سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
با کشتیبان در طوفان
محمد صرفی در کیهان نوشت:
داغ وداع با امام خمینی(ره) در نیمه خرداد، نه بر تقویم که بر دل عاشقان حضرتش همچنان سنگینی میکند اما آنچه این داغ را تحملپذیر کرد و بر دلهای سوزان مرهم نهاد، جانشینی ایشان با شخصیتی بود که در ۳۱ سال گذشته سکان انقلاب اسلامی را در دست داشته و این کشتی را در دریایی طوفانی و پرخطر از مهیبترین مخاطرات به سلامت عبور داده و به پیش رانده است.
برخی شخصیتها در دوران خود دچار حجاب معاصرت هستند و بیشک حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای یکی از این شخصیتهاست. اگر امام راحل و عزیزمان هدف تیر تحریف و طعن و کینه دشمن بودند که بودند، حجم این تیرهای مسموم علیه حضرت آقا چندین برابر است.
علت این افزایش چندین برابری هجمهها و شبههافکنیها علیه ایشان نسبت به حضرت امام، دو دلیل عمده دارد؛ نخست آنکه دشمنان و معاندان انقلاب اسلامی در ابتدای انقلاب هنوز نمیدانستند با چه پدیدهای روبرو هستند. گمان میکردند انقلاب اسلامی ایران، نهالی نحیف است که به راحتی میتوان آن را ریشهکن کرد و اساساً مسئلهای جدی نیست.
وقتی پس از مدتی کوتاه متوجه شدند که ماجرا چقدر جدی و برای دنیای استکبار خطرناک است، باز هم گمان کردند با مواجهه سخت و امنیتی میتوانند انقلاب اسلامی را زمین بزنند. غائلههای قومی و ضدامنیتی، ماجرای حمله طبس، خیال خام شکست چند روزه ایران در آغاز جنگ تحمیلی و ترورهای کور و هدفمند از جمله این اقدامات هستند.
هرچه به سالهای پایانی عمر حضرت امام نزدیک میشویم، حجم بمباران روانی و تبلیغاتی علیه ایشان سنگین و سنگینتر میشود. این سیر صعودی پس از سال ۶۸ با شتاب بیشتری ادامه مییابد، چرا که دشمن به درستی درمییابد که تکیه صرف بر توطئههای امنیتی و نظامی، چارهساز نیست و باید از طریق نرم با این انقلاب و رهبرانش درافتاد.
دلیل دوم افزایش حجم هجمهها به ابزار و تکنولوژی برمیگردد. در زمان حیات حضرت امام، ابزار هجمه و شبههافکنی اندک و برد آن محدود بود اما امروزه این ابزار چه از منظر کمی و چه کیفی، تغییرات شگرفی کرده است. البته این تغییر کمی و کیفی در ابزار ارتباطی را صرفاً به این علت که دشمن از آن برای شبههافکنی، تحریف و تخریب حضرت آقا استفاده میکند، نباید یکسره تهدید و منفی دانست.
میتوان از همین ابزار برای رساندن پیام ایشان به گوش مردم مستضعف و حقطلب جهان بهره برد و با دشمنان به مقابله فکری و فرهنگی پرداخت. اگر در این زمینه کمکاری کردهایم، عمده مشکل به خودمان بازمیگردد که آنچنان که باید و شاید این فرصت و ظرفیت را نشناخته و- بخصوص در حوزه آفندی- به کار نگرفتهایم.
حدیث مشهوری از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است که؛ «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِیتَهًًْ جَاهِلِیهًًْ؛ هر فردی که بمیرد در حالی که امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است». فارغ از مسائل دینی و فقهی- که نگارنده تخصصی در آن ندارد- عقل زمینی و متعارف حتی در یک جامعه غیردینی نیز حکم میکند که انسان باید رهبر و پیشوای جامعه خود را بشناسد.
وقتی علیه رهبر و زعیم جامعه، هجمهها و شبهات و تحریفها بسیار باشد، لزوم این شناخت نیز بیشتر میشود. چرا که اساساً هدف از این تیرهای سهمگین و مسموم، ممانعت از شناخت واقعی است. مگر میتوان حضرت امام(ره) و حضرت آقا را به درستی شناخت و عاشق و شیفتهشان نبود؟ در این مجال کوتاه و به مناسبت آغاز سی و دومین سال زعامت حضرت آقا، به برخی از سرفصلها و اصول مدیریتی ایشان اشاره میشود؛
۱- ادامه مسیر حضرت امام(ره)؛ اصلیترین و مهمترین ویژگی حضرت آقا، ادامه راه حضرت امام است. دشمنان انقلاب اسلامی امید فراوانی به دوران پساامام بسته بودند و گمان میکردند با رحلت امام، پرونده انقلاب نیز بسته خواهد شد. کمتر تحلیلگری در دنیا و حتی بسیاری از دوستداران و همراهان انقلاب در خارج و داخل، در این زمینه تصور داشت که کسی میتواند خلأ حضور امام خمینی را پُر کند.
دوستان از این تصور نگران و دشمنان از آن شاد بودند. حضرت آقا برخلاف این تصور غالب، در طول سالیان بعد نشان دادند و ثابت کردند که ادامهدهنده همان مسیر نورانی حضرت امام هستند. دشمنان خارجی نیز بارها به این موضوع اعتراف کردهاند و بریدهها از انقلاب و پشیمانهای داخلی هم که دیدند نمیتوان هم معارض آیتالله خامنهای بود و هم ادعای خط امام داشت، اذعان کردند که دیگر علاقهای به امام ندارند.
۲- عقلانیت و تدبیر؛ ویژگی دیگر دوران زعامت حضرت آقا، مدیریت بر اساس عقلانیت و تدبیر است. عقلانیت در فلسفه به معنای خردورزی است. دوراندیشی، سعهصدر و آیندهنگری را میتوان برخی از ویژگیهای مهم ایشان دانست.
مصادیق عقلانیت در رهبری جامعه از سوی ایشان را میتوان در مسائل و برهههای مختلف یافت. تاکید همیشگی و مکرر ایشان بر پیگیری امور از طرق قانونی را میتوان یکی از نتایج این عقلانیت و تدبیر دانست. آیندهنگری از دیگر نتایج این خردورزی در مدیریت است که در مسائل و موضوعات مختلف شاهد آن بودهایم.
