد که مگر این مقام چه ریگی در کفش دارد که اینچنین آشفته میشود؟
نکته دیگر اینکه گفته میشود عوامل سریال در طول ایام پخش آن گاهی با سفارشات از بعضی جاها بخشهایی را تغییر دادهاند. مثلاً آنچنان که در شبکههای اجتماعی هم پخش شد، در قسمتی از سریال، و در هنگام پخش تکرار یک قسمت، به جای عبارت خواهرزاده رئیسجمهور، جملهی خواهرزادهی یک مقام کشور جایگذاری شد. اما حالا با این روند از انتقادات بعضی از این منتقدان نزدیک به دولت، عملاً چه اتفاقی ممکن است در آینده رخ بدهد؟ آیا اینچنین نیست که اگر این نزدیکان دولت اصرار کنند، ممکن است نهادهای مربوطه هم برخی اطلاعات را شفافتر اعلام کنند؟ آیا در این صورت حاصل جمع عملکرد این آقایان به نفع مقامات دولتی خواهد شد یا آنچنان که در گذشته نیز شاهد بودهایم، برخی از این آشناها ضربهای میزنند که غریبهها هم از دستشان برنمیآید؟