به گزارش مشرق، هر روزی که از شهادت سردار سپهبد سلیمانی میگذرد، این سوال بیشتر آزاردهنده خواهد بود که واکنش ایران چه خواهد بود؟ این آزار خصوصاً از آنجاییست که عدهای در ایران در مصرحترین درگیری آمریکا با ایران، همچنان انفعال و دیاثت سیاسی را در لفافهٔ توصیه به کنترل خشم و رعایت عقلانیت دنبال میکنند. دیدن این موجودات ترحمبرانگیز که تصور میکنند عقلانیت و کنترل خشم، مساوی انفعال است، انسان را بیش از پیش به عجله و تکاپو میاندازد.
بیشتر بخوانید:
واکنش مردم بعد از دیدن جانشین سردار سلیمانی
آن چیزی که قطعی است لزوم واکنشی مصرح، غیرنیابتی و رسمی به این تعدی آشکار، غیرنیابتی و رسمی دولت تروریست آمریکا به یکی از مهمترین شخصیتهای رسمی جمهوری اسلامی است. اگر چنین واکنشی در کار نباشد، جمهوری اسلامی خودزنی کرده و نیروی متراکم و ملی خود را در نقطه مخاصمه با آمریکا، سرکوب نموده است.
اما آن چیزی که قطعی نیست، شکل این واکنش است. فضای عمومی و مطالبهٔ به حق آن، به شدت مستعد آن است که راهحلهای مسطحی ارائه دهد که به انگیزه جلوگیری از سرکوب این نیرو، این بار آن را به نحو کوری، تخلیه کند. راهحلهای مسطحی نظیر ایجاد تلفات نیروی نظامی برای آمریکا اگر ذیل استراتژیای برای تغییر وضعیت سیاسی آمریکا در منطقه نباشد، همان تخلیهٔ نیرویی است که نهایتاً آمریکا را آنطور که شایستهٔ مجازات است، زخمی نمیکند. چرا که اولاً تلفات نیروهای آمریکایی در هر سطح و تعدادی، با ترور سردار عالیقدر و همراهان بزرگوار ایشان برابری نمیکند و ثانیاً داشتن تلفات نظامی برای آمریکا، امری عادی و روتین است که نمیتواند به تنهایی باعث ضربه به حیثیت آن شود.
بنابراین بدون آنکه بخواهیم مسئله را آنقدر سخت کنیم تا نهایتاً به انفعالی مورد رضایت بی ناموسهای سیاست منجر شود، باید دقت کنیم که چه اقدام یا اقداماتی، کلیت آمریکا را به چالش خواهد کشید؟ کلیدواژهٔ چنین چالشی، تحقیر آمریکاست. تحقیر گستردهٔ کلیت آمریکا، نه ربطی به توان نابرابر نظامی دو کشور دارد و نه امری است که اولین بار با آن به عنوان یک هدف خاص مواجه شده باشیم. ما فارغ از مقاومتهایی که در طول ۴۰ سال اخیر داشتهایم، در مقاطعی به نحو رسمی و مصرحی ضرباتی به آبروی این رژیم تروریست زدهایم.
یکی از این مقاطع که باید آن را به یاد بیاوریم، مقطع تسخیر لانه جاسوسی و گروگانگرفتن نیروهای آمریکایی است. در آن مقطع، از نمایندهٔ ویژهٔ پاپ، بعد از دیدار از گروگانها و صحبت با امام خمینی (ره)، نقلی شده است که بعد از توضیح شرایط مناسب زیستی گروگانها، گفته بود «آنچیزی که هدف آیتالله خمینی است، یک هدف مشخص است و به محض اطمینان از رسیدن به این هدف، غائله به پایان خواهد رسید، آن هدف تحقیر آمریکاست». امروز نیز به نظر میرسد تمام طراحیها برای واکنش، باید برآوردی از این داشته باشد که چگونه چنین اقدامی، نهایتاً یک آبروریزی سیاسی برای آمریکا به دنبال خواهد داشت.
نباید فراموش کرد که سردار سپهبد سلیمانی علاوه بر ابعاد شخصیتی بینظیر، یک مقام رسمی و فرانظامی برای جمهوری اسلامی ایران بود. بیبیسی از ایشان به عنوان «نمایندهٔ تامالاختیار آیتالله خامنهای در خارج از مرزها» یاد کرده بود و فارغ از توصیفات دشمنان، واقعیت هم همین است که تأثیرات تحرکات این شهید بزرگوار در ایجاد ائتلاف مقاومت، حاوی سویههای هوشمندانه سیاسی بود. معنای این سخن این است که دشمن، نهایتاً همانطور که درباره معنای جنگ مشهور است، این ضربهٔ نظامی را با هدفی سیاسی به ایران وارد کرده است. بنابراین واکنش ایران، باید بتواند سیاست آمریکا در منطقه را متأثر کند و این رژیم را به عقبنشینی از عملیات سیاسی خود در منطقه وادار نماید.
در این میان آدرس غلط، دنبال کردن ایجاد هزینه سیاسی صرف برای شخص ترامپ است. بازی ایران نباید متأثر از بازیهای سیاست داخلی امریکا به گونهای طراحی شود که جناح دموکرات، تصور کند تمام هزینه این تحقیر را ترامپ یا نهایتاً جمهوریخواهان به دوش خواهند کشید. بلکه نظیر فقرهٔ تسخیر لانهٔ جاسوسی، این رقابتهای سیاست داخلی در آمریکاست که باید متأثر از ضربهای باشد که ایران به کلیت این رژیم وارد میسازد.
همه امید ما در این نقطه، به این است که خون حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس، بتواند از شمشیرشان مؤثرتر عمل کند. ثمرهٔ خون شهید، بیداری است و این بیداری، همه نیروهای کرخت صحنه سیاسی ایران و عراق را وادار خواهد کرد تا تصمیمی گرفته و مسئولیت آن را بپذیرند. در واقع مهمترین امید امروز، آن است که هزینهٔ انفعال، به حداکثر خود رسیده است.