به گزارش مشرق، «برایان هوک» مسئول گروه اقدام علیه ایران در وزارت خارجه آمریکا در جریان نشست با خبرنگاران به شکست در دو عرصه قدرت مقابل ایران اعتراف کرد؛ یکی شکست مقابل قدرت نامتقارن ایران و دیگری قدرت نرم ایران.
برایان هوک در این سخنان گفت: «ایران درخصوص افزایش ظرفیتهای هستهای خود بسیار سنجیده عمل کرده است. اینطور بهنظر میرسد که ایران نمیخواهد مابقی اعضای برجام را آزردهخاطر کند تا باعث بازگشت کامل تحریمهای شورای امنیت و فشار اقتصادی بینالمللی شوند … ما هیچوقت ادعا نکردهایم که توانمندیهای نامتقارن ایران را نابود کردهایم، بلکه فقط توانستهایم عملیاتهای ایران را برای چند سال متوقف کنیم.»
اعتراف به شکست در اجماع سازی علیه ایران و شکست مقابل قدرت نامتقارن ایران در سخنان «هوک» مشهود است
در واقع «هوک» معترف است آنچه در خصوص برجام مد نظر آمریکا بوده و بخشی از کمپین فشار حداکثری این کشور علیه ایران بوده محقق نشده است. در واقع اعتراف به شکست در اجماع سازی علیه ایران و شکست مقابل قدرت نامتقارن ایران در سخنان «هوک» مشهود است.
شکست مقابل قدرت نامتقارن ایران موضوع بحث این مطلب نیست و تأکید بر شکست قدرت نرم آمریکا مقابل ایران است.
بر همین اساس «هوک» بر بخش فارسی «صدای آمریکا» که ابزار تبلیغاتی این کشور علیه ایران به شمار می رود و ردیف بودجه های مناسبی هم به آن اختصاص می یابد می تازد و آنرا «صدای آخوندها» توصیف می کند.
او در یادداشتی که در «نیویورک پست» نوشته می آورد: «من به عنوان نماینده ویژه درامور ایران، مرتباً شکایت هایی پیرامون برنامه های بخش فارسی صدای آمریکا دریافت می کنم. مردم می گویند که برنامه های آن اغلب بیشتر به «صدای آخوندها» شباهت دارد تا «صدای آمریکا». پیرامون این امر که صدای آمریکا باید اقدامات بهتری برای مقابله با نشر اکاذیب و تبلیغات نادرست انجام دهد توافق گسترده ای وجود دارد. این امر برای دولت پرزیدنت ترامپ اولویت دارد چرا که حمایت از مردم ایران شامل تامین دسترسی آنها به گزارش نویسی مستقل و صادقانه است.»
اگر به تعریف قدرت نرم (Soft Power) که عبارت است از توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع، دقت کنیم سیاستهای دولتهای آمریکا در طول تاریخ به ویژه با ظهور رسانه های اجتماعی جذابیتی برای ملتها نداشته است
اگر به تعریف قدرت نرم (Soft Power) که عبارت است از توانایی تأثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع، دقت کنیم سیاستهای دولتهای آمریکا در طول تاریخ به ویژه با ظهور رسانه های اجتماعی جذابیتی برای ملتها نداشته است.
با ظهور ترامپ و بی توجهی او به چندجانبه گرایی و خروج از برخی رژیمها و نهادهای چندجانبه گرا و تضعیف برخی دیگر این قدرت تأثیرگذاری کمتر نیز شده است. نزد ترامپ هر اقدامی با شاخص اقتصاد سنجیده می شود این در حالی است که هزینه کردن برای نهادهای چندجانبه یکی از ابزارهای حفظ و تقویت قدرت نرم آمریکا نیز بوده است.
برای نمونه وقتی «باراک اوباما» رئیس جمهور وقت آمریکا پیمان «ترانس پاسیفیک» را امضا می کرد گفت آمریکا اجازه نمی دهد که چین نظم اقتصادی آسیا در قرن ۲۱ را بنویسد. اما نکته جالب این بود که ترامپ از این پیمان تجارتی که بزرگترین پیمان تجارت آزاد منطقه ای بود خارج شد.
