اوسنه گوهرشاد، روایت فانتری سعید تشکری از این واقعه است و برای اینکه کتاب از آن حالت خشک درآید، چند داستان موازی هم خلق شده است.

به گزارش مشرق، دهه دوم تیرماه در حافظه جمعی ایرانیان یادآور یک واقعه است، آن‌هم واقعه ای تلخ که در یکی از محبوب‌ترین اماکن متبرکه ایرانیان رخ داده است. قرار است با شما در این صفحه از واقعه گوهرشاد صحبت کنیم؛ اتفاقی که در روزهای ۲۰ و ۲۱ تیر ماه ۱۳۱۴ شمسی در مسجد گوهرشاد مشهد رخ داد و مردم بی‌دفاعی که برای اعتراض به قانون ضداسلام شاه تحصن کرده بودند، به خاک و خون کشیده شدند. اینجا البته ما قرار نیست مستقیم برویم سروقت توضیح واقعه، بلکه قرار است از دو اثر هنری مکتوب که یکی از آن‌ها تازه و داغ است، صحبت کنیم. کتاب‌هایی که دست شمارا می‌گیرد و می‌برد مشهد و مسجد گوهر شاد و اتفاقات و ماجراها را بر شما عیان می‌کند. ابتدا برویم سراغ کتاب «اوسنه گوهرشاد» که تازه منتشر شده و بعد هم سرکی می کشیم به کتاب «پاریس پاریس». هر دو این کتاب‌ها هم نوشته سعید تشکری است که خود ساکن مشهد است.

گوهرشاد در قرن ۱۴
همین ابتدای کار باید گفت کتاب «اوسنه گوهرشاد» یک کتاب فانتزی است و نویسنده خود در آن نقش جدی دارد. گفتیم «جدی» از آن جهت که برای خود هم نقشی قائل شده و در داستان هست. نویسنده هم طبعاً کسی نیست جز جناب تشکری که مجبور شده پا در تاریخ بگذارد. خطر کند و به قصر مخوف شاهرخ تیموری برود (شاهرخ با اینکه اهل هنر بود ولی به سیاق دیگر شاهان ایران از کشتن رقبا خصوصاً خویشاوندان خویش که بیم تعدی از آن‌ها می‌رفت، دریغ نداشت) و دست همسر وی یعنی گوهرشاد خانم سازنده این مسجد را بگیرد و حدود هفت، هشت قرن جلوتر بیاورد تا ببیند چه بر تاریخ این مملکت گذشته و البته در مسجدی که او ساخته چه واقعه‌ای رخ داده است. قبل از اینکه بدانیم در داستان جناب تشکری چه اتفاقی افتاد، لازم است نکات دیگری هم بگوییم.

اوسنه گوهرشاد، روایت فانتری سعید تشکری از این واقعه است و برای اینکه کتاب از آن حالت خشک درآید، چند داستان موازی هم خلق شده است. او علاوه بر روایت حضور گوهرشاد بانو در سال واقعه فاجعه، یک روایت داستانی دیگر هم روایت می‌کند؛ داستانی که به نظر می‌رسد خط اصلی آن را تشکیل می‌دهد و یکی از پیش‌زمینه‌های حادثه گوهرشاد است. ماجرا از آنجا آغاز می‌شود که فتح‌الله پاکروان که سفیر ایران در پاریس است از سوی رضا پهلوی به استانداری خراسان منصوب می‌شود. او که همسرش نوه دختری امیرکبیر و بزرگ‌شده فرنگ است قصد ایران می‌کند. در ایران همسر پاکروان نیت دارد تا علایق فرهنگی‌اش را که از قضا موافق سیاست‌های رضا پهلوی در کشف حجاب است، در مشهد پیاده کند. نخستین راه آن برپایی یک کافه در مشهد مشابه با آنچه این خانم در پاریس اداره می‌کرده است. آمینه خانم پاکروان برای اجرای منویات خود دنبال استفاده از بانوان مشهدی است ولی موفق نمی‌شود و در نهایت تصمیم می‌گیرد که با استفاده از سیاست زور و تفنگ و ربایش دختران مشهدی مجلس رقص و آواز خود را برای زنان مشهدی پیاده کند. داستان از آنجا مهیج می‌شود که گوهرشادبانو که چند قرنی جلوتر آمده، با کمک نویسنده داستان (ابتدای مطلب ذکر کردیم که داستان سعید تشکری فانتزی است) از حالت ناپیدایی خارج می‌شود و با اقدامات ضدفرهنگی این خانم ایرانی‌تبار مقابله می‌کند و دختران محبوس و دربند را رها می‌کند.

سعید تشکری برای روایت فاجعه کشتار مردم در گوهرشاد بر نقطه درستی دست می‌گذارد؛ آنجا که سیاست غالب حقنه کردن فرهنگ با استفاده از زور است. در روزهایی که رضا پهلوی سعی می‌کرد با استفاده از عمال حکومتی و حمایت از برنامه‌های به ظاهر فرهنگی به نابود کردن فرهنگی ایرانی-اسلامی همت کند، غیرت دینی مردم باعث ناکام ماندن این مدرنیزاسیون وارداتی و تقلبی شد.

کتاب دیگر سعید تشکری درباره ماجرای مسجد گوهرشاد «پاریس پاریس» نام دارد و در سال ۱۳۸۹ منتشر شد. نویسنده در این کتاب به این می‌پردازد که در آن روزها ایرانیان از فرنگ برگشته درصدد بودند مشهد را پاریس دیگری برای خود کنند، همانند آمینه خانم داستان «اوسنه گوهرشاد» تشکری در «پاریس پاریس» به روایت ملک تیم‌زاده قوچانی و مهیار دختر از پاریس برگشته‌ای می‌پردازد که در جریان تغییر و تحولات آن روزهای ایران با هم آشنا می‌شوند. در همان روزها که فقره کشف حجاب در ایران جریان داشته است، رابطه آن‌ها روزبه‌روز از سطح به عمق می‌رسد و هویتی خاص پیدا می‌کند. گویی شناخت هریک برای دیگری با شناخت تاریخ پرپرشده خراسان یکی می‌شود.

سردار حشمت انگشتان دست مهیار را که عشق آتشین به شعر و ادب دارد در مخزن کتابخانه گوهرشاد در شب کشتار مثله می‌سازد و ملک که تا پیش از این سردار حشمت را پدر خود می‌دانسته درمی‌یابد که او فرزند یکی از عشایر است که در کشتاری مشابه در ایل قشقایی پدر خود را از دست داده و مادرش به عنوان غنیمت به خانه سردار حشمت آورده شده و مادرش پس از تولد ملک خود را به آتش کشیده است. ملک و مهیار پا به پای قهرمانان حقیقت‌گو و کذاب کشتار مسجد گوهرشاد شعله می‌گیرند تا داغ این واقعه از ذهن و دل کسی پاک نشود. 

*صبح نو