به گزارش مشرق، ممکن است بسیاری از مخاطبان، از دیدنِ راسل کرو در نقشِ یک آدمِ سادیسمی ناراحت شوند و از خودشان بپرسند که چرا بازیگری با این همه خاطرهسازیِ مثبت، حاضر شده در این فیلم بازی کند. از سوی دیگر مخاطبانی هم هستند که پرسشهای دیگری دارند. اینکه آیا واقعا همه خشونتهای جادهای تقصیرِ افراد بیمار و شکستخورده است؟ ویجیاتو را در نقد فیلم Unhinged (محصول سال 2020) همراهی کنید.
عنوانِ فیلم
این فیلم را عموما با عنوانِ «ناخودآگاه» به کار میبرند که با توجه به موضوع فیلم و شخصیتهای اصلی، یک ترجمه اشتباه به نظر میرسد. درست است که داستان درباره کشمکش بینِ یک زن و یک مردِ روانپریش است اما مسائل فرویدی در اینجا موضوعیتی ندارد.
کاراکتر منفیِ فیلم، کسانی را مورد آزار قرار میدهد که تحقیرش میکنند و جنسیتِ آنها در این تعقیب و گریزها مهم نیست. در واقع از دست دادنِ کنترل و اعصاب در فیلم Unhinged ارتباطی با اختلال در زمان کودکی و تنفر از جنس زن ندارد و بیشتر تحت تاثیرِ شکستهای مداوم در زندگیِ شخصی و کاری است.
پس ترجیح میدهم به جای کلمه ناخودآگاه، همان عنوان انگلیسیِ Unhinged را به کار ببرم که در اینجا به معنای فرد یا اوضاعیست که شدیدأ دچار اختلال شده است.
بیشتر بخوانید:
جشنواره «هنر زنده است» برای زنده کردن موقعیت سیاسی وزیر جوان برگزار میشود؟
خشونت منهای پلیس
در بعضی آثار هالیوودی یک پدیده عجیب و غریب به نام «فرافکنی» وجود دارد که در فیلمهایی با موضوعات اجتماعی شایعتر است. به بیانی ساده، وقتی فرد یا افرادی، مدام سعی میکنند دیگران را مقصرِ اصلی جلوه دهند دچار فرافکنی شدهاند.
یعنی دقیقا در زمانی که جامعه آمریکا بیش از پیش، درگیر خشونت پلیس، بحرانهای اقتصادی و تبعیض نژادی است، فیلمی منتشر میشود که بگوید بیکاری و تبعیض مشکلات زیادی ایجاد کرده ولی مشکل اصلی جامعه، وجودِ شهروندانِ بیمار و روانیست.
در ابتدای فیلم تصاویری مستندگونه میبینیم با ریتمی تند، که میخواهد از بحرانهای اجتماعی و اقتصادی بگوید و اینکه تا چه حد آمار بزهکاریها در آمریکا افزایش یافته است.
این تصاویر، جذابیتهای ویژهای به این فیلمِ اکشن میبخشد. در واقع Unhinged با زیرکی، قسمتی از واقعیتِ جامعه آمریکا را بازگو میکند و توجه مخاطبان را به موضوع «خشونتِ اجتماعی» جلب میکند اما از گفتنِ قسمتِ مهمترِ ماجرا طفره میرود.
در این فیلمِ خوشساخت، نه تنها هیچ اثری از پلیسِ خشنِ امریکا وجود ندارد بلکه نهاد پلیس به کلی از بحرانهای داخلی کنار گذاشته میشوند تا فقط و فقط «شهروندان عصبانی» مورد هدف قرار گیرند و مقصر جلوه کنند.
این موضوع چیزی نیست که یک منتقد بخواهد به فیلم سنجاق کند. نحوه شخصیتپردازی و پیشروی داستان، این پیام را به مخاطب منتقل میکند که نیازی نیست از پلیس بترسد، فقط کافیست از افرادی بترسد که مورد ظلم قرار گرفتهاند و به بدترین شکل تحقیر شدهاند. واضح است که منظورِ من مثبت نشان دادن افراد بیمار و خشن نیست.
تنها سوال این است که چطور میشود به موضوع آمار بالای خشونت در جوامع پرداخت اما پلیس را از این دایره بحرانی حذف کرد. فیلم Unhinged با این حذف و از سویی مثبت نشان دادنِ تمام قدِ پلیس، فیلم را احمقانه جلوه داده و قصه را از واقعیت دور کرده است.
در نهایت تنها چیزی که باقی میماند، بازسازیِ ایده فیلم دوئل:1971 (ساخته استیون اسپسلبرگ) است. با این تفاوت که فیلمِ دریک بورت ادعای یک اکشنِ اجتماعی دارد اما از پرداختِ بیشتر فرار میکند و در نتیجه دوئل را به میان شهروندان میبرد؛ بین دو نفر که یکی از طبقه ضعیف است با خشمی فروخورده که ناگهان فوران میکند و دیگری زنی از طبقه متوسط که سعی میکند زیر فشارهای زیاد خُرد نشود.