تذکرات مکرر ایشان مبنی بر اینکه مشکلات اقتصادی با مذاکره و دیپلماسی حل نمیشود و تا به بازدارندگی اقتصادی نرسیم آمریکاییها دست از ابزار تحریم برنمیدارند، یکی از مصادیق این آیندهنگری مبتنی بر عقلانیت است. نظامسازی مبتنی بر این عقلانیت، نکته دیگری است که شرح آن فرصتی دیگر میطلبد.
۳- محاسبات معنوی؛ آفت عقلانیت فراموشکردن محاسبات فرامادی است. بسیاری مسائل را صرفاً از دریچه محاسبات عقل زمینی میبینند و گمان میکنند اگر آمار و محاسباتشان دقیق و منطقی باشد، میتوانند از پس قضایا برآیند اما در عمل دیدهایم و تجربه کردهایم که چنین نشده است.
آنچه مدیریت عقلانی و مدبرانه حضرت آقا را تکمیل میکند، دخالتدادن عوامل معنوی است. از نظر ایشان معنویت اعمالی صرفاً شخصی برای آنکه آدم خوبی باشیم نیست بلکه باید معنویت را وارد محاسبات مدیریتی و مملکتی کرد. نگارنده سخنرانی یا جلسهای از کارگزاران نظام با ایشان را سراغ ندارد که ایشان در آن توصیهای معنوی نکرده باشند. ایشان به دفعات و به طور آشکار و واضح از مسئولان خواستهاند که در تصمیمات و محاسبات خود، از مسائل معنوی غافل نشوند.
۴- باور به مردم؛ مردم در عمل و اندیشه حضرت آقا جایگاه ویژهای دارند. این جایگاه تعارف و تشریفاتی نیست و از اعتقاد راسخ قلبی ایشان نشأت میگیرد. ایشان در همه برههها و برخلاف برخی تحلیلهای غلط داخلی و القائات مغرضانه خارجی، به مردم اعتماد داشتهاند.
نسخه «مردمسالاری دینی» نمودی از این اعتقاد و باور عمیق است. پیگیری و تلاش برای حل مشکلات مردم و زندگی شخصی ساده و پایینتر از سطح متوسط ایشان جلوهای دیگر از همین اعتقاد است که نمیتوان در حرف از مردم دم زد و در زندگی با قاطبه مردم بیگانه بود.
۵- نگاه عالمانه؛ مروری بر شیوه و سیره مدیریتی حضرت آقا نشان میدهد، ایشان به مسائل و موضوعات نگاهی عالمانه و کارشناسی دارند و اساساً برای این نوع نگاه ارزش و اعتبار ویژهای قائل هستند. تاکید فراوان و دائمی بر لزوم پیشرفت علمی و گسترش و ارتقای پژوهش از نتایج این نگاه است. دیدارهای فراوان و اغلب سالانه ایشان با اقشار مختلف تخصصی و نخبگان در حوزههای مختلف از مصادیق بارز نگاه عالمانه و کارشناسی است.
نکته مهم و قابل تامل اینکه تقریباً در تمامی این دیدارها ایشان بخش قابل توجهی از وقت جلسه را به شنیدن بیواسطه نظرات برخی از آن جمع نخبه و متخصص اختصاص میدهند. شنیدنی که تشریفاتی نیست و با دقت و پیگیری نیز همراه است. مجموعه سیاستهای کلی نظام در حوزههای متنوع- از جمعیت و سلامت گرفته تا انتخابات و محیط زیست و...- نمودی دیگر از این نگاه عالمانه و مدیریت مبتنی بر کار کارشناسی است.
۶- شجاعت؛ لازم به گفتن نیست که لازمه مدیریت قوی برخورداری از صلابت و شجاعت است. وقتی مدیریت به سطح کشوری همچون ایران و نظامی مانند جمهوری اسلامی میرسد، این شجاعت اهمیتی مضاعف مییابد.
دشمنان جمهوری اسلامی ایران و در رأس آنها آمریکا بیش از هر چیز به استفاده از چماق تهدید و ارعاب عادت دارند و البته جای تعجب نیز ندارد، چرا که عمده کار خود را با همین ابزار پیش برده و میبرند و چندان نیازی به استفاده از اهرمهای واقعی و عملی نمیبینند.
از حضرت امام خمینی(ره) نقل شده است که در زندگی از هیچ چیز- جز خدا- نترسیدهاند. نگاهی به سه دهه زعامت حضرت آقا نیز نشان میدهد، شجاعت ویژگی بارز ایشان بوده است. این ویژگی اصلیترین ابزار دشمنی- یعنی ارعاب- را از کار انداخته و خنثی کرده است و از همینرو، نباید به سادگی از کنار آن گذشت.
۷- عدم اعتماد به دشمن؛ به قول سعدی «دشمن چون از هر حیلتی باز ماند، سلسله دوستی بجنباند تا بهدوستی کارها کند که در دشمنی نتواند.» نمونههای این هشدار سعدی در تاریخ انقلاب اسلامی کم نبودهاند و در دوره حضرت آقا نسبت به دهه نخست انقلاب، چندین برابر بیشتر. آمریکا به عنوان دشمن شماره یک انقلاب اسلامی و مردم ایران، به طرق مختلف میکوشد که دشمنی خود را بپوشاند و حتی دشمنیاش را خیرخواهی نیز جلوه دهد! یکی از اصلیترین تاکتیکهای آنها در این زمینه آن است که دشمنشناسان- در راس آنها حضرت آقا- را به توهم توطئه متهم سازند تا از این طریق آنان را دچار تردید و تغییر محاسبه کنند. حضرت آقا نشان دادهاند هوشمندتر و باصلابتتر از آنند که فریب لبخندهای فریبنده را خورده یا اسیر برچسبزنیهای دشمن شوند.
آنچه گفته شد اندکی از بسیار و کوششی هرچند کممقدار برای شناخت مردی است که باید خدای متعال را برای همعصری با او شکر گفت. شکر نعمت نه تنها بر زبان که باید در عمل نیز باشد و شکر نعمت ولایت در معرفت و یاری او برای رسیدن به اهداف و آرمانهاست. انقلاب اسلامی در دنیای طوفانزده امروز کشتی نوحی است که با موجهای بلند و سهمگینی روبروست اما نه سوار نشدن و پیاده شدن کسی تشویشی است و نه از سرنوشت این سفر که فرمود؛ «وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا/ گفت: در آن سوار شوید که حرکت کردنش و لنگر انداختنش فقط به نام خداست.» (سوره هود، آیه ۴۱)
درسهایی از خرداد
علی ربیعی در ایران نوشت:
خــرداد در تــــاریخ معـــاصر پــــس از انقلاب، ماهی پر از حادثه و رویداد است و سهمی قطورتر از روزشمارهای دیگر سال دارد. رحلت امام و ثبات انقلاب با انتخاب اجماعی نخبگان و جامعه در امر رهبری شایسته، دوم خرداد و تأکید بر نظریه امام درباره رأی ملت، مقاومت و فتح خرمشهر، شهادت چمران و درگذشت شریعتی، خشونتهای ۳۰ خرداد و... پرونده خرداد و ترکیبی از وقایع آن میتواند الگویی پیش روی ما قرار دهد.
