به گزارش مشرق؛ کیوان امجدیان منتقد و فعال رسانهای درباره «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری که به تازگی اجازه اکران گرفته است، نوشت:
کلاس سوم و چهارم ابتدایی بودم که دایی مجتبی ( که آن وقتها تازه مدرک که کارگردانیش را گرفته بود) دستم را گرفت و با هم رفتیم و دو فیلم را توی سینما دیدیم. در یک روز.
شبح کژدم و بی بی چلچله... شبح کژدم را گمان میکنم برای دل خودش رفتیم و بی چلچله را برای دل من.. بی بی چلچله خوب بود اما شبح کژدم چیز دیگری بود و عجیب دوستش داشتم..
درباره یکی که هیچ جا فیلم نامه اش را قبول نمیکند. او نقش شبحی کژدم روی تنش حک میکند و به شکلی جنون آمیز با یکی دیگر، بازیگر و کارگردان واقعی فیلمشان میشوند و قصه را به جای فیلم به واقعیت بدل میکنند.
از همان وقتها سینمای عیاری را دوست داشتم. از تنوره دیو و آبادانی ها که ورسیون دوستداشتنی دزدان دوچرخه ویتوریو دسیکا بود تا دکتر قریب که از نمونه های خوب یک مجموعه بیوگرافیک بود که در آن تاریخ بجای پسزمینه بودن به متن اصلی آمده بود و غلبه ژانری را از بیوگرافی بودن ربوده بود و عیاری در آن، مهارت خودش در فضاسازی و خلق حال و هوا را به رخ کشیده بود یا روز باشکوه و شاخ گاو و....
اصلا عیاری را مگر میشود استاد سینما ندانست؟ بدون شک استاد است و یکی از بهترین های سینمای ما.. لیکن اگر بخواهیم به روش خود اساتید، خالق اثر را کنار بگذاریم و به خروجی و محصول به عنوان سوبژهای جدای از خالقش بپردازیم و «خانه پدری» را به مثابه اثری بی توجه به نام استاد عیاری ببینیم آنوقت ناگزیریم از یک انتخاب؛ انتخاب میان فرم یا محتوا.
با آنکه بسیاری از اساتید، فرم و محتوا را جدا از یکدیگر نمیدانند و اینجا هم عیاری تار و پود فرم و محتوا را به هم تنیده که فرم ؛ دیگر ظرفی نیست که محتوا در او باشد اما در نهایت، از موارد انگشت شماریست که فرم و محتوی را مثل روغن و آب میشود از هم جدا کرد.. اینجا محتوا، تصویر رویایی نیست در آیینه فرم بلکه به شکل غریبی فرم و محتوا یکی تار شده است و آن دیگری پود...
با همه این احوال در سینماگری استادانه عیاری شکی نمیماند و با پذیرفتن این فرض باید با اینهمه نماد و نشانه در فیلم چه کنیم؟ و چطور و چرا باید در عوض این همه نماد و نشانه که دقیق و حرفهای تصویر شدهاند، قسم و قرآن کارگردانش را باور کنیم که این فقط یک قصه درباره یک نفر است و هیچ نمادی در کار نیست و هیچ خانواده سنتی و مذهبی نداریم و تعمیمی وجود ندارد و....؟
البته شاید لازم بود قبل از همه، این را هم بگویم که کارگردان به موضوعی پرداخته که اصل و مغز آن درست است و دستکم من با اصل این موضوع مشکلی ندارم.. هرچند که همان هم دستمالی شده و هزار بار گفته شده، خصوصا در سینمای پیش از انقلاب است.
حالا دیگر گمان نمیکنم کسی مخالف این باشد که نباید اجازه داد یکی به واسطه شک و احتمال، چنین جنایتکارانه دیگری را به قتل برساند. چه رسد به آنکه دیگری دخترش باشد. ازقضا باید با کار فرهنگی مانع چنین وقایعی شد که نه دین قبولش دارد، نه سنت و نه ملیت. حتما که نباید اجازه داد مثل صد سال قبل خانوادهای به دخترشان شک کنند و او را به فجیعترین شکل به قتل برسانند و توی چاه اندازند و . . .
مگر قدر و قیمت جان ارزشمند آدمی را نمی دانیم؟ مگر نمیدانیم تاکید دین را روی ارزشمند بودن جان انسان؟ مگر نمیدانیم که پیامبر (ص) و حضرت امیر(ع) چه سختگیرانه شک و شبهههایی که خصوصا درباره دختران و زنان بود را به قضاوت مینشستند؟ و تا آنجا که میشد، تلاش میکردند در صورت وجود کمترین درصدی از شک، مانع از آزار رسیدن به انسان ها شوند و...؟
تا اینجا پس با کارگردان همراه و همدلیم.
اما مشکل از اینجا شروع می شود که چرا شخصیتهای بد و جنایتکار یا به تعبیری بدمنهای این قصه متعلق به خانواده سنتی و مذهبی نمایش داده میشوند؟ چرا اساسا تلاش شده تا ملیت ما و نشانههای ایرانی بودنمان تا این اندازه تحقیر شود؟ مگر کم سراغ داریم خانوادههای شازده قجریهایی که از ترس حرف مردم خواهرشان را در چاه انداختهاند یا...
یا شاید نکند اعتقاد دارید که منظور او جامعه مذهبی و سنتی نبوده است..نبوده؟!! توهم است؟!!! شوخی نکنید.. یا استادی عیاری را نمیدانید و او را با کسی دیگر اشتباه گرفتهاید یا به واسطه حرفهای جماعتی پرافاده به اشتباه افتادهاید. جماعتی که علیرغم ژست منتقد و فیلمبین که لابد برای هر جلسه فیلم دیدن با مردم کلی پول میگیرند و... اما نه میتوانند درست فیلم ببینند و نه تحلیل کنند..
