پیشکسوت فوتبال گیلان گفت: در روزهایی که تیم ملی در پست دفاع بازیکن کم داشت جعفر کاشانی را از سفارت ایران در انگلیس به تهران آوردیم و با تمرین اختصاصی به میدان فرستادیم.

سرویس ورزش مشرقجعفر کاشانی، رئیس هیئت مدیره پرسپولیس صبح چهارشنبه در سن ۷۶  سالگی دار فانی را وداع گفت.

او متولد ۱۱ اسفند ۱۳۲۲ در تهران بود که سابقه بازی در تیم‌های شاهین تهران و پرسپولیس را داشت و تا پایان دوران ورزشی خود در این تیم باقی‌ماند و چهارمین کاپیتان تاریخ این تیم شد.

این پیشکسوت فقید فوتبال کشورمان که فوتبال خود را در اوایل دهه ۴۰ از باشگاه شاهین شروع کرده بود پس از انحلال موقت این باشگاه راهی تیم تازه تأسیس پرسپولیس شد و در حالی که پس از چندین فصل بازی برای این تیم در دربی ۲۷ آذر ماه سال ۱۳۵۳ پایتخت از دنیای فوتبال خداحافظی کرد ولی در نهایت یک ماه بعد روبروی ملوان بندرانزلی و در انزلی کفشهایش را آویخت و از دنیای توپ گرد کنار رفت.

در واقع کاشانی از معدود ستارگان باشگاه پرسپولیس است که با یک مسابقه یادبود از مستطیل سبز بدرقه شد. برای این منظور مسئولان پرسپولیس در صدد جلب نظر یک باشگاه بودند که  حریف آنها باشد. از قضا همان روزها باشگاه ملوان بندرانزلی نیز قصد برگزاری یک مسابقه یادبود برای بهمن صالح نیا  داشت که پس انجام مکاتبات دو باشگاه توافق کردند که در طی دو مسابقه رفت و برگشت ( تهران - انزلی ) از زحمات چهره های سرشناس خود قدردانی نمایند. 

امجدیه میزبان مسابقه رفت  شد و  تعدادی از هم دوره ای های کاشانی که پیش از او کفش‌ها را آویخته بودند بار دگر به میدان آمده تا تداعی کننده خاطرات شیرین گذشته باشند؛ حمید شیرزادگان - همایون بهزادی -  محراب شاهرخی .....از آن روز خاطره انگیز , تنها چند تصویر بیادگار مانده که یکی از آنها (عکس دسته جمعی پیش از آغاز بازی) بسیار جالب و سرشار از حس شادمانی و صمیمیت است.

در همین رابطه بخوانید:
 

در روزهای نداری جعفر دستم را گرفت/ کاشانی از نظر فنی و اخلاقی شماره یک بود


کارنامه و افتخارات مرحوم جعفر کاشانی +عکس

به همین بهانه بهمن صالح نیا پیشکسوت فوتبال در عرصه ملی و باشگاهی که ملقب به پدر فوتبال گیلان است در گفت و گو با مشرق، درباره همزمانی روز خداحافظی اش با زنده یاد جعفر کاشانی و خاطرات سالهای دور حرف زد.

متن این پرسش و پاسخ در ادامه می آید:

* شما هم‌دوره و هم‌بازی مرحوم جعفر کاشانی در فوتبال بودید؟

- بله! ابتدا جا دارد درگذشت جعفر کاشانی عزیز را خدمت جامعه ورزش و به ویژه فوتبال و بالاخص خانواده محترم آن مرحوم تسلیت بگویم. کاشانی یکی از فوتبالیست های بااخلاق و در پست خودش کم نظیر بود که همواره در هر تیمی اعم از ملی یا باشگاهی توپ می زد جایگزین نداشت. بله ما در تیم ملی و در بازیهای آسیایی کنار هم فوتبال بازی کرده بودیم و حتی خود من به عنوان مربی در تیم ملی با او کار کردم.

* آخرین بار چه زمانی با هم حرف زدید؟

- تقریبا ۵ روز پیش بود. داشتم با حمید جاسمیان حرف می زدم که جعفر هم کنارش بود و گوشی را گرفت و به شوخی با لهجه گیلکی به من گفت: "تی بلا می سر" و کمی حرف زدیم و شوخی کردیم و خندیدیم. خیلی سرحال و قبراق صحبت می کرد. وقتی خبر فوتش را شنیدم شوکه شدم. امیدوارم خداوند به بازماندگانش صبر عطا کند.

* شما در یک روز از دنیای فوتبال خداحافظی کردید؟

- بله! البته تاریخش را دقیق یادم نیست!

* ۲۰ دی ۱۳۵۳ نبود؟ در امجدیه (شهید شیرودی) تهران؟

- بله! البته آن بازی رفت و برگشت داشت و تیم پرسپولیس هفته بعدش یعنی ۲۷ دی ماه برای برگزاری بازی برگشت به انزلی آمد و آن روز هر دو ما از دنیای فوتبال خداحافظی کردیم.

* دلیل خداحافظی شما چه بود؟

- خب من فکر می کنم آن زمان ۳۶ سالم بود. ضمنا بازیکن - مربی تیم ملوان هم بودم. می خواستم بیشتر تمرکزم را روی کار مربیگری بگذارم و از طرفی سنم هم اجازه نمی داد بیشتر بازی کنم.

* اما در همان سال جعفر کاشانی که ۳۱ ساله بود! او چرا تصمیم به این کار گرفت؟

- کاشانی دیپلمات ایران در انگلیس بود و نمی توانست همزمان هم کار دیپلماتیک انجام بدهد هم فوتبال بازی کند. یادم هست در دورانی که من در تیم ملی کنار اوفارل، حشمت مهاجرانی و حسن حبیبی مربیگری می کردم در تیم ملی دفاع نداشتیم. یادم است که آن روزها جعفر کاشانی در انگلیس و در سفارت ایران مشغول بود که حسن آقا از آتابای (رییس وقت فدراسیون فوتبال) خواست ترتیبی بدهد تا او از انگلیس به تهران بیاید.

* به همین سادگی آمد؟

- بله! وقتی برگشت حشمت خان و حسن آقا او را دست من سپردند تا او را از نظر فرم بدنی به بازی برسانم. یادم می آید وقتی فشار تمرینات اختصاصی اش زیاد می شد به من می گفت حالش از کار با توپ مِدیسن بال که ۵ کیلو وزنش بود به هم می خورد! روحش شاد و یادش گرامی.

* از روز بازی خداحافظی تان در ۴۵ سال قبل خاطره ای دارید؟

- خیلی نه! حتی نتیجه بازی را هم از یاد برده ام ولی یک خاطره تلخ در آن روز رخ داد که هرگز فراموشش نمی کنم. از بس استادیوم پر شده و جا برای نشستن نبود یکی از اهالی انزلی برای دیدن بازی بالای پست برق رفت که بر اثر اتصالی، به طرف پایین پرتاب شد ولی کتش به میله ها گیر کرد و همانطور آویزان مانده بود. شکر خدا آن هوادار جانش را از دست نداد و زنده ماند ولی یکی از دستانش بر اثر شدت سوختگی قطع شد و هر بار که او را در انزلی می بینم یاد آن بازی می افتم.

برچسب‌ها