وی در مجلس شورای اسلامی در دورههای چهارم و پنجم نماینده مردم تهران بود و مسئولیتهایی به عنوان عضو گروه پزشکی شورای عالی برنامه ریزی، عضو هئیت مؤسس انجمن علمی تخصصی باروری و ناباروری ایران، عضو شورای عالی نظام پزشکی کشور، عضو هیئت عالی انتظامی نظام پزشکی کشور، کارشناس زنان و مامایی پزشکی قانونی، عضو کمیته علمی تنظیم خانواده وزارت بهداشت، عضو کمیته اخلاق پزشکی در امر پژوهش، ریاست بیمارستان روئین تن آرش برعهده داشته است.
وی در دولت نهم از سوی احمدی نژاد رئیس جمهوری وقت، به عضویت هیئت امنای بنیاد ملی نخبگان منصوب شده است.
دکتر «مرضیه وحید دستجردی»، اولین وزیر بهداشت زن در جمهوری اسلامی است؛ وی در سال 1388 و توسط محمود احمدی نژاد به عنوان وزیر پیشنهادی دولت برای وزارت بهداشت به مجلس شورای اسلامی معرفی و در روز 12 شهریور همان سال با کسب اکثریت آرا انتخاب شد؛ احمدینژاد در روز پنجشنبه هفتم دیماه 91 دستجردی را برکنار کرد.
******
مجری: افتخار داریم همزمان با میلاد عقیله بنی هاشم، حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار میزبان نخستین بانویی باشیم که به برنامه دست خط آمدند، آدمی شناخته شده در عرصههای سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی، به جرات میشود گفت یکی از فعالترین بانوان حال حاضر عرصه فرهنگی، سیاسی، اجتماعیِ کشور، نخستین بانویی که به مقام وزارت در جمهوری اسلامی رسید و از پدری بزرگوار که پنجمین رئیس جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی بودند و خانوادهای شناخته شده.
در خدمت دکتر سرکار خانم «مرضیه وحیددستجری» وزیر اسبق بهداشت و درمان و آموزش پزشکی و مشاور فعلی ریاست محترم قوه قضاییه هستیم.
من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و بینندگان عزیز برنامه دست خط.
مجری: از همین جا شروع کنیم با تصاویری که از شما دیدیم، خیلی از کارتان لذت میبرید!
واقعاً همینطور است، بسیار بسیار.
مجری: آمارشان را دارید تاکنون چند نوزاد به دنیا آوردید؟
نه متاسفانه ای کاش از ابتدا حساب میکردم
مجری: یعنی حساب از دستتان در رفته است؟
بله بی حساب است.
مجری: اولین نوزادی که به دنیا آوردید یادتان است؟
اولی چون در دوره رزیدنتی بود، خیلی گم است در این خاطرات طولانی 27، 28 ساله.
مجری: استاد اصلیتان در این زمینه چه کسی بودند؟ کسانی که به شما آموزش دادند چه کسانی بودند؟
بله من چون بیمارستان دکتر شریعتی تخصصم را گرفتم، استادان من جناب دکتر سیدبهاء معصومی بودند، آقای دکتر سیاوش جاویدان، خانم دکتر اشرف آل یاسین و خانم دکتر مرضیه آقاحسینی.
مجری: اوایلش اضطراب داشتید بعد عادی شد دیگر؟
همیشه اضطراب دارد، بالاخره چون به قول از این پزشکان هر بیماری ساز خودش را می زند، یعنی اینطوری نیست که یک چیز خیلی راحت و دم دستی باشد.
مجری: بعد از 27، 28 شما تقریباً شما یک آدم حرفهای...
واقعاً هر بیماری برای خودش ممکن است یک مسائل خاصی داشته باشد و آدم نباید دست کم بگیرد.
مجری: چطور شد شما 16 سالگی وارد دانشکده پزشکی شدید جهشی خوانده بودید؟!
بله من دبستان بودم کلاس چهارم، پدرم اعتقاد داشتند من هوش خوبی دارم و همان سال تابستان ترتیبی دادند و برنامهای گذاشتند که یک مقدار کلاس پنجم و ششم را هم، چون در آن زمان ششم دبستان بود و بعد وارد اول دبیرستان یا هفتم میشدیم، در همان تابستان من پنجم و ششم را خواندم و امتحان دادم و باصطلاح تصدیق کلاس ششم را گرفتم و بعد هم سال بعدش به جای اینکه بروم کلاس پنجم دبستان رفتم اول دبیرستان یا کلاس هفتم نشستم.
مجری: از ابتدا به پزشکی علاقمند بودید؟
پدر من پزشک بودند، از ابتدا هم یادم است مادربزرگم همیشه میگفتند این خانم دکتر مرضیه است، هر کسی هم میآمد منزل ما و میرفت ایشان به من اشاره میکردند و میگفتند او خانم دکتر مرضیه است، یادم است از سن 5، 6 سالگی این حرف را میگفتند و من هم کم کم باورم شد که بایستی پزشک شوم.
مجری: تخصص پدر شما چه بود؟
پدر من طبیب عمومی بودند ولی چون پزشک خیلی مجرب و حاذقی بودند، خیلی هم علاقمند به پزشکی بودند و مردم هم خیلی او را دوست داشتند همین خیلی تأثیر خوبی روی من داشت.
مجری: سال 54 وارد دانشگاه شدید؟
بله
مجری: آن زمان فضا چگونه بود فکر میکردید بالاخره بعد از 30، 40 سال دیگر یک آدم مؤثر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی در جامعه ایران شوید؟ آن زمان فعالیت انقلابی هم داشتید.
بله. البته می دانید آن زمان در اوجِ سیستم ترور و ارعاب و وحشتِ سلطنت پهلوی بود، یادم است در آن سالی که ما دانشگاه قبول شدیم، روزهای اول اجازه نمیدادند ما با چادر وارد دانشگاه شویم، همه درهای دانشگاه را دور میزدیم تا از یک دری که گارد آنجا نایستاده باشد، بتوانیم وارد شویم و خیلی روی مساله حجاب و روی چادر به شدت حساسیت داشتند و مراقبت میکردند و ما باورمان نمیشد اصلاً زنده بمانیم چه برسد به اینکه بتوانیم یک خدمتی در سطوح بالای کشور داشته باشیم، برای ما واقعاً یک چیز غیرقابل باور بود در آن زمان، اگر به ما میگفتند در آینده چنین اتفاقاتی می افتد!
مجری: آن زمان دستگیر هم شدید؟
نه البته برادر من فراری شد به خاطر فعالیتهای سیاسی و خالهام (مرحوم منیژه بوستان) دستگیر شدند و به زندان افتادند، پدرم چندین بار احضار شدند به ساواک و مورد بازجویی قرار گرفتند. این بود که ما کلاً خانواده سیاسیای بودیم، ولی بنده دیگر فقط در حد دانشجویی باقی ماندم.
مجری: اگر بخواهیم اینجا وارد شویم که فضای نقش آفرینی زنان در عرصه اجتماعی بخواهیم قبل از انقلاب را نگاه بکنیم با بعد از انقلاب، ما چقدر تغییر کردیم؟
ما وقتی وارد دانشکده پزشکی وارد شدیم، تعداد استادان خانم ما در دانشکده پزشکی به عدد انگشتان دست میرسید یعنی اینقدر استادان خانم محدود و کم بود و الان شما ببینید یک زمانی شد که ورودی به دانشگاهها دختران 71 درصد شدند، یعنی بالای 70 درصد دختران وارد دانشگاه شدند، مجبور شدند برای پسران سهمیه بگذارند؛ بنابراین دختران الحمدلله هم خودشان حضور را خیلی جدی گرفتند، هم زمینه فعالیت فرهنگی، اجتماعی و بخصوص علمی امروز فراهم شده است.
