گروه فرهنگ و هنر مشرق - گفتگو با فعالان حوزه کتاب و رسانه، فرصت مغتنمی است برای سپاس از تلاش همه عزیزانی که برای ترویج کتاب و کتابخوانی تلاش می کنند و معمولا نام و یادشان در لابلای انواع و اقسام اخبار رنگارنگ، دیده نمی شود. نفیسه اسماعیلی یکی از این خبرنگاران کوشا و خستگی ناپذیر است. با او در خبرگزاری فارس و بعد از ساعت کاری به گفتگو نشستیم و در دیدگاه هایش درباره کتاب و ادبیات کنکاش کردیم. متن کامل این گفتگو در پیشگاه شماست...
**: طی گفتگویی بیان کرده بودید که خبرنگاران کتاب، زیاد نمیتوانند موضع گیری کنند و مجبورند حرفهایشان را در دهان کسانی که مشهور هستند، بگذارند. این سلسله گفتگوها با خبرنگاران کتاب به همین دلیل است و البته تقدیر از زحمات آنان، از جمله شما... از حرفها و موضعهای شما شروع کنیم. فکر میکنم یکی از بیشترین انتقادات شما به جایزه جلال آل احمد است. با این موضوع شروع کنیم؟
*: به این تأملی که بنده دارم، نمیتوان «انتقاد» گفت، چون من نه عضو هیأت داوران هستم و نه هیأت علمی برگزار کننده و نه هیأت اجرایی؛ فقط ما هم جزو کسانی هستیم که کتابهایی که منتشر میشود - نه هر کتاب - را در حد معقول میخوانیم. در جامعه ادبیات و داستان و رمان، گه گاه نقدها و یادداشت هایی را می خوانیم و واکنشهایی را میشنویم؛ در مورد دوره قبل جایزه جایزه و صراحتا در مورد داستان «رهش» خیلیها در نقدهایشان کتاب را ضعیف میدانستند. ما هم کتاب را خواندیم. من به عنوان خبرنگار حوزه کتاب موظف بودم کتابی را که این همه استقبال میشود و اسم رضا امیرخانی را پس و پشت خود دارد، بخوانم، به همین دلیل نقدها را هم میخواندم. به نظر من جایزه جلال - با تمام احترامی که به هیأت داوران و هیأت علمی جشنواره قائل هستم - به سمتی میرود که «اسم» برای جشنواره مهم تر است و اینکه برای جایزه جلال خبرسازی شود به جای ارزش گذاری. همانطور که وقتی اسم «هدایت الله بهبودی» مطرح میشود و با یک اسم دیگر به عنوان اثر مشترک جایزه میگیرند، دبیر جایزه سریع میگوید ما نمیتوانستیم از اسم هدایت الله بهبودی به همین راحتی بگذریم و برایمان خیلی هم خوشایند نیست که در کنار اسم دیگری جایزه مشترک به او بدهیم، چون ایشان نویسنده و پژوهشگر بزرگی است.
**: این که حرف بدی نیست، به خاطر اینکه جناب بهبودی نویسنده و پژوهشگر بزرگی است و اثر خوبی هم تولید کرده.
*: بنده میگویم اثر باید فارغ از اسم داوری شود و نباید تحت الشعاع اسم شخص قرار گیرد؛ حتی اگر رهش ضعیف بود، میشد جزو تقدیریها قرار گیرد.
**: البته مشکلات شما با جایزه جلال عمیق تر از این است و از سالهای قبل شروع شده است.
*: ما با بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان مشکل داریم و طرف نقد ما؛ جایزه جلال نیست.
**: مشکل شما با بنیاد چیست؟
*: مشکل من این است که بنیاد به عنوان نهادی که با ادبیات و کتاب در ارتباط است، هنوز نتوانسته به تعامل خوبی با رسانهها دست پیدا کند.
اولین گفتگو از این سلسله گفتگوها را هم بخوانید:
با فعالان حوزه کتاب و رسانه / ۱ / گفتگو با مصطفی وثوقکیا؛
برخی ناشران، نویسندگان را بَرده میخواهند! / برای پیشرفت، رسانهام را تغییر دادم / تاثیر مجمع ناشران انقلاب در بازار نشر زیاد نیست/ شهرستان ادب موفقترین مجموعه ادبی همسو با انقلاب است / برخی جایزه انقلابی میگیرند و علیه انقلاب توییت میزنند! / از گزارشهایم علیه «چشمه» پشیمان نیستم
**: با تمام رسانهها یا رسانه شما؟
*: ما به یک نشست هم اندیشی در بنیاد رفته بودیم که نمایندگانی از خبرگزاری مهر، نسیم، تسنیم و فارس هم بودند. (البته از ایسنا دعوت شده بود ولی نماینده اش نیامده بود) در آنجا هم گفتم که فکر میکنم نگاه از بالا به پایین است. همچنان خبرنگار در سطح و دشت دارد میدود و مسئولین از قله به دشت نگاه میکنند. اگر هدف اصلاح است، همه را باید در یک سطح نگاه کنیم اما اگر قرار است نگاه از بالا به پایین باشد و آنها رسیده باشند و نیازی به رسانه نداشته باشند، این نقد و... به چه درد میخورد؟
**: یک بار که من از اختلافات رسانه شما و ترکیبی از همکارانتان، صحبت میکردم، نتیجه این بود که از شما دعوت به گفتگو کردند و شما قبول نکردید...
