-
چند دقیقه با کتاب «عایده» / ۲۲۴
جوان لبنانی و درخواست کفن مشهدی!
میدانست که من هم مثل خودش بستنی دوست دارم. یک دفعه بالحن جدی گفت: «عایده، با این پول برای من کفن هم بگیر و به ضریح امام رضا تبرکش کن!»... گفتم: ان شاء الله...
-
چند دقیقه با کتاب «لب خط» / ۲۲۱
ننه و عمه مسئول مخابرات به منطقه نظامی آمدند!
آن زمان پادگان امام حسین برنامه خوبی را شروع کرده بود؛ به پیشنهاد و هماهنگی آقای شیبانی برنامه سفر گذاشته بودند و به تدریج خانواده پاسدارها را میبردند مشهد، یا جبهه جنوب و غرب.
-
چند دقیقه با کتاب «موسای قوم زرگر» / ۲۰۸
دکتری که مانع قطع دست آیتالله خامنهای شد! + عکس
از زمانی که ترورها آغاز شد پدر درگیر کارهای تخصصی و پزشکی بود. اول از همه ترور آقای هاشمی رفسنجانی انجام شد که من و پدرم سریعا در بیمارستان حاضر شدیم.
-
چند دقیقه با کتاب «آخرین اسکادران» / ۲۰۷
خوشرقصی خلبان ارتشی برای عراقیها! + عکس
با قطعی شدن فرار مرادی به عراق و پناهنده شدن وی از معاونت عملیات نیرو خطاب به همه گردانهای عملیاتی "١٤-F" دستوری ابلاغ شد که در درگیریهای هوا به هوا، در پرتاب موشک فینیکس دقت فراوان به خرج دهند...
-
چند دقیقه با کتاب «در کوچههای خرمشهر» / ۲۰۶
دفن شهناز در شرایط سخت + عکس
مادرم از درون اشک میریخت. ساعت یازده و نیم صبح بود جنازه شهناز را به بهشت شهدا بردیم. مادرم اصرار داشت که جنازه را به اهواز ببریم. اما بچهها میگفتند که شهید مال ماست و بهتر است همینجا دفنش کنیم.
-
چند دقیقه با کتاب «ایوب بلندی» / ۲۰۴
نازکشی همسر جانباز برای بستری شوهرش!
چقدر ناز آدمهای مختلف را سر بستری کردنهای ایوب کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود. هر مسئولی را گیر میآوردم، برایش توضیح میدادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است.
-
چند دقیقه با کتاب «اول ابراهیم شو» / ۱۹۸
چند نیروی شناسایی در آتش سوختند!
یک راکت به چادر نیروهای اطلاعات خورد و چند نیروی زبده شناسایی در آتش سوختند. راکتی دیگر به ماشین تدارکات گردان خورد و حسن مسرور و حمیدرضا پورزرگر هم تکهتکه شدند. رمهها هم جان سالم به در نبردند.
-
«رهنامه نبرد نرم» راهی بازار نشر شد
در کتاب «رهنامه نبرد نرم» که بهتازگی از سوی «انتشارات روزنامه جوان» به زیور طبع آراستهشده است، بیانات رهبر معظم انقلاباسلامی درباره جنگ نرم گردآوری و تدوین گردیده است. این اثر به قلم دکتر «محمدجواد اخوان» مدرس دانشگاه و مدیرمسئول روزنامه جوان است
-
خاطرات دیپلمات آمریکایی از ملی شدن نفت تا کودتا ۲۸ مرداد!
«خاطرات جان استوتسمن دیپلمات آمریکایی دوره ملی شدن نفت در تهران» به کوشش ویلیام بِر منتشر شد.
-
پیادهروی اربعین در آثار نویسندگان معاصر
از جمله حرکتهای مردمی، پیادهروی اربعین است که خود تاریخچه پرفراز و نشیبی دارد و اکنون به یکی از نمادهای فرهنگ عاشورا در ایران و جهان تبدیل شده است.
-
رمان «حرامزاده استانبولی» در ایران بدون مجوز منتشر شد
با جستوجویی در اینترنت یک عنوان ترجمه شده از این اثر را در بانک اطلاعاتی خانه کتاب و ادبیات ایران پیدا کردم. به ناشر زنگ زدم، اما ناشر گفت که این اثر چهار، پنج سالی است که دیگر چاپ نمیشود.
