شیخ احمد آذری قمی

مخالف‌خوانی‌های آذری قمی وی را در رده آقای منتظری و سروش قرار داد و در میان جریان انقلابی منفور شد و سخنانش به اعتراضاتی انجامید.

به گزارش مشرق، بیگدلی‌های قمی که در دوشاخه آذری (منسوبان حاج لطفعلی بیگ آذر) و عُذری (منسوبان به اسحاق بیگ برادر لطفعلی) تقسیم می‌شوند از ایلات مهاجر ممزوج شده با ایل شاملو هستند که پس از حمله افغان‌ها به قم کوچ کردند و بعدها در قم به مناصب مهمی رسیدند و املاک فراوانی به دست آوردند.

حسین‌ علی‌ هم از این تبار و از مردان‌ معروف‌ ومشهور قم‌ بود و در فضل‌ و ادب‌ سرشناس و همنشین‌ عالمان‌ بزرگی‌ همچون‌ مرحوم‌ صدر، مرحوم‌ حجت‌ کوه‌ کمره‌ای‌ و مرحوم‌ مرعشی نجفی‌. فرزندش احمد در ربیع الاول ۱۳۴۲ قمری برابر [مهر/آبان] ۱۳۰۲ خورشیدی در قم به دنیا آمد.

احمد در پنج‌ سالگی‌ به‌ مکتب‌ رفت‌ و در طول‌ دوران‌ دبستان‌ و دبیرستان‌، شاگرد اول بود.‌ درامتحانات‌ نهایی‌ سال‌ ۱۳۲۰‌ که‌ امام‌ موسی‌ صدر نیز در آن‌ شرکت‌ داشت‌، با معدل‌ بالای ۱۹ قبول‌ شد و بلافاصله به‌ مدرسه‌ فیضیه‌ رفت‌ و دو ساله‌، ادبیات‌، منطق‌، معالم‌، شرح‌ لمعه‌ و مقداری‌ از رسائل‌ را به‌ پایان‌ رساند. در تابستان‌ ۱۳۲۲ به‌ بروجرد رفت‌ و با فضلایی‌ همچون‌ شهید مرتضی‌ مطهری‌، در درس معالم‌ آیه‌الله بروجردی‌ شرکت‌ کرد و همزمان‌ حفظ‌ قرآن‌ کریم‌ را آغاز کرد.

در پاییز همان‌ سال‌، به‌ نجف‌ اشرف‌ مشرف‌ شد. رسائل‌ و مکاسب‌ را نزد آیات‌ آقا سید یحیی‌ یزدی‌، آقا میرزا هاشم‌ آملی‌ و حاج‌ میرزا حسن‌ یزدی‌ فرا گرفت‌. کفایه‌ را نزد آیه‌الله زنجانی‌ خواند و سپس‌ در درس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ آیه‌الله‌ خویی‌ حاضر شد. با گذشت دو سال‌ به‌ قصد دیدار والدین‌ و خویشان‌ به‌ ایران‌ آمد ولی با مشاهده‌ رونق‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌، با حضور آیه‌الله العظمی‌ بروجردی‌ از بازگشت‌ به‌ نجف‌ صرف‌ نظر کرد و در دروس‌ ایشان و آیه‌الله محقق‌ داماد شرکت‌ جست‌.

شیخ احمد بیگدلی آذری تدریس در حوزه را آغاز کرد و همزمان دست به قلم هم بود و کتاب‌ها و مقالات بسیاری نوشت‌. وی اهل مبارزه با طاغوت هم بود و در جریان مخالفت قمی‌ها با دفن رضاخان در قم مشارکت داشت و از ملی شدن صنعت نفت ایران هم حمایت کرد.

در تحصن طلاب در سال ۴۴ در منزل آیت الله گلپایگانی نقش داشت‌. بارها به زندان افتاد و سه سال هم تبعید بود. او از مؤسسان جامعه مدرسین به شمار می‌رفت و امضایش پای اعلامیه‌های این نهاد علمی سیاسی ماندگار است‌.