*: نه، هیچ وقت.
**: هیچ وقت از شما دعوت نشد؟
*: نه، همان جلسه ای که همه رسانهها بودند، من هم بودم و بعد از آن دیگر هیچ وقت از ما دعوت نشد.
**: آن زمانی که اوج این اختلافات بود، آقای محمدی محمدی که الان مدیر شماست، مدیر روابط عمومی بنیاد بودند. بعد از آن که ارتباط کاری پیدا کردید، هیچ وقت صحبتی شد که این ذهنیت از بین برود؟
*: بله، همان ابتدا که ایشان به خبرگزاری فارس آمده بودند، کار معقولی انجام دادند و من را صدا کردند و پرسیدند مشکلات و منشأ آن کجاست؟ و من برای ایشان توضیحاتی دادم. الان هم برای اینکه ذهن شما روشنتر باشد، می گویم منشأ کجا بود:
در یک دوره از «جایزه پروین» که بنیاد آن را برگزار می کرد، ما به طور اختصاصی اسامی برگزیدگان را منتشر کردیم. این روال عادی کار رسانه است. هر رسانه ای که اسامی جایزههای بزرگ ادبی به دستش برسد، آن ها را منتشر می کند.
**: از چه منبعی؟
*: هر کسی منبع خودش را دارد.
**: قبل از اختتامیه؟
*: بله.
**: به نظرتان این کار، اخلاقی است؟
*: این روال است. چون شما به صورت اختصاصی این اسامی را منتشر می کنید. مثلا در جایزه کتاب سال، برای شما مهم است که این تعداد سکه به چه کسی میرسد و تلاش میکنید طی هفته آخر به اسامی برگزیده ها برسید.
**: شما نام نامزدها را زده بودید؟
*: نه، من برگزیده های نهایی را منتشر کردم.
**: برگزیده نهایی که برای معرفی او هزینه میشود، سالن گرفته میشود، مهمان دعوت میشود و...
*: به نظر من بنیاد مقصر است که درِ خروجی اش را نمیبندد و برای منِ رسانه، خبر مثل یک ماهی میماند، اگر من منتشر نکنم و از دستم برود، یک رسانه دیگر آن را منتشر می کند. من در تلاش هستم که «خبرِ اول» برای من باشد.
**: اینجا درباره قدرت و نفوذ رسانه ای شما صحبت نمیکنم؛ میخواهم بگویم به لحاظ اخلاقی - اگر چه شما به اسامی دسترسی دارید - اما یک مجموعه ای برنامه ای را تدارک دیده که اساساً اول و آخر برنامه چیزی نیست جز معرفی این اسامی است. یعنی تمام مهمانهایی که میآیند، به انگیزه شنیدن این نامها میآیند...
*: ولی برای منِ رسانه که یک ماه است روی این مسأله مانور میدهم که جایزه کتاب سال قرار است اینجا برگزار شود و اینطور باشد، این تعداد سکه که به این نویسنده داده میشود مهم است و آن را پیگیری میکنم و رسانه من هم از من مطالبه میکند که: «خبری از برگزیدهها ندارید؟»
**: کار شما به لحاظ حرفه ای خیلی خوب است، اما از نظر اخلاقی باید بیشتر بررسی شود... مشخص است که شما یک خبر جلو میافتید و به لحاظ رسانه ای دیده میشوید. خیلی هم عالی است ولی کسانی زحمت کشیده اند و تقریباً بخش مهمی از آن را بی اثر میکنید و طبیعی است که دلخوریهایی هم به وجود میآید.
*: مدیرعامل بنیاد روی سِن اعلام کرد که فلان رسانه اسامی را منتشر کرده است! به نظرم این صندلی برای مدیرعامل بنیاد خیلی بزرگ است و کسی باید آنجا بنشیند که سعه صدر داشته باشد. حالا رسانه ای اسامی را منتشر کرد که کرد؛ ما حتی اسامی برگزیدگان جایزه کتاب سال و جایزه شهید غنی پور را هم زدیم اما این بازخوردها را نداشت. اخلاق رسانه حرفه ای است؛ در واقع شما در پی خبر خاصی هستید که تفاوت شما را با دیکر رسانهها نشان میدهد و این ممیز خبری است که ممکن است دیگرانی نداشته باشند. اینکه شما میگویید به لحاظ اخلاقی هم درست است و کار غیر اخلاقی صورت نگرفته، تم رسانه ها سرعت در انتشار اخبار خاص است و اسم آن را غیر اخلاق نمیگذارم.
**: به اینکه آنها به خاطر هدر رفتن بعضی از تلاشهایشان ناراحت شوند، حق میدهید؟
*: نه. حق نمیدهم به خاطر اینکه من رسانه ام و کارم تمکز بر مسایلی است که آنها را دنبال میکنم. مدیران من هم از من مطالبه دارند.
**: اینکه شما دسترسی های خوب و زیادی دارید، خیلی خوب است، آن مدیر هم خیلی خوشحال میشود که خبرنگارش نفوذ دارد؛ اما اینجا بنده سوالم در مورد انتشار این اسامی است.