۱- انتخابات دوم خرداد ماه سال ۱۳۷۶ با انتخاب آقای خاتمی و مشارکت بالای مردم، بدون تردید یک روز تاریخی در ... بروز تحولات ارزشی بین نسلی بود. به نظر من، اولین نمود واضح تحولات کمی و کیفی جمعیت نشان داده شد. (نگاه کنید به کتاب جامعه شناسی تحولات ارزشی؛ رفتارشناسی مردم در انتخابات؛ علی ربیعی، انتشارات فرهنگ و اندیشه) به نظر من مهمترین پیام ماه خرداد در ترکیبی از اتفاق دوم و ۱۵ خرداد و آغاز به کار مجلس اول در ۷ خرداد ۱۳۵۹، با نظریه کانونی امام خمینی تجلی پیدا میکند: «میزان رأی ملت است». خرداد به ما نشان میدهد که امروز برخی از نظریات شاذ که از گوشه و کنار شنیده میشود که نظریه یکدستی با هر میزان مشارکتی را مباح و راه سعادت جامعه را در آن میداند محکوم به شکست است.
مشی امام و دیدگاه رهبری نیز تاکنون برخلاف این نظریه بوده است. اتفاقاً یکدستسازی به هر قیمتی یعنی تکرار نشدن سوم خردادها. ما نیازمند یک مردمسالاری بزرگ با اجماع و مشارکت ۸۰ درصدی هستیم. ما جامعهای عادی نیستیم. کشوری که با تنشهای منطقهای، توطئههای بینالمللی و عملیات روانی بر جامعهاش روبهروست و پر از تنوعهای قومی، فرهنگی و اجتماعی و حتی طبقاتی است نیازمند «مردم در صحنه» بودن همیشگی است.
جمهوریتی بدون پایههای همه تنوعها در جمهور لرزان خواهد بود. اتفاقاً تصادفی نبود که منافقین تروریست بیش از هر گروه دیگر سوز و گدازهای شیطانی را علیه همه انتخابهای با مشارکت بالا سر دادند. آنها با مقایسه قبل و بعد دوم خرداد ۷۶ به این نتیجه رسیدند که یک بار دیگر آن چه که رجوی «فتنه ضد استکباری خمینی» مینامید در پیکره سیاسی خاتمی تکرار شد و از جمله فضاسازی ضد ایرانی را از آسمان ایران دور کرد.
انتخاباتهای پرشکوه نشان داد ما در پی هر انتخابات بزرگ و مشارکت حداکثری ملت در خنثی کردن فشار حداکثری موفق بودهایم. مشارکت ۸۰ درصدی آنچنان مشروعیتی خواهد آفرید که فشار حداکثری افکار عمومی ایرانی و جهانی لابیهای ضد ایرانی در امریکا را هم منزوی میسازد.
چنانکه همین مشارکت در سوم خرداد ۶۱ به فتح غرورآفرین خرمشهر منجر شد. روزی که همه دنیا علیه یک انقلاب، از یک اشغالگر حمایت میکردند، گویی یک ملت در قالب یک روح جمعی به پاخاست؛ آنچنان تحقیر ملی را شکست که هنوز شهد آن در کام جان برجاست.
۲- ۱۴ خرداد روز رحلت امام(ره)، امام با رهبری یک انقلاب با ایده دینی دست خالی در میان انقلابهای کلاسیک، انقلاب و شیوه رهبری را تاریخی کرد. چنانکه ۱۵ سال قبل از انقلاب در ۱۵ خرداد با بیداری جامعه و به خیابان آمدن طبقات ضعیف اجتماعی در حمایت از صداقت و آرمانهای انقلابی نشان داد که «انقلاب ایران، انقلاب پابرهنگان بود».
رحلت امام(ره) شوک عظیمی در میان مردم و حتی فضای بینالمللی ایجاد کرده بود اما انتقال رهبری جامعه همراه با خرد جمعی و حمایت عمومی صورت گرفت که تا به امروز محور ثبات و مقاومت شده است. انتقال قدرتی قدرتمندانه که علاوه بر اجماع قاطبه اعضای خبرگان رهبری، از پشتیبانی اکثر مردم نیز برخوردار بود و اتفاقاً همین عامل استمرار ثبات کشور در سه دهه پس از رحلت امام شده است.
۳- ۳۰ خرداد نقطه عطف پدیدار شدن خشونت و ترور پس از انقلاب است و زاییده افراطیگری، انحراف فکری فرقهای و قدرتطلبی و ترویج ترور است که با نگاه جامعه شناسی سیاسی، هنوز هم میتوان اثر خشونت و ترور را بر ساحت سیاسی و اجتماعی جامعه ایران مشاهده کرد.
فرقه رجوی در آن دوران میگفتند انقلاب از درون گلوله و آتش و خون گذشته و آنها صاحبان انقلابند - در صورتی که انقلاب ما انقلاب گل و گفتوگو و اقناع افکار عمومی بود - چنانچه از مسیر «همه با هم» و «مردم در صحنه» دور شویم خشونت میتواند بازتولید شود.
در صورتی که با ایجاد مشارکت اجتماعی و صنفی و اتحادیهای میتوانیم راه را بر مسیر خشونت ببندیم. از قضا امام خمینی در اوج آشوب آفرینیهای تروریستی و نفاق آلود در خیابانها با به کمک گرفتن قواعد دموکراتیک به نفی خشونت پرداخته و گزاره درخشان «میزان رأی ملت است» را به کار بردند: «قانون معین شده است.
