سرویس سیاست مشرق - روز شنبه (۴ دی ماه)، انتشار ویدیویی از یک مامور راهنمایی و رانندگی که مدعی بود بابت انجام وظیفه در جلوگیری از تردد خودروی یک نماینده مجلس از مسیر خط ویژه، از آن نماینده سیلی خورده، به بمب خبری روز تبدیل شد و حواشی و واکنشهای بسیاری به دنبال داشت. اقدامی که از سوی نماینده مجلس تکذیب شد اما نیروی انتظامی اعلام کرد طبق مستندات موجود برخورد فیزیکی نماینده با سرباز محرز و سرباز راهور به وظیفه قانونی خود عمل کرده است.
در همان ساعات اول در حالی که هنوز حقیقت ماجرا مورد بررسی کامل قرار نگرفته از مسوولان نیروی محترم انتظامی تا رییس مجلس و مسوولان کمیسیون نظارت بر رفتار نمایندگان و بسیاری از چهرههای سیاسی موضعگیری کردهاند و همگی قول دادهاند که اگر تقصیر نماینده مجلس در این ماجرا روشن شود، در برخورد قانونی با او و دفاع از حقوق مامور وظیفهشناس درنگ نخواهد شد.
اما جریان اصلاحات و حامیان دولت که خصومت آنها با مجلس یازدهم به مرحله کینهورزی رسیده، مثل همیشه از فرصت نهایت سوءاستفاده را کردهاند و با کلیدواژه «دولت نظامی» به صید ماهی از آب گلآلود مشغول شوند.
در این میان، توئیت «عبدالله رمضانزاده»، عضو کلیدی حزب منحله مشارکت، سخنگوی دولت اصلاحات و محکوم فتنه ۸۸، همه رکوردهای فرصت طلبی را جابجا کرد.
گویی «فرصتطلبی» و «مصادره به مطلوب» به سان یک ماده اعتیادآور، ایشان را آلوده کرده و برای برآوردن اهداف سیاسی، به هیچ اصول و مبانی پایبند نیستند.
از این رو، برای افشای ماهیت این جریان ، لازم دیدیم تنها دو پرده از تاریخ نزدیک را مرور کنیم که بدون هیج شرح و تفسیری، ماهیات وجودی و محتویات فکری این جریان را نشان می دهد.
پرده اول: شهادت «مسیح بلوچستان»
در ۲۶ مهرماه سال ۸۸، سردار سرتیپ نورعلی شوشتری، از فرماندهان دلاور و خستگی ناپذیر دفاع مقدس، جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه و فرمانده قرارگاه عملیاتی جنوب شرق کشور، به شهادت رسید. شهید شوشتری در حالی که چند ماهی بود اقداماتی بسیار سازنده را برای ایجاد اتحاد میان شیعه و سنی و تبدیل جو امنیتی به فرهنگی صورت داده بود، در آن روز، در جلسهای با برخی از سران عشایر استان سیستان با هدف ایجاد همدلی و اتحاد، شرکت کرده بود که با حمله تروریستی گروه «جند الشیطان»، به همراه چند تن از همکاران و عشایر منطقه، به مقام رفیع شهادت نائل آمد. در این جنایت تروریستی، علاوه بر شهید شوشتری، ۷ تن از فرماندهان استانی و شهرستانی سپاه و در مجموع حدود ۵۰ تن به شهادت رسیدند.
زمان شهادت ایشان، در اوج فتنهآفرینیهای جریان اصلاحات و نفوذ در پوشش «جنبش سبز» در کشور صورت گرفت و بعد از انتشار خبر شهادت این دلاورمرد، حتی یک پیام تسلیت از سوی یک تن از رئوس جریان اصلاحات/فتنه، در محکومیت آن اقدام تروریستی منتشر نشد. بگذریم از این که «علیرضا نوری زاده»، عامل دیرپا و قدیمی آل سعود، که به گفته خود، در دوره اصلاحات از ازادتمندان سیدمحمد خاتمی بود و با محمدعلی ابطحی (دست راست خاتمی) مکاتبات صمیمانه داشت و بعدا رفیق عطاء الله مهاجرانی از کار درآمد، بعد از آن جنایت تروریستی، «عبدالمالک ریگی» جنایتکار را به عنوان رهبر «جنبش مقاومت مردمی ایران»!؟ روی خط برنامه خود در شبکه ماهوارهای کانال یک آورد و از او تجلیل کرد.
البته از اتاق فکر «جنبش سبز» در لندن (که به گفته سخنگوی آن، اردشیر امیرارجمند، برخی اعضای آن در داخل کشور بودند) [۱] صدایی در محکومیت این اقدام نوریزاده بیرون نیامد، چرا که نوریزاده در پشت پرده، به همراه محسن سازگارا و محسن مخملباف و چند تن دیگر، طراحان و اصطلاحا نظریهپردازان جنبش سبز مقیم لندن بودند.