*: کار رسانه حرفه ای همین است، یا مدیر منافذ را میبندد یا سرهنگی عمل میکند و...من سوال میکنم: مثلا چهارصد کتاب قاچاق را میگیرند، پلیس میخواهد بعد از آن کنفرانس خبری بگذارد و اعلام کند؛ شما این خبر را نمیزنید؟ خبر توقیف این میزان کتاب را نمیزنید؟ برایتان مهم است، نمیتوانید راحت از آن بگذرید. ممکن است یک رسانه پیش از آن خبر پلیس را منتشر کرده باشد اما بازهم آن مراسم توسط رسانه ها مهم شمرده شده و پوشش میدهند. عرف همین است. یک خبر تفاوت یک رسانه را با دیگران نشان می|دهد اغلب اخبار خوب که دیده میشوند موجب تمیز دادن رسانه ها میشود.
**: به نظرم نشست خبری پلیس، فرمالیته است چون وظیفه اش این است که بگیرد و خبر آن را هم بدهد؛ اصلا نشست خبری نمیخواهد، کاری است که باید انجام میدادند، حتی در انجام آن تأخیر کرده اند، باید توبیخ شوند که چرا تا به حال نگرفته اند.
*: خروجی آن نشست مهم است. چون حجم آن زیاد بوده و محتوی کتاب خاص بوده، پلیس این کار را میکند. نکته قابل ذکر این است که اساسا راه نفوذ برای هیچ خبرنگاری بسته نیست اما رفتار یک مدیر زیر مجموعه ارشاد سنجیده میشود آنهم با واکنشهایش.
**: دو نکته اینجاست، یکی اینکه برای نشست خبری به اندازه اختتامیه زحمت کشیده نمیشود، یعنی مهمانانش همان خبرنگاران حوزه مربوطه هستند که با یک تماس دعوت میشوند.
*: در نشست خبری جایزه پروین هم افراد زیادی نبودند، مگر مخاطبانش چند نفرند! در اختتامیه هم شاید دو ردیف جلو پر شده بود و در پژوهشگاه هم برگزار شده و خلوت بود.
**: من چون در این مراسم نبودم نمیتوانم قضاوت کنم، اما به هر حال نشست خبری با اختتامیه جشنواره متفاوت است؛ ضمن اینکه شما در خبر قاچاق کتاب چه چیزی را منتشر کردید؟ عدد آن کتاب ها برایتان مهم بود؟
*: هم عدد آن کتاب ها و هم محتوایشان برای ما مهم بود. ببینید، اینکه نشست خبری با اختتامیه قیاس شود به لحاظ کلیت خبری ماجرا درست است اما قیاس معالفارقی است، اینطور توضیح میدهم که گاهی یک خبر یه خطی اهمیت هزاران پاراگراف را دارد در حالی که مسئولش برای عدم انتشار آن کلی تلاش کرده، اما مگر خبر محفوظ میماند، نه . اصولا خبر ماهیتی فرار دارد. سرعت امروز حرف اول را میزند نه حاشیه.
**: عدد به اضافه محتوا کار شماست. پلیس که اصلا نمیداند محتوای اینها چیست. شما میتوانید تحلیل کنید که بین این کالاهای قاچاق، کارهای رمان بیشتر است، کارهای عامه پسند یا فلان ناشرهای موفق بیشتر است و... اینها کار شماست، آن آقای پلیس هم موقعی که نشست خبری میگذارد حرفهایی برای گفتن دارد از باب اینکه بگوید روند کشف اینها چطور بوده است. لذا شما با اعلام آن خبر دستش را خالی نمیکنید که چیزی برای گفتن نداشته باشد. چون قضیه خیلی پیچیده است و حرفهایی برای گفتن وجود دارد که بیان شود. به نظرم این دو قضیه اصلا قابل مقایسه نیست.
*: چرا، در اختتامیه میخواستند چه کار کنند؟ فقط میخواستند اسامی ۱۲ نفری را که برگزیده شده اند اعلام کند.
**: من هم همین را میگویم، میگویم با انتشار این اسامی، در حقیقت کل اختتامیه بی هدف میشود.
*: به نظر من این کار، کار عرفی است در رسانهها. و اینکه مسئول برنامه از تریبون یک سالن چند صد نفری در مورد یک رسانه موضع بگیرد، مناسب نیست... اجازه دهید در مورد کار خبر حرفهای صحبت کنیم من نه جایگاه پلیس و نشست خبری را در این مقال قیاس میکنم و نه مناسبتی دارد. قرار بر اهمیت و ارزش باشد انتشار برگزیده کتاب سال با آن جایزه اهمیتش از جشنواره کوچک بالاتر است، موضوع اهمیت جشنواره هم نیست، مهم برخورد اخلاقی است که امروز رنگ باخته. البته کلی نیست. نکته اینجاست که هنوز برخی مدیران فرهنگی ما خود را ارجح بر رسانه میدانند در حالی که همین رسانه ها هستند که در نشر فعالیتها تلاش میکنند. اگر زاویه دوربین نگاهمان را تغییر دهیم وسعت دیدمان هم عوض میشود.
**: پیشنهاد شما برای مدیریت بنیاد ادبیات داستانی چه کسی است؟ شما به عنوان وزیر ارشاد فرضی چه کسی را برای این مسئولیت پیشنهاد میکنید؟
*: به صورت فرضی هم نمیتوانم فکرش را بکنم ولی حداقل کسی باشد که یا در حوزه شعر و یا در داستان، سعه صدر داشته باشد و چند پیراهن بیشتر پاره کرده باشد و با نسل جوان بیشتر ارتباط داشته باشد. اگر امیرحسین فردی زنده بود، فکر نمیکنم این صندلی شایستهی کسی جز او بود. واقعا با هر طیفی که شما بگویید.