مجری: الان با توجه به ظرفیتهایی که شما دارید می گویید و رشدی که ما داشتیم چقدر از این ظرفیتهایی که به وجود آمده تاکنون در عرصه زنان خوب استفاده کردیم؟
ببینید خود زنان خوب استفاده کردند یعنی ورود زنان در عرصههای علمی، در عرصههای آموزشی، در عرصههای پژوهشی، بسیار خوب بوده، هم اساتید خیلی خوب و مجربی ما امروز از میان خانمها داریم و هم در کارهای باصطلاح درحقیقت تحقیقاتی خیلی خانمها ورود کردند، ولی اینکه چقدر اجتماع ما از این حضور زنان استفاده کرده است این مربوط به این است که در جامعه به زنان چقدر نقش بدهند، در جاهایی که نقشهای مدیریتی باید به زنان داده شود، متاسفانه یک مقداری کم لطفی شده است.
مجری: الان در بحث آسیبهای اجتماعی آنقدر به نوعی بگوییم شدید یا بگوییم آنقدر آثار منفیاش شدید شد که رهبر معظم انقلاب خودشان ورود کردند و جلسات را حداقل 3 جلسه است که خودشان دارند اداره میکنند و مستثنی نیستند از این قضیه زنان و بخصوص بعضی اوقات گزارشها و آمارهایی میشنویم که ناراحت کننده است، حالا میزان اعتیاد زنان، میزان آسیبهایی که دچار آن میشوند، به عنوان مشاور رئیس دستگاه قضا از این موارد خبر دارید و می دانید به چه صورت، چه کار اساسی الان دارد صورت میگیرد و آیا فکری شده است؟
بالاخره مسائل آسیبهای اجتماعی بیشتر متوجه قشرهایی میشود که آسیب پذیرتر هستند و این دو قشر یکی زنان هستند و یکی کودکان و بسیار آسیب پذیر هستند، بنابراین حمایت از زنان و کودکان برای اینکه در مسیر آسیب نیفتند خیلی باید جدی باشد، ما امروز دستگاههای مختلفی داریم، مانند بهزیستی، کمیته امداد و جاهای دیگری که بالاخره اینها سعی میکنند تا حد امکان رسیدگی کنند، البته کمیته امداد شاید با توجه به اینکه تعریف فعالیتش بیشتر در جهت محرومان است، فعالیت جداگانهای داشته باشد، در آن بخشی که ما بایستی از آسیبها پیشگیری بکنیم، در این بخش ما متاسفانه موفق نبودیم به خاطر اینکه یکی از مهمترینِ زمینه سازهای آسیبها، «فقر» است و اگر ما نتوانیم روی مساله فقر روی مساله تأمین اجتماعی و حمایتهایی که بایستی از اشخاص و گروههای آسیب پذیر شود، برنامه ریزیهای درستی داشته باشیم و برنامه ریزهایمان هم چندگانه باشد، متاسفانه این آسیبها دامنگیر میشود.
من چند وقت پیش، البته ما جلساتی را داریم که هم با خانمها این جلسات را برگزار میکنیم برای اینکه سعی کنیم تشکلهای مردمی بخصوص تشکلهایی که از میان خانمها هستند، اینها بیایند به کمک، چون واقعاً دولت هم به تنهایی نمیتواند، ضمن اینکه الان در خود دولت هم آشفتگیهای زیادی در این زمینه وجود دارد.
مجری: از چه نظر؟
بالاخره واقعاً یک مدیریت واحد و یک برنامه ریزی واحد را ما در این زمینه نمیبینیم.
مجری: مگر مدیریت واحد را نباید معاونت امور زنان را انجام بدهد؟ یا جای دیگری باید انجام بدهد؟
معاونت امور زنان باید انجام بدهد، شاید نیاز به این دارد که مستقیم از طریق خود ریاست جمهوری پیگیری شود، البته معاونت امور زنان ریاست جمهوری بایستی صاحب این برنامه باشد و متولی باشد ولی ظاهراً به نظر میرسد این قدرت در این معاونت گذاشته نشده، اگر هم این قدرت گذاشته شده خوب استفاده نمیشود؛ واقعاً زنانی که اینها در حقیقت سرپرست خانوار هستند هم خودشان بسیار آسیب پذیر هستند و هم خانوادهشان، مراقبتهای تأمین اجتماعیمان و حفاظتهایی که باید از طریق تأمین اجتماعی از زنان سرپرست خانوار شود، متاسفانه بسیار کم است، کارهایی الان در کشور دارد صورت میگیرد، شهرداریها دارند انجام میدهند، بهزیستی دارد انجام میدهد..
مجری: مهمترین آسیبهایش برای زنان سرپرست خانوار و زنانی که دارند آسیب میبینند؟
بالاخره الان مسائلی که برای زنان سرپرست خانوار وجود دارد هم مسائل اخلاقی است برای خانوادهشان و هم مسائل مالی است و هم مسائلی که دارد فقر ایجاد میکند و برای مثال خدمت شما بگویم یک روزی که من درمانگاه نشسته بودم و در بیمارستان دانشگاهی که کار میکنم، یک خانمی آمد و گفت من دخترم را آوردم که شما او را ببینید و مشکل دارد، دختر 16، 17 ساله، وقتی که آمد من دیدم معاینه کردم و دیدم بچه واقعاً مشکل دارد، به مادرش گفتم باید مراقبت بیشتری از دخترت بکنی، این مادر اصلاً در آنجا نتوانست بایستد، داشت زمین میخورد و ما او را نگه داشتیم، کمکش کردیم به من گفت من شوهرم یک آدم معتادی است، فراری است و من درحقیقت زندگی 3، 4 بچه را اداره میکنم و این طرف و آن طرف کار میکنم نمیرسم که به این بچهها رسیدگی بکنم و نظارت داشته باشم، حالا این بچه مدرسه برود، بیاید، چگونه باشد؛ یعنی واقعاً باید به زنان سرپرست خانوار باید کمک بشود و این مسائلی نیست که با توصیه و برنامههای اخلاقیِ تنها، بتوانیم آن را اداره کنیم.
ما آمدیم در جلسهای که با خانمها داشتیم، با تشکیلاتی که از خانمها داریم گفتیم ما بایستی در محلات خانمها را برنامه ریزی بکنیم، این تشکیلات را در محلات داشته باشیم و بتوانیم بچههایی که از این نوع هستند و جوانها و نوجوانهایی که از این نوع هستند، برای آنها برنامههای مشاورهای بگذاریم، برنامههای حمایتی بگذاریم، یعنی بالاخره خود زنان ما کمک بکنند در این زمینه، خود زنها بیایند وسط؛
وزن بانوان را در کابینه چطور میبینید؟ فکر میکردید اصلاً وزیر زن بگذارند؟
بالاخره در دوره دولت دهم یک راهی هموار شد و یک وزیر زن گذاشته شد و انتظار ما این بود که تعداد وزرای خانم در این کابینه کمتر نشود و بیشتر بشود، بالاخره ایشان هم خانمهای قابلی را میشناختند در میان اطرافیان خودشان و کسانی که در کشور بودند، ولی اینکه هیچ وزیری را نگذارند و ما باز بازگشت کنیم به دوران دولتهای قبل که 3 نفر در حد معاونت رئیس جمهور و رئیس حفاظت محیط زیست و معاونت حقوقی که آن هم در دوره دهم پایه گذاری شده بود که اینها بیایند و بعد هم معاونت حقوقی باز تبدیل به یک آقا شد، به نظر میآید که بالاخره این یک مقداری متاسفانه بازگشت به عقب است.