در واقع کارکرد این رژیمها و نهادهای چندجانبه صرفاً محدود به حوزه های اعلامی اقتصادی، تجای، امنیتی، نظامی و … نمی شود و جنبه های فکری را هم در بر می گیرد. به این معنا اگر در پیمان «ترانس پاسیفیک» مجموعه ای کشورهای همسود و همفکر آمریکا گرد هم می آیند نوعی انسجام فکری بین آنها شکل می گیرد و تقویت می شود. از همین رو شاهد هستیم یکی از ایالتهای استرالیا اخیراً در اقدامی در تلاش است تا وارد پروژه «یک کمربند یک جاده» چین شود که به نوعی به تحکیم وابستگی متقابل میان دو کشور هم کمک خواهد کرد؛ هر چند آمریکا، «کانبرا» را در این خصوص تهدید کرده است.
اهمیت نهادها و رژیمهای بین المللی که زمینه همکاری میان آمریکا و متحدان این کشور را فراهم می کند تا جایی است که «جوزف نای»، مبدع نظریه قدرت نرم می گوید: «رقابت و رویکرد اول آمریکا برای محافظت از ایالات متحده آمریکا کافی نیست. همکاری نزدیک با همپیمانان و مخالفان نیز برای امنیت آمریکا ضروری است. سیاست جهانی، تحت تأثیر انقلاب اطلاعاتی و جهانی سازی به طرز چشمگیری تغییر میکند. حتی اگر ایالات متحده در رقابت سنتی قدرت بزرگ پیروز شود، نمیتواند به تنهایی از امنیت خود محافظت کند.»
وی در این گفتگو حتی نهادهای تجاری چند جانبه را برای ادامه رهبری آمریکا (بخوانید تداوم قدرت آمریکا) در جهان کنونی لازم و ضروری می داند: «ثبات مالی جهانی برای رونق ایالات متحده بسیار مهم است، اما آمریکاییها برای اطمینان از آن به همکاری دیگران احتیاج دارند. در دنیایی که مرزها برای همه چیز از مواد مخدر گرفته تا بیماریهای عفونی و تروریسم سایبری متزلزلتر میشوند، ایالات متحده باید از قدرت نرم جذاب خود برای توسعه شبکهها و مؤسساتی که این تهدیدات جدید را نشانه میگیرند، استفاده کند. به عنوان مثال، این دولت پیشنهاد کرد سهم ایالات متحده در بودجه سازمان بهداشت جهانی نصف شود؛ این در حالی است که ما اکنون به این نهاد بیش از هر زمان دیگری احتیاج داریم. استراتژی موفقیت آمیز امنیت ملی باید با این واقعیت آغاز شود که سیاست اول آمریکا بدان معنی است که آمریکا مجبور است تلاشها را برای همکاری رهبری کند. یک مشکل کلاسیک در مورد کالاهای عمومی (مانند هوای پاک، که همه میتوانند آن را به اشتراک بگذارند و هیچکس از آن مستثنی نیست) این است که اگر بزرگترین مصرف کننده رهبری را به عهده نگیرد، دیگران آزاد خواهند شد و دیگر کالاهای عمومی تولید نمیشود.»
اهمیت قدرت نرم نزد متفکران آمریکایی که بر جنبه های نرم قدرت توجه دارند تا این اندازه مهم است که آنرا شرط لازم قدرت سخت افزاری می دانند و قدرت «سخت» را برای رهبری آمریکا در جهان کافی نمی دانند
در خصوص اهمیت نهادهای بین المللی و رژیمهای چندجانبه گرا «نای» می گوید: «سیستمهای گزارش توافق، کنترل مشترک، برنامههای احتمالی مشترک، هنجارها و معاهدات باید به عنوان ابزاری برای تعدیل خطرات متقابل بیشمار ما دنبال شوند. تعرفهها و دیوارهای مرزی نمیتوانند این مشکلات را برطرف کنند. در حالی که رهبری آمریکا به دلیل تأثیر جهانی این کشور ضروری است، موفقیت مستلزم همکاری دیگران است. در مورد موضوعات فراملی مانند COVID-۱۹ و تغییر آب و هوا، قدرت به بازی با حاصل جمع مثبت تبدیل میشود. فکر کردن به قدرت آمریکایی بر دیگران کافی نیست. ما همچنین باید به استفاده از قدرت برای تحقق اهداف مشترک، که شامل قدرت دادن به دیگران نیز است، فکر کنیم. در بسیاری از مسائل فراملی، توانمند سازی دیگران به ما کمک میکند اهداف خودمان را محقق کنیم. اگر چین بهره وری انرژی خود را بهبود بخشد و دی اکسید کربن کمتری تولید کند یا سیستمهای بهداشت عمومی خود را بهبود ببخشد، ایالات متحده امریکا نیز سود میبرد. واشنگتن شصت متحد پیمانی دارد. این در حالی است که چین از چنین قدرتی بی بهره است. متأسفانه ایالات متحده آمریکا در حال خراب کردن این منبع قدرت است. اما آیا این صراحت و تمایل به تعامل با سایر نقاط جهان در شرایط پوپولیستی کنونی سیاست داخلی آمریکا پایدار است؟ حتی اگر ایالات متحده آمریکا قدرت نظامی و اقتصادی سختتری نسبت به سایر کشورها داشته باشد، ممکن است نتواند این منابع را به قدرت مؤثر در صحنه جهانی تبدیل کند.»
