به گزارش مشرق، زمین را به خانوادههای ۷ نفره یا بیشتر میدادند؛ کسانی که حداقل ۵ فرزند داشتند و اگر پدربزرگ و مادربزرگ هم همراه خانواده زندگی میکردند، آنها را هم میشماردند! چقدر زمین میدادند؟ به هر خانواده ۱۶۰ متر مربع. چند بود؟ ارزانتر از قیمت بازار، خیلی ارزان تر. چه سالی بوده؟ سال ۱۳۵۹ درست در اوایل جنگ و ۲ سال پس از پیروزی انقلاب. مصالح ساخت خانه از کجا میآمد؟ آن را هم به قیمت دولتی میدادند تا خانهای یک طبقه ساخته شود و خانواده کمدرآمدی خانهدار شود. این کمکی بود که دولت به خانوارهای پُرفرزند ارائه میداد؛ برای حمایت از اقتصاد و معیشت و جامعه و فرهنگ و جمعیت.
شاید خیلیها باورشان نشود که اصلا چنین اتفاقی در تهران افتاده باشد، اما حقیقت دارد. پرجمعیتها آمدند و خانهها را ساختند و یک محله شکل گرفت به نام «محله ۷ نفرهها». محلهای محصور به خیابانهای پاسدار گمنام، نبرد شمالی، بزرگراه شهید محلاتی و خیابان شهید شاهآبادی که امروزه بخشی از محله شاهد در منطقه ۱۴ تهران است. البته اغلب اهالی این محله را همچنان با همان اسم قدیمیاش یعنی محله قیام میشناسند. ۷ نفرهها نیز هنوز میان قدیمیهای این محله نامی آشناست؛ ولی جوانترها دیگر چنین نامی را به کار نمیبرند و فقط بعضیهایشان شنیدهاند که روزگاری دولت زمینهای ارزان به پرجمعیتها داده است، اما نام «۷ نفرهها» به گوش خیلیها نخورده است.
بوستان «شاهد» امروزه محل بازی فرزندان خانوادههای کمجمعیت و تکفرزندهاست، ولی هنوز افرادی هم در آن یافت میشوند که روند شکلگیری محله ۷ نفرهها را به یاد دارند
نبرد شمالی؛ سَرِ آسفالت!
بخشی از محله شاهد که زمانی محله ۷ نفرهها بود، حالا محدودهای است با آپارتمانهای نوساز؛ محدوده شهری مرغوبی در جنوب شرق پایتخت. از ۷ نفرهها کسی باقی نمانده که بهراحتی بتوان یافت و به حرف گرفت؛ هنوز هستند ولی کم و کمیاب. این را بعداً میفهمیم؛ وقتی در بوستان قدیمی محله «جواد شیخی» را مییابیم که آن سالها را خوب خاطرش هست و خودش میگوید تاریخچه شفاهی محله را باید از او شنید. ۸۶ ساله است و از ۷۰ سال پیش اینجاست؛ در محلهای که میگوید همیشه زمین زراعی بوده و ۴۰ سال است محله شده؛ از زمان ساخت و ساز ۷ نفرهها. آنطور که «شیخی» توضیح میدهد تمام اراضی کشاورزی این محدوده بخشی از اراضی بایر وسیعی بوده که در تهران به اراضی وثوقالدوله، نخستوزیر قاجاریه معروف بود. این محله و اراضی اطراف آن، روزگاری به «باغ سلیمانیه» معروف بوده و معدود ساکنانش تا سالها پس از تشکیل محله ۷ نفرهها در زمینهای خاکی زندگی میکردند. تنها مسیر آسفالت در این حوالی، خیابان نبرد شمالی فعلی و مقابل سازمان آب بود که بین اهالی «سَرِ آسفالت» نامیده میشد.
اراضی باغ سلیمانیه در این محدوده قناتها و نهرهای فراوان داشته و چند موتور آب هم بوده برای تامین آب مصرفی ساکنان و نام «موتور آب» بر یکی از تقاطعهای خیابان پاسدار گمنام، یادگار همان دوران است. مالکان اراضی باغ سلیمانیه در گذر زمان بارها تغییر کرد و آخر سر، اغلب مالکانش که از سرمایهداران زمانه و وابستگان رژیم پهلوی بودند با پیروزی انقلاب اسلامی فرار کردند. اراضی کشاورزی این محدوده نیز به کشت گندم، سبزیجات و صیفیجات و همچنین پرورش درختان میوه اختصاص داشته و حدود ۵۰۰ نفر روی این زمینها کار میکردند.