**: این صندلی برای مرحوم فردی کوچک نبود؟
*: نه، نبود. اندازه اش بود. چون آقای فردی اصلا اینطور نگاه نمیکرد. یک هفته قبل از فوتشان آمده بودند اینجا و میگفتند من را بگذارند یکجا که کار عملیاتی کنم؛ اسم سردر آن برایم مهم نیست. همیشه این را به من میگفت. میگفت برو در یک رسانه ای کار کن که عملیاتی باشد. اسم سر درِ رسانه برایت مهم نباشد. ایشان هم اسم بنیاد و صندلی آن برایشان مهم نبود، به نظر من میتوانست با بودجه ای که دارد، کارهای خوبی انجام دهد.
**: منظورم این است که جایگاه مهم تری باشد که بنیاد هم زیرنظرشان فعالیت کند. مثلا جایی در حد معاون وزیر یا وزیر. اما این توجیه هم که شما میگویید جالب است؛ جایی که کار عملیاتی انجام شود... از بین زندهها هم می توانید کسی را نام ببرید؟
*: اگر قبل از این فکر میکردم شاید می توانستم نامی ببرم اما الان نه. ضمن اینکه نام بردن از هر فردی شائبه هایی ایجاد میکند، من نه تصمیم گیرنده هستم و نه مسئول.
**: بنابراین ریشه اختلافات از آنجا بود...
*: من به عنوان خبرنگار اسم این مسئله را اختلاف نمیگذارم، من رسانه هستم و به عنوان یک تریبون کارم را میکنم اما من در نشست هم اندیشی که بقیه رسانهها بودند متوجه شدم ظاهراً بقیه رسانهها هم خیلی نمیتوانند با بنیاد ارتباط برقرار کنند، یعنی آنها هم گلایه میکردند از اینکه نمیتوانیم هر خبری بزنیم، نمیتوانیم راحت با مدیرعامل بنیاد گفتگو کنیم، نمیتوانیم راحت تیتر بزنیم و... امیدوارم حالا این رویه اصلاح شده باشد.
**: به هر حال کاش در این چند سال این دلگیریها رفع میشد و آنها اقدامی میکردند برای اینکه شما را راضی کنند.
*: منِ نوعی مسئله نیستم، رسانه ام مهم است. راضی کردن من خبرنگار چه اهمیتی دارد، موضوع اصلی اصلا این نیست، وسیع فکر کنیم. عینک اختلاف را بردارید.
**: دیگر در مورد بنیاد به غیر از این مشکلاتی که در ارتباط با رسانهها دارید، به نظرتان چه چیز دیگری می شود گفت؟
*: به نظر من بنیاد باید در هدف گزاریهایش در طی سال، از نمایشگاه کتاب گرفته تا جشنوارههای آخر سال، هدفگذاری دقیق تری داشته باشد. مثلا سفر به سواحل مکران و... به نظرم نه میتواند نویسنده آفرین باشد نه میتواند خروجی آنچنانی داشته باشد. قبلا کارگاههای خوب و برنامه «عصری با نویسندگان» داشت؛ به نظر من تجربیاتی که رضا امیرخانی و محمدرضا بایرامی در آن نشستها می گفتند، اینقدر مشتاق داشت که سالن پر میشد. به نظرم اگر اینها را ادامه بدهند بهتر است تا سفرهای اینگونه بی حاصل داشته باشند. اصل و ماهیت ایجاد بنیاد چه بود حالا از ماهیت چه خبر است؟ اینها گفتنش بد نیست.
به نظرم بنیاد الان عملاً از کار اجرایی خارج شده و فقط جشنواره برگزار میکند. اسم آن «بنیاد» است یعنی پرورش دهنده. برگزاری این برنامه ها را می شود یک معاونت زیرمجموعه ارشاد یا دفتر شعر برعهده بگیرد. به نظرم بنیاد باید در سیاست گذاریهایش تغییراتی داشته باشد. گزارش بدهند کار مفید بنیادین چه بوده؟ خروجی چیست؟ بودجه چقدر بوده؟
**: از بنیاد که بگذریم، میرسیم به نمایشگاه کتاب. از نمایشگاه برایمان بگویید، مکان برگزاری، روند برگزاری و...
*: به نظر من، انتقال نمایشگاه به شهر آفتاب، سال اول کار درستی بود، چون هم بازدید کننده مشتاق بود که ببیند شهر آفتاب کجاست و امتیازاتی که ارشاد میخواست از بازدیدکننده بگیرد، به نظرم توانست بگیرد. تجربه خوبی بود و بعد از این همه سال که در مصلی برگزار شده بود، وسعت فضای شهر آفتاب با تمام مشکلاتش، توانست جوابگو باشد. اما در سال بعد یکسری مشکلات مثل باد و باران و شرایط جوی آن محیط پیش آمد که نمی شد آن را کاری کرد. به نظرم یک سال برگزاری در شهر آفتاب خوب بود تا مصلی آماده شود.
**: البته هنوز هم این کاستی های مصلا رفع نشده. پس در کل با مصلی موافق تر هستید؟
*: خیر؛ من با شهر آفتاب موافق هستم. وسعت و فضای آن برای کار من که رسانه است، بهتر بود. دسترسی ها راحت تر بود. اما در مصلی اینطور نیست، چون بخشها پراکنده است، دسترسی به ناشرها و غرفهها سخت تر است.