علیرضا نوری زاده در جریان سفر سید محمد خاتمی به فرانسه در آبان ۷۸، بامحمدعلی ابطحی مسئول دفتر وی دیدار کرد. نامه نوری زاده در این باره چند ماه پس از آن فاش شد و هفته نامه "حریم" در تهران آن را به چاپ رساند. در این نامه، سید علیرضا نوری زاده با تشکرات غلیظ و با اظهار ارادت به "سید نازنین"، مراتب خدمت رسانی را این چنین یادآوری کرده بود:
"حضرت ابطحی عزیز، باسلام، دیدار کوتاه ولی پر از لطف حضرت عالی در پاریس همچنان منزل نشین یاد و خاطره من است و گفت و گوی پر از لطف با سید نازنینمان [خاتمی] جایی ویژه در دفتر ایام من یافته است… باری ضرورت داشت این چندخط را خدمت شما بفرستم. دکتر احسان نراقی به تهران آمده است. با توجه به نقش بسیار مهم و چشمگیر او در برگزاری جلسۀ یونسکو و آن زحمتها و دویدنها و سینه سپرکردنهایش و پیغامها و توصیه های به جایی که به من میداد و من به دوستان منتقل می کردم و در نهایت شما گیرنده اش بوده اید، تصور می کنم تقدیری از پیرمرد و گفت و گویی با او، تأثیر بسیاری در حال و روحیۀ او خواهد داشت. من تلفنش را در تهران برایتان می نویسم یا خود یا دیگری به استمالت و احوالپرسی و خوشامدی به او مأمور بفرمایید… باز هم از دیدار پاریس که غنیمتی برای دل و روح بود قدردانی می کنم. "
نوریزاده در ۶ اسفند ۸۸، در صدای آمریکا از قول عبدالمالک ریگی مدعی شد:
" این اواخر کار به جایی رسیده بود که ریگی به من گفت «جنبش سبز در من چنان تاثیری گذاشته که مایلم در شیوه مبارزه خود تجدید نظر کنم.»"[۲]
پرده دوم: عاشورای ۸۸
از ساعات اولیه روز جمعه ۶ دی ماه ۱۳۸۸ (روز عاشورا) در حالی که اکثر مردم تهران به عزاداری در مساجد و تکایا مشغول بودند، پیاده نظام فتنه متشکل از جمعی اراذل و اوباش ابتدا در خیابان آزادی تجمع کردند و سپس بهطرف میدان انقلاب، میدان ولی عصر و چهارراه کالج به راه افتادند.
این افراد آشوب طلب و قانون ستیز ضمن سردادن شعارهای بسیار تند از جمله «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، که دستور آن را وبسایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی صادر کرده بود؛ به اماکن دولتی، تاسیسات شهری، رهگذران دارای ظاهر شرعی و هر چیزی که بوی دین میداد، حمله میکردند.
شب قبل از عاشورای ۸۸، علیرضا نوری زاده در گفتگو با تلویزیون العربیه گفته بود که روز عاشورا شعارهای بسیار جدیدی خواهیم شنید و این بار ولایت فقیه هدف شعارها خواهد بود. همچنین گروهک منافقین هم در رسانههای خود، مردم ایران را به شورش عمومی و سردادن شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه فراخوانده بود.
اما فتنه گران در عاشورای ۸۸ برای حرمت شکنی از هیچ حرکتی چشم پوشی نکردند؛ در خیابان آزادی تعدادی از اراذل و فواحش به خدمت گرفته شده توسط فتنه گران، اتوبوس شرکت واحد حامل یک روحانی را متوقف و مقابل چشمان حیرت زده مردم عزادار، کشف حجاب کرده و اعمال منافی عفت انجام دادند.
فتنه گران در خیابان انقلاب، ماموران پلیس را محاصره و ضمن خلع سلاح، آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، همچنین تعدادی از آشوب طلبان اجیر شده از سوی فتنه گران در خیابان آزادی یک جوان رهگذر را که ظاهری مذهبی داشت محاصره کردند و پس از ضرب و شتم وی در اقدامی ناجوانمردانه و غیراخلاقی او را برهنه کردند.
صحنههای محاصره، خلع سلاح و برهنهسازی و ضرب و شتم به قصد کشت ماموران جان برکف نیروی انتظامی، در حوالی پل کالج، که روی دوربینهای موبایل فتنهگران ثبت شد، شاید زشتترین و غمناکترین یادگاری آن روز تلخ بود که عمق وطنفروشی طراحان، رهبران و مجریان فتنه را در ایجاد شکاف و وحدتشکنی در ملت ایران نشان می داد.
حال، وقتی به نمایش «غیرتنمایی» امثال رمضانزاده و همپالکیهای او در ماجرای مامور راهور و نماینده مجلس می نگریم، بوی «نفاق» به شدت مشام را می آزارد.
جا دارد سخنان شهید بصیر انقلاب اسلامی و دادستان انقلاب، اسدالله لاجوردی، را درباره «نفاق جدید» مرور کنیم، همو که در سال ۷۷ مظلومانه ترور شد و روزنامه دولتی ایران (به مدیریت فریدون وردینژاد، مشاور سیاسی کنونی رییس جمهور) از به کار بردن لفظ ترور برای آن جنایت و لفظ شهید برای آن بزرگوار امتناع کرد! شهید لاجوردی در بخشی از وصیتنامه روشنگرانه خود نوشت:
" خدایا تو شاهدی چندین بار با عناوین مختلف خطر منافقین انقلاب را (همانها که التقاط به گونه ی منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را گرفته و همانا ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان دستمال ابریشمی بسیار بزرگ به بزرگی مجمع الاضداد به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می کشند هم به سوگشان می نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی وسپس...برقرار می کنند، هم آنان را دستگیر می کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می کنند و از افشای ماهیت کثیف انان سخت بیمناک می شوند، هم در مبارزه علیه آنان (و در حقیقت برای جلب رضایت مسولین و نجات بنیادی آنان) خود را در صف منافق کشان می زنند و هم در حوزه های علمیه به فقه و فقاهت روی می آورند تا مسیر فقه را عوض کنند.) به مسئولین گوشزد کرده ام. گفته ام که خطر اینان به مراتب زیادتر از خطر منافقین خلق است، چرا که علاوه بر همه شیوه های منافقانه منافقین، سالوسانه در صف حزب اللهیان قرار گرفته، صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآورده اند به گونه ای که عملا عقل و اراده منفصل برخی تصمیم گیرندگان قرار گرفتند. "