مجری: خانم دکتر چه سالی با آقای دکتر "نخستین" ازدواج کردید؟سال 1363.
مجری: چگونه آشنا شدید؟
یکی از دوستان مشترکی که خانم دکترهایی بودند که آمدند به خاطر بیماری خودشان، من آن زمان رزیدنت سال اول زنان بیمارستان دکتر شریعتی بودم، داشتم تخصص میگرفتم، آمدند برای بیماریشان، بعد به من گفتند اگر مورد خوبی باشد و به شما معرفی کنیم، گفتم چه اشکالی دارد معرفی بکنید، معرفی هم کردند، حرفهای اولیه هم زده شد، آن زمان هم ما آدمهای سیاسی بودیم و همیشه هم بحثهای سیاسی میکردیم [میخندد]
مجری: دیدگاهشان به شما نزدیک بود؟
بله اگر نبود که انجام نمیشد! خیلی هم نزدیک بود.
مجری: الان هم نزدیک است؟
بله به شدت. ولی بعداً دیدیم در زندگی خیلی این چیزها مهم نیست، مسائل دیگر خیلی مهم است که ما راجع به آنها صحبت نکرده بودیم ولی باز الحمدلله از لحاظ مسائل اخلاقی هم دیدیم خیلی نزدیک هستیم، خیلی جالب بود وقتی پدر من (خدا رحمتش کند) رفتند داخل اتاق صحبت کردند، آن ارتباط پدر و دختری یک فاصلهای بود و سعی میکردیم این شکسته نشود و پدرم همیشه یک حالت هیبتی برای ما داشتند، به مادرم گفتند این خودش است و یک شلوار خاکی (شوهر من را گفتند) ولی بچه خوبی است، بعد مادر آمد به من گفت و من گفتم به نظر من خوب است و من قبول دارم و بله گفته شد و پدر هم موافقت کردند و تمام شد.
مجری: مهریه چه بود؟
مهریه را پدر من گفتند 84 سکه به نذر اسم امام ایشان حروف ابجد را حساب کردند شد 84 و 84 سکه گذاشتند.
مجری: خطبه عقد را چه کسی خواندند؟
خطبه عقد را آیت الله محفوظی که خدا ایشان را حفظ کند و سلامت بدارد و الان هم در حوزه علمیه تشریف دارند، آن زمان ایشان رئیس نهاد نمایندگی رهبری دانشگاه تهران بودند و بنده هم خیلی خدمت ایشان ارادت داشتم، پدرم هم همینطور، خواهش کردیم از قم آمدند تهران و خطبه را خواندند.
مجری: شرط خاصی نگذاشتید؟ یا ایشان شرطی نگذاشتند؟
دیگر شرط این بود که بپذیرند با یک کسی مانند من زندگی بکنند [میخندد]
مجری: یعنی شما گفتید من فعال هستم در عرصه...
دقیقاً همه این چیزها گفته شد، البته خیلی جالب بود، ایشان (همسر) هم همیشه خودشان نقل میکنند، پدرم به پدر و مادر ایشان و خودشان گفتند من این دخترم را آشپز تربیت نکردم، نه اینکه آشپزی چیز بدی باشد من الان خیلی آشپزی میکنم بالاخره باید آشپزی بکنیم، یعنی اینکه فقط شما انتظار داشته باشید این خانم بنشیند در خانه و کارِ خانه را بکند.
مجری: اهل غذا درست کردن هستند؟
برای خودشان بله ولی ما غذای ایشان را نمیتوانیم بخوریم [میخندد] ولی نه کمک میکنند من از ایشان ممنون هستم.
مجری: اصلاً وقت میکنید در خانه غذا درست بکنید؟
اصلاً مگر میشود یک زن غذا درست نکند؟! شما که می دانید زنان ایرانی خیلی خانمهای خوبی هستند، خیلی، کسانی که خانه دار هستند خیلی خانه دار خوبی هستند، کدبانو هستند من به آنها غبطه میخورم، من هم آشپزی میکنم بیشتر وقتها آشپزی من روزهای جمعه است، چند مدل غذا درست میکنم میگذارم برای طول هفته.
مجری: دو دختر دارید، چه میکنند؟
بله، دختر اولم پزشک است که امسال تخصص بیماریهای عفونی قبول شد و خوشبختانه فرزنددار هم شد.
مجری: پس نوه دار شدید، اولین نوه شماست؟
بله اولین نوه بنده است و یک دخترخانم خیلی نازنین و اولین نتیجه مرحوم دکتر وحید و مادرم که خیلی خدا را شکر میکنیم و شاکر خدا هستیم
مجری: نوه را خودتان به دنیا نیاوردید؟
نه دلم نمیآمد [میخندد] خانم برادرم ایشان به دنیا آوردند، سخت است یعنی واقعاً یک مقداری تحملش سخت است دختر دومم هم کارشناس ارشد ارتباطات اجتماعی هستند، ایشان هم شاغل هستند و ازدواج کردند.
مجری: دخترخانمها هم مانند شما آدمهای اجتماعی و سیاسی هستند؟
بالاخره در یک خانوادهای که مادر و پدر هر دو اجتماعی ـ سیاسی هستند بچهها هم تا یک حدی اینطوری میشوند ولی کمتر از ما.
مجری: نظرات و دیدگاههایشان نزدیک است دور هم جمع میشوید بحث میکنید؟
شما که می دانید هر چقدر دیدگاهها هم نزدیک باشد، باز بحث وجود دارد چون تفاوت سلایق وجود دارد ولی دیدگاهها خیلی نزدیک است.
مجری: پدرتان پنجمین رئیس جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی
مجری: فکر کنم بیشترین طول زمان یک رئیس جمعیت هلال احمر بودند؟
بله.
مجری: آن زمان فکر کنم دو دوره نماینده مجلس بودید؟
بله من هر دو دوره نماینده مجلس بودم یعنی زمان که پدر رئیس جمعیت بودند.
مجری: مخالفتی با نامزد شدن شما نداشتند؟
اتفاقاً بعضی از دوستان ابتدائاً مطرح کردند من را صدا کردند و گفتند شما بیایید کاندیدا برای تهران، خودم گفتم نه، بعد شب رفتم نزد پدرم گفتم بابا یک چنین چیزی به من گفتند، ایشان گفتند بابا ما باید به این مردم خدمت کنیم، مجلس به زنانی مانند شما نیاز دارد، من البته لایق نیستم ولی ایشان نظرشان نظر مثبتی بود و گفت شما قبول بکنید، گفتم بابا آخه چنین و چنان، گفت نه بابا شما بروید آنجا مفید هستید، قبول کن ما باید به این مردم خدمت کنیم.
مجری: یکی از برادرها هم که از سردارهای شناخته شده سپاه پاسداران هستند، از ابتدا روحیه نظامی داشتند؟
بله بالاخره الحمدلله انقلابی بودند و الان هم همینطور است.
مجری: با هم چقدر تفاوت سنی دارید؟
برادر من متولد 1332 هستم و بنده 1338 هستم، 6 سال از بنده بزرگتر هستند.