**: این با هم در تناقض است. موقعی که یک جا محدودتر باشند که شما راحت ترید.
*: نه، رفت و آمد من در سالنها در مصلی سخت است چون فضا کوچک است. فضای شبستان مصلا برای رفت آمد هر ساعته و هر لحظه ای مناسب نیست در برخی روزها ازدهام جمعیت مانع از تردد آسان است.
**: خود بازدیدکنندگان هم در شهر آفتاب راحت تر بودند و حداقل اکسیژن به آنها میرسید. من هم از هر نظر با شهر آفتاب موافق ترم اگرچه ممکن بود رفت و آمد سخت تر باشد.
*: فقط مرکزیت مصلی مخاطب را راضی میکند، دسترسی مترو و... من در شهر آفتاب، خیلی راحت تر میچرخیدم و در آنجا راحت تر بود.
**: در مورد برگزاری نمایشگاه کتاب هم نظری دارید؟
*: به نظرم تعداد روزهایش زیاد است. اعتقاد دارم ۷ روز برای برگزاری نمایشگاه کتاب کافی است.
**: خیلیها از سراسر کشور یا از دنیا که میآیند و برای آن ها ۷ روز کم است.
نمایشگاههای بزرگ دنیا هم ۷ روز بیشتر نیست. یعنی اگر مطالعه ای کنید درباره نمایشگاههای بزرگ دنیا، ۳ روز اول تخصصی است و بقیه اش عمومی است. به نظر من اینطور بازتابی که ناشران از حضور مخاطب میگیرند خیلی بهتر و بیشتر است. به نظرم باید زمانش کوتاه تر باشد.
**: به غیر از نمایشگاه فرانکفورت، نمایشگاه دیگری را هم رفته اید؟
*: نه، فقط چند بار به نمایشگاه فرانکفورت رفتم. سال ۹۳، ۹۴ به عنوان خبرنگار رفتم و سال ۹۵ چون به آنجا سفری داشتم به نمایشگاه هم رفتم.
**: در مورد مقایسه این دو نمایشگاه با هم صحبتی دارید؟
*: اصلا قابل مقایسه نیست. چون سه روز اول نمایشگاه کامل تخصصی است، شما فقط کسانی را میبینید که آمده اند تامذاکره کنند؛ وقت ملاقات دارند؛ ناشر با ناشر، ناشر با نویسنده، حتی کشور با کشور برای اینکه فلان کشور در نمایشگاه کشورشان حضور داشته باشد.
**: اینها کارت ورود خاصی دارند؟
*: قبل از اینکه نمایشگاه برگزار شود، شما باید خودت را به آن ناشر ویزیت کنید و او ببیند در تقویم کاری اش جای خالی هست که بتواند با شما قرار ملاقات بگذارد یا نه. حتی منِ خبرنگار هم که میخواستم با دو ناشر صحبت کنم، از قبل و دو ماه قبل از برگزاری نمایشگاه به آنها ایمیل فرستادم که من در فلان تاریخ هستم و آنها هم زمان و مکانی مشخص کردند تا با هم گفتگو کنیم.
**: پس اینطور نبود که در همه روزها فعال باشید و گفتگو بگیرید؟
*: برای گفتگو کردن، بعد از سه روز اول که تخصصی بود و در روزهای عمومی فعال می شدیم چون قبل از آن خیلی به سختی جواب میدهند.
**: پس آنجا چه کار میکردید؟
*: ما معمولا در چند روز اول کارهایمان را میکردیم و بقیه روزها هم یا در نمایشگاه گزارش تهیه میکردیم یا نشستهای غرفه ایران را پوشش میدادیم.
**: چرا به سختی جواب میدادند؟
*: خیلی دیسیپلین دارند و با برنامه پیش میروند. همه چیز باید طبق تقویم کاری شان پیش برود. مثلا میپرسیدند که شما در فلان سالن میآیید برای مصاحبه یا در غرفه؛ این جزئیات را از شما میپرسند. شما آنجا باید حتما کارت ویزیت داشته باشید و خودتان را با کارت ویزیت معرفی کنید.
**: ناشرهای ما هم اینکار را میکنند؟
نمی دانم. فقط میدانم آژانسهای ادبی قطعاً این کار را میکنند. از قبل برنامههایشان را هماهنگ میکنند. مثلا آژانس ادبی پل امسال خیلی نشستهای خوبی داشت. این آژانس یکی از آژانسهای موفق است که امسال رایت خیلی از کتابهای دفاع مقدس را فروخت. ولی به هر حال تا نمایشگاههای بین المللی خیلی فاصله داریم چون نمایشگاه آنها واقعاً بین المللی است. بخش کودک و نوجوانش کامل جداست و مخاطب آن خاص و کودک و نوجوان هستند. بخش بزرگسالش هم جداست. تفاوت ها زیاد است. سه روز اول که کارهای بیزینس انجام میدهند اصلا فروش ندارند.
