به گزارش مشرق، حالا که آمار مبتلایان و قربانیان کرونا هر روز غافلگیرمان میکند و متولیان سلامت بر استفاده از ماسک تأکید میکنند، یک بار دیگر، ایران قابی شده برای تصویر اتفاقات ناب، از نذر ماسک، راه افتادن پویش «من ماسک می زنم» تا فعالیت جهادیها و گروههای خیریه برای توزیع اقلام بهداشتی میان نیازمندان. ایرانی و غیرایرانی هم مهم نیست. هر کجا نیازمندی باشد و دردمندی، گروههای مردمی برای کمک رسانی پای کار می آیند. حالا گروه های خیریه و بر و بچههای هیأتی از زاغه نشین ها و حاشیهنشینهای پاکستانی هم غافل نشدهاند.
ماجرای حضور حاشیه نشینها در ایران قصهای طولانی دارد. سال 2010 سیل ویرانگر پاکستان، هزاران پاکستانی را آواره کرد، ناامنی هم سنگ به آسیاب آوارگی ریخت و بسیاری از آنها در جست و جوی امنیت و آرامش به ایران آمدند اما غیرمجاز و بدون مجوز، شدند میهمان ناخوانده حاشیه مناطق جنوبی پایتخت.
بیشتر بخوانید:
از تبعات پرحاشیه حضور این میهمانان ناخوانده که بگذریم، در این روزهای کرونا زده، حال و روز کودکان محروم پاکستانی، برای تشکلهای مردمی و گروههای جهادی مهم است. آنقدر که خیران هیأت حب الحسین (ع) تصمیم بگیرند قرار همدلیشان در یکی از روزهای گرم مرداد، کپرهای حاشیه نشینان پاکستانی باشد و ما هم همراهشان میشویم.
قرار ما محله 13 آبان در جنوب تهران است، آنجا که بافت شهری و آپارتمانهای به صف شده به آخر صف میرسند و زمین های کشاورزی و بایر چشمانمان را پر می کنند. بر و بچه های هیأت حب الحسین(ع) بستههای ماسک، مواد ضدعفونی کننده و اقلام غذایی که با کمک خیران تهیه کرده اند را در صندوق عقب ماشین ها جاساز کرده اند و با هم راهی می شویم.
ماجرای نیمروز؛ خیران هیأت حب الحسین و زاغه نشینان
قرار است این ماجرای نیمروز را دکتر"نیره نصیری"، "محسن ناظمی"، "میثم ناظمی" و آقا مهدی که ترجیح می دهد گمنام بماند و بی خیال فامیلیاش شویم، رقم بزنند. هر کدام قصه ای دارند، شنیدنی. مثلا سخت است باور کنی دکتر نصیری که قرار است کودکان زاغه نشین را ویزیت کند، بدنش میزبان بیماری سختی ست و در این روزهای کرونایی پزشکان او را از حضور در مکان های پرخطر منع کرده اند اما بعد از چند ماه بیماری سخت و نفس گیر، شال و کلاه کرده برای رسیدگی به وضعیت کودکان محروم.
یا مثلا آقا "مهدی" که مددکار است، روزگاری معتاد بوده و همین بر وبچه های هیأتی دستش را گرفته اند تا به زندگی برگردد و حالا شده مددرسان، "محسن ناظمی" وقتی بعد از تصادف وکمای چند ماهه، عمر دوباره گرفته، حال و روزش را گره زده به زندگی کودکان محروم ، "میثم ناظمی" هم که زندگی اش را وقف کودکان زاغه نشین کرده، چند سالی می شود واسطه گروه های جهادی و خیریهها و کودکان نیازمند است.
درهای سوخته و نیم بند و چهاردیواری به نام خانه
از پیچ دومین قواره زمینهای کشاورزی که می گذریم، اولین زاغه به چشم می آید. درهای نیم سوخته را کنار هم ردیف کرده اند تا بشود با اغماض به آن گفت چهاردیواری. شاخههای خشکیده روی هم تلمبار شده.