-
چند دقیقه با کتاب «سلحشور؛ روایت یک هنرمند جهانی» / ۱۹۱
توصیه پدر شهید به فرجالله سلحشور درباره سیگار!
پدر یکی از شهدا برای دیدن تئاتر ما آمده بود و دید که من در حال سیگار کشیدن هستم. ایشان تا من را دید گفت: «شما دیگر چرا آقای سلحشور؟!» و من از این حرف بسیار خجالت کشیدم....
-
چند دقیقه با کتاب «به رنگ صبر» / ۱۸۷
صدام برای قتل کدام آیتالله گریه کرد؟! + عکس
خب وقتی که اصلاً صدام محاکمه کرد شهید صدر را بعد از اینکه بردند دفعه چهارمی میگوید آوردندش در اتاق [صدام] گفته بوده که سید محمد چرا عمامه سرت نیست؟ گفته بود که من از جلسه محاکمه آمدم، با لباس نیامدم.
-
چند دقیقه با کتاب «پروانه سوم» / ۱۸۵
چادرت رابپوش؛ به فضای مجازی اعتمادی نیست!
صدای زنگ همراه با اسم و تصویر بابا جیغم را به حیاط میرساند. اسم بابا در گوشی مامان «عشقم» است. تصویر مردی با لباس پلنگی نمایان شده. جا میخورم! حمیدرضا و طوبا هم مات و مبهوت نگاه میکنند....
-
چند دقیقه با کتاب «پری خانه ما» / ۱۷۹
دروغ نگویید؛ بچهام سر ندارد! + عکس
از همان شب دلشوره افتاد به جانم تا امروز چند روز بعدش، پاسداری آمد جلوی در حیاط و گفت: «ایرج زخمی شده.» گفتم: «دروغ میگین. ایرج شهید شده. بچهم سر نداره.» پاسدار بهت زده نگاهم میکرد.
-
چند دقیقه با کتاب «مرد ابدی – جلد سوم» / ۱۷۲
بدنهای پارهپاره در پادگان مدرس+ عکس
پیکر چند شهید دیگر را هم که نسبتاً سالم بودند، به همان ترتیب آوردند آنجا اما تعداد پیکرهای سالم به عدد انگشتان دست هم نمیرسید. یاران عاشورایی حاج حسن قطعهقطعه و درهم روی خاک مدرس پرپر شد بودند.
-
«بالاتر از بازیدراز» منتشر شد
کتاب «بالاتر از بازیدراز» به قلم علیالله سلیمی و به همت نشر معارف برای گروه سنی نوجوان به چاپ رسید و در دسترس علاقهمندان قرار گرفت.
-
چند دقیقه با کتاب «قابهای روی دیوار» / ۱۶۹
ناامیدی پزشکان از پرونده پزشکی آقامسعود!
پرونده پزشکی مسعود را به هر دکتری که نشان میدهیم ناامیدمان میکند. در کورهای از دلهره میسوزم و هیچ کاری از دستم برنمیآید. نه اشک آرامم میکند و نه دلداریها. برعکس مسعود بریده بریده نفس میکشد.
-
چند دقیقه با کتاب «راز بیبی جان» / ۱۶۵
شگرد بیبیجان برای تحمل روزهداری در گرمای اهواز / خونشویی بیبیجان با سنگ پا!
لباسهایی که خون شهدا در تار و پودشان تنیده شده بود. بعد چادرش را روی سکویی گذاشت مثل همیشه مانتوی گشاد و بلندی پوشیده بود. چفیه بلندی را که تا کمرش میرسید با سنجاق زیر گردنش محکم کرد و...
-
چند دقیقه با کتاب «سیاح» / ۱۶۱
راهکار برای کسی که تا بیست روز نمیتواند حمام کند!
عمار به بچهها سفارش کرده بود هر سؤالی دارند از من بپرسند. کاظم سؤالهای جزئی را خیلی خودمانی میپرسید و به خاطر شرایطی که داریم شاید بچهها چند شب نتونند بروند حمام. گاهی تا بیست روز هم نمیتوانند.