**: اصلا فروش کتاب ندارند؟
*: سه روز اول ندارند اما در بقیه روزها دارند. جالب اینجاست که شما از قبل میتوانید کتاب های نمایشگاه را بخرید اگر چه قیمتش خیلی بالاست. اسامی همه کتابها هست و غرفه و کسانی که در آن غرفه هستند، معلوم است. یعنی شما با آن کتاب راهنما، اصلا نمیخواهد از کسی سوال بپرسید. من از سه روز جلوتر میدانستم پائولو کوئلیو چه روزی، کجا و چه ساعتی میآید، کجا و چند دقیقه قرار است صحبت کند و...
**: کدام رسانههای ایرانی در بازتاب خبری آن نمایشگاه موفق بودند؟
*: سال اول موسسه نمایشگاه ها، برخی رسانهها را به این نمایشگاه اعزام کرد، خبرگزاری های مهر، تسنیم بودند. فکر کنم خبرنگار روزنامه جام جم هم بود. من به عنوان خبرنگار فارس هم خودم رفتم، آنقدر حجم خبر بالا بود که ما عصر به عصر همدیگر را میدیدیم، یعنی هم فضای نمایشگاه خیلی وسعت داشت و هم حجم خبرها بالا بود.
**: وقتی که برگشتید، کسی فعالیت خبرنگاران را در آنجا ارزیابی کرد؟
*: نمی دانم موسسه نمایشگاه های فرهنگی این کار را کرد یا نه؛ اما خودمان هر روز حجم کارهایمان را میدیدیم که خیلی بالا بود. مثلا میدیدیم شب شده و ما هنوز ناهار نخورده ایم.
**: خانم اسماعیلی! چه شد که خبرنگار شدید؟
*: سال ۸۲ روزنامه جوان یک لایی منتشر می کرد به نام «خانه خورشید». من ستون ادبیات و علمی آن را می نوشتم. به جایی رسید که آن ستونها دیگر جواب نمیداد و من دوست داشتم گسترده تر کار کنم. به خبرگزاری پانا رفتم ولی احساس کردم خیلی عقب تر از آن چیزی هستند که من از رسانه میخواهم و خیلی زمان لازم دارد تا به عرصه رسانه بیایند(همان سالهای ابتدایی). وارد خبرگزاری فارس و باشگاه خبری توانا شدم. من دوست داشتم در باشگاه فعالیت کنم. از آن روزها در سال ۸۷ تا به حال هم در خبرگزاری فارس هستم.
**: چرا حوزه کتاب را انتخاب کردید؟
*: خیلی کتاب را دوست دارم. همه عکسهای بچگی من با کتاب است. غالباً برای من کتاب کادو میآوردند. یادم است چند عکس دارم که کتابهای آقای آذری یزدی در دستانم است.
**: عامل خستگی تان در این روزها چیست؟ شادابی چند سال پیش را ندارید.
*: من یک اخلاقی دارم که هیچ وقت نمیگویم خسته شدم. میخواهید از تلاطم افتادنم را بگویید؟
**: نه از تلاطم افتادن نیست، چون همانطور سر وقت و سر برنامهها میآیید و گزارشاتتان خوب است، اما یک حجم خستگی زیادی مانند یکهاله نور دورتان هست.
*: (میخندد) هاله نور؟! شاید به خاطر اینکه مدتی در فارس تنها بودم و دوستانم رفته بودند و همه حوزهها دست خودم بود. قبلاً آقای آبنوس بود که رفتند و البته مدتی است که برگشته اند، بخشی از کار را آقای وثوق بر عهده داشت، اما وقتی این همکاران رفتند، صفر تا صد برنامه ها را خودم پوشش میدادم اما خسته نیستم؛ خستگی را نمیپذیرم. آدمی هستم که خسته نمیشوم. یادم است آقای وثوق که چند سال دبیر من بود میگفت: تو اصلا خسته نمیشوی و خستگی را نمیفهمی. راست هم میگفت.
**: به نظر شما وضع کتاب ایران چطور است؟
*: به نظرم وضع کتاب های رمان و داستان خوب است؛ البته قیمت کتاب خیلی گران شده و آن هم تابع قیمت کاغذ و طبیعی است. چند روز پیش با یکی از ناشران (آقای حقی، کتابستان معرفت) صحبت میکردم میگفت فکر میکنم تا چند وقت دیگر مجبور باشیم حجم کتابهایشان را کم کنند تا خریدشان برای مخاطبان راحت تر باشد. به نظر من تمام ناشران کم کم باید به این سمت بروند که نوع کاغذشان را عوض کنند، تا یک مقدار حجم کتاب کمتر شود و قیمت به صرفه تر شود. به هر حال من هم جزو همین مخاطبان و مردم هستم که پول میدهم و کتاب میخرم.
**: شما کتاب هم میخرید؟
*: بله، خیلی هم کتاب کادو میدهم.
**: این را از این جهت پرسیدم که شاید مخاطبان فکر کنند شما همیشه کتاب ها را از ناشران یا نویسندگان هدیه میگیرید.
*: نه، یادم است بیست جلد از کتاب «گلستان یازدهم» خریدم و به تازه عروسانی که از دوستانم بودند، هدیه میدادم، چون این کتاب را خیلی دوست داشتم. هنوز هم اگر کسی بگوید من یک دوست دارم که تازه ازدواج کرده، چه هدیه ای بدهم؟ میگویم «گلستان یازدهم»(انتشارات سوره مهر) یا «قصه دلبری» (انتشارات روایت فتح).حتی امسال ناشرانی در نمایشگاه کتاب میخواستند کتاب به من بدهند، قبول نکردم هرچند عرف است و آنها کتاب برای معرفی میدهند اما گفتم کتاب را میخرم تا قدرش را بدانم. حس میکنم باید کتاب را حتما خرید درست یا غلط نظرم این است.