وارد جاده خاکی وسط زمین کشاورزی که می شویم بچه های قد و نیم قد به پیشواز میآیند. بر و بچه های هیأت حب الحسین را می شناسند. خیران هم بچهها را با اسم صدا می کنند و تک به تکشان را می شناسند. مثلا می دانند "شبیرا" بالاخره در 11 سالگی با کمک معلم های داوطلب، خواندن و نوشتن یاد گرفته یا می دانند "عبدالله" استعداد خوبی در یادگیری شعر دارد، "ریحانه" دو ساله که درست پس از تولد با رساندن به موقع به بیمارستان جانش را نجات دادند تازه حالش روبه راه شده و نیازی به مصرف دارو ندارد یا...
آنها که در پاکستان هم کپرنشین بودند
محل زندگی بسیاری از زاغه نشین های پاکستانی، حاشیه زمین های کشاورزی است. دلخوشند به سقفی که روی سرشان است تا از هراس سوز سرما و هرم گرمای تابستان به زیر آن سقف پناه ببرند. مهم نیست که دیوارهایش دود زده و زخم خورده باشد.
آشپرخانه و ظرفشویی خلاصه شده در جوی باریک جلوی کپر و یکی دو قابلمه زهوار در رفته. چوب و هیزم هم گاز آشپزخانه است. فضایی کوچک که با دو در نیم سوخته و پارچه، محصور شده، سرویس بهداشتی شان است و حداقل میان پنج شش خانواده، مشترک. اینجا تعبیری دقیق و بی کم و کاست از زاغه نشینی است. نمی توان خرده گرفت، این سبک از زندگی تنها ماحصل فقر نیست، اصلا سبک زندگی شان زاغه نشینی است. زیرزبانشان را که بکشی می فهمی در پاکستان هم کپرنشین بودند. این را "جوری" می گوید، دختر جوانی که کودک یک ساله را به بغل گرفته و شکمش هم برآمده است و همین روزهاست که چهارمین بچه اش هم به دنیا بیاید. وقتی کمی از حضورمان می گذرد و یخش آب می شود، می پرسم چرا به پاکستان برنمی گردی؟ سیل که تمام شده! با لهجه غلیظ بلوچی می گوید: «آنجا امنیت نداشتیم. اینجا امنیت هست».
توزیع اقلام بهداشتی در میان حاشیه نشینان پاکستانی
این روزها با شروع موج دوم، ویروس کرونا در کمین بچه های قد و نیم قدی است که با لباس های کثیف، موی ژولیده، پای برهنه از صبح تا شب در میان خاک و نخاله، می دوند و شب ها در دخمه ای به نام خانه می خوابند. حالا بر و بچه های هیات حب الحسین آمده اند تا حالی خودشان و پدر و مادرهایشان کنند که چطور باید از جانشان دربرابر این ویروس موذی محافظت کنند. کار سختی است.
«میثم ناظمی»؛ بسته های ماسک را میان بچه ها و مادرانشان توزیع می کند و روش استفاده از ماسک را به آنها یاد می دهد. از خطرات ویروس کرونا می گوید. آموزش های لازم برای ضدعفونی کردن دست ها را به مادرها و بچه ها می دهد و به اینجا که می رسد صدایش را بیشتر در گلو می اندازد؛«دوباره این بیماری زیاد شده و هر روز کلی آدم می میرند، اگر جان خودتان و بچه ها برایتان مهم است حواستان به نظافت باشد.»
سهم هر خانواده دو شیشه مواد ضدعفونی کننده است و بچه هایی که سرکار می روند سهم جداگانه ای دارند. ناظمی یک به یک از بچه ها می پرسد:" کجا کار می کنی؟" جواب کودکان پاکستانی، یکی در میان این جملات است؛" زمین کشاورزی را آبیاری می کنم. " ،" بلال می فروشم." "بامیه چینی می کنم." "کارگاه میخ کوبی"، "گل می فروشم"و...