-
چند دقیقه با کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند» / ۱۵۸
بابای شهید رفته بود استخر!
گردن کج میکنم. پدر کمی آنطرفتر از ما تکیه داده به ستون. زانوها را بغل گرفته و به جایی نا معلوم خیره شده است. مادر رد نگاهم را میگیرد. روزی که خبر شهادت بابکم رو آوردن، باباش رفته بود استخر... ر.
-
چند دقیقه با کتاب «دخترها باباییاند» / ۱۵۳
نفربر داعشی از روی پیکر جواد رد شد؟!
نمیدانم چه میشود که سر قرار نمیآیند. همان جا جنازهها را خاک میکنند تا سر فرصت بتوانند تبادل کنند. بچههای قرارگاه هم سر فرصت عملیات میکنند و آنجا را طی پنج شش روز آزاد میکنند. یک اسیر میگیرند.
-
چند دقیقه با کتاب «زندگی زیر پرچم داعش» / ۱۵۰
حرفهای رییس داعش چطور به دل «لوکاس گلاس» نشست؟! + عکس
جولای ۲۰۱۴ (حوالی تیر ۱۳۹۳) بود که رهبر داعش ابوبکر البغدادی با اعلان فراخوانی از مسلمانان سراسر جهان خواست به سوریه و عراق بیایند تا در آنجا دولتی اسلامی برپا کنند.
-
چند دقیقه با کتاب «آرام بیسر» / ۱۴۹
جای خالی عکس محسن حججی روی دیوار پادگان!
در نمازخانه پادگان، عکس شهدا را نصب کرده بودند. در بین عکسهای شهدا محلی خالی و بدون عکس بوده است. محسن چندین بار به سربازی که مسئول نصب عکسها بوده است میگوید این قسمت که خالی است عکسی نصب کن!
-
چند دقیقه با کتاب «همسایه ماهیها» / ۱۴۵
خدایا؛ صدای منو داری...؟
بدنم خونی و نجس بود؛ اما باز هم باید تلاش میکردم کمتر نجس شود. نمیدانستم با این بدن و لباس نجس این نمازها به چه درد میخورد؛ اما با این حال باز هم...
-
چند دقیقه با کتاب «برایم حافظ بگیر» / ۱۴۴
چرا شبعروسی پیراهن مشکی پوشید؟!
اثر پیش رو، حاصل تلاش جهادی گروهی از دوستداران شهید حاج شعبان نصیری است که پس از صدها ساعت مصاحبه و گفتگو با دوستان همرزمان همکاران و خانواده شهید به رشته تحریر درآمده است.
-
چند دقیقه با کتاب «سفر به پایتخت داعش» / ۱۴۳
«حوری» بدون خواستگار!
کم نبودند افرادی که چند ماه بعد از ورود به دولت اسلامی ماموریت خود را از عنصر رزمی یا نفوذی به عنصر استشهادی تغییر داده بودند. در آن وضعیت هیچ داوطلبی برای هدایت اتومبیل بمبگذاری شده نیافتیم.
-
«جریانشناسی فکری و سیاسی صدر اسلام» منتشر شد؛
شباهت جریانهای صدر اسلام با جریانهای امروز
حجتالاسلام جواد سلیمانی با هدف شناختِ جریانهای اجتماعی و نسبت آن با مکتب اهلبیت(ع) به نگارش کتاب جریان شناسی صدر اسلام پرداخته است.
-
چند دقیقه با کتاب «حکایت زخمها»؛ / ۱۴۲
وضعیت جانبازی که حاج قاسم را ندیده است!
خبر شهادت حاج قاسم در روزهایی که دیگر امکان حضورم در سوریه وجود نداشت حالم را بدتر کرد. او را ندیده بودم حتی یکبار اما این کمسعادتی باعث نمیشد تا بد حالیام کم از آنها باشد که سالها در کنارش بودند.
-
شماره ۱۶۲ خیمه منتشر شد
از ویژگیهای شهر قم چه میدانیم؟
روی جلد این شماره ماهنامه خیمه تصویری از مرحوم حسینعلی البرز درج شده است که به «بزرگترین واقف علمی کشور» مشهور بوده و ۶۱ سال است جایزه علمی او به دانشمندان، مخترعان و اهدا می شود.