مجری: همان زمان با این اختلاف سنی روحیه جدی داشتند؟
برادر من برادر بزرگ بودند و همیشه هم برادر بزرگ بودند و الان هم جای پدر ما هستند و همیشه همینطور جدی و یک فردی بودند که همه به ایشان اتکا میکردند.
مجری: الان رئیس بنیاد تعاون سپاه هستند؟
بله.
مجری: از خالهتان، خانم بوستان چیزی ندارید بگویید؟ خاطره خاصی زیرا از مبارزان ویژه آن زمان بودند.
خاله من در تربیت ما خیلی نقش داشت، من یادم است من هنوز مدرسه نمیرفتم ایشان یک تخته سیاه کوچک در خانه داشت و بعد به من الفبا را درس میداد و بعد هم به نظرم بچه بدی بودم، به من میگفت بگو الف میگفتم نمیگویم، یک خط کش کوچکی داشت میزد روی دستم میگفت بگو الف، ولی اینها خاطرات بچگی است، خیلی ایشان نقش داشت در تربیت همه ما، خواهرها و برادرها، خیلی آدم دلسوزی بود، خیلی نسبت به بچهها و کودکان مهربان بود، بعد هم که ایشان در دبیرستان و مرکز تربیت معلم مسئولیت داشت، من میدیدم چقدر دلسوزی میکند و قبل از پیروزی انقلاب هم ایشان بسیار فعال بود و یک فرد انقلابی بود.
مجری: چند سال زندان بودند؟
ایشان وقتی رفت زندان برایشان 12 سال بریدند و خیلی خیلی شکنجه شد و شکنجههای خیلی سختی را تحمل کرد، دیگر بعد با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.
مجری: خانم مرسوسی خانم آقای حجاریان هستند، با هم رفت و آمد خانوادگی هم دارید؟
بله.
مجری: بحث با آقای حجاریان بحثهای چالشی!
بالاخره هر کسی عقاید و نظرات خودش را دارد ولی این دلیل نمیشود که ما رابطه و دوستی نداشته باشیم، چالشی نمیشود چون بالاخره هر کسی نظری دارد، براساس نظر خودش حرکت میکند. من خانم دکتر مرسوسی را 41 است که میشناسم و دیگر این دوستیهایی که اینقدر قدیمی است هیچ وقت از بین نمیرود، مدام ریشه دارتر میشود.
مجری: آقای ربیعی مهمان ما بودند، ذکر خیر شما را میکردند، گفتند اخلاق مداری خانم دستجردی به من زنگ زده است سفارش رفیق ما آقای حجاریان را به خود من میکند، حالا قضیه چه بود؟
یک داستانی بود حالا نگویم فکر کنم بهتر باشد.
مجری: ولی آقای ربیعی کمک کرد؟
بله بله کمک کرد. اگر کمک نمیکردند شاید این کار انجام نمیشد.
مجری: خاطرهای از جبههتان دارید با خانم آل یاسین؟
ما را خیلی راه نمیدادند وقتی میرفتیم آنجا ما را میگذاشتند در این نقاهتگاهها، بعد دلمان میخواست خط مقدم برویم، البته خط مقدم که ما را نمیبردند [میخندد] ولی بالاخره مانند آقایان جلوتر برویم، بعد دیدیم نمیشد، بعد از روی دو بار رفتن و آمدن تصمیم گرفتیم همین جا آن دوره اینترنی ما بود در بیمارستان امام بود، اینجا بمانیم بیشتر میتوانیم به زخمیها و مجروحین کمک کنیم دیگر نرفتیم ولی دلمان میخواست خطر بکنیم.
مجری: فکر میکردید یک زمانی وزیر بهداشت شوید؟
نه هیچ وقت فکر نمیکردم.
مجری: بیشتر به این خاطر پذیرفتید که یک عرصه جدیدی برای زنان ایجاد شود؟
از یک طرف میدیدم تا یک حدی تواناییاش را دارم، یعنی اگر فکر میکردم توانایی ندارم که اصلاً گناه بود که بخواهم بیایم از یک طرف هم فکر میکردم چرا نکنیم؟ شاید این راه را بتوانیم برای استفاده از خانمها باز کنیم، بالاخره خانمها 50 درصد این جمعیت هستند.
مجری: با دوستانتان هم مشورت کردید؟ مثلاً با خانم آل یاسین یا دکتر مرسوس؟
بله با خیلی مشورت کردم البته همه خانمها من را تشویق میکردند که قبول کنم، خانواده ابتدا مخالفت میکردند ولی بعد که با آنها هم صحبت کردیم آنها هم راضی شدند.
مجری: یعنی آقای نخستین مخالفت کردند؟
بله اول گفتند کار سخت است، کار سنگین است زندگی ما میماند، البته حق هم داشتند، واقعاً زندگی میماند.
مجری: دخترخانمها چطور؟
بچهها هم گفتند مامان اذیت میشوی، بالاخره آنها هم یک پیش بینیها درستی برای آینده میکردند.
مجری: برادر بزرگ؟
برادر بزرگم هم گفت خیلی کار سنگینی است، ایشان بیش از بقیه من را از این کار سنگین نهی میکرد ولی بعد به تدریج که یک مقداری من با آنها صحبت کردم و دلایل خودم را گفتم همه موافقت کردند و همه هم کمک کردند.
مجری: پزشک خانواده در دوران شما به جایی نرسید فقط در آن 4 استان ماند؟
پزشک خانواده الان در استان فارس درحقیقت یادگار زمان ماست و همانطور در استان مازندران، در دو استان دیگر هم استارتش زده شد ولی متاسفانه پیش نرفت و من واقعاً افسوس میخورم.
مجری: علتش چه بود؟ قبول دارید که در آن موفق نبودید؟
دو علت داشت، یکی این بود که بودجههای لازم از بالا به ما داده نمیشد، چون بالاخره بایستی رئیس جمهور دستور میدادند و بودجه اختصاص داده میشود همانطورکه الان شما میبینید در سیستم سلامت فعلی بودجههای خیلی کلانی را تخصیص میدهند به مساله سلامت و این دستور شخص رئیس جمهور است، ولی برای ما برعکس این بود و دوم هم اینکه وزارت کار و رفاه و تأمین اجتماعی یعنی وزارت رفاه که بایستی چون بیمهها در آن وزارتخانه بود و اینها بایستی حمایتهای جدی را میکردند، متاسفانه آنها هم مخالف بودند و حمایت نمیکردند و کمک نمیکردند در حالی که الان باز برعکس است...
مجری: البته الان مشکل زیاد دارند.
مشکل زیاد دارند، مشکلشان کمبود بودجههای بیمهای است وگرنه به نظر من ای کاش وزارت رفاه فعلی در زمان ما هم بود که بهترین یار است برای وزارت بهداشت.
مجری: این تجمیع بیمهها هم شما روی آن نظر داشتید که بیاید زیر نظر وزارت بهداشت؟
اگر وزارت رفاه به معنای واقعی باشد لزومی به تجمیع بیمهها نخواهد بود، اگر بیاید وظیفه خودش را انجام بدهد، کمکهای لازم را بکند، چون بالاخره آنها یک سیستم بیمهای دارند، یک سیستم بررسی و رسیدگی دارند و این است که می گویند اگر کارگزار و ناظر دو تا باشند و جداگانه باشند، در این صورت معنا پیدا میکند ولی اگر مانند زمان ما میبود که عملاً وزارت رفاه یک مانع و سدی بود و یک اراده خیلی جدی بود در مقابل اینکه اصلاً نگذارد ما کار بکنیم، در آن زمان ما واقعاً میبایستی بیمهها را میگرفتیم و میآوردیم این طرف که جانمان خلاص شود، الان یک مقدار مشکلاتی که دارند این است که بودجههای وزارت بهداشت بالا رفته است، یک تفاوت خیلی جدی و یک ارتقای خیلی جدی پیدا کرده است ولی بودجههای بیمهها آنقدر ارتقا پیدا نکرده است، حالا ظاهراً اینطور که از برنامههای جدید و از قانون بودجه جدید برمی آید، بیمهها در سال آینده یک افزایش جدیِ منابع خواهند داشت، زمان ما سال 91 که من عزل شدم بودجه وزارت بهداشت، بودجه کاغذی که دولت میداد نزدیک 5 هزار میلیارد تومان بود و آن هم کاغذی بود تخصیص ما صددرصدی نبود، یک درصدش را تخصیص میدادند.