مرگ و میر نداشتیم
آفتاب مرداد زمین های کشاورزی را قبضه کرده و هر چه عقربه های ساعت به ظهرنزدیکتر می شود، زور گرما بیشتر، اما حرارت چله تابستان هم حریف حال خوب خانم دکتر نیست. دکترنصیری متخصص زنان و زایمان که چند سالی می شود با پای دلش به مناطق محروم می آید علاوه برکودکان، حواسش به زنان و دختران جوان بلوچ هم هست. یکی یکی سراغشان می رود و ویزیت شان می کند و از حال و احوال آنها برایمان می گوید:
«موج اول کرونا که وارد ایران شد، محاسبات ما هم تغییر کرد. این خانواده ها اصلا نمی دانستند کرونا چیست؟ نمی دانستند راه انتقال و سرایتش چگونه است. همراه با گروهی از دانشجویان پزشکی دانشگاه تهران سراغشان آمدیم و توضیحاتی در مورد این بیماری به آنها دادیم. آموزش دادن موضوعات بهداشتی به حاشیه نشینان پاکستانی کار بسیار سختی است، چون اصلا سبک زندگی شان منطبق با هیچ یک از معیارهای بهداشتی نیست. خلاصه از موج اول کرونا تا موج دوم در میان حاشیه نشین های پاکستانی یا حداقل در میان این خانواده هایی که زیر پوشش ما هستند موردی که منجر به فوت در اثر کرونا باشد نداشتیم. چند مورد مشکوک داشتیم که کارشان به بیمارستان نکشید. اگر این ویروس بین این خانواده ها بیفتد آمار ابتلا به شدت بالا می رود، چون علی رغم همه آموزش ها به دلیل سبک زندگی شان آنطورکه باید، موارد بهداشتی را رعایت نمی کنند».
مرحله شپش زدایی در زاغه ها
حالا نوبت شپش زدایی است. دکتر نصیری دختران و پسران قد و نیم قد را به صف می کند و موهایشان را معاینه می کند. موی دختران کوچک پاکستانی به دلیل شرایط ضعیف بهداشتی و زندگی میان خاک و نخاله، یکی در میان، میزبان شپش است. خانم دکتر شامپو و شانه مخصوص شپش زدایی را همراه با روش استفاده از آن میان مادران توزیع می کند و با تاکید می گوید:«حواستان باشد، هفته بعد که آمدم موی دخترها باید تمیز باشد، بدون شپش».
اپلیکیشن شاد برای کودکان پاکستانی
اینجا در این کپرها نه از گوشی هوشمند و اینترنت خبری هست نه از برنامه شاد و کلاس آنلاین. کرونا، کودکان زاغه نشین را از تنها دلخوشی شان که کلاس درس بود محروم کرد، چند سال قبل، خیران بعد از شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل پاکستانی، در حیاط پشتی امامزاده ابوالحسن که در نزدیکی محل زندگی حاشیه نشین ها قرار دارد، مدرسه ای کوچک راه انداخته و دانشجوهای داوطلب هم معلم 260 کودک شده بودند، ویروس کرونا خط کشید بر همه آرزوهای کودکان پاکستانی.
اما حالا خیران اجازه ندادند پایان این راه، حسرت کودکان حاشیه نشین باشد. "محسن ناظمی" با یک بغل کتاب و دفترچه و مدادرنگی، کلاس درس را به کپرها می برد. انگار دنیا را به کودکان سیاه چرده و زیبای پاکستانی داده اند وقتی بسته های مداد رنگی را در دستشان می بینند. لنز دوربین عکاس خنده های از ته دلشان را قاب می گیرد. آقا محسن کتاب ها را باز می کند و به بچه ها توضیح می دهد که درس امروز، آشنایی با مشاغل است و...
حکایت مهاجران غیرمجاز و رافت اسلامی
میهمانی دو ساعته ما درمیان 5 خانواده پاکستانی که در زاغه زندگی می کنند با خنده های شیرین کودکان به پایان می رسد و مقصد بعدی، سوله ای متروکه در پشت زمین های کشاورزی است که سقف امنی برای ده ها مهاجر پاکستانی شده است. برای رسیدن به مقصد، چهل دقیقه ای را در جاده خاکی گز می کنیم و تا رسیدن به سوله فرصت خوبیست تا پای حرف های «میثم ناظمی» بنشینیم، وقتی از ناگفته های حضور مهاجران پاکستانی در پایتخت می گوید:
«صدها خانواده پاکستانی در حاشیه تهران زندگی می کنند و حرف در این مورد بسیار است. آسیب های حضور زاغه نشین ها و معضلات خانواده های مهاجر لایه های مختلفی دارد، مشکلات امنیتی، مدیریت شهری، معضلات بهداشتی.اما چه بخواهیم چه نخواهیم تا زمانی که تصمیم اساسی در خصوص آنها گرفته نشده، این خانواده ها در کشور ما حضور دارند و زندگی می کنند. مهر و رأفت اسلامی می گوید که آنها و کودکانشان مادامی که در کشور ما هستند حتی اگر به صورت غیر مجاز و غیرقانونی وارد شده باشند باید در امنیت باشند. رد مرز ناگهانی و بدون برنامه این اتباع، به دلایلی مشکلات جدی را برای بچه هایشان به وجود می آورد. البته این را هم بگویم. این حاشیه نشین ها در کشور خودشان هم زاغه نشین بودند، بعضی از آنها شاید توانایی اجاره یک خانه کوچک ولو در ضعیف ترین محله را هم داشته باشند اما ترجیح می دهند در کپرها زندگی کنند».