نمیشود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون تو را قبول ندارد.» (امام خمینی، ۶ خرداد ۶۰) امام خمینی در فراخوان خود خطاب به سازمانهای مسلح میگفت: «شما الآن میبینید که بعضی احزابی که انحرافی هستند و ما آنها را جزو مسلمین هم حساب نمیکنیم معذالک چون بنای قیام مسلحانه ندارند و فقط صحبتهای سیاسی دارند، هم آزادند و هم نشریه دارند به طور آزاد.»
الگوی دعوت بهمناظرهها و در کنار آن الگوی انتخابات مجلس اول نشان میدهد که معمار جمهوری اسلامی فاصلهگذاری عقیدتی با احزاب وچهرهها وحتی تئوریسینهای دگراندیش را تبدیل به مرزبندی فیزیکی میان آنها نمیکرد. شهید بهشتی و کیانوری زیر یک سقف و در زیر تابلوی آیه «فبشر عبادی الذین یستعمون القول...» نشسته بودند و البته دنیایی از فاصله عقیدتی میان آنها بود.
۴- پایان خرداد را با شریعتی و شهید چمران میشناسیم. افکار و قرائت شریعتی از دین بر نسل انقلاب تأثیر اساسی داشت و بیتردید هنوز هم نوشتههایش، برشهایی جذاب از نظریه دین به دست میدهد؛ هرچند که تصویری از او به نمایش درنیاید و پیرامونش سخنی نیز گفته نشود تأثیر بیبدیلش بر چند نسل انکارناپذیر است.
فکر میکنم بزرگترین هنر شریعتی نظریهپردازی بود. هم طرفداران و هم منتقدان شریعتی جملگی اذعان دارند که او توانست نظریهای برای حرکت اجتماعی ایجاد کند. آن دوره، دوره نظریه پردازهایی بود که افکارشان به گفتمان عمومی تبدیل میشد.
امروز میاندیشم گویی با دوران فقدان نظریه روبهرو هستیم. هیچ جامعهای بدون نظریه گفتمان مشترکی برای حرکت نخواهد داشت. با کمال تأسف حتی در دانشگاههای ما فصل دوم پایان نامهها برای نظریهپردازی هم زائد و بیاهمیت تلقی میشوند. گویی زندگی بدون نظریه به عادت ما تبدیل شده است. امروز کاملاً فقدان نظریه سیاسی و اجتماعی را که بتواند آبشخور فکری و حرکتی برای نسلهای جدید ایجاد کند میبینیم.
جامعه بینظریه دچار رخوت ذهنی میشود و باید راه را برای نظریهپردازی باز کنیم. تقابل با نظریهها را به ساحت تقابل فیزیکی نکشانیم و از نظریهها نهراسیم. آن زمان گفتمان ما مسلط خواهد شد که در چالش نظری مقابل خود قرار گیرد. من فکر میکنم عمل به مشی انقلابیون اولیه و پدران قانون اساسی ما مثل شهید مطهری و آیتالله طالقانی امروز راهگشاست. در آخر خرداد یادی از چمران میکنیم.
چمران نماد عرفان، عقلانیت و از جان گذشتگی برای آرمان است. چمران هم برای ما درس آموزی دارد. امروز چقدر زیاد به افراد معتدل نیازمندیم. افرادی که آرام و بیسر و صدا جان بر کف بگذارند. چمران هم مورد اتهام و فشار افراطیهای دوره خود بود. او چقدر آرام و بیسر و صدا در جایی که فکر میکرد درست است حضور پیدا کرد و به شیوهای که آموخت دنیا را وداع کرد. ما امروز به افراد فهیم، خوشفکر و معتدل و از جان گذشته بیش از هر دوره دیگری نیاز داریم.
«جورج فلوید» و آینده «دونالد ترامپ»
حامد رحیم پور در خراسان نوشت:
قتل جورج فلوید موج گسترده ای از ناآرامی ها را در سراسر ایالات متحده ایجاد کرده است؛دولت ترامپ برای کنترل اوضاع در برخی ایالتها به اعزام نیروهای گارد ملی و اعلام مقررات منع رفتوآمد متوسل شدهاست؛ وضعیتی که در آمریکا بعد از ترور مارتین لوترکینگ، رهبر جنبش سیاه پوستان در سال۱۹۶۸ بیسابقه بوده است.
وقایع این روزهای آمریکا را از منظرهای مختلفی مانند تبعیض نژادی، تفاوت اعتراضهای فعلی با اعتراضهای قبلی و... میتوان بررسی کرد؛اما نگارنده بنا دارد مسئله مهمی که در پیوند با اعتراضها اهمیت پیدا میکند،یعنی مسئله انتخابات پیشرو در آمریکا را مورد تحلیل قرار دهد.
به هر روی ناآرامی های اخیر در آمریکا این پرسش را به ذهن متبادر میکند که آیا ساکن بعدی اتاق بیضی شکل کاخ سفید بازهم دونالد ترامپ است یا خیر؟آیا این خشم باعث افول قدرت ترامپ در نوامبر خواهد شد یا جامعه دوقطبی آمریکا همان گونه که معترض نژادپرستی است؛ از طرف دیگر طرفداران پروپاقرصی نیز دارد و همان طور که پیش از این سفیدپوستان متعصب او را برگزیدند، باز هم به او رضایت خواهند داد؟ و آیا ترامپ در جلب آرای سفیدپوستان معترض به وضعیت جاری موفق عمل خواهد کرد؟
دموکراتها چه؟آیا از این فرصت بهدستآمده در به حاشیه راندن رقیب چگونه بهره خواهند برد؟واقعیت این است که مخالفان ترامپ وحزب دموکرات با اشاره به نظرسنجیهای اخیر که فاصله ترامپ و بایدن را عدد دورقمی به نفع معاون سابق اوباما نشان میدهد،معتقدند نحوه مدیریت و اقدامات ترامپ در مدیریت آشوبها خصوصاً تهدید به استفاده از نیروهای نظامی برای سرکوب معترضان، ریاست جمهوری وی را به پایان رسانده است.همزمان سران حزب دموکرات نیز برای بهرهبرداری از اعتراضات رنگینپوستان برای تثبیت جایگاه سیاسی و کسب پیروزی نامزد حزبی خود در انتخابات آینده تلاش می کنند.
نمونه جالب این رویکرد در بازدید از پیش اعلامنشده جو بایدن به منطقه ویلمینگتون –منطقه ای که در روزهای گذشته شاهد برخوردهای خونین و خشونتآمیز میان پلیس و مخالفان نژادپرستی بود_،پیوستن نانسی پلوسی به جمع معترضان با ماسک و همچنین در یادداشت سیاسی اوباما دیده میشود که هم بر حق اعتراض خیابانی و هم بر مشارکت در انتخابات قانونی برای ایجاد تحول در شرایط موجود تاکید داشته ودارند.