با آغاز روند صنعتی شدن تهران در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی، پایتخت با مشکل کمبود مسکن مواجه شد و پروژههای انبوهسازی مسکن نیز به جای قشر متوسط و ضعیف، نصیب ثروتمندترها شد
محله شکل گرفت
از دهه ۴۰ شمسی با آغاز روند نوسازی پایتخت، مشکل مسکن در تهران آشکار شده بود. افزایش جمعیت ناشی از مهاجرت کارگران برای کار در واحدهای صنعتی و مشکلات مربوط به توزیع سیمان و آهن و مصالح بر شدت این مشکل افزود و به سرعت، مسکن رویای اقشار ضعیف جامعه شد. این روند تا دهه ۵۰ ادامه داشت و پس از انقلاب به شکلگیری محلههای جدید منجر شد. خوب یا بد، آن موقع تهران کلانشهری شده بود که برای ساکنانش به مسکن کافی نیاز داشت.
حاشیهنشینی در تهران مشکلی جدی دهه ۵۰ شمسی بود و به همین دلیل پس از انقلاب ساخت مسکن برای اقشار ضعیف در دستور کار قرار گرفت
شکلگیری محله ۷ نفرهها هم بخشی از سیاست کلان اجتماعی برای تامین مسکن و عدالت در مالکیت مسکن بود و از ثبتنام برای واگذاری زمین به خانوادههای پرجمعیت، افراد بیبضاعت و کارگران شهرستانی آغاز شد. پایگاه ثبتنام اولیه نیز مسجد نبیاکرم (ص) در خیابان نبرد و بعدها مسجد شهید بهشتی بود. اما این تازه اول کار بود. باقی ماجرا را از زبان «شیخی» بخوانید: «بعد از انقلاب، اراضی این محدوده مصادره شد و به افرادی که روی زمینها کشت و زرع میکردند تکه زمینهای کوچکی دادند تا صاحب زمین شوند و برای خودشان کشاورزی کنند و خانه بسازند. علاوه بر آن بخشهایی از این اراضی وسیع برای ساخت بزرگراه آهنگ (شهید محلاتی) با خانههای محدوده اتوبان معاوضه شد. بخشهایی دیگر برای خانهسازی به فرهنگیان واگذار شد و قسمتهایی نیز در اختیار نهادهای دولتی و نظامی قرار گرفت. بخشی از اراضی را هم بعدها قطعهبندی کردند و به قیمت ارزان دادند به ۷ نفرهها تا خانه بسازند. به هر خانواده ۱۶۰ متر زمین دادند و همان اول کار پس از ثبتنام، تعهد میگرفتند که زمین را بسازند و تا ۵ سال هم نفروشند. هر کس میخواست خانه بسازد، وزارت بازرگانی، سیمان و آهن و مصالح را به قیمت دولتی در اختیارش میگذاشت. در واقع یک حواله به او میدادند تا برود بازار و مصالح را تحویل بگیرد. انشعابات برق و آب و باقی هزینهها را هم به قیمت پایینتر میدادند و بعدها سند خانه را هم در ازای مبلغ کمی (حدود ۲۰۰ هزار تومان برای هر قطعه) دادند و تمام. این محدوده خیابانکشی شد و محله شکل گرفت.»
خودش هم جزو ۷ نفرههاست؛ ۶ فرزند دارد که یکی از آنان شهید شده است. اما آن روزها چون روی زمینهای کشاورزی کار میکرده، جزو کارگران زمین ثبتنام کرده و قطعه زمینی گرفته و بعدها مثل باقی ۷ نفرهها با مصالح دولتی خانهای برای خود و خانوادهاش ساخته است.
«جواد شیخی» از اهالی قدیمی محله میگوید پس از گرفتن زمین، مصالح ساختمانی هم با قیمت دولتی در اختیار خانوادههای ۷ نفره قرار میگرفت تا برای خود یک طبقه خانه بسازند
به هرکسی بگویی چشمهایش گِرد میشود!