مجری: آخرین تخصیص شما در سال 91 چه بود؟
چیزی حدود 80 و خوردهای درصد، 90 درصد و بودجههایی که الان وزارت بهداشت دارد چیزی حدود 30 هزار میلیارد بودجه خودش است، 30 هزار میلیارد هم بودجه درآمدهای اختصاصی و بیمهاش است میشود 60 هزار میلیارد، یعنی وقتی شما مقایسه بکنید با زمان ما، تقریباً بین 5 تا 6 برابر شده است حداقل بالای 5 برابر است و این اصلاً یک چیز خیلی بزرگی است، یعنی واقعاً دستاورد خیلی بزرگی است، اگر 1500 میلیارد به ما میدادند ما در وهله اول گفتیم شما 1500 میلیارد بدهید تا ما بتوانیم پزشک خانواده را در مرحله اول، چون چند گام داشت، در گام اول راه بیندازیم که در این گام اول اگر راه میافتاد، بعد گام دوم، بعد گام سوم نه تنها ندادند بلکه بودجههای اصلی خودمان را هم جلویش را بستند و ما خیلی مشکلات جدی در مسائل بودجهای داشتیم و نتوانستیم پزشک خانواده را پیش ببریم.
مجری: یک نقد دیگری را به شما وارد میکنند در دورانتان، می گویند واردات داروهایی که ما در داخل هم تولید میکردیم افزایش دادید، قبول دارید؟
چه کسی گفته است؟! واردات دارو؟! تمام تلاش ما در این بود که ما تولید در داخل داشته باشیم، چون ما با تمام وجودمان تحریم را احساس میکردیم و تحریم برای ما تأثیر خودش را در مساله دارو و تجهیزات پزشکی نشان میداد، در اینجا وقتی که تحریمها خیلی جدی شد و اتفاق افتاد، ما هم نمیتوانستیم مواد اولیه را وارد بکنیم وهم داروهای ساخته شده را نمیتوانستیم وارد کنیم، بنابراین عملاً ما به این نتیجه رسیدیم که به شدت ما باید بر تولید داخلی سرمایه گذاری بکنیم و این بود که ما یک جلسات مشترکی را داشتیم با معاونت علمی فناوری رئیس جمهور که من ماهانه در این جلسات شرکت میکردم و تقریباً 32 دارو را ما تولید کردیم، خدا رحمت کند مرحوم دکتر عباس شفیعی را که عضو این جلسه ما بودند و خیلی کارهای جدی در زمینه دارو کردیم، یعنی ما یک فراخوان میدادیم که این داروها را نیاز داریم، داروسازها و حتی شیمیستها، آن داروسازانی که اهل تولید بودند، اینها میآمدند و این به فراخوانهای ما پاسخ میدادند و بعد پاسخهای آنها در آن کمیته علمی بررسی میشد و بعد دوستان ما در سازمان غذا و دارو میرفتند اینها را بررسی میکردند و آنهایی که توانمند بودند، برنامههایشان را میگرفتند و بعد هم در آن کمیتهای که کمیته علمیِ تولید دارو در کشور بود، میآوردند اینها گزارشاتشان را میآوردند، خود کسی که تولیدکننده بود.
مجری: این کمیته برای اولین بار تشکیل میشد؟
بله در هیچ زمانی نبود چون هماهنگ بودیم با خانم دکتر سلطان خواه که آن زمان معاون علمی فناوری رئیس جمهور بودند و ایشان هم دو نفر از معاونین خودشان را میفرستادند برای شرکت در این جلسه و بعد هم وقتی تصویب میشد و گفته میشود این فرد و این شرکت میتواند این دارو را بسازد، آنها را معرفی میکردیم به معاونت علمی رئیس جمهور و در آنجا یک وام البته مبلغ خیلی ناچیزی برای اینکه کار اینها راه بیفتد در اختیارشان به عنوان وام قرار میدادند و بعد گزارش گیریهای مرتب ماهیانه از اینها داشتیم تا بعد این دارو به تولید میرسید.
مجری: یک چیزی را مردم از شما به جز خدماتی که در وزارتتان کردید، در ذهنشان دارند که خیلی مثبت است و در ذهن هم مردم میآید و هم رسانهایها، آن هم صداقت شما با مردم بود در قضیه سلامت، حتی یک جایی از شما خواندم که گفته بودید آنچه که نباید سیاسی شود سلامت مردم است که اگر بشود الفاتحه مع صلوات، مثلاً نیترات آب تهران یکی از آنها بود، من در یک جلسهای بودم، بعضی از آدمهای سیاسی انتقاد میکردند که چرا این خانم وزیر، چرا این را گفته و یک گاف شده برای دولت، خیلی مردم چنین رفتاری را پسندیدند، شده بوده بعضی مواقع به شما فشار بیاورند و چیزی نگویید؟
حتماً خیلی هم زیاد بود.
مجری: یعنی سلامت مردم تهدید میشد؟
واقعاً همینطوره، من قبل از اینکه نیترات آب تهران را اعلام کنم جلسه گذاشتم، هم با وزیر مربوطه تلفنی صحبت کردم و هم معاون ایشان در جلسات ما شرکت کردند و قول دادند اصلاح بکنند ولی وقتی اصلاح نشد ما هم گفتیم اگر ما به اینجا برسیم که ببینیم اصلاح نمیشد، چون سلامت مردم بخصوص سلامت کودکان تحت تأثیر قرار میگیرد و اینها دچار بیماریهایی از جمله سرطانهای مختلف میشدند، گفتم ما مجبور میشویم این را رسانهای کنیم، چون احساس میکردیم اینها از رسانهها میترسند، از ما نمیترسند و این هم اتفاق افتاد، شما دیدید که سر قضیه تقلبی که در آزمون دستیاری اتفاق افتاد و سالها بود که صحبت تقلب بود، برای من چون ابتدایی بود که وارد شده بودم و هنوز چیزی مسجل نبود، وقتی این تقلب برای من واضح شد و دیدم سوالها لو رفته است، شب ما با دوستان جلسه گذاشتیم و با معاونین و من گفتم ما باید این امتحان را ابطال کنیم، گفتند چرا؟ گفتم برای اینکه حداقل این تعداد سوالاتی که ما می دانیم لو رفته است، اینها میتواند یک کسی را قبول بکند که نباید میشده و یک کسی را میتواند رد کند که نباید رد میشده، و اینها مانند بچههای ما هستند و الحمدلله ابطال کردیم و روی آن علیرغم همه فشارها ایستادیم.
مجری: فشارها از کجا بود؟ از درون دولت هم بود؟
بالاخره از جاهای مختلف از همه جا بود، حالا نگویم بهتر است و بعد ظرف 15 روز ما یک امتحان مجدد برگزار کردیم، یعنی نگذاشتیم، هم سیستم را تغییر دادیم.
