به گزارش مشرق، شهید رضا عادلی متولد ۱۰ اسفند سال ۱۳۶۸ در اهواز است که در جریان جنگ سوریه برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) داوطلبانه به سوریه رفت و در یازدهم بهمن سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید. حدیث عادلی خواهر این شهید در صحبتهای خود در خصوص خانواده خود گفت: ما هفت برادر و خواهر هستیم که رضا فرزند چهارم است. در خانوادهای که همیشه نان حلال اولویت پدرمان بود و مادر سعی میکرد مارا با روضههای اهل بیت مانوس کند. در زمان جنگ هم خودش با اینکه سه فرزند داشت، اما پشت جبهه خدمت میکرد و تا سالها این روند ادامه داشت و لحظهای از آرمانهای اسلام و انقلاب غافل نشد.
وی افزود: رضا در حین تحصیل به دلیل تصادفی که داشت مدتی از درس فاصله گرفت، دیپلم را در رشته تصویر سازی کامپیوتر گرفت و به خدمت سربازی رفت. خدمت سربازی را در ارتش گذراند و در راهیان نور مشغول به کار شد. من با رضا حدود ۱۰ سال اختلاف سنی دارم، اما با وجود اینکه متعلق به ۲ دهه هستیم، ولی بسیاری از علائق و رفتارهایمان بهم شباهت داشت و رابطه خواهر برادری خیلی خوبی باهم داشتیم. علاوه بر رابطه برادر خواهریمثل یک پدر، مثل یک معلم و یک دوست بود که در زمان کودکی همیشه همراهش بودم و در نوجوانی توصیه به خواندن نماز و رعایت حجابم داشت. کلیپهای جنگی زیادی باهم دیدیم و آرزویش این بود که من هم مثل خودش در راستای ولایت و نظام حرکت کنم.
خواهر شهید با اشاره به خصوصیات اخلاقی برادرش بیان کرد: بسیار با محبت و شوخ طبع بود. همیشه سعی میکرد فضای خانه را شاد و پرانرژی کند. اگر کسی ناراحت بود تا زمانی که خنده به لبش نمیآورد آرام نمیشد. به پدر و مادرم احتراک بسیار زیادی داشت. وقتی به منزل میامد پای مادرم و دست پدرم را میبوسید. برای همه اقوام عزیز بود، همه مثل پسرشان دوستش داشتند. بسیار باحیا و با نجابت بود و تا جایی که مجبور نمیشد با خانمهای نامحرم همکلام نمیشد. خصوصیت بارز دیگر شجاعتش بود که همرزمانش در میدان رزم دیدند. با اخلاص و بی ریا کار میکرد و اگر کار خیری انجام میداد به کسی نمیگفت و ما بعدا متوجه میشدیم.
وی به ارادت برادرش نسبت به ائمه اطهار اشاره کرد و گفت: به حضرت زهرا (س) و حضرت رقیه (س) ارادت خاصی داشت. همیشه دست خواهرزادههایم را میگرفت و میگفت این دستها خیلی کوچک است، این تن خیلی کوچک نحیف است، چطور دلشان آمد حضرت رقیه را کتک بزنند.
وی در خصوص علاقه برادرش به شهدا و راهیان نور افزود: بهترین روزهای زندگیاش به گفته خودش روزهایی بود که کیفش را میبست و برای کار به این استان و آن استان میرفت. ما زیاد او را نمیدیدیم، بیشتر وقتش در رزمایش و خدمت به شهدا بود. گاهی دستهایش از شدت کار پوست پوست و زخمی میشد، چون کار انفجار انجام میداد چشمهایش قرمز میشد. خیلی به شهید باکری و همت علاقه داشت.
عادلی به حضور برادرش در جبهه سوریه اشاره کرد و گفت: بعد از جنگ سوریه و حضور مدافعان حرم بی تاب رفتن به سوریه شد مخصوصا وقتی تصاویر سوریه را از صدا و سیما میدید. مدام میگفت پس کی نوبت من میشود. در بسیاری از مراسمات شهدای مدافع حرم قبل از خودش حضور داشت. این جنگ فرصتی بود که رضا به آرزوی همیشگیاش برسد. خانواده آمادگی رفتنش را داشتند، چون علاقهاش را دیده بودند.
وی با اشاره به رضایت مادر از حضور برادر در جبهه سوریه بیان کرد: با توجه به فعالیتهای مادرم در زمان دفاع مقدس وقتی قرار شد رضا به سوریه برود مخالفتی نکرد. گاه گاه با حرفهایش ما را آماده میکرد، مثلا به مادرم میگفت اگر نمیخواهی در قیامت شرمنده حضرت زهرا (س) باشی باید یکی از ۲ پسرت را فدای اسلام کنی.
خواهر شهید عادلی افزود: قبل از اینکه به سوریه برود یکبار همراه با نیروهای مردمی عراق در دفاع از حرمهای عراق شرکت کرد. اواخر آذر سال ۹۴ با تلاش فراوان توانست به سوریه اعزام شود. در آنجا مربی تیپ فاطمیون بود و با اینکه ۲۵ سال بیشتر سن نداشت، اما از هوش توانایی خاصی برخوردار بود.