**: البته به نظر من در بین آثار خانم ضرابی زاده این کتاب به خوبی دختر شینا نبود ...
*: «گلستان یازدهم» را خیلی خریدم و از وقتی صوتی آن هم آمده، دوست دارم آن را هم کادو بدهم. قیمت گران کتاب روی کادو دادن من تاثیری نداشته اما روی خرید من تاثیر زیادی داشته. مثلا الان میشنوم که میگویند کتاب الکترونیکی یا سی دی آن را چند بخریم؟ با این همه فکر میکنم از لحاظ محتوا در کتاب ها عقب نیستیم. مثلا در شعر خدا را شکر خیلی احوال ادبیات ما خوب است.
درباره گلستان یازدهم بیشتر بخوانیم:
«دختر شینا» و «گلستان یازدهم» دلی نوشته شد
آقا فرمودند کتابی هم برای «علیآقا» نوشته شود + عکس
آغاز ترجمه کتابهای تازه تقریظ شده به ۵ زبان/ سفر «گلستان یازدهم» به روسیه و عراق
گشت و گذاری در «گلستان یازدهم»
پنج ماه و نیم با علیآقا در دزفول
**: اینکه میگویید در رمان و شعر خوب هستیم را میتوانید بیشتر بشکافید.
*: به نظرم محتوای رمانهایی که منتشر میشود، محتوای جوان پسندی است. یعنی جامعهی جوان خواننده کشورمان که رمان را خیلی دوست دارند، ارضا میکند.
**: چون نویسندگان آنها هم جوان هستند. در همین رمان و قصه شما آثار چه ناشران یا نویسندگانی را بیشتر میپسندید؟
*: از ناشر که اسم نمیبرم.
**: چرا؟
*: چون معمولاً به اسم ناشر نگاه نمیکنم و کتاب را میخرم(به جز ناشران خاص)، محتوای کتاب خیلی برای من مهم است.
**: نگاه شما به عنوان یک خبرنگار کتاب به ناشران هم مهم است...
*: می ترسم تبلیغ بشود و الا می گویم من کتاب های «کتابستان معرفت» را خیلی دوست دارم.
چند کتاب از انتشارات کتابستان معرفت را مرور کنیم:
«شهنواز» به جنگ با اختلافافکنی میان شیعه و سنی رفت
دنیا ۲۵ سال بعد چه اوضاعی دارد؟
دختر مراکشی دوباره تنها رفت!
میزگرد مشرق با حضور میثم امیری، محسن باقری و مسعود آذرباد با موضوع داستان «باخ»؛
از ممیزان ارشاد تشکر میکنم!/ «بی خمینی» سه سال است پشت در مانده/ «باخ» روایت باخت یک گروه تروریستی است/ بخشی از قلدری «رضاشاه» قلابی بود/ در پرونده خونهای آلوده دیپلماسیمان ضعیف بود
**: چه اشکالی دارد که یک ناشر خوب را تبلیغ کنید؟
*: نه اشکالی نمیبینم ولی گاهی تکیه میشود روی یک حرف؛ من کتابهای کتابستان معرفت را خیلی دوست دارم.
**: شما به عنوان متخصص کتاب، با شناختی که دارید، با خبرهایی که از آن زدید، با کتابهایی که از آن خواندید میگویید فلان انتشارات، ناشر موفق و خوبی است و الان هم فرصت خوبی است برای تبلیغش.
*: کتابهای انتشارات کتاب جمکران و کتابستان معرفت و روایت فتح و سوره مهر را دوست دارم. البته اولویتم کتابستان معرفت است.
**: این ها در حوزهی رمان بود؛ در حوزهی شعر چطور؟
*: «سوره مهر» در اولویتم است و بعدش «سپیده باوران».
**: چند کتاب هم به ما معرفی میکنید. در حقیقت پیشنهاد خواندن چند کتاب.
*: کتاب «چاپ بیروت» آقای علی داوودی را خیلی دوست دارم. چون فکر میکنم آدم قشنگ میتواند تشخص داشته باشد در آن کتاب، در بیت بیتش حس کند که چه میبیند. دلتنگ نباش، به من گفتند تنها بیا و...
**: شما به صورت هدفمند شعر میخوانید؟
*: بله، رشته دانشگاهی من هم ادبیات فارسی بوده.
**: علاقمند هم هستید؟
*: بله، من رباعیهای میلاد عرفان پور را به شدت دوست دارم و فکر میکنم جزو کسانی است که شعر را میفهمد و میگوید.
**: خودتان هم شعر میگویید؟
*: نه، هیچ وقت ثبت نکردم.
**: به غیر از کتاب آقای داوودی دیگر چه کتابی پیشنهاد می دهید؟
*: قصه دلبری، گلستان یازدهم و دختر شینا را هم دوست دارم. کتاب «تذکره اندوهگینان» نوشته آقای مطهری را هم دوست دارم.
درباره تذکره اندوهگینان و نویسنده اش چند مطلب بخوانیم:
جرعهجرعه بخوانید تا تلخیاش در شما نفوذ کند
چهار کتاب «اسم»ی تجدید چاپ شدند
عشق دختر طاهر با «عبدالله» چه کرد؟
**: همه کتاب «تذکره اندوهگینان» را؟
*: نه، من کلیت کتاب را میگویم.