از روزهایی که بخش عمده ساکنان محله ۷ نفرهها خانوادههای پرجمعیت بودند، حدود ۴۰ سال میگذرد و در این سالها اغلب این خانوادهها به محلههای دیگری رفتهاند و خانههای یک طبقه به آپارتمانهای ۴ تا ۶ طبقه تبدیل شده است. با این حال «صدیقه کریمی» آن روزها را به خوبی به یاد دارد و میگوید: «دایی خودم جزو ۷ نفرهها بود و در این محله خانه ساخت. بعدها فرزندانش ازدواج کردند و از این محله رفتند و خودش هم فوت شد و خانه را فروختند. بعد هم خانه را کوبیدند و آپارتمان ساختند. ما زیاد خانه داییام میرفتیم و میدیدم که همسایههایشان یک به یک خانه میسازند و خوشحالند که سروسامان یافتهاند.»
بخش بزرگی از اراضی کشاورزی تهران در دهه ۶۰ شمسی به دلیل نیاز به مسکن طی چند سال به محلههای نوظهور تبدیل شدند
صدیقه خانم الان ساکن محله ابوذر است، ولی سالها در بخش شمالی محله شاهد سکونت داشته و همسایه ۷ نفرهها بوده است. به قول خودش «یک حرفی» هم دارد و میگوید: «آن سالها مردم همه مثل هم زندگی میکردند؛ فقیر و پولدار نداشتیم اصلا. خیلی از ۷ نفرهها از نظر مالی مثل باقی مردم بودند و فقط دولت کمک کرد که خانه بسازند. همان موقع دولت برای خورد و خوراک مردم هم کوپن میداد و همه مردم برای زندگیشان به کمک دولتی نیاز داشتند.»
منظورش از این حرف را هم سرراست میگوید: «الان به هر کسی بگویی اینجا زمین میدادند که مردم خانه بسازند، چشمهایش گرد میشود. در حالی که آن موقع زمین اینقدر گران نبود و اصلا ارزشی نداشت. اینجا هم که بیابان بود و گرگ و روباه داشت! ۷ نفرهها آبادش کردند. زمین را هم به هر کسی نمیدادند؛ فقط به خانوادههای پرجمعیت.»
صحبتمان میکشد به موضوع سبک زندگی ایرانیها و وقتی از او درباره کمجمعیتشدن خانوادهها میپرسیم، چنین میگوید: «الان همه چی عوض شده، فکر مردم عوض شده! هیچکسی حوصله بچه ندارد. خرج بچه هم زیاد است. اطرافیان ما اغلبشان ۲ یا ۳ بچه دارند، ولی زنان تکفرزند هم میشناسم که به هر کدامشان میگوییم باز هم بچه بیاور، میگوید حوصله بچه ندارم.»
سلیقهای است!
در محدوده قدیم محله ۷ نفرهها با «علیرضا صالحی» نیز همصحبت میشویم. جوان ۲۲ سالهای از اهالی امروزی محله شاهد است و همان اول کار میگوید: «شنیدهام که قبلا اینجا به مردم زمین دادهاند. کاش الان هم دولت بیاید به جوانها زمین و خانه بدهد که بتوانند ازدواج کنند.» خودش مجرد است و درباره خانوادههای کمجمعیت میگوید: «مساله سلیقهای است! کسانی که بچه زیاد میخواهند، خب میآورند. ولی خیلیها دیگر حوصله همان یکی را هم ندارند. به جایش دولت میتواند به جوانها کمک کند که ازدواج کنند. اگر همه جوانان بتوانند ازدواج کنند و تعدادی از این زوجهای جوان یک یا ۲ فرزند بیاورند، خب جمعیت بیشتر میشود دیگر. این بحران جمعیت هم که میگویند به وجود آمده، اینطوری رفع میشود.»
اغلب معابر در محدوده امروزی محله ۷ نفرهها «شاهد» نام دارند؛ شاهد ۱ تا شاهد ۱۳
مدارکی که برای گرفتن زمین لازم بود!