از سوی دیگربسیاری از موافقان ترامپ و حزب جمهوری خواه سعی میکنند از موقعیت پیشآمده برای مستحکمکردن پایگاه رأی حزب خود و تقویت انگیزه هواداران رئیس جمهور مستقر در کاخ سفید بهره گیرند.
بسیاری از جمهوری خواهان معتقدند اقدامات اخیر ترامپ دقیقاً بر اساس هدف تقویت شکاف هویتی در جامعه آمریکایی و کشاندن و تقویت پایگاه اصلی رأی خود بهپای صندوق و به شکل آگاهانه در حال انجام است.در واقع راهکاری که دونالد ترامپ برای مقابله با اعتراضات در پیش گرفته است، در جهت تعمیق این شکاف و نه کاستن از آن بوده است.
بخش قابل توجهی از حامیان ترامپ، سفیدپوستانی هستند که با اغلب سیاستهای او ازجمله مخالفت با حضور مهاجران در جامعه آمریکا، موافق اند. این راهکار امنیتی که میرفت با دخیل کردن ارتش بعد نظامی هم به خود بگیرد، جدا از این که با خلق و خوی ترامپ در مواجهه با مشکلات سازگار است، اما انگیزه انتخاباتی هم پشت آن نهفته است.
دونالد ترامپ سعی دارد فضا را بهگونهای تغییر دهد که همان تعداد سفیدپوستانی هم که به او رأی نداده بودند، این بار پای صندوق حاضر شوند و از ترس سیاه پوستان به او رأی دهند. در این بین یادآوری این نکته نیز بسیار لازم است که قبل ازشیوع کرونا درآمریکا، ترامپ پیوسته به دستاوردهای اقتصادی خود در پایین آوردن نرخ بیکاری و رونق بازار سهام و صنعت نفت و گاز مباهات میکرد اما با شیوع کرونا، همه اینها یک باره در معرض نابودی قرار گرفته است.
بیکاری، به شکل چشمگیری افزایش یافته، بازار سهام شاهد خسارتهای سنگینی بوده و صنعت نفت و گاز بر اثر فروپاشی تاریخی قیمتهای جهانی نفت دچار تنش جدی شده است.افزایش فاجعه بار آمار تلفات انسانی ناشی از کرونا که افکار عمومی این کشور بخش مهمی از آن را ناشی از بی کفایتی دولت ترامپ می داند نیز به مشکلات پیش گفته اضافه شده است،اما حالا باشکل گیری و گسترش این اعتراضات، توجهات چه در داخل و چه خارج آمریکا به یک باره از ناکارآمدی دولت ترامپ در قبال بحران کرونا به شکاف های اجتماعی و اقتصادی با محوریت سیاه پوستان منحرف شد که ریشه طولانی در تاریخ آمریکا دارد و اساسا تاریخ آمریکا با این مسئله گره خورده است.
بنابراین اگر آثار و پیامدهای کرونا تماما بر دوش دولت ترامپ بود و هزینه های سیاسی آن می توانست در انتخابات پیش رو به بهای شکست ترامپ تمام شود اما هزینه های سیاسی و انتخاباتی شکل گیری جنبش ضد تبعیض نژادی « نمی توانم نفس بکشم” به مراتب کمتر از هزینه های ناکامی آن در قبال کروناست.مخلص کلام این که هرچند سرنوشت سیاسی ترامپ با تحولات کرونا و اعتراضات اخیر گره خورده است اما هنوز برای تعیین نتیجه انتخابات بسیار زود است.
تبادل زندانیان و تمایل ترامپ به مذاکره
سیدجلال ساداتیان در آرمان نوشت:
ایران و آمریکا در چارچوب گفتوگوهایی پشت پرده، توافق کردهاند تا بار دیگر تبادل زندانی داشته باشند. از مدتها قبل و پیش از شلوغیهای اخیر در آمریکا، شرایط لازم برای امر تبادل مهیا شده بود و دو طرف اعلام آمادگی کرده بودند تا در ازای آزادی اتباع خود، اتباع طرف مقابل را آزاد کنند.
هرچند این گفتوگوها صرفا در موضوع تبادل زندانیان بوده اما رئیسجمهور آمریکا ضمن طرح ادعای پیروزی قطعی خود در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر اعلام کرده بهتر است تا ایران و آمریکا پیش از فرا رسیدن انتخابات توافقی جدید و عالی داشته باشند.
این غیبگویی دونالد ترامپ در حالی صورت گرفته که تحقق ادعای او در هالهای از ابهام است. در روزهای اخیر رفتارهایی که رئیسجمهور آمریکا در مقابل معترضان از خود نشان داد، سبب شد تا مخالفتها با او افزایش پیدا کرده و انتقادات زیادی نسبت به موضعگیریهایش در محافل سیاسی و رسانهای آمریکا مطرح شود.
از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، او ترجیح داد راه و رسم یکجانبهگرایی را در پیش گرفته و ارتباط و همکاری آمریکا را با سازمانهای بینالمللی محدود کند.
خروج از توافقها و عهدنامههایی که در دوره رؤسای جمهور پیشین آمریکا امضا شده، بیتوجهی به سازمان ملل متحد و قطعنامههای شورای امنیت این سازمان، عدم اجرای دستورات قانونی دیوان بینالمللی دادگستری و تشدید تنش با ایران از جمله اقداماتی بوده که دولت ترامپ در سه سال گذشته انجام داده است.
این سلسله اقدامات و سیاستهای دولت ترامپ سبب شد تا او نتواند در عرصه سیاست خارجی دستاوردی داشته باشد و با تکیه بر مسائل داخلی بکوشد تا پیروز رقابتهای انتخاباتی آمریکا لقب گیرد. با شیوع ویروس کرونا در جهان و وضعیت وخیم آمریکا در مقابله با بیماری کووید ۱۹، ترامپ شاهد آن است که تمام آنچه برای پیروزی در انتخابات تدارک دیده بود، از نرخ بیکاری پایین تا رشد اقتصادی از دست رفته و او دیگر چیزی برای عرضه در رقابتهای انتخاباتی ندارد.
