به گزارش مشرق، آفتاب داغ مردادماه مستقیم بر صورت مردمان کوچه و بازار میتابد، گرمای هوا آنچنان جانسوز است که توان تحمل آن برای نباتاتی که فتوسنتز میکنند و به نور آفتاب محتاجند، هم ممکن نیست چه برسد به پایتختنشینانی که نه طاقت گرما دارند و نه سرما. هرچند در میان این شهر هستند ماموران سفیدپوشی که در کمکرسانی به مردم، سرما و گرما برایشان تفاوتی نمیکند، ماموران راهنماییورانندگی که وظیفه خود را در ابتدا راهنمایی مردم و سپس ماموری برای وضعیت رانندگی مردم میدانند.
نزدیک ظهر است و همه در حال فرار از این گرمای تابستانی هستند اما او با اقتدار در کنار خیابان انقلاب ایستاده است و گویی زندگیاش در میان عبورومرور ماشینها و آدمها خلاصه شده است.
مامور راهنماییورانندگی که با لباس سفیدی سر چهارراه ایستاده و با چهرهای ناآرام به خیابان مینگرد، نگرانیاش از تخطی مردم از قانون را میتوان از چهرهاش خواند.
آرزویم پلیس راهنمایی رانندگی شدن بود
آرام سراغش میروم و از او اجازه میخواهم تا درباره شرایط کارش بپرسم و اینکه چرا چنین شغل سختی را انتخاب کرده است. در پاسخ به من میگوید: «از بچگی دوست داشتم مامور راهنمایی ورانندگی شوم و خوشحالم که به آرزویم رسیدهام اما کار ما دارای سختیهای خاصی است که تا از نزدیک حسش نکنی، شاید نتوان به سادگی شرایط ماموران راهنماییورانندگی را درک کرد.»
به گفته خودش سربازیاش که تمام شد، درخواست حضور در پلیس راهنماییو رانندگی را داد و حالا نزدیک به دو سالی میشود که مامور تامین نظم و قانون در خیابانهاست.
از شیفتهای ممتد زیر آفتاب داغ تا کار کردن بدون توقف در زیر باران
از او میپرسم در این گرمای هوا بدون کولر کار کردن سخت نیست، لبخندی میزند و میگوید: «اینکه چیزی نیست، در یکی از روزهای آخر سال نزدیک به پنجشنبه آخر سال شیفتی را در بهشتزهرا گذراندم که باران شدیدی میآمد و شاید چهار ساعت زیر باران بودیم به حدی که بعدش در ماشین هم نمیتوانستیم بنشینیم.»
شیفتهایشان چرخشی است و اگر یک روز صبح در شیفت باشند، فردایش شیفتشان به عصر منتقل میشود؛ شیفتی که نیازمند هشت ساعت روی پا ایستادن بدون وقفه و بدون استراحت است و در این میان حق گرفتن خوراکی و آشامیدنی را از دست مردم ندارند.
به تازگی ازدواج کرده و در شهر پرند منزلی را اجاره کرده است. از علاقهاش به ادامه تحصیل میگوید و اینکه هنوز فرصتی برای آن پیدا نکرده است اما شغل مورد علاقهاش را دارد و نهتنها از آن رضایت دارد بلکه حاضر به عوض کردن آن با هیچ شغل دیگری نیست.
وقتی از شرایط سختی که با آن درگیر است، میپرسم، میگوید: «ماموران راهنماییورانندگی هیچ تعطیلی مشخصی ندارند و حقوقشان با توجه به سختی کاری که دارند و نیز خطرهایی که با آن روبهرو میشوند چندان بالا نیست.»
هرچند او معتقد است که این کار شیرینیهایی با خود دارد که شاید در کارهای دیگر نتوان آن را مشاهده کرد، برای مثال سلام و علیکهایی که هر روز با تاکسیهای خطی دارد یا تشکرهای نصفهونیمهای که مردم در آخرین ساعات شب یا اولین ساعات روز با او داشتهاند، دلگرمی محکمی است که به او انگیزه برای ادامه کار میدهد.
دیدار با رهبر؛ آرزویی که بر دل پلیس راهنماییورانندگی مانده است
در این دو سالی که مشغول به کار است، روزهای بسیاری را در تابستان و زمستان به خود دیده است، وقتی میخواهد شیرینترین و تلخترین خاطره خود را از جریانات این مدت تعریف کند، میگوید: «روز اولی که در پلیس راهنماییورانندگی مشغول به کار شدم، مامور حفاظت از راهی که رهبری از آن تردد داشتند، بودم و اولین خاطرهام از مامور عابر راهنماییورانندگی بودن را شیرین میدانم.» از او میپرسم که آیا تا به حال موفق به دیدار رهبری شده است، سرش را پایین میاندازد و با حسرت میگوید آرزویم دیدار با رهبری است.
تلخترین خاطرههایش اما تصادفات مردمی با موتورسواران است که در پیش چشم او هر روزه در خیابان انقلاب صورت میگیرد و گاهی عدم توجه مردم به هشدارهای پلیس وضعیت را بدتر میکند.