مجری: یعنی نهادهای قانونی ما بودند که فشار میآوردند؟
بله.
مجری: با علم به اینکه وزیر بهداشت میداند که این تخلف صورت گرفته است؟
بله. بالاخره میگفتند این زیاد نیست و خیلی تاثیرگذار نیست، بالاخره این طور نیست که باعث بشود ما یک آزمونی را با این وسعت بخواهیم ابطال بکنیم، ما مواردی از این قبیل را داشتیم، شاید الان لازم است بگویم باور کنید که سر این قضایای تحریم و مسائل مربوط به دارو بعضی از دوستان آمدند گفتند ما چیزی حدود یک میلیارد دلار در بانکهای سوئیس داریم، به عنوان سپرده، یعنی جمهوری اسلامی ایران آنجا پول دارد و ما میتوانیم ارز داروهایی که بایستی وارد میشد، (دارو که وارد نمیشد خیلی از این داروها برای بیماران قلبی، سرطانی برای کسانی که زندگیشان به این داروها وابسته است) ما خواهش کردیم از بانک مرکزی آمدند و از وزارتخانه خودمان رئیس سازمان غذا و دارو رفتند آنجا، وقتی که رفتند آقای رئیس سازمان غذا و دارو آقای دکتر شیبانی گفت ما مدام رفتیم و آمدیم با بانک مرکزی سوئیس دور یک میزی مینشستند و صحبت میکردند و میگفتند ما موافق هستیم چه بشود و چه نشود، بالاخره سوئیس هم کشوری است که سعی میکند به عنوان کشور بیطرف باشد، ایشان گفتند ما در روزهای آخر متوجه شدیم یک آقایی در این جلسات مینشیند و ساکت است و حرفی هم نمیگوید و تا آخر جلسه ساکت است ولی وقتی جلسه به نهایت رسید و در پایان یک هفتهای که آنجا بودیم، گفتند این آقا مسئول تحریم از آمریکاست و آنجا نظارت بر تحریم میکند و او مخالف است، حالا شما فکر کنید برای دارو! برای چیزی که از صفر تا صدش مشخص است، ما داروهای خونی را بیشتر از سوئیس خریداری میکردیم برای بیمارانی که انواع بیماریهای خونی داشتند و انواع سرطانها، و در نهایت هم نشد و نگذاشتند، برای دارو نمیگذاشتند که میدانستند این پول خواهد رفت در این کمپانی و از آنجا این دارو خواهد آمد به ایران و در حقیقت برای بیماران خونی استفاده میشود که واقعاً در دنیا هم یک کمپانی این دارو را تولید میکند و جاهای دیگر تولید نمیکنند.
مجری: بعد چه کردید؟
هیچی ما از طُرق دیگر.
مجری: یعنی دور زدن تحریمها؟
بله. از راههای دیگر، راه غیرمستقیم، واقعاً من تقریباً اواخری که آنجا بودم آنقدر گرفتاریها و مشکلات ما در زمینههای تحریم و همینطور مسائل غیرتحریم، فشارهایی که از بالا به خود من وارد میشد، اینقدر که دیگر اینها زیاد بود که وقتی شب میخوابیدم ساعت 1 نصفه شب از خواب میپریدم و دیگر تا صبح نمیتوانستم بخوابم، از نگرانی اینکه چه اتفاقی برای سلامتی مردم می افتد!
مجری: در زمان تحریم کدام یک از وزرا در دولت واقعاً مردانه به شما کمک کردند؟
اکثر وزرا خیلی وزرای خوبی بودند و هستند یعنی واقعاً در دولت فعلی جایشان خالی است، امثال آن وزراء، آقای رستم قاسمی ایشان وزیر نفت بودند با ما مرتبط شدند و وقتی دیدند من خیلی به خاطر مسائل دارو تحت فشار هستم از همان مبادیای که فروش نفت داشتند از همانجا بتوانند مشکلات ارزی ما را حل کنند، چون MRI ما خوابیده بودند به علت اینکه هلیوم مایع باید از خارج وارد میشد و این دستگاههای MRI ما راه میافتاد، MRI یکی پس از دیگری هلیومهایشان خالی میشد و ما نمیتوانستیم هلیوم را به خاطر مشکلات ارزی بیاوریم، ایشان خیلی به ما در این زمینه کمک کردند، بالاخره سعی کردند و تمام تلاششان را کردند که این کار انجام شود. خیلی زحمت میکشیدند، خودشان میرفتند پیگیریِ مسائل ارزی را میکردند، چون فروش نفت آن مشکلات را داشت، یک شب ساعت 9 ایشان در راهرو زمین خوردند، آمدند به من گفتند ایشان زمین خوردند من رفتم فشارش را گرفتم، دیدم فشارش خیلی بالاست، من همانجا زنگ زدم یکی از متخصصین داخلی خودمان خیلی خوب و معتمد بود آمد و ایشان را معاینه کرد و قلب و فشار و به ایشان گفت وضعیت شما الان خیلی بحرانی است، باید استراحت کنید حداقل 24 ساعت هم کار نکنید و استراحت نکنید، گفت من همین امشب ساعت 1 صبح پرواز دارم باید بروم دنبال کار فروش نفت، خلاصه ما گفتیم آقای مهندس بمانید سلامت شما در معرض خطر است و ایشان گفتند نه من باید بروم و ایشان رفتند، بالاخره ما وزرای خیلی خوب داشتیم هم به ما کمک میکردند و هم به مردم کمک میکردند.
مجری: با این وصفی که از مشکلاتتان گفتید اگر الان برگردید به سال 88 و دوباره آقای احمدی نژاد بخواهد که شما وزیر بهداشت شوید قبول میکنید؟
خواهش میکنم این سؤال را از من نپرسید، چون نمیدانم چه جوابی بدهم، من خیلی سختی کشیدم، خیلی خیلی، البته واقعاً برای این مردم اگر ما جان هم بدهیم کم است ولی اینکه دوباره خودم را در آن دست انداز بیندازم و آن وضعیت برای من تکرار شود نمیدانم تحملش را از نظر جسمی و روحی دارم یا ندارم، اواخری که این فشارها از بالا خیلی به من شدید و سنگین بود یک روز صبح بیدار شدم خیلی ناراحت بودم و خیلی گریه کردم بعد از نماز [بغض میکند] به حال خودم خیلی افسوس میخوردم که چرا وضعیت من اینطور است؟! بعد به یاد حضرت زینب سلام الله علیها افتادم و رفتم به این فکر که حضرت زینب سلام الله علیها که می گوییم ایشان آن مصائب را کشید و آن مشکلات برای ایشان اتفاق افتاد و حضرت زینب کجا و من کجا که خاک کف پای ایشان هم نمیشوم، وقتی به یاد ایشان افتادم گفتم من اصلاً نباید غصه بخورم، نباید ناراحت باشم باید تحمل کنم و بگوییم وای بر دل زینب سلام الله علیها و واقعاً بعد از آن انگار دوباره یک قوت جدیدی وارد بدن من شد. الان دیگر نمیتوانم بگویم آیا میپذیرفتم یا نه، چون تقریباً میتوانم بگویم غیرقابل تحمل است.
مجری: در دوران وزارت با حضرت آقا چند بار دیدار داشتید؟
الحمدلله خدا را شکر خیلی.