چنین وضعیتی باعث شده تا دونالد ترامپ در پی دستاوردسازی در عرصه سیاست خارجی برآید و تلاش کند تا با مدیریت مسائل اساسی مطرح در سیاست خارجی آمریکا، برگ برندهای برای پیروزی در انتخابات مهیا کند.
ترامپ در سالهای گذشته با اتخاذ راهبرد «فشار حداکثری» در قبال ایران کوشید تا کشورمان را وادار به مذاکرهای با نتایج از پیش تعیین شده کند اما شکست سیاست «فشار حداکثری» و در مقابل «مقاومت حداکثری» ملت ایران سبب تا او در این امر ناکام بماند.
حالا و با توجه به نزدیکبودن زمان انتخابات، رئیسجمهور آمریکا میخواهد به هر نحو ممکن موضوع ایران را سروسامان داده تا بتواند از آن برای پیروزی در نوامبر بهره ببرد. اعتقاد من این است که مذاکره در این شرایط به نفع ایران نخواهد بود و جمهوری اسلامی باید دست کم تا ماه نوامبر برای بررسی اوضاع آمریکا و احتمال تغییر دولت در این کشور صبر کند.
سیر حرکت امام انقلاب تکاملی یا تطور؟
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
اسناد نشان میدهد که تقریباً دو ماه پس از رحلت حضرت امام برخی از مدعیان انحصاری خط امام به این باور رسیدند که «امکان ادامه مسیر امام وجود ندارد»، اما اصرار رهبری بعد از امام بر همان آرمانها و شاخصها موجب شد برخی از آن جماعت به انزوا بروند و برخی بر هویدا شدن تجدیدنظرطلبی خود اصرار ورزند. سالها تلاش شد تفسیری از امام ارائه شود که با شاخصهای دموکراسی غربی همساز و همخوان گردد. سالها تلاش شد امام انقلابی فردی هیچکاره، متساهل و پرچمدار اسلام رحمانی (بخوانید لیبرالیسم) معرفی شود.
سالها تلاش شد بخشی از امام پنهان بماند و بخشی برجسته شود. اما این روزها برخی تلاش میکنند با استناد به خود امام، وی را دچار تعارض و تناقض معرفی و از ایشان شخصیتی آشفته و بدعهد ارائه کنند. «امام نوفل لوشاتو» یکی از این حقهبازیهاست. مدعیان امام نوفل لوشاتو بر این مدعا سوارند که امام آنجا از آزادی کمونیستها سخن میگفت و حکومت مدنظر را شبیه جمهوری فرانسه معرفی میکرد. برای فهم درست مسئله باید ماهیت فکری و خاستگاه معرفتی امام را شناخت.
اگر قرار بود امام دنبال جمهوریای مانند جمهوری فرانسه باشد که کلیه نظامهای غیرالهی را طاغوت نمیدانست. اگر قرار بود نظام سکولار مبتنی بر لیبرال دموکراسی در ایران جایگزین شود چرا باید امام پرچمدار آن شود؟ اما امام به قول خود مبنی بر آزادی کمونیستها عمل کرد. مگر همه گروههای چپ تا اردیبهشت ۱۳۵۹ آزاد نبودند؟
این در حالی بود که همه مخالفان جمهوری اسلامی - که کمونیستها بخشی از آن بودند – کمتر از ۲ درصد در مقابل ۹۸ درصد بودند، اما کمونیستها دست به اسلحه بردند. در دانشگاه تهران نیز اسلحه بود، آمل را با اسلحه فتح کردند، کردستان را با اسلحه تجزیه میکردند و... منافقین با اسلحه فقط در سال ۱۳۶۰ حدود ۲۵۰۰ نفر را ترور کردند. آیا آزادی کمونیستها منجر به مبارزه مسالمت آمیز یا احترام به اکثریت ۹۸ درصد شد؟
آیا طبق همان سوسیال دموکراسی مدعایی حاضر به تمکین به اکثریت مطلق شدند؟ بنابراین خود آزادی را پاس نداشتند و میخواستند با اسلحه نمود خود را چند برابر بود، نشان دهند. اگر امام دنبال جمهوری چندم فرانسه بود چرا فرمود، اگر، ولی فقیه حکم رئیسجمهور را تنفیذ نکند حکومت او حکومت طاغوت است؟ و اگر دنبال دموکراسی غربی بود چرا تنها راه آسیب ندیدن به مملکت را حمایت از ولایت فقیه میدانست؟
متأسفانه ارائه چهرهای متناقض از امام اکنون با محوریت سایت جماران صورت میگیرد که با گزینش کلیپهایی از امام – خصوصاً قبل از تدوین قانون اساسی اول- از امام تصویری ارائه میدهد که با لیبرال دموکراسی غرب سازگار شود و بخشی از امام را به کلی مخفی میکنند تا مانند اصلاحطلبان ناب، ۲۱ جلد صحیفه امام حصر در جمله «میزان رأی ملت است» شود و حتی جمله بعدی را نیز مخفی کنند.
برای فهم درست مسئله نمیتوان امام را به مسلخ تطور برد، بلکه امام سیر حرکت خود را متناسب با زمان و مکان به سمت تکامل میبرد. سال ۱۳۲۳ از قیاملله سخن گفت. اما با چه کسانی و با کدام بضاعت قیام میکرد؟ سال ۱۳۴۱ قیام را شروع کرد، اما شعاع مانور امام چقدر بود؟ چند نفر حاضر بودند به میدان مبارزه بیایند و چقدر احتمال حرکت ماهوی در تغییر حکومت میرفت؟ امام وقتی دید هنوز قدرت تغییر از طریق همراهی مردم به وجود نیامده است نصیحت را شروع کرد، اما پاسخ نصیحت تبعید بود. پنج سال بعد از تبعید تئوری حکومت را مطرح کرد.
حال میتوان گفت امامی که سال ۱۳۴۸ در نجف حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه را تدریس میکرد، ۱۰ سال بعد از آن در نوفللوشاتو به دنبال دموکراسی سکولار باشد؟ حرکت امام به صورت تکاملی از نصیحت شروع شد، سپس به سمت تئوریپردازی حرکت و در مرحله سوم دگرگونی را شروع کرد و در مرحله چهارم مدیریت را سرلوحه کار خود قرار داد. طبیعتاً سخنان رهبران انقلاب اسلامی (حتی شهید مطهری) را میتوان در زمان بالقوگی نظام با زمان بالفعلی آن متفاوت دید.