ارتقای راهنماییورانندگی با جریمه شدن مردم
وقتی از او میپرسم با چه راهکاری میتوان از چنین وقایعی جلوگیری کرد، اعلام میکند که اگر اختیار داشت مردم را هم همانند ماشینها جریمه میکرد تا پیروی از قوانین راهنماییورانندگی را جدیتر بگیرند؛ اینکه افراد هم نباید از چراغ قرمز عبور کنند و شاید اگر این مساله برای عابران پیاده جدیتر میشد، چه بسا بخشی از این تصادفاتی که با آن روبهرو هستیم، کمتر هم میشد، اتفاقی که در اکثر کشورهای دنیا در حال اجرا شدن است.
هرچند معتقد است که جریمهها نباید به میزانی باشند که به وضعیت معیشتی آنان آسیب وارد کند اما همین که قوانین راهنماییورانندگی را برای حفظ سلامت خود جدی بگیرند، کافی است.
طرحهایی مانند همیار پلیس باید عملیاتی شود
فرزندی ندارد اما به طرح همیار پلیس که برای فرزندان در جهت بهبود وضعیت راهنماییورانندگی آنان وضع شده، انتقاد دارد و معتقد است که این طرحها باید جنبه عملیاتی به خود بگیرد، چراکه وقتی والدین تذکرات فرزندانشان را جدی نمیگیرند، نمیتوانیم توقع داشته باشیم که وضعیت عبورومرور مردم بهتر شود و پیشرفت کند.
از او میپرسم طی روزها که اینجا هستید، حوصلهتان سر نمیرود و دلتان نمیخواهد کتاب بخوانید یا با گوشی خود در شبکههای اجتماعی چرخی بزنید. در پاسخ حرفم را تایید میکند، اما میگوید: «برخی نیروهای گشتی با خودشان گوشی هوشمند دارند اما من سعی میکنم از گوشیهای ساده در سرکار استفاده کنم و در عین حال حق استفاده از کتاب را نیز سرکار نداریم.»
حین صحبت کردنمان دو سه نفری میآیند و از او آدرس میپرسند، او با خوشرویی پاسخ آنان را میدهد، وقتی از او سوال میکنم آیا از این همه پرسش و پاسخها خسته نمیشود، میگوید: «افراد شهرستانی که به تهران میآیند اولین سوالاتشان را درباره رستورانها یا محل اسکان از ماموران راهنماییورانندگی میپرسند، چراکه شاید هیچ کس دیگری را معتمدتر از پلیس پیدا نمیکنند.»
با آرزوی موفقیت برای او که مامور قانون است، از او جدا میشوم و قدمزنان از خیابان انقلاب به سمت خیابان آزادی میروم و دو طرف خیابان را در جستوجوی ماموران سفیدپوشی که حافظان قانون هستند، میکاوم، کمی جلوتر ماشین پلیسی را میبینم که سربازی در آن نشسته است، به سراغش میروم و اجازه میگیرم دقایقی را با او همکلام شوم و وقتش را بگیرم.
پلیس راهنماییورانندگی یا مسئول اعلام نرخ تاکسی و اعلام آدرس
هنوز سوالم را مطرح نکردهام که خانمی از سمت پنجره دیگر ماشین آدرسی را از او میپرسد و به او میگویم چرا روی ماشینهایتان مثل بانکها کاغذی با مضمون «اینجا اطلاعات نیست، لطفا سوال نپرسید» را نمیچسبانید تا مردم اینقدر از شما سوال نپرسند. او هم مانند همکارش لبخند میزند و میگوید به ما یاد دادهاند که ابتدا مامور راهنمایی و سپس مامور رانندگی مردم باشیم. هرچند در اینجا باید علاوهبر کنترل عبورومرور مردم حواسمان به نرخ کرایه تاکسیها، اعلام آدرس مناطق مختلف تهران و حتی گوش سپردن به درددلهای پیرمردان و پیرزنان هم باشد.
به گفته خودش ساکن کرج است و آنقدر مردم درباره خیابانهای حوالی انقلاب تا آزادی از او سوال کردهاند که خود را مجبور کرد تا تمامی خیابانهای این حوالی را بشناسد تا اگر کسی سوال داشت بتواند کمکش کند.
حقوق سرباز راهنماییورانندگی بیشتر شوخی است
۶ماه است که در کسوت سرباز در این شغل فعالیت دارد، چندان از وضعیت مالی این شغل راضی نیست و حقوق ۲۳۵ هزار تومانی را برای سربازی که هشت ساعت باید در سرما و گرما سرپا باشد، یک شوخی میداند.
با مدرک لیسانس شغل اصلیاش را انجام تشریفات مراسم عروسی معرفی میکند و میگوید با پول راهنماییورانندگی تنها کارت مترو میخرد. از او میپرسم آیا برای در اختیار گرفتن ماشین راهنماییورانندگی در زمان سربازی شرایط خاصی حاکم است و او پاسخ میدهد که شرایط خاصی ندارد، گواهینامه داشتم و درخواست ماشین دادم و آنها هم قبول کردند.