پس از انقلاب نیز مسئولیت‌های گوناگونی پذیرفت از جمله‌ دادستان‌ دادگاه های‌ انقلاب‌ تهران‌، نماینده‌ امام‌ برای‌ اجرای‌ حکم‌ عفو در استان‌ خوزستان، نمایندگی‌ مردم‌ قم‌ در دوره‌ دوم‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌، عضویت‌ در شورای‌ بازنگری‌ قانون‌ اساسی‌ و نمایندگی‌ مجلس‌ خبرگان‌ رهبری‌ در دوره‌ اول‌ و دوم‌ از استان‌ تهران‌.

وی همچنین مؤسس روزنامه رسالت بود که ارگان جناح راست به شمار می‌رفت‌. او صریح اللهجه بود، در مجلس به مخالفت با نخست وزیر وقت پرداخت و یکی از ۹۹ نماینده مخالف میرحسین موسوی بود. از این رو از سوی جناح چپ‌ به ضدیت با ولایت فقیه متهم شد. او نظر امام درباره ادامه نخست وزیری دوران جنگ را ارشادی دانسته بود و نه مولوی‌.

به نظر می‌رسد این رفتارهای حذفی باعث دلگیری شد چرا که در صحیفه امام متنی خطاب به وی وجود دارد که به این شرح است: «با سلام و دعا، من همیشه به شما علاقه‌مند بوده و هستم؛ و هرگز هم در ذهنم نیست‏‎ ‎‏که خدای ناکرده جنابعالی کاری برخلاف اسلام بنمایید. شما از چهره‌های فاضل و مبارز‏‎ ‎‏و دلسوخته انقلاب می‌باشید. شما با نوشتن مطالب و مقالات خوب در تلاشید تا مردم را‏‎ ‎‏به راه صحیح راهنمایی نمایید.‏ ‏‏من در مورد روزنامه رسالت و جامعه محترم مدرسین ـ ایّدهم الله تعالی ـ حرفی‏‎ ‎‏نمی‌توانم بزنم‌. هر طور خود و جامعه صلاح دانستید عمل کنید. اگر در این زمینه‌ها حرفی‏‎ ‎‏زده‌ام و یا چیزی نوشته‌ام، آن گونه که مصلحت تشخیص داده‌ام عمل کرده‌ام‌. خداوند‏‎ ‎‏جناب عالی را برای یاری اسلام و مسلمین حفظ فرماید. والسلام علیکم‌.‏ ۲۸ شهریور ۱۳۶۷ / ۷ صفر ۱۴۰۹‏‏».

البته گردآورندگان صحیفه امام برخلاف برخی موارد، هیچ توضیحی درباره اصل موضوع و نامه احتمالی آذری قمی ننوشته‌اند. شبیه همین نامه بلافاصله خطاب به شیخ علی اکبر ناطق نوری از تبار راستگرایان سیاست در صحیفه امام درج شده است‌.

باری! این کشمکش‌های جریان راست و چپ ادامه داشته تا این که لحظه جانگداز رحلت حضرت امام فرا می‌رسد و بحث انتخاب رهبر بعدی در محافل به ویژه در خبرگان رهبری مطرح می شود.