سوله متروکه و نجات 94 کودک از سوء تغذیه
بعد از طی مسیری طولانی به سوله متروکه می رسیم و این بار هم بچه های قد و نیم قد و مرد میانسالی که با پارچه ای سرش را پوشانده به استقبال خیران هیأت حب الحسین می آیند. پاکستانی ها سوله را با پتو، ایرانیت وهر چه دستشان آمده به شش، هفت قسمت تقسیم کردند و هر قسمت شده یک خانه. اوضاع آنها از بقیه زاغه نشینان پاکستانی کمی بهتر است، فقط کمی. حداقل تابستان و زمستانشان در پناه یک سقف محکم می گذرد. در این سوله بیشتر از 20 بچه قد و نیم قد زندگی می کنند. خیران در جریان جزییات مشکلات خانواده ها هستند.
مثلا می دانند مرد میانسالی که به استقبالمان می آید و در این گرمای کلافه کننده سرش را با پارچه ای پوشانده، سه سال قبل تصادف کرد و نصف جمجمه اش از بین رفت. مادر خانواده هم نارسایی کلیه دارد و هیچ کدام توانایی کار کردن ندارند و باید حمایت شوند. در این ساعت به جز او و همسرش بقیه بزرگ ترها سرکارند. پسرها و دخترها هم تازه از سر کار آمده ان. کنارسوله با چوب آتش درست کرده اند و پنج شش سیب زمینی به آتش سپرده اند تا جلوی قار و قور شکم گرسنه شان را بگیرند.
هر روز یکی از دخترها در خانه می ماند برای نگهداری از دختر کوچک دو ساله ای که عضلاتش از کار افتاده و هر روز یکی از استخوان های دست و پایش به بیرون منحرف می شود. دخترک در کالسکه آرام گرفته و اراده ای برای کنترل حرکات دست و پایش ندارد. بر و بچه های خیریه از این اتفاق ناراحتند. "محسن ناظمی" می گوید: «بچه را پیش متخصص بردیم. گفتند بیماری ژنتیکی است و نمی توان کاری برایش کرد.»
خانم دکتر با قوطی های شیرخشک وارد سوله می شود و سهمیه شیرخشک کودکان زیر دوسال را بین خانواده ها توزیع می کند. همراهش می شویم، خانه به خانه می رود و توضیحاتی در خصوص تعداد کودکان می دهد: « 200 خانواده پاکستانی تحت پوشش خیریه ما، 94 کودک زیر دوسال دارند که اگر شیرخشک به آنها نرسد سوء تغذیه میگیرند».
زنانی که نمی دانند چند ساله اند!