مجری: نکته و مطلب خاصی نمیگفتند؟
خدا ایشان را حفظ کند، هر وقت این بنده حقیر را میدیدند میگفتند خانم دکتر حالتان چطور است؟ چه میکنید؟ خدا ایشان را سلامت بدارد، خدا حفظشان بکند، خدا از عمر من هر چه هست بگذارد روی عمر ایشان، چون عمر ایشان عمر پرفایدهای است، پدربزرگ مرحوم من مرحوم بوستان ایشان انسان شریفی بود اواخر عمرشان گریه میکردند و میگفتند هر چه از عمر من باقی مانده بگذارد روی عمر حضرت امام، من هم واقعاً الان دعایم این است که هر چه از عمر ماست بگذارد روی عمر ایشان و عمر بابرکت ایشان که ما هر چه بیشتر بتوانیم از وجودشان مستفیض بشویم.
مجری: کدام وزاری بهداشت قبل و بعد خودتان را بیشتر میپسندید؟
همه خوب هستند آقای دکتر مرندی بالاخره خیلی شخص تاثیرگذاری هستند در مسائل پزشکی این سیستم شبکه بهداشتی درمانی که ایشان درست کردند، الان هم ما منتفع هستیم، ما هم سعی کردیم در زمان خودمان سیستم شبکه را تکمیل بکنیم و آن حلقه مفقودهاش که پزشک خانواده بود را بگذاریم در جای خودش و بعد هم سیستمهای خانه بهداشت و مراکز بهداشتی درمانی را تکمیل بکنیم، بالاخره ایشان خیلی تاثیرگذار بودند، جناب دکتر پزشکیان هم به خاطر اخلاصشان، هم به خاطر مردمی بودنشان، هم خدماتی که به سیستم خدمات درمانی کشور کردند، باز از نظر من قابل تقدیر هستند.
مجری: وقتی به کتاب خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی (ره) مراجعه میکنیم یک ردی از شما هم است به تاریخ 7/8/63 نوشتند که شما رفتید نزد ایشان و از انحرافات اخلاقی در دانشگاهها گفتید و گفتید حزب الله در انزوا است، قضیه چیست؟
[میخندد] بله در آن زمانی بود که ما به عنوان دانشجو بودیم، بعد از انقلاب فرهنگی بود و با تشکلها و جمعهای دانشجویی میرفتیم و خدمت ایشان هم میرفتیم، زمانی هم که ما مجلس بودیم با گروههای خانمها خدمت ایشان میرفتیم خدا رحمتشان کند، من اولین خاطرهای که از ایشان دارم، سال 48 بود، پدر مرحوم من خیلی به روحانیت اعتقاد داشتند و خیلی هم به آقایان روحانیت مبارز کمک میکردند، اولاً در آن زمان من یادم است که پدر من راجع به مقام معظم رهبری به عنوان آقای خامنهای در منزل ما خیلی صحبت میکردند، و منزلی که ایشان داشتند نزدیک منزل ما بود، ما سمت خیابان 17 شهریور بودیم و ایشان میگفتند آقای خامنهای مرتب یا در زندان هستند یا تبعید، و وقتی هم که ایشان در زندان یا تبعید بودند، اگر خانواده ایشان یک مشکل پزشکی داشتند پدر من سعی میکردند بروند و حل کنند و بالاخره ارتباطات اینطوری بود، منزل پدر من هم طوری بود که گاهی اوقات خود این آقایان بزرگوار تشریف میآوردند؛ آیت الله هاشمی رفسنجانی (ره) هم به همین ترتیب، پدر من ایشان وقتی از زندان میآمدند یا از تبعید باز میگشتند میرفتند دیدار ایشان، من 9 سالم بود، بابا گفت من میخواهم بروم دیدار ایشان، من هم گفتم من میخواهم بیایم، ما هم در خانواده سیاسی بودیم، که رفتیم خانه ایشان و بچههای کوچک ایشان در خانه مشغول دویدن بودند و خیلی هم شلوغ میکردند و بچههای شلوغی بودند و ایشان هم تازه از زندان آمده بودند و با پدرم صحبت میکردند و من یادم است وقتی برگشتیم ـ من با اینکه 9 سالم بود یک چیزهایی میفهمیدم ـ گفتم بابا خانهشان خیلی شیک بود، خیلی فرشهای قشنگی داشتند! پدرم گفت اینها برای خانم ایشان است، خانواده خانم ایشان خانواده پولداری بودند و اینها جهیزیه خانمش است، خلاصه من خاطرات خوبی از دوران بچگی و مراودات پدرم با این آقایان علمای مبارز دارم.
مجری: یک جملهای است از نطق تیرماه 71 در مجلس، تا رشد سرطانی و فزاینده جمعیت وجود دارد انتظار هرگونه برنامه ریزیِ موفقیتِ مؤثر حاصل از آن غیرممکن است، الان هم برگردید همان سخن را می گویید؟ البته آقای دکتر مرندی گفتند آقا این اشارهای که کردند گفتند این روند را شما باید کنترل میکردید نه اینکه این سیاستگذاری اشتباه بود.
در آن زمان که رشد فزاینده بود ما از نظر امکانات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نمیتوانستیم پاسخگو باشیم، آن روند باید کنترل میشد منتها کنترل در یک زمانی بایستی معتدل میشد...
مجری: یعنی چه کسی باید کنترل میکرد؟
به نظرم هم وزارت بهداشت و هم دستگاههای دیگری که باید هشدار میدادند، بالاخره دستگاههای اقتصادی، نیروی جوان شما کم میشود و افراد سالخورده شما زیاد میشود و جمعیت شما رو به پیری میرود، اینها را ما باید یک دستگاههای هشدار داشته باشیم، یعنی جاهایی باشد که سیاستگذاری های فرهنگی و اقتصادی را انجام بدهند، اینها هم باید وزارت بهداشت را در جریان قرار میدادند که شما دارید نیروی جوان را از دست میدهید و کشور دارد به سمت سالخوردگی پیش میرود.
مجری: شما گفته بودید باید به آقای دکتر روحانی برای اجرای طرح تحول سلامت تبریک گفت، به نظرتان خوب پیش رفتند؟
نه برای اجرای طرح تحول سلامت، من چنین جملهای را نگفتم من گفتم برای اینکه چنین بودجهای را اختصاص دادند، چون بودجه وزارت بهداشت از نظر اقتصادی، از نظر ردیف بودجهای در بین دستگاههای اجرایی کشور، بودجه سیزدهم بوده، در حالی که سلامت 85 میلیون با این وزارتخانه است، بایستی این بودجهها افزایش پیدا میکرد همانطور که گفتم، این است که بودجه را 6 برابر افزایش دادند، واقعاً باید به ایشان تبریک گفت ولی اینکه این پول در کجا خرج شده است، آیا با برنامه خرج شده است و آیا یک کار ماندگاری از دولت آقای روحانی برای آینده باقی میگذارد؟ این خیلی جای سؤال دارد.