در خاطرات آن روزها این گونه روایت شده است: اولین سخنرانی که پشت تریبون می‌آید، آیت‌الله احمد آذری قمی است‌. اصل بحث ایشان آن است که با توجه به رحلت حضرت امام و با توجه به مفاد قانون اساسی سال ۵۸، بهترین کسی که می‌تواند جانشین ایشان شود، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی است‌. ایشان می‌فرمایند: « ‌.‌.‌. بنابراین در این برهه از زمان و شرایط حساس، ایشان مخصوصاً در این اعلامیه‌ای که امروز داده، مردم را دعوت کرده به همکاری با مسئولین و امضا کرده و روی این زمینه ما به ایشان پیشنهاد کردیم‌. ایشان گفت خب من که نمی‌توانم‌. فرق بین من و حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی خیلی تفاوت و فاصله است و من هم قدرتش را ندارم‌. ما گفتیم که شما به‌عنوان اینکه پشتوانه‌ای به‌اصطلاح باشید ‌.‌.‌. این مسئله را فقط به همین عنوان قبول کنید. ما چیزی که از شما می‌خواهیم، قبول کردن این مسئله است و تأیید و امضای وضع کنونی است‌.‌.‌. حالا پیشنهاد خود بنده این است که ایشان را به‌ عنوان رهبر انتخاب بکنیم، چون ‌.‌.‌. تقریباً تنها مرجعی است که الآن در ایران وجود دارد که می‌تواند رهبر بشود. بعد پیشنهاد من این است که حالا یا خبرگان یا خود ایشان ‌.‌.‌. جناب آقای خامنه‌ای، ریاست محترم جمهوری اسلامی، ‌.‌.‌. را به‌عنوان قائم‌مقام رهبری منصوب ‌.‌.‌. و معرفی بکنند.»

اما بلافاصله بعد از ایشان، آیت‌الله یوسف صانعی می‌آیند پشت تریبون‌.‌.‌. به‌این‌ترتیب آنچه آقای آذری قمی مطرح می‌کند، با مخالفت جدی مواجه می‌شود ‌.‌.‌. بعد تعدادی دیگر از خبرگان به ارائه نظرات موافق و مخالف خود در مورد لازم بودن یا نبودن شرط مرجعیت برای رهبری می‌پردازند تا نوبت می‌رسد به آیت‌الله ابراهیم امینی‌. ‌.‌.‌. ایشان می‌گوید بعد از اینکه حضرت امام آن نامه را نوشتند که شرط مرجعیت لازم نیست، ما خودمان در کمیسیون تصمیم گرفتیم که لفظ مرجعیت را به‌عنوان اولویت ذکر کنیم؛ ‌.‌.‌. من در خدمت حضرت آیت‌الله اردبیلی خدمت امام رسیدیم ‌.‌.‌. ایشان قدری تأمل کردند، فرمودند که اصلاً این را در قانون نیاورید. ‌.‌.‌. این بحث‌ها ادامه دارد تا آنجا که دیگر خبرگان ‌.‌.‌. به این نظر قطعی می‌رسند که این شرط برای رهبری لازم نیست و همان اجتهاد کفایت می‌کند. به‌این‌ترتیب ‌.‌.‌. موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری بعد از امام مورد بحث قرار می‌گیرد. ‌.‌.‌. در این زمینه هم تعدادی از خبرگان نظراتشان را مطرح می‌کنند ‌.‌.‌. آن‌ها که معتقد به رهبری شورایی هستند، ترکیب‌هایی را پیشنهاد می‌کنند که نقطه‌ مشترک تمام این ترکیب‌ها، آیت‌الله خامنه‌ای است‌. ‌.‌.‌. اتفاقاً آیت‌الله امینی موقعی که بحث شورایی و فردی بودن هم مطرح می‌شود ‌.‌.‌. خاطرنشان می‌سازد که کمیسیون بررسی مسائل مربوط به رهبری، شورایی بودن رهبری را رد کرده است ‌.‌.‌. به‌هرحال فردی بودن رهبری به رأی گذاشته می‌شود و جالب اینجاست که رأی می‌آورد! ‌.‌.‌. آیت‌الله خامنه‌ای به فردی بودن رهبری رأی نمی‌دهند. ‌.‌.‌. صحبت آقای هاشمی که تمام می‌شود، آیت‌الله خامنه‌ای با یک جد و جهدی بلند می‌شوند و به‌سمت تریبون می‌روند تا مخالفت خود را با این مسئله عنوان کنند. ‌.‌.‌. بعد از این ماجراست که دیگران شروع می‌کنند به استدلال و احتجاج با ایشان ‌.‌.‌. در این حال، آیت‌الله خامنه‌ای که خودش را واقعاً تحت فشار خبرگان رهبری می‌بیند ‌.‌.‌. اشاره می‌کنند به آقای آذری قمی و می‌گویند همین آقای آذری که اسم بنده را اول‌بار آوردند در این جلسه، بنده اگر حکم بکنم، ایشان قبول خواهند کرد؟ توجه داشته باشید که آیت‌الله آذری قمی یک فرد بسیار صریح‌اللهجه بود و فردی بود که خودش را مجتهد برجسته‌ای می‌دانست و حتی بعضی‌جاها اگر حضرت امام هم نظر فقهی می‌دادند، ایشان نظر فقهی خودش را داشت‌. به‌هرحال آدمی بود که از صراحت لهجه و استقلال رأی خیلی بالایی برخوردار بود. ... آقای آذری قمی بلافاصله پاسخ می‌دهند: «من اعتقادم این است که همان‌طور که امام در آن نامه تصریح کرده‌اند، هرکس را خبرگان انتخاب کنند، حالا به‌عنوان مجتهد باشد، به‌عنوان عدول‌المؤمنین باشد، حتی بالاتر برود، هم ولایت مطلقه دارد، عقیده‌ من این است و هم اطاعتش واجب است‌.‌ ‌.‌.‌. بعد از اینکه آیت‌الله آذری قمی آن پاسخ را به آقا می‌دهد، آقای امامی کاشانی شروع به احتجاج با آیت‌الله خامنه‌ای می‌کند و خلاصه ایشان می‌بینند اصرارشان بر عدم پذیرش رهبری فایده‌ای ندارد. مجلس خبرگان به‌صورت یکپارچه‌ای نظرش روی ایشان است و دیگر احساس می‌کنند که این یک واجب تعینی است بر ایشان و بنابراین دیگر می‌روند می‌نشینند و منتظر رأی‌گیری می‌شوند. جالب این است که هنگام ترک جایگاه، بازهم برای آخرین‌بار با گفتن اینکه «به‌هرحال من مخالفم»، با انتخاب خود به‌عنوان رهبر مخالفت می‌کنند»‌. (گفت‌وگو با آقای مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، بر اساس فیلم کامل جلسه خبرگان)