درخواستهای غیرمعمول از ماشینهای پلیس
با کنجاوی خاصی از او میپرسم تا به حال شده است که مردم از او بخواهند آنان را به آدرس خاصی برسانند، با خنده پاسخ میدهد: «پیرزنها را گاهی بنا به درخواستشان به مقصد رساندهایم اما بنا بر قانون اجازه نداریم کسی را سوار ماشین پلیس کنیم. حتی یکبار با کمک دیگر سربازان پول جمع کردیم تا پیرزنی را به خانه سالمندان بفرستیم چراکه در خیابان گم شده بود و مسیرش را بلد نبود.»
به کلیپی که چند ماه پیش از سربازان منتشر شده بود، اشاره میکنم و اینکه آیا آنان نیز چنین تفریحاتی برای خود دارند، یا خیر؛ که او در پاسخ به من گفت ما شب در آسایشگاه جمع میشویم و شادیهایی برای خود داریم.
گلایه از دربیهایی که در حق ماموران راهنماییورانندگی ظلم میشود
از شادی و خاطرات خوب سربازی در راهنماییورانندگی گفت اما وقتی به تشریح سختیها رسید، چهرهاش جدی شد و گفت: «در بسیاری از مواردی که احساس نیاز کنند ما باید حضور داشته باشیم، مثلا هنگام مسابقات ورزشی و دربیها معمولا از پلیسهای راهنماییورانندگی کمک میگیرند تا نظم و امنیت برقرار باشد.»
حین صحبت با او بودم که افسر راهنماییورانندگی و مقام بالاسری او رسید، خواستم صحبتمان را نصفه بگذارم اما دیدم حیف است و از افسر خواستم که او نیز در این گفتوگو با ما همراه شود. از او خواستم که سخنی با مردم و مسئولان بگوید و در پاسخ اعلام کرد از مسئولان میخواهم تا حدی وضعیت حقوقی پلیسهای راهنماییورانندگی را ارتقا دهند.
از او میزانش را پرسیدم اما نگاهش را از من گرفت و گفت با توجه به سختی کاری که شغل ما دارد، وضعیت خوبی ندارد، اما پاسخ او به مردم جالبتر بود چراکه معتقد بود: «مردم نباید از پلیس بهراسند و خودشان را باید در شرایط آنان قرار دهند. خیابانهای پرترافیکی که هر روز جولانگاه هزاران ماشین و درگیری است، مجال فکر کردن به افسران راهنماییورانندگی نمیدهد، پس بهتر است همکاری لازم را انجام دهند تا افسران نیز بتوانند کار خود را به خوبی انجام دهند.»
با خود گفتم اکنون که فرصتی پیش آمده است تا با یک افسر راهنماییورانندگی صحبت کنم، مساله همیشگی خود را نیز از او بپرسم، آن هم اینکه آیا این سوال واقعا صحت دارد که تا شب باید یک دفترچه برگ جریمه را پرکنید تا به شما حقوق بدهند؟ با نگاهی معنادار به من گفت: «چنین مسالهای صحت ندارد، شاید روزی یک برگ جریمه ننویسیم و شاید هم روزی تمام دفترچه در یک روز پرشود اما بستگی به ایام مختلف دارد. در ایام عید که خیابانها شلوغتر هستند، مقررات راهنماییورانندگی سختگیرانهتری اعمال میشود چراکه تردد افراد بیشتر است و امکان تصادف و درگیری بیشتر.»
هیچ کس در برابر اجرای قانون بر دیگری برتری ندارد
حین صحبتمان یکی از رانندههای تاکسی زرد با او سلاموعلیک گرمی میکند و او هم در مقابل احترام نظامی میگذارد، با خود میگویم شاید راننده تاکسی از بازنشستههای نیروهای مسلح است که او اینگونه برایش احترام گذاشت اما وقتی ماجرا را جویا میشوم، میگوید: «ما به همه با احترام برخورد میکنیم اما در اجرای قانون با صلابت رفتار کرده و هیچکس در برابر اجرای قانون بر دیگری برتری ندارد.»
حرفهایش تمام میشود و بیش از این نمیخواهم وقت آنان را بگیرم چراکه در این چند دقیقهای که با آنان صحبت میکنم چند بار بیسیم آنان را پیج کرده است و نمیخواهم عامل برهم زدن نظم و قانون باشم.
دیدارم با ماموران راهنماییورانندگی به پایان میرسد اما آنچه در ذهن من باقی مانده آن است که چگونه میتوان اقدامات فرهنگی را انجام داد تا مردم همراهی بیشتر با این ماموران داشته باشند و به قول یکی از دوستانم از آنان نترسند. کاری که تنها با فرهنگسازی گسترده و پرهیز از شعاریکاری صورت میگیرد.
منبع: فرهیختگان