کد خبر 988756
تاریخ انتشار: ۱۰ شهریور ۱۳۹۸ - ۰۱:۳۰

با متلاشی شدن شبکه مخوف معروف به «گربه‌های وحشی» در مشهد راز یک فقره قتل و زورگیری‌های خشن توام با ضرب و جرح‌های هولناک فاش شد.

به گزارش مشرق، پرونده «گربه‌های وحشی» از اول مرداد گذشته، زمانی در دستور کار پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت که سه جوان موتورسوار با حرکت در جهت خلاف حرکت خودروها وارد خیابان امامیه ۸۱ در منطقه قاسم آباد شدند. آنان که به دنبال طعمه‌ای برای زورگیری می‌گشتند با دیدن دو جوان ۲۱ و ۲۲ ساله که روی نیمکت پارک خطی نشسته بودند به سوی آن‌ها حرکت کردند. جوان ۲۲ ساله با مشاهده رفتارهای خطرناک موتورسواران، پا به فرار گذاشت، اما دوست ۲۱ ساله او که «امیراسدی» نام داشت به دام زورگیران خشن افتاد.

سه جوان موتورسوار بی رحمانه قمه‌ای را بیرون کشیدند و به قصد گوشی قاپی به جوان ۲۱ ساله حمله ور شدند. یکی از زورگیران با بی رحمی قمه را بالا برد و ضربه‌ای به شاهرگ گردن امیر وارد آورد و سپس با ضربه‌های پیاپی دیگر او را نقش بر زمین کرد، اما امیر گوشی خود را به دزدان سنگدل نداد و آن‌ها با رها کردن طعمه زخمی خود از محل گریختند! تا این که جوان مذکور بعد از انتقال به بیمارستان طالقانی جان سپرد. به دنبال وقوع این حادثه تلخ، سردار محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) دستورات ویژه‌ای را برای شناسایی اعضای باند زورگیری صادر کرد که «گربه‌های وحشی» لقب گرفتند. در این عملیات هماهنگ تعداد زیادی از اعضای این شبکه مخوف زورگیری دستگیر شدند و به جرایم هولناکی اعتراف کردند. آن چه می‌خوانید گفت وگوی اختصاصی خراسان با سرکرده این شبکه ترسناک سرقت است که ابتدا طعمه‌های خود را با ضربات هولناک قمه مجروح می‌کردند و سپس گوشی‌های تلفن را می‌ربودند!

خودت را معرفی کن!

«امیرحسین- الف» هستم.

محصلی؟

نه! در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم.

چرا؟

اهل دعوا بودم و به درس علاقه‌ای نداشتم!

سابقه داری؟

بله! به خاطر نزاع مدتی را در کانون اصلاح و تربیت بودم!

انگیزه نزاع چه بود؟

هیچی یک کل کل ساده! برادرم با دوستش بگومگو کرده بود که من هم به طرفداری از او وارد درگیری شدم و آن نوجوان را زیر مشت و لگد گرفتم که خیلی زخمی شد.

چاقو هم داشتی؟

نه! آن روز چاقو نداشتم!

این نزاع چه زمانی رخ داد؟

حدود ۱.۵ سال قبل تقریبا ۱۷ ساله بودم!

اهل کجایی؟

مشهدی هستم و در نجف ۸ زندگی می‌کنیم!

منظورت کوچه معروف به «غربت ها» است؟

بله!

چرا در آن منطقه خلاف زیاد است به طوری که کسی جرئت عبور از آن جا را ندارد؟

نمی‌دانم! ولی خوب به محله ترسناکی معروف شده است!

بعد از ترک تحصیل چه کردی؟

پول نداشتم! به دنبال درآمد بودم به همین دلیل کارگری کردم!

پدرت چه کاره است؟

او گچ کار ساختمان است که من هم ابتدا با پدرم کار می‌کردم.

خانواده ات چند نفر هستند؟

۹نفر! ۴ برادر و ۳ خواهر دارم.

همه ازدواج کرده اند؟

نه! یک خواهر کوچک‌تر از خودم دارم که مجرد است.


اگر کسی از خواهر خودت این گونه زورگیری می‌کرد چه عکس العملی داشتی؟

هیچی! من هم او را اعدام می‌کردم، اما تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است!

اولین بار چگونه باند زورگیری تشکیل دادی؟

جشن تولد یکی از دوستانم بود در پارک منطقه نوده نشسته بودیم که جواد (یکی از اعضای اصلی شبکه) آمد و گفت: برای انجام عمل جراحی پدرم پول لازم دارم! او گریه کرد و گفت بیابرویم سرقت کنیم! دو نفری سراغ محمد (عضو دیگر شبکه) رفتیم و این گونه باند ما شکل گرفت.