اما شخصیت خاص آقای آذری قمی به همین منوال باقی نماند. آقای انبارلویی از اعضای نشریه رسالت در این باره می‌گوید:‌ « آقای خامنه‌ای جلساتی را روزهای چهارشنبه در بیت داشت که در این جلسات فقهای بزرگ از جمله فقهای شورای نگهبان شرکت می‌کردند. از آقای آذری قمی هم دعوت کرده بود که بیاید و در آنجا بحث‌های عمیق فقهی را مطرح کند. اما ایشان نرفت‌. از سویی امام که رحلت کرد ایشان گفت آقای خامنه‌ای هم رهبر است و هم فقیه است ولی با مرجعیت آقا مخالفت می‌کرد. حتی می‌گفت ایشان نباید به استفتاها پاسخ دهد!

ی/شیخ احمد آذری قمی؛ از راست‌نشینی تا چپ‌گرایی

آقای راستی کاشانی که رفیق آقای آذری بود به ایشان می‌گفت مگر شما ایشان را به عنوان فقیه قبول ندارید خب وقتی شخصی فقیه است چطور می‌تواند به استفتاها و سوالاتی که از او می‌شود پاسخ ندهد؟ وقتی هم این سوالات به حد معینی می‌رسد این فقیه دیگر مرجع تقلید به حساب می‌آید. یعنی کسی که مثلا دوهزار سوال فقهی از او پرسیده شده و به آنها پاسخ داده است پس حتما عده‌ای می‌خواهند از او تقلید کنند و دیگر این فرد مرجع تقلید است‌. آقای خامنه‌ای هم از روز اول که نگفت من مرجع هستم‌. اما فقاهتش را همه علما از