به گزارش مشرق، کانال تلگرامی مرکز اسناد انقلاب اسلامی روایتی از روزهداری اسرا در گرمای طاقتفرسای اردوگاه بعثی را منتشر کرد.
مقاومت آزادگان در اسارتگاههای مخوف رژیم بعثی در سراسر عراق برگ زرین دیگری از تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی و سالهای دفاع مقدس است. اما روزهای سخت و طاقتفرسای روزهداری در ماه مبارک رمضان تجربه متفاوتی برای ایستادگی در مقابل بعثیها بود.
دکتر علی هادیتبار از آزادگان دوران دفاع مقدس در کتاب خاطرات خود با عنوان «شهر که آرام شد برمیگردم» که توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده، به روایت ماه مبارک رمضان در زندانهای رژیم بعث میپردازد.
هادیتبار در بخشی از خاطرات خود مینویسد: به زودی ماه رمضان فرا رسید. ماه رمضان سال شصت و سه با شروع تابستانی گرم مصادف شده بود. در واقع نخستین ماه رمضان در نخستین تابستان اسارت بود.
فشار روز افزون عراقیها، ضعف بدنی ناشی از بیماریها، سوء تغذیه، و جراحتهای به جا مانده از روزهای عملیات، نبود امکانات خنککننده، و عادت نداشتن ما به محیط، همه اینها عواملی بود که آن ماه رمضان، متفاوتترین ماه رمضان عمر ما باشد.
ماه رمضان بیش از هر چیزی فشار گرما و عطش طاقت اسرا را میگرفت. بهطوریکه نزدیکیهای غروب که میشد، دیگر کسی نای راه رفتن نداشت. زیر سقف آسایشگاه با وجود پنکهها کمی خنکتر بود، اما همچنان عراقیها اجازه حضور بیش از ده نفر را در طول روز در آسایشگاهها نمیدادند. در این ماه صف نوبت قرائت قرآن شلوغتر و پررونقتر از گذشته بود.
عصر که میشد بیشتر اسرا زیر سایهبان محوطه اردوگاه جمع میشدند تا بلکه قدری از حرارت خورشید در امان باشند. ولی عراقیها همان را هم اجازه نمیدادند. با هر بار رفت و آمدشان باید از جا بلند میشدیم. فقط کافی بود اسیری کمی دیر از جای خود بلند شود، تا او را با همان زبان روزه به باد کتک بگیرند.
هر روز بیصبرانه منتظر آمار عصر بودیم. حداقل در آسایشگاه از رفت و آمدهای بیمورد نگهبانان در امان میماندیم و مجبور نبودیم پی در پی سر پا بایستیم، و زیر سایه سقف آسایشگاه و باد پنکه که تنها وسیله خنککنندهمان بود، لحظات پایانی روزهای بلند روزهداری در تیر ماه کمی سادهتر میگذشت.
کوزه بزرگ آبی که داشتیم را از ابتدای صبح پر از آب میکردیم و گونی نمداری دور آن میپیچیدیم و زیر باد پنکه منتظر خنکشدنش میماندیم، تا لحظه افطار لیوانی از آن آب به هر اسیر برسد.
شبها تا قبل از فرا رسیدن ساعت خاموشی اگر نوبتمان میرسید چند صفحهای هم قرآن میخواندیم. کمکم به شبهای قدر رسیدیم عراقیها اجازه بیدار ماندن را به ما دادند ولی گفتند حق تجمع و عزاداری ندارید. هر کس در جای خودش میتوانست بنشیند و نماز و دعایی و یا در صورت امکان قرآنی بخواند. یکی دو آسایشگاه را به خاطر برگزاری مراسم روضهخوانی در همان شبهای قدر، به شدت کتک زدند تا آنجا که شلاق به یکی از چشمان اسیری از اهالی زنجان به نام محمدعلی کاظمی اصابت کرد و نابینایش ساخت.