شرایطی که بعد از تشکیل حکومت بر امام تحمیل شد –که خود آن را حوادث کمرشکن بعد از پیروزی نامگذاری میکنند- در واکنشهای نظام نوپای ایشان مؤثر بود. عدم تمکین کمونیستها به اکثریت، جنگ تجزیهطلبانه، جنگ هشت ساله، توطئههای امریکا در درون سفارت قبل از فتح لانه جاسوسی و... امام را به سمت تصمیمات جدید میبرد و ترور یاران محوری وی شرایط جدیدی را پیش روی وی قرار میداد.
به این مثال توجه کنید: اصلاحطلبان با همین نظارت استصوابی ۲۲۰ نماینده وارد مجلس ششم کردند، اما با همین قانون الآن نمیتوانند همان افراد را به میدان بیاورند؟ آیا حکومت و قانون تغییر کرده یا آنان اقدامی کردند که شرایط احرازشان امروز با مجلس ششم متفاوت شده است؟
امام بازرگان و دوستان وی را محترم شمرد، کنار خود نشاند و دولت را در اختیارشان قرار داد. حال میتوانیم بگوییم اینکه امام هفت سال بعد از تشکیل دولت موقت گفت: «نهضت به اصطلاح آزادی دنبال وابستگی جدی ایران به امریکاست»، نقض غرض کرده و مشکل از خود اوست نه اعضای دولت موقت؟
دوران نوفللوشاتو را چه کسانی روایت کردهاند؟ همانها که امام دست رد به سینهشان زد و گفت، بهواسطه سالوسگری بنده را اغفال کردند؟ اما آنان به نوشتن کتاب ۸۰۰ صفحهای «آخرین تلاشها در آخرین روزها» روی آوردند.
نوفللوشاتو را مرحوم یزدی، بنیصدر و قطبزاده روایت کردند. چرا روی «امام نجف» که ۱۴ سال طول کشید به اندازه امام نوفللوشاتو که چهار ماه طول کشید مانور داده نمیشود؟ وقوع انقلاب اسلامی به معنی نظامسازی نبود. انقلاب به مثابه هاله بود نه نظام عینیت یافته و ملموس سیاسی.
انقلاب جنبه آرمانی داشت، اما نظامسازی آمیزهای از واقعگرایی، شرایط مدرن و اصول اسلامی بود. امام بعد از شکلگیری قانون اساسی مقید به آن بود و بعد از جنگ نیز قانون را محور اداره کشور دانست؛ بنابراین امام حکومتکننده مانند امام انقلاب کننده دیگر همهکاره کشور نبود که اگر بود اجازه قائممقامی آیتالله منتظری را نمیداد، اما امام نوفللوشاتو در عرصه نظر بود و چشمانداز عینیت یافته حکومت آن هم با ابعاد حقوقی و مردمسالارانه هنوز بالفعل نبود.
پذیرفتن جمهوری اسلامی توسط ۹۸ درصد مردم در فروردین ۵۸ برای امام بسیار تعیینکننده شد. خوشبختانه انقلاب اسلامی ایران تنها انقلاب جهان است که رهبری بعدی –که به روش نهادی انتخاب شده است- بر راه بنیانگذار موبهمو اصرار کرده است و از قضا بخشی از بغضها نسبت به رهبری به دلیل اصرار بر امامی است که بخشی از صحابه دیروزش دوماه پس از ارتحال ادامه راه وی را بنبست دیدند.
در کتابها و مکاتیب غربی دنبال راهی آبرومندانه برای بهحاشیه راندن امام میگشتند و به دنبال امام لیبرالدموکراسی میگشتند که با عرف، سیاست و حکومت بینالملل سازگار گردد، اما حواسشان نیست که نیمه دیگری از این امام باقی است که به عشق او دهها هزار نفر پای در میدان شهادت نهادهاند.
امامی که گفت اگر بندبند استخوانهای ما را از هم جدا سازند، اگر زن و فرزندانمان را جلوی چشممان به اسارت برند و اگر زنده زنده در آتشمان بسوزانند هرگز اماننامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم. اصلاحطلبان ناب و سایت جماران چگونه میتوانند این نیمه امام را مخفی کنند؟
اگر میخواهید امام را جمهوریخواه سکولار معرفی کنید، ابتدا باید بلایی که بر سر کتاب میرزای نائینی آمد بر سر صحیفه ایشان بیاورید تا نسلهای آینده جامعیت وی را درک نکنند. اما کلام امام بسان قرآن خود را حفظ خواهد کرد. حقانیت، اخلاص و بندگی امام او را در حوادث آینده تاریخ گم نخواهد کرد. این سنت الهی است که مردان او در بستر تاریخ جاودانه خواهند ماند.
شورش علیه نظم موجود
محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:
در چند روز گذشته خیابانهای آمریکا تظاهراتی گسترده به خود دیده است. در این چند روز، مردمی معترض و گاه خشمگین به خیابانها ریختهاند. بهانه شروع این تظاهرات، کشته شدن یک شهروند رنگینپوستِ آمریکایی به نام جورج فلوید توسط پلیس این کشور بود.
شهروندی که به طرزی دردناک، زیرپای مامور پلیس، نفسهایش به شماره افتاد اما التماسهایش به جایی نرسید. گو اینکه مقتول، یک بیست دلاری تقلبی به فروشگاهی داده بود و فروشنده، پلیس را فراخوانده بود. پلیس نیز بر سینه این فرد نشست و آنقدر گردن او را زیر پایش فشرد تا جان سپرد.
چیزی نگذشت که فیلم این صحنه در کل آمریکا و جهان دست به دست شد و بخشی از مردم آمریکا را خشمگین کرد و اعتراضات خیابانی شروع شد و همچنان هم ادامه دارد. آتش این اعتراضات هر لحظه شعلهورتر میشود و مقامات کاخ سفید را نگران کرده است؛ چندان که معترضان را تهدید به حضور ارتش کردهاند.
پیشبینی سرنوشت و پیامدهای این اعتراضات همچنان زود است اما پیرامون شکلگیری این خشمِ زیرپوستیِ مردمِ آمریکا، چند علت و سناریو مطرح میشود.
۱- بحران رهبری؛ آمریکا رهبری دارد که عجیب دچار توهم است. رفتار ترامپ پس از قتل جورج فلوید، مانند بنزین بر آتش عمل میکند. او با حالت تصنعی از مرگ این سیاهپوست ابراز ناراحتی میکند اما سخنش تمام نشده با اوج عصبانیت و احساسات، به معترضان حمله میکند و آنان را به استفاده از ارتش تهدید میکند.