برایشان فرقی نمی کند آنکه دردمند است و چشم به راه کمک، ایرانی است یا افغانستانی یا پاکستانی آن هم از نوع مهاجرغیرمجازش.105خانواده نیازمند ایرانی، 200 خانواده افغان و 200 خانواده مهاجر پاکستانی در حاشیه مناطق جنوبی پایتخت تحت پوشش خیران هیأت حب الحسین و خیریه رهگذر و یلدا هستند. اما ناظمی می گوید: «نوع کمک ها به اتباع پاکستانی به دلایلی متفاوت است و ما از چند سال قبل تمرکز آموزشی و حمایتی را روی کودکان این خانواده ها گذاشتیم.خودتان وضعیت زندگی شان را می بینید، نه کارت اقامت دارند که مدرسه بروند، نه شناسنامه. خیلی از اینها حتی نمی دانستند چند ساله هستند.اما به لطف خدا و کمک خیران با سواد شده اند. البته همین حالا هم بروید از بعضی زنان شان بپرسید که چندسالته؟ فقط نگاهت می کنند. ما سعی کردیم حداقلِ حداقل زندگی را برای این کودکان فراهم کنیم. با کمک خیران و دانشجویان جوان برای 320 کودک که شناسنامه و اوراق هویتی ندارند مدرسه سیار راه اندازی کردیم. آسیب های اجتماعی که زندگی آنها را تحت تاثیر قرار داده و به تبع آثار آن در جامعه نمود پیدا می کند را شناسایی کردیم. بسیاری از این کودکان در زمین کشاورزی مناطق جنوب تهران کار می کنند. یک سری از آنها در کارگاه های حاشیه ای و بخشی هم در چهارراه ها تکدی گری می کنند. تلاش کردیم تعداد کودکان کار متکدی را کمتر کنیم».
همه وغم گروه های خیریه؛ سرنوشت کودکان پاکستانی
محسن ناظمی، سهم ماسک و محلول ضدعفونی کننده هر خانواده را به مرد خانه می دهد و باز هم توصیه های لازم بهداشتی را به او گوشزد می کند و می گوید:«کرونا شوخی نداردها، مراقب باشید.» آقا مهدی؛ همان مددکاری که زمانی خودش مددجو بود، بسته های مداد رنگی ودفترمشق و نقاشی را میان بچه های سوله تقسیم می کنند و با حوصله به تک تک کودکان توضیح می دهد که تکالیفشان چیست.
با بدرقه بچه ها از سوله متروکه بیرون می آییم و پای صحبت های امیدوارکننده «میثم ناظمی» می نشینیم:
« دراین روزهای کرونایی، خانواده اتباع پاکستانی به دلیل شرایط خاصی که در آن زندگی می کنند به حمایت های بهداشتی بیشتری نیاز دارند. باور می کنید همه خیران برای کمک رسانی به این خانواده ها در موج دوم کرونا دست به کار شدند. این حس انسان دوستی خیلی زیباست. شاید مردم فقط نقطه سیاه را در صفحه بزرگ سفید ببینند، اما برخوردی که در بسیاری از کشورها در خصوص مهاجران غیرقانونی می شود متفاوت است. در ایران، رافت اسلامی در برخورد با این افراد وجود دارد. الان گروه های خیریه و مردمی از این مهاجران حمایت می کنند و همه اقدامات مطابق با روش های علمی و روانشناختی انجام می شود.
البته کمک رسانی به زاغه نشین های پاکستانی در سال های گذشته شکل سنتی داشت و فقط به توزیع اقلام غذایی خلاصه می شد، اما حالا با کمک گروه های خیریه، حمایتها هدفمند شده است و بر اساس برنامه ریزی سیاست های مهاجران انجام می شود. این را هم بگویم که همه هم و غم ما این است که کودکان پاکستانی بهتر زندگی کنند. هر کاری می کنیم تا درس بخوانند، حتی گاهی پوشش های حمایتی از این خانواده ها منوط به درس خواندن بچه ها است.
امیدوارم گره کور حضور حاشیه نشینان در ایران به زودی باز شود، اخیرا به همراه جمعی از دغدغه مندان اجتماعی و بعد از چند سال بررسی مشکلات پاکستانی های مهاجر و تبعات حضورشان، طرحی را در خصوص ساماندهی وضعیت آنها تهیه کردیم و مسؤولان در استانداری و شهرداری هم در جریان جزییات این طرح قرار گرفته اند».
عاقبت او ظهور خواهد کرد...
چند ساعت پرماجرا با قول و قرار هفته بعدی بر و بچه های خیریه تمام می شود و دکتر نصیری که بعد از دوماه دست و پنجه نرم کردن با بیماری سخت، اولین روز کاری را با حضور در میان کودکان بی پناه گذرانده، نفسی تازه می کند و تجدید بیعت و دعای خیرش می شود حسن ختام ماجرای نیمروز ما؛ «ما تا ظهور منجی کل عالم و ناجی همه مسلمانان بی پناه ، خدمتگزار محرومان هستیم. عاقبت او ظهور خواهد کرد ... خاک را غرق نور خواهد کرد...».