مجری: یعنی شما موافق این روش هستید یا مخالف؟
این قضایا نیاز به بحث جدی دارد در اینکه من در یک کلمه بگویم موافقم یا مخالفم نمیتوانم بگویم ولی هر کاری نیاز به دو بخش مهم دارد برای اینکه به موفقیت برسد، یکی بودجه است و یکی برنامه، طرح تحول سلامت بودجه خیلی خوبی داشت کلاً دست آقای رئیس جمهور درد نکند که این بودجه را نسبت به زمان ما 6 برابر افزایش داده ولی آن اتفاقی که نیفتاده این است که برنامه درستی نداشته همین الان شما به برنامههای طرح تحول سلامت که در بیمارستانها است نگاه بکنید میبینید 5، 10، 15، 20 ویرایش مختلف، یعنی همینطور ویرایشهای مختلف این طرف اینطور شده تغییر کرده، پیشنهاد ما این بود شما برنامه پزشک خانواده را به اضافه این ریفورمی که دارید انجام میدهید همزمان با هم داشته باشید، مردم در بیمارستانها از جیب خودشان کم خرج بکنند ولی برنامه پزشک خانواده برنامه بهداشتی و پیشگیری علاوه بر درمانی بود ولی وقتی شما آن را همراه با این اداره میکردید و پیش میبردید هم بیماریها و بیمارها کاسته میشدند و هم پیشگیری از بیماریها میشد و هم خدمت و سرویس خوبی داده میشد.
مجری: این پیشنهاد را گفتید؟ با شما جلسه گذاشتند؟
بله گفتم. نخیر جلسهای نگذاشتند.
مجری: یعنی همفکری از وزرای قبلی نداشتند
مجری: آقای پزشکیان میگفتند تعرفهها که تغییر کرده است بعضی از پزشکان ماهیانه 190 میلیون تومان درآمد دارند، درست است؟
وقتی که باصطلاح این طرح را راه اندازی کردند برای همین می گویم 10، 20 ویرایش مختلف، برای اینکه مدام در حین کار متوجه اشکالات خیلی جدیِ کار شدند، اینها یکدفعه افزایش تعرفهها را دادند در بخش دولتی، افزایش تعرفهها در بخش دولتی خیلی کار خوبی بود ولی این را بدون اینکه برای آن یک مرزی بگذارند و یک سقفی بگذارند انجام دادند، بنابراین پزشکانی که به صورت تمام وقت کار میکردند، اینها یکدفعه افزایشهای خیلی جدیای در دریافتیهای خودشان داشتند، بعد مجبور شدند برای اینکه این افزایشها خیلی جدی نباشد سقف بگذارند، بالاخره خیلی خیلی بهتر میشد.
مجری: برای مجلس دهم در فهرست بودید ولی کلاً فهرست رأی نیاورد فکر میکردید کلاً رأی نیاورد؟
بله چرا نه، بالاخره در کشور ما خیلی اتفاقاتی از این دست زیاد رخ میدهد، اتفاقاتی که به نظر میآید غیرقابل پیش بینی است ولی به نظر من قابل پیش بینی است.
مجری: بدبینانهترین آدمها هم اینطور فکر نمیکرد مثلاً میگفتند شما و چند نفر دیگر از جمله افرادی هستید که وارد مجلس میشوید.
نه میشود، ما برای خدمت آمدیم، ما میخواهیم به این مردم خدمت بکنیم هر وقت خواستند مردم رأی میدهند ما در خدمت هستیم اگر هم رأی ندادند دستشان را میبوسیم که ما را از این مسئولیت بزرگ خلاص کردند.
مجری: خانم دستجردی به یک سطح بالاتر از انتخابات مجلس هم فکر میکند؟
نه اصلاً.
مجری: حتی اگر تکلیفی بشود؟
نه. یک وزارتخانه ما را بیمار کرد من الان روزی یک مشت قرص میخورم.
مجری: به این طرح ما کمک میکنید؟
حتماً.
مجری: آخرین باری که مناطق محروم رفتید چه زمانی بود؟
دو هفته سه هفته یکبار میروم چون از شهرستانها بازدید میکنم حالا از طرف کمیته امداد یا اینکه به رشته کاری خودم و دعوتم میکنند میروم اکثراً هم در مناطق محروم است.
مجری: از کجا این شکاف ایجاد شد؟ من یاد یک نطق شما در مجلس افتادم که گفتید والله مردم دیگر دارند ناله میکنند.
واقعاً الان هم دارند ناله میکنند، به نظر بایستی جدی بگیرند من جدیت را نمیبینم، یک مقداری باید حضور بیشتری داشته باشند، درک کنند، لمس کنند.
مجری: این صحنهها را میبینید و بعد اتفاقی مانند حقوقهای نجومی هم می افتد، اول داغ میشود همه می گویند تخلف است و بعد می گویند 3، 4 نفر است، بعد یکی میگوید حقشان بوده، یکی میگوید قانونی بوده! اینها مردم را خیلی دلسرد میکند.
اصلاً ما چنین انتظاری نداریم، انتظار اینکه یکسری افرادی بنشینند سر سفره مردم و از این سفره بردارند و بگذارند در جیب خودشان و بعد بگویند حقمان بوده، جزء ذخایر ملت هستند، یعنی واقعاً غیرقابل باور است و بعد بخواهند توجیه بکنند و پاسخ بدهند و بعد تازه بیایند مکالمه بکنند، سر آن مباحثه بکنند، نمیدانم واقعاً چه باید بگوییم و چه باید کرد!
مجری: من هر سه قوه را یک طور میبینم و از قوه قضاییه انتظار برخورد قاطعتری داشتیم. بعضیها می گویند ـ البته نباید بگوییم ولی می گوییم ـ همه اینها با هم یک طوری کنار میآیند و این خوب نیست.
خدا نکند چنین چیزی باشد ولی مدام پرونده درست کردن و خرابکاری کردن و مدام تخلف کردن و این تخلفات را بزرگ کردن و بعد مدام باید به این پروندهها رسیدگی شود، یعنی یک چیز غیرقابل باوری است، اخیراً من شنیدم معاون اول قوه گفته بودند سیصد و نود و خردهای پرونده راجع به این حقوقهای نجومی است بعد یک آقایی از وزرا میگوید اصلاً ببینیم تخلفی صورت گرفته است یا خیر؟! و چرا دارد بزرگنمایی میشود؟! واقعاً انسان تعجب میکند، ما و مردم رأی دادیم که این اتفاقات بیفتد؟!
مجری: شما در سال 94 با حکم رهبر انقلاب عضو هیات امنای کمیته امداد شدید.
بله.
مجری: عملکرد کمیته در دوره جدید چگونه است؟
خیلی خوب است.
مجری: هیات امنا کار خاصی میکند یا می گویند به نوعی تشریفاتی است؟
تمام سیاستگذاری های اصلی را خوشبختانه هیات امنا دارد انجام میدهد و همه گزارشات در هیات امنا داده میشود، مصوبات اصلی و ریل گذاریها در هیات امنا دارد انجام میشود، و بالاخره هیات امنا سؤال میکند، نظارت میکند، پرسش میکند.
مجری: آقای فتاح چگونه پیش میروند؟
ایشان آدم فعالی است، خوش فکری است، بالاخره آدم اجرایی و کارکردهای است، هم دارد بدنه خود امداد را از نظر پرسنلی کوچک میکند که بدنه چابکتر میشود و هم رسیدگی به محرومین را دارد عمق و وسعت بیشتری میبخشد به نظر من وضع امداد بهبود خیلی جدیای نسبت به گذشته دارد، منظورم از بهبود ارتقایی است، ارتقای خوبی دارد انشاءالله بهتر از این هم خواهد شد، هیات امنا هم تا حدی که میتواند دارد کمک میکند و بیشتر کمک و نظارت فکری میکند.
مجری: برنامه ما با دست خط شما تمام میشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«از خداوند قادر متعال میخواهم توفیقی عنایت کند که در یک زمانی، در زمان حیات این حقیر شرکت در برنامهای نظیر این برنامه داشته و شاهد باشیم همه ملت عزیز ایران در رفاه باشند و محرومیت از این کشور رخت بربسته باشد، به امید حق.»