تشکیل محله ۷ نفرهها علاوه بر اینکه حمایت واقعی و عملی دولت از معیشت و رفاه خانوادههای پرجمعیت بود، یک مزیت دیگر هم داشت؛ به کاهش مشکل حاشیهنشینی کمک کرد. «ابراهیم بیدی» معتمد محله و از ساکنان قدیمی محله ابوذر (همجوار محله ۷ نفرهها) این موضوع را تایید میکند و میگوید: «تا مدتها بسیاری از ساکنان حاشیه تهران میآمدند اینجا و زمین میگرفتند و میساختند.»
خودش آن روزها در این محدوده مسئول کمیته انقلاب بوده و در واقع مسئول نظم و امنیت محلهها در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب. خیلیها را هم معرفی کرده که بروند و ثبتنام کنند و در محله ۷ نفرهها زمین بگیرند. ماجرا را از زبان عضو ثابت گردانندگان مسجد شهید بهشتی بخوانید: «هر کسی که به ما مراجعه میکرد یا میدانستیم که خانوادهاش حداقل ۷ نفره است، راهنمایی میکردیم تا به سازمان زمینشهری برود. آنجا ثبتنام میکردند و بعد مدارکی از آنان میخواستند که نشان بدهد واقعا ۷ نفر هستند. بعد هم مدارکی لازم بود که نشان بدهد در تهران ساکن یا شاغل هستند یا بچههایشان در تهران به دنیا آمدهاند. برای اثبات این موضوع مهمترین سند این بود که دفترچه بسیج اقتصادی خانوار از استان تهران را داشته باشند. این همان دفترچهای بود که همه مردم با آن کوپن و خدمات دولتی دریافت میکردند و البته باید ثابت میشد که خانه ندارند و نیازمند مسکن هستند. این را هم بگویم که بسیاری از افراد که نیازمند مسکن بودند و این شروط را داشتند، ولی تعداد اعضای خانوادهشان به ۷ نفر نمیرسید با یک خانواده دیگر بهصورت شریکی زمین میگرفتند. مثلا ۲ خانواده ۴ نفره شریکی یک قطعه زمین ۱۶۰ متری میگرفتند و میساختند. خیلیها در محله ۷ نفرهها اینطوری صاحب خانه شدند. در مجموع، حدود ۴ هزار خانوار در این محله زمین گرفتند و ساختند. واگذاری زمین از سال ۵۹ شروع شد و به گمانم تا سال ۶۲ ادامه داشت. برخی افراد نیز همان اول کار که زمین گرفتند با خشت و گل خانهای برای خودشان ساختند و بعدها مصالح گرفتند و خانهای درست و حسابی بنا کردند.»
«ابراهیم بیدی» از اهالی قدیمی محله میگوید بسیاری از حاشیهنشینان و افراد کمبضاعت که مشکل مسکن داشتند در محله ۷ نفرهها صاحب خانه شدند
زمینها به چه قیمتی واگذار میشد؟ «بیدی» میگوید: «به گمانم هر قطعه زمین حدود ۱۰ هزار تومان. همان موقع آن زمین شاید ۳۰ هزار تومان قیمت داشت. بعدها هم که میخواستند خانه را بسازند، پول مصالح و انشعابات جداگانه دریافت میشد. همه این مبالغ به قدری بود که افراد کمبضاعت توانستند بالاخره به مرور جورش کنند و صاحب خانه بشوند. خانهها را ساختند و بعدها فروختند و رفتند جاهای دیگر تهران. از ۷ نفرهها دیگر کسی را نمیشناسم که هنوز در این محله مانده باشد.»
اغلب ساکنان محله شاهد نمیدانند که روزگاری محلهشان محله ۷ نفرهها بود
هنگام بازگشت دوباره چشم میچرخانیم بر در و دیوار محلهای برافراشته در جنوبشرق تهران که روزگاری به همت مردم و با کمک دولت شکل گرفت؛ محلهای که امروز نشانی از ۷ نفرهها ندارد، اما پشت دیوارهایش، روزگار سپریشده مردمانی از اهالی پایتخت هنوز یاد و یادگارانی دارد. و باز دوباره نگاهی میاندازیم به محلهای که روزهایی نهچنداندور امید و بهجت بود برای مردمان کمبضاعت آن روزگار؛ برای معیشت. و فرخندگی بود برای دولت؛ برای خدمت. و خجستگی بود برای جامعه؛ برای جمعیت. و آخرسر جبر زمان و زمانه است که نگاه برمیگیریم از محله مردم؛ محله ۷ نفرهها.