مسعود پیش از شهادت خواب می‌بیند که تعدادی از دوستان شهیدش در آسمان قرار دارند و یک صندلی خالی کنار آن‌هاست. وی هرچه تلاش می‌کند به آن‌ها نمی‌رسد. با التماس صدای‌شان می‌کند که...

به گزارش مشرق، مسعود فرزند ششم خانواده ملا فروردین ماه ۱۳۴۴ در یک خانواده پرجمعیت متولد شد. او پسری خوش اخلاق، صبور و دوست داشتنی بود که قلب تک‌تک همرزمان و دوستان خود را فتح کرد. این مداح شهید به شدت بی‌قرار پیوستن به رفقای شهیدش بود. ارادت خود به اهل بیت (ع) و به خصوص حضرت زهرا (س) و حضرت رقیه (س) را با مداحی‌های ماندگار خود نشان می‌داد و مجروح شدن او از ناحیه پهلو مهر تاییدی بر این علاقه و ارادت بود. او مزد سال‌ها حضور خود در جنگ را سرانجام ۲۵ تیر ۱۳۶۷ با شهادت در یکی از آخرین و شجاعانه‌ترین عملیات‌ها، در تنگه ابوقریب کسب کرد، جایی که اگر مسعود و همرزمانش قهرمانانه با لب‌های تشنه و دست‌های خالی مقاومت نمی‌کردند، سرنوشت جنگ به نفع دشمن بعثی تغییر پیدا می‌کرد.

در ادامه، گفت‌وگوی خبرنگار ما با «علی صنعتی» همرزم و دوست شهید «مسعود ملا» را می‌خوانید:

**: رفاقت شما با شهید ملا در کدام عملیات شکل گرفت؟

پیش از عملیات کربلای چهار، در گروهان باهنر، گردان عمار مقدمه آشنایی ما با یکدیگر شد. مسعود آر پی جی زن دسته نجف بود و گروه ما به نام «بچه‌های شر» شهرت داشت.

**: شخصیت شهید ملا را توصیف می‌کنید؟

مسعود عارفی صاحب‌دل و جوانی شاعر مسلک بود. شوخ طبعی و معرفت او سبب می‌شد، زبانزد همگان باشد. یگانگی نابی میان شهید «مسعود ملا» و شهید «علیرضا افتخاری‌پور» شکل گرفته بود، به نحوی‌که پس از شهادت علیرضا، شوخی‌های مسعود روز به روز کم‌رنگ‌تر شد و بی‌تابی او برای وصال به دوستانش بیش‌تر. هیچ‌گاه هق هق گریه‌های نیمه شب و نمازهای عاشقانه او را از خاطر نمی‌برم.

وی ارادت بسیاری به حضرت رقیه (س) داشت و در مداحی و مناجات‌های خود، روضه دُردانه امام حسین (ع) را می‌خواند.

**: چه خاطره‌ای از روزهای جبهه در ذهن شما به یادگار مانده است؟

پیش از عملیات کربلای چهار، طی یک دوره آموزش غواصی فشرده بیش از ۲۰ روز را در آب سپری کردیم. شرایط سخت آن‌جا، رمقی برای رزمندگان باقی نگذاشته بود. همه خسته شدند الا مسعود ملا. او با روحیه منحصر به فرد خود نه تنها احساس خستگی نمی‌کرد، بلکه با شوخ طبعی و سردادن شعارهایی از قبیل: «ماشاءالله، حزب‌الله»، به رزمندگان نیرو می‌داد.

**: از حال و هوای آخرین روزهای جنگ تحمیلی بگویید؟

یکی از همین روزها در «شاخ شمیران» با شوخی به مسعود گفتم، «برادر خیلی نور بالا می‌زنی!» با بغض گفت، «خداوند باب شهادت را گشود و دوستان‌مان را راه داد.» سپس با صورتی پر از اشک فریاد زد، «خدایا! یعنی نمی‌خواهی دستانم را بگیری؟!»

**: شما فکر می‌کنید چرا شهید ملا برای شهادت بی قراری می‌کردند؟

مسعود پیش از شهادت خواب عجیبی دیده بود که، تعدادی از دوستان شهید او در آسمان نشسته‌اند و یک صندلی خالی کنارشان باقی مانده. مسعود به سمت‌شان می‌رود؛ اما آن‌ها فاصله می‌گیرند. با التماس می‌گوید، «من را هم ببرید!» شهید افتخاری‌پور صندلی خالی را نشان می‌دهد و می‌گوید، «این جایگاه توست، اما نه حالا! به زودی به ما ملحق می‌شوی!» این چنین در روزهایی پایانی جنگ، علیرضا نوید شهادت را به مسعود داده بود.

**: از نحوه شهادت‌شان اطلاع دارید؟

مسعود همواره می‌گفت، «آرزو دارم هنگام شهادت، بدون سر به پیشگاه امام حسین (ع) برسم.» و به خواسته‌اش رسید.

برخی می‌گویند، «مسعود ابتدا اسیر می‌شود.»

یک سال پس از پایان جنگ تحمیلی، پیکر بی سر او به آغوش خانواده بازگشت و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) آرام گرفت.

**: شهید ملا به موضوع خاصی سفارش می‌کردند؟

مسعود همواره در تمام موقعیت‌ها حتی هنگام خواندن دعای سفره به اطاعت از ولایت فقیه سفارش می‌کرد و می‌گفت، «مبادا امام را تنها بگذارید.»

**: پیش آمده به شهید ملا متوسل شوید و اجابت‌تان کند؟

به فرموده حضرت آقا «بعضی از شهدای ما کمتر از امام‌زادگان نیستند» همان‌هایی که شهید دستغیب گفت، «ره ۶۰ ساله عبادت من را یک شبه رفتند.» بسیاری از دوستان می‌گویند، «گره زندگی‌مان را با مسعود درمیان گذاشتیم و مشکل‌مان حل شد.»  هرگاه به به بهشت زهرا (س) می‌رویم، همسرم می‌گوید، «حتما برای زیارت به مزار شهید ملا برویم. این شهید درخواست‌هایم را اجابت می‌کند.»

**: و حرف پایانی...

من یقین دارم که هرکس خالصانه دعا کند، به مقصود خود می‌رسد. مسعود بی شائبه از حضرت حق شهادت را طلبید و خداوند نیز او را برگزید.

منبع: دفاع پرس