چرا سراغ محمد رفتید؟

چون او موتورسیکلت داشت.

تا به حال چند گوشی فروخته ای؟

۱۸ گوشی به مالخر داده ام!

شبی چند سرقت انجام می‌دادید؟

بستگی به موقعیت داشت گاهی ۴ یا ۵ بار

چرا اول چاقو می‌زدی؟

می‌خواستم بترسند! تا خودشان گوشی تلفن را بدهند!

معتادی؟

قرص زیاد می‌خورم! مثلا شبی که قتل رخ داد ۸ عدد کلونازپام و ۴ عدد ترامادول خورده بودم!

کلونازپام که خواب آور است؟

یعنی خواب آلود چاقو می‌زدی؟

نه!‌ می‌خواستم جرئت پیدا کنم!

بعد هم من شب‌ها قرص می‌خورم!

گوشی‌ها را چند می‌فروختید؟

۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان!

نوع گوشی فرقی نمی‌کرد؟

مالخران، چون می‌دانستند گوشی‌ها سرقتی است پولی به ما نمی‌دادند ما هم ۲۰۰ هزار تومان را بین خودمان تقسیم می‌کردیم که به هرکدام ۵۰ تا ۷۰ هزار تومان می‌رسید.

تا به حال چند نفر را با قمه مجروح کرده‌ای؟

حدود ۶ نفر از آن‌ها تا به حال در پلیس آگاهی مرا شناسایی کرده اند! که من هم آن‌ها را شناختم!

اگر چاقو نمی‌زدی امکان زورگیری نبود؟

احتمال داشت با من درگیر شوند یا فریاد بزنند و مردم مرا دستگیر کنند. از ترس آن‌ها را با چاقو می‌زدم که زودتر گوشی تلفن را به من بدهند! از طرف دیگر هم وحشتی در محل ایجاد می‌شد که کسی دیگر مرا تعقیب نمی‌کرد، چون از جان خودش می‌ترسید!

وقتی چاقو می‌زدی، چه حسی داشتی؟

فقط غرور جوانی و پز دادن نزد دیگر دوستانم!

عاشق شدی؟

بله! پارسال عاشق دختری شدم که در محل ما زندگی می‌کرد.

خوب عاقبت این عشق چه شد؟

او مدرسه می‌رفت که در مسیر مدرسه اش نگاهمان با یکدیگر گره خورد! رفتم به مادرم گفتم که مخالفت کرد و گفت: تو هنوز بچه هستی! ولی اصرار کردم که شاید عروس شود!

بالاخره موافقت کرد و با خانواده آن‌ها قرار گذاشت! خواستگاری انجام شد قرار بود پنج شنبه ساعت ۶ بعدازظهر برویم و مراسم عقدکنان را برگزار کنیم که صبح زود در محاصره کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفتم و سرنوشتم به این جا رسید.‌

می‌دانستی یکی از طعمه هایت با ضربات قمه تو جان باخته است؟

اول نفهمیدم که او مرحوم شده! چرا که بعد از این ماجرا هم زورگیری‌های دیگری انجام داده بودم، ولی بعد از چند روز متوجه شدم.
دختری را که ازدواجش ناموفق ماند بعد از دستگیری ملاقات کردی؟

بله! با مادرش به ملاقاتم آمدند!

چه گفت؟

گریه می‌کرد! می‌گفت، بدبختم کردی! چرا این گونه سرنوشت مرا به بازی گرفتی؟

تو چه گفتی؟

چیزی برای گفتن نداشتم! من یک زورگیر بودم! فقط گفتم مرا حلال کن! می‌خواستم بعد از ازدواج سرکار بروم و دیگر زورگیری نکنم، اما متاسفانه دستگیر شدم!

فکر می‌کنی پول‌های سرقتی گوشی ارزش این روزها را داشت؟

به خدا امروز می‌فهمم که حتی اگر میلیارد میلیارد از راه سرقت به دست بیاوری ارزش ندارد و آخر دستگیر می‌شوی!

به دیگر دوستانت که هنوز دستگیر نشده اند چه می‌گویی؟

اگر هفته‌ای ۱۰۰ هزار تومان درآمد حلال داشته باشند بهتر است تا این گونه هر شب با کابوس اعدام وحشت زده از خواب بپرند!

چاقو همیشه همراهت بود؟

آن را به قصد ترساندن طعمه‌ها برمی داشتم!

ماجرای «سامان خله!» چه بود؟

این جمله را الکی بر زبان می‌راندم تا کسی که قصد زورگیری از او را داشتیم به این بهانه بایستد.

پشیمانی!

خیلی! قصد قتل نداشتم، ولی ....

اما تو شهروندان زیادی را با چاقو زدی؟

چه بگویم!

منبع: روزنامه خراسان