سپس با گارد ملّی، ملتش را سرکوب میکند تا به کلیسا برود. در آنجا ژستهای عجیب و غریب میگیرد و دوباره پس از انتقاد رهبران مذهبی از این کار، به خودش درود میفرستد و میگوید که کار خوبی کرده است.
عدم تعادل ترامپ، امر جدیدی نیست اما مواجهه این رفتار با این سطح از اعتراضات و خشم مردمی، امر تازهای است. رفتارهای او، تصور همدلیِ مقامات کاخ سفید با معترضان را سخت کرده است. برخوردهای ترامپ با معترضان، به این انگاره بیشتر دامن میزند که ظلم و تبعیضِ موجود، مطلوب رهبران (خصوصاً رئیس جمهوری) آمریکا است. شاید شکستن مجسمه موسس دولت آمریکا، جورج واشنگتن، در همین اتمسفر قابل فهم باشد!
۲- فقر؛ مطابق آمار، دهها میلیون نفر در آمریکا، در نتیجه بحران کرونا بیکار شدهاند. ساختار خدمات رفاهی دولت آمریکا نیز توان رسیدگی به این بحران معیشت را ندارد. هرچه بیشتر زمان میگذرد این بحران عمیقتر و فشارهای معیشتی بیشتر میشود. البته تقریباً همه جهان، درگیر این مسئله شدهاند. کرونا اقتصادِ جهان را ضعیف کرده است. تا پایان سال جاری میلادی نیز امیدی به بهتر شدن شرایط وجود ندارد. بسیاری از شعارهای مطرح شده در این تظاهرات، معیشتی بوده است.
۳- تبعیض؛ قتل دردناک جورج فلوید، تبعیضی دیرپا در آمریکا را روایت میکند. تبعیض نژادی مسئله مهم در تاریخ آمریکا است. در این دویست سال، جنبشها و خیزشهای زیادی در برابر این تبعیض به وجود آمده است. هرچند اصلاحاتی انجام شده است اما همچنان نظام کیفری و انتظامی در آمریکا دارای تبعیضهای ساختاری عمیقی است.
فرید زکریا اخیراً در یک نوشته مطرح کرده که احتمال متوقف شدن خودرو و تفتیش سیاهپوستان در آمریکا چند برابر سفیدپوستان است؛ این درحالی است که مطابق آمار، جرائم سفیدپوستان بسیار بیشتر از سیاهپوستان بوده است. این امر حکایت از تبعیض کیفری و پلیسی نهادینه شده در بروکراسی آمریکا میکند. امری که گویا رنگین پوستان آمریکا را به ستوه آورده است.
۴- تغییرات اجتماعی؛ اگر جنبش سال ۶۸ یک عامل داشته باشد به جرات میشود گفت «تجدد ملت و تصلب دولت» عامل اصلی بوده است. جامعه، رخت نو به تن کرده بود و با مدلهای کهنه حکمرانی سازگاری نداشت. تلقی جامعه (خصوصاً بخش مترقی جامعه) از عدالت و آزادی ارتقا یافته بود.
ضرورت صلح، پس از جنگهای ویرانگر جهانی، از کف جامعه رویید. دولتها اما از این تغییرات اجتماعی جا ماندند؛ از این رو طغیان حاصل شد. امروز نیز جامعه آمریکا دیگر موقعیتِ عدالتِ موجود را برنمیتابد. این جامعه دیگر نابرابریهای نهادینه شده را تحمل نمیکند. نادیدهگرفتهشدهها دیگر نشنیدنها را تحمل نمیکنند و البته قدرت مقابله را نیز کسب کرده است. امروز بیصداها، صدادار شدهاند. این، ویژگی مهمِ جهانِ نوین است.
۵- ترامپ با شعار و رویای آمریکای با عظمت به انتخابات گذشته پای نهاد. او مدام تکرار میکرد که عظمت را به آمریکا بازمیگرداند. کم کم روشن شد که مراد او از رویا و عظمت آمریکا، بیشتر به زورگویی و خودبرتربینی آمریکایی برمیگردد. او از برجام خارج شد چراکه معتقد بود خیلی امتیاز به ایران داده شده است. او از بسیاری از توافقات جهانی خارج شد چراکه معتقد بود دست و پای آمریکا را میبندد.
سخنان او علیه رنگین پوستان، مسلمانان و مهاجران، منظور او را از عظمت آمریکایی روشنتر کرد. اما همین سخن را حدود شش دهه پیش، مارتین لوتر کینگ گفته بود. او نیز در یک سخنرانی تاریخی از رویای آمریکای با عظمت سخن گفت. اما هرقدر رویای ترامپ برای آمریکا پر از بیعدالتی بود، همانقدر رویای کینگ از عدالت لبریز بود. ایده «آمریکای بزرگِ ترامپ»، درست مقابل ایده کینگ بود. این دو ایده انگار امروز در خیابانها مقابل هم ایستادهاند؛ یکی با باتوم و اسلحه و دیگری با مشت گره کرده و فریاد.
۶- مطابق یک آمار، ۳۱ درصد مردم آمریکا، پیش از این تظاهرات معتقد بودند که در ظرف پنج سال آینده در آمریکا جنگ داخلی درمیگیرد. این آمار از تضادهای اجتماعیِ لاینحلِ جامعه آمریکا سخن میگوید. این تضادها چونان یک بمب ساعتی عمل میکند؛ یعنی به یکباره منفجر میشود. قطعاً اگر کسی گوشش «تیک تاک» این بمب را نشنود، به استقبال انفجار رفته است.
۷- مارتین لوتر کینگ، در همان سخنرانی معروف معتقد بود از سر ناچاری و لاجرمیِ اینچنین به خیابان آمدهاند. معتقد بود که گونهای تبعیض، تحمل را از آنان ستانده و تاب آنان را به طاق رسانده است. لذا به اضطرار و اجبار، خروشیدهاند و راضی نخواهند شد مگر «چک برگشت خورده عدالت» نقد شود؛ و راهی جز این نیز ندارند. اکنون بسیاری از جوامع به این نقطه نزدیک میشوند. نقطهای که گزینهای جز شورش پیشارویشان نمیمانَد. وقتی نظم موجود هیچ امیدی تولید نکند و وعدهها و چکهای عدالت همه برگشت بخورند، شورش علیه این نظم، اجتنابناپذیر میشود.