اهمیت قدرت نرم نزد متفکران آمریکایی که بر جنبه های نرم قدرت توجه دارند تا این اندازه مهم است که آنرا شرط لازم قدرت سخت افزاری می دانند و قدرت «سخت» را برای رهبری آمریکا در جهان کافی نمی دانند. بر همین اساس «نای» معتقد است: کلید اصلی امنیت و رفاه آینده آمریکا، یادگیری اهمیت «قدرت با» و همچنین «قدرت بر» دیگران است.
اما این همه ماجرا نیست. آنچه مورد غفلت نظریه پردازانی چون «نای» است ماهیت سیاستهای آمریکاست که نه تنها برای آزادگان جهان مشخص شده بلکه در داخل آمریکا نیز این سیاستها مورد انتقاد گروههای مختلف مردم قرار می گیرد.
ماهیت سرکوبگرانه و استعماری سیاستهای واشنگتن باعث شده تا جذابیت فرهنگ آمریکایی نیز دچار خدشه شود
ماهیت سرکوبگرانه و استعماری این سیاستها باعث شده تا جذابیت فرهنگ آمریکایی نیز دچار خدشه شود. امروز به لطف شبکه های اجتماعی و تکثیر گسترده آنچه «تغییر اجتماعی» در آمریکا می توان نامید ماهیت سیاستهای سرکوبگرانه این کشور بیش از پیش نمایان می شود.
یکی از نمودهای این سیاست خصمانه عملکرد دولت ترامپ در خصوص ایران است. فقط در مقوله توافق هسته ای با ایران، آمریکا نشان داد هیچ پایبندی به توافقات بین المللی و حتی توافقات دولتهای خود این کشور ندارد. توافق برجام هم از جمله همان نهادهای چندجانبه ای است که نتوانست اهداف آمریکا را با خروج از آن محقق سازد.
عملکرد هوشمندانه جمهوری اسلامی ایران نیز حقانیت ایران را نزد افکار عمومی جهانن بیش از پیش معلوم و مشخص ساخته است. تا جایی که «برایان هوک» به ابزار تبلیغاتچی خود یعنی «صدای آمریکا» می تازد و آنرا صدای «آخوندها» می نامد.
همین حقانیت ایران از یک سو و ماهیت خصمانه سیاست واشنگتن در قبال ایران از سوی دیگر است که «جوزف نای» را معترف می سازد: آمریکاییها در استفاده از قدرت نرم در قبال ایران، عملکرد خوبی نداشتهاند. نظر شخصی من این است که باید با ایران در همان مسیری که اوباما پیشنهاد داد، مذاکرات گستردهای داشته باشیم و به مباحثه در باب همه مسائل روی خوش نشان دهیم که البته در این مسیر هم اختلافاتی وجود دارد و جای تعجب ندارد که آمریکاییها همزمان با قدرت نرم به برخی ابزارهای قدرت سخت نظیر تحریم هم متوسل شوند. اما چنانچه چارچوب وسیعتری برای مذاکره وجود داشته باشد؛ شاید نیاز کمتری به تاکید بر قدرت سخت باشد. شاید با بمباران تاسیسات اتمی ایران، آمریکاییها روند برنامه هستهای این کشور را چند سالی به تعویق بیندازند، اما در این صورت با نسلی از جوانان ایرانی مواجه خواهند شد که پاسخی ملیگرایانه به آنها خواهند داد که به عقیده من در ازای دستاوردی که دارد، بهای سنگینی تلقی میشود. آنچه احتیاج داریم، مذاکراتی است که در نتیجه آن منافع مشروع همه طرفین اعم از ایران و آمریکا تامین شود.»