وگرنه میدانستند که عیاری در چیدن و ساختن چین ریزه کاریهایی بیهمتاست.. میدانستند که در استفاده از نمادها نابغه است.. میدانستند که او حتی رنگ دمپایی و مثلا نوع عقیق دانههای تسبیح بازیگرهایش را هم عامدانه و با طرح ونقشه انتخاب میکند.. به تعبیر قصه نویسها در فیلمهای استاد عیاری شما تفنگی را نمیبینید که به دیوار آویزان باشد و جایی در فیلم، شلیک نکند.. توهم است ؟!!!
پس چه کنیم با خانه پدری که توی آن فرش بافته میشود و عضوهای خانواده لباس های سنتی و مذهبی میپوشند. مرد عرقچین به سر گذاشته و تسبیح میچرخاند و وسایل تعزیه توی خانه دارد؟
در اینکه کارگردان برای روایت قصه تلخش خانواده ای مذهبی و سنتی را انتخاب و آنها را به عنوان جنایتکاران قصهاش جا زده ، من شک ندارم.. شما هم نداشته باشید که در این صورت به استاد عیاری توهین کردهاید.
اما در اینکه این چیدمان و طراحی از روی غرض باشد به شدت شک دارم و امیدوارم که این شک درست باشد و استاد نادانسته و ناخواسته تنها به ضرورت قصه چنین کرده باشد .
حالا با این اوصاف می رسیم به همان انتخابی که گفتم...
بسیاری از ما به سهم خود عیاری و کارهای دیدنیش را دوست داریم و از دیدنشان لذت می بریم. اما برای ما وطن و دین و مذهب از هر بزرگ و استادی مهمتر است و ارج و قرب بیشتری دارد.
برای ما خانوادههای مذهبی و سنتی، فقط وقتی که جانشان را میدهند تا هموطنانشان راحت و سالم باشند عزیز نیستند. فقط وقتی به جبهه میروند و شیمیایی و جانباز میشوند تا بقیه فلان ماشین را سوار شوند و فلان برند لباس را بپوشند عزیز نیستند.. فقط وقتی خودشان را سپر بلای داعش کنند دوست داشتنی نیستند. برای ما آنها همیشه عزیز و محترم هستند و آنقدری بی معرفت نیستم که آنها را "گوشت دم توپ " بخواهم و در بقیه موارد ، شخصیت بد و دوست نداشتنی و حتی جنایتکار قصههای تلخمان باشند. از سوی دیگر، زن ایرانی هم برای همه ما شریف و محترم و عزیز است. زنی که با نهایت سختی کار میکند، زندگی را میچرخاند، فرش میبافند و میان چیدن تار و پودها توی هم، نمازش را هم میخواند و دعایش هم فراموش نمیشود.
توهین مستقیم و غیرمستقیم وحتی ناخواسته به این زن یا دستبافته و دسترنج او از سوی هیچکسی پذیرفته نیست. خدا نکند روزی برسد که ما عامدانه به واسطه تعریف و تمجید داخلی یا خارجیها یا هر دلیل دیگری او را فلکزده و قربانی بیدست و پایی نشان دهیم که جامعه سنتی و مذهبی او را به مثابه یک قربانی در خاک میگذارد.
هیچ استاد و هنرمندی حق ندارد این کشور را با وجود همه سختیها بسان جهنموارهای دهشتناک نشان دهد که خون روی فرش دستبافش چکیده و جنایت از در و دیوارش میبارد...
هیچ کس حق ندارد خانوادههای مذهبی و سنتی که بار بسیاری از سختیهای این سرزمین روی دوششان بوده را به جای شخصیتهای بد و ناهنجار فیلم و داستان و نمایش بنشاند و به مردم ارائه کند.
از سوی دیگر اصلا به فرض محال، عیاری چنان درگیر فرم و قصه شده که حواسش به این اتفاقات نبوده و ناخواسته زن ایرانی، جامعه سنتی و مذهبی و خانوادهها را آزرده باشد، پس جایگاه شورای پروانه نمایش چیست؟
آنها قطعا ماموریت دارند تا مجری و ناظر تمام و کمال قانون باشند. این حضرات، ناظر صرف نیستند و بابت "به به و چه چه" گفتن و شنیدن و سپر بلا شدن منصوب نشدهاند که قهرمان خطاب شوند. آن هم قهرمانهایی که البته کارکردی مصرفی دارند و ماندگار نخواهند بود . و البته که شورای نمایش چنین نیستند.
از سوی دیگر جناب طباطبایی نژاد که از مرکز گسترش آمده و روی یکی از مهمترین صندلیهای ارشاد نشسته تکلیفش چیست؟ چرا رفتار او در برابر فیلمهایی از این دست ، تا این اندازه منفعل یا حتی گاهی نامتناسب با ماموریتهای تعیین شده برای او در راستای اهداف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به نظر میرسد؟ او هم از جمله سه چهار مدیر رده بالای سازمان سینمایی است که فقط از این پست مدیریتی به آن پست میرود...
با اینهمه چرا اغلب مشکلات، بیشتر در زمین بازی این چند نفر پیش میآید؟ چند مدیری که با عوض شدن سه چهار رییس اخیر سازمان سینمایی فقط از این اداره به آن بخش رفتهاند و ...