**: این کتاب را تا آخر خوانده اید؟
*: بله. یک کتاب هم کتابستان معرفت دارد به نام «رویای نیمه شب» که یک پسر سنی عاشق یک دختر شیعه میشود...
**: به نظر شما چرا خبرنگاران کتاب مظلوم ترین خبرنگاران هستند؟
*: به خاطر اینکه معمولاً اخباری که منتشر میکنند در سطح اول رسانهها قرار نمیگیرد، مگر برخی رسانه ها که برایشان مهم است. به همین دلیل فکر میکنم فعالیتی که خبرنگاران کتاب میکنند خیلی کمتر از فعالیت دیگر خبرنگاران دیده میشود در حالی که حجم کارشان بیشتر است.
**: با این حال کار شما بارها دیده شده و در حوزههای مختلف جایزه گرفته اید.
*: شاید چون رسانهی من، رسانه ای بوده که در صفحهی اول آن، برایش کتاب مهم بوده است. اما من همه رسانهها را گفتم. در بیشتر رسانه ها یک خبرنگار سیاسی به خبرنگار کتاب اولویت دارد.
**: چند جایزه در حوزه خبرنگاری کتاب برده اید؟
*: یک جایزه کتاب و رسانه بوده و یک جایزه حوزه بوده... الان دقیقا یادم نیست.
**: در این حوزه، آرزویی هم دارید؟
*: شاید خیلی فراتر از انتظار باشد اما همیشه آرزو داشته ام حاشیه نویس سایت «خامنه ای دات آی آر» باشم.
**: حاشیهی دیدارهای مقام معظم رهبری؟
*: بله، چون تجربه چند دیدار را داشته ام.
**: حاشیه ای هم نوشته اید؟
*: بله، معمولا در اغلب دیدارهای نیمه ماه رمضان من بوده ام. این را خیلی دوست دارم.
داستان نویسها هم در طول سال به دیدن آقا میروند. همین چند وقت پیش ۱۲ نفر از داستان نویس ها به دیدار ایشان رفتند. این به نظرم بهترین برنامه پوششیِ دنیا است.
**: بیشترین تعداد دیدار شعرا را شما رفته اید. ارتباط تان با حوزه هنری خوب بوده است؟
*: نه، قسمت بود. لزوما همه را بواسطه ارتباط با حوزه نرفتم جز یک دیدار، یک باره، گاهی تا صبح آن روز حتی من کارت ورودم را نداشتم اما خدا جور می کرد. یادم است یک روز به آقای فاضل نظری - آن موقع معاون حوزه بود - گفتم اسم ما را هم رد کنید، گفت: یک بیت شعر داری؟ گفتم: نه، ندارم. گفت حداقل یک بیت شعر بگو که اسمت جزو شاعران برود که ما مسئول نباشیم، به ما گفته اند حاضران فقط شاعر باشند. بلافاصله سال بعد قرار شد سه خبرگزاری فارس و مهر و تسنیم باشند. آن سال بچههای دیگر هم بودند اما باقی سالها من تنها بودم. فقط یک سال رسانهها بودند. الان ۴ -۵ سالی هست که به این جلسه می روم.
**: همین یک دیدار شما با مقام معظم رهبری در طول سال برایتان کافی نیست؟
*: چرا، اما همیشه دوست داشتم بازدیدهای حضرت آقا در نمایشگاه کتاب را هم من حاشیه نویسی کنم.
**: چیزی که در ذهنتان هست و ماندگار شده از دیدارهای نیمه رمضان چیست؟
*: من وقتی از آن جلسه میآیم، همکارانم میگویند تو ۱۵ روز باقی مانده از ماه رمضان را خیلی پرانرژی کار میکنی و من همیشه میگویم تلویزیون آن چیزی که باید از این دیدار پخش کند را پخش نمیکند. به نظرم تلویزیون هم تقصیری ندارد. آن رفت و برگشتی که بعد از شعرخوانی بین حضرت آقا و شاعران ایجاد میشود، آن دیالوگ ها واقعا خوب است. مثلا امسال یادم است که یکی از شاعران جوان خیلی با شجاعت تمام ایستاد، اعتراض کرد، گفت من ۵ سال تمام دارم میآیم هنوز مهلت شعرخوانی به من داده نشده، چه اشکال دارد اینها را پخش کنید؟ که آقا خیلی راحت گفتند که من دخیل نیستم در این اما شما هم شعر بخوانید.
آقا بعضی وقتها سوال میکنند از شاعر که چند تا دیگر شعر گفتی؟ یا به پدرتان سلام برسان. من پدرتان را میشناسم، پدرتان جانباز است و... من این ها را در حاشیهها میآورم، یعنی حاشیه من تکمیل کننده آن دیداری است که تلویزیون نشان میدهد. اما من همیشه افسوس میخورم چرا تلویزیون کامل نشان نمیدهد. این در فضای جامعه اثرگذار است. خیلی دیدار خوبی است، این دیدار از همان بدو ورود حضرت آقا، خیلی صمیمی است و به نظرم با هیچ دیداری قابل مقایسه نیست.
**: شکر خدا که توفیق حضور در این دیدار را داشتید...
*: خدا را شکر. این توفیق از دعای پدر و مادرم بوده است.
*میثم رشیدی مهرآبادی