فیلمی که داشت خوب پیش میرفت ولی…
فیلم Unhinged تا حد زیادی تباه شده چراکه تا قسمتهای میانی بسیار خوب است و هر چه از نیمه میگذرد و به انتها نزدیک میشود بد و بدتر میشود.
یکی از مهمترین عللِ خوب بودنِ نیمه اول، پیشپاافتاده بودن مساله فیلم است؛ مسالهای که به سادگی و در اثر یک اشتباه به یک فاجعه تبدیل میشود.
علت بعدی، وجودِ میزانسنهای التهابآورِ و چالشبرانگیز است. زمانی که زن در یک ترافیکِ اعصابخردکن، با مردِ روانپریش (با بازی خوب راسل کرو) درگیریِ لفظی پیدا میکند، یکی از بهترین میزانسنهای فیلم را میبینیم.
دیالوگهای پسرِ کوچکِ زن در میان این نزاع به طرز درخشانی همان دیالوگهای مخاطب فیلم است؛ مخاطبی که در دلش از زن میخواهد دست از لجاجتش بردارد.
از سوی دیگر، ایفای نقشی چنین منفی توسط راسل کرو، تازگیِ خاصی به فیلم میبخشد و اضافه وزن او نیز به طرز جالبی به نقشِ او کمک میکند. اصلا چه کسی گفته که بازیگرانِ نقشهای مثبت نباید نقش منفی قبول کنند؟
البته این تا حد زیادی قابل درک است. مخاطبانی که با مستربین خندیدهاند هرگز نمیخواهند او را در نقش جدی ببینند. مخاطبانی که راسل کرو را در نقش یک قهرمان یا یک دانشمند به خاطر میآورند، دوست ندارند او را در حالِ تهدیدِ یک زن ببینند.
اما باید قبول کرد که بازیگران نیاز به تجربه همه نقشها دارند. از سوی دیگر بازیگرانی که نقشهای مثبتِ بیشتری بازی کردهاند در یک نقش منفی جذابتر و متفاوتتر دیده میشوند.
نکته دیگری که درباره این کاراکتر وجود دارد این است که او تا اواسط فیلم، بینِ ترسناک بودن و قابل ترحمبودن در رفتوآمد است. در واقع ما با او همذاتپنداری نمیکنیم و حق را به او نمیدهیم اما میتوانیم او را به عنوان انسانی تباهشده مورد ترحم قرار دهیم و تا حدی زن را هم در این فاجعه سهیم بدانیم.
این موضوع در نیمه دوم فیلم نادیده گرفته میشود و راسل کرو به یک فرد کاملا شیطانصفت و روانی تبدیل میشود که هیچگونه قاعدهای برای رفتارهایش ندارد و به طرز خستهکنندهای قابل پیشبینی است.
این درحالیست که کاراکتر منفیِ فیلم، در صحنه ترافیک، خود را شخصیتی قابل مذاکره که اهل استدلال است نشان میدهد. در طول فیلم نیز بارها گفته میشود که او در اثر بیکاری و شکستهای عاطفی به یک دیگرآزار تبدیل شده است. اما به یکباره ، برای ایجاد هیجانِ بیشتر، این کاراکتر به فردی کاملا روانی بدل میشود که فقط میخواهد آدم بکشد.
اتفاقا همین موضوع هیجان فیلم را در نیمه دوم به شدت کاهش میدهد و بازیِ خوبِ راسل کرو را نیز تحت شعاع قرار میدهد و در نتیجه او را به یک کاراکتر یکبُعدی تبدیل میکند.
میتوان گفت فیلم Unhinged با یک اکشن خوب در نیمه اول شروع میشود و با یک اکشن بد در نیمه دوم کار خودش را به پایان میرساند و نمیتواند در ذهن مخاطب ماندگار شود.
پیشنهادات
اگر به دنبال دیدن یک فیلم کاملا اکشن و مهیج هستید که تا پایان شما را با انفجارها و زد و خوردها همراهی کند، پیشنهاد میکنم فیلم Unhinged را نبینید. چراکه قسمتهای اکشنِ این فیلم بیشتر بر پایه تعقیب و گریز شکل گرفته و با موضوع خشونت جادهای پیوند خورده است.
از سوی دیگر اگر میخواهید فیلمی از راسل کرو ببینید، پیشنهاد میکنم Unhinged را ببینید. ممکن است از دیدنِ او در این نقش منفی ناراحت شوید ولی به جرأت میتوانم بگویم که این بازیگر از پسِ هر نقشی به خوبی برمیآید. البته در اینجا یک نکته آموزنده هم وجود دارد: اینکه بدانیم حتی بازیگری مثل راسل کرو هم نمیتواند یک فیلم را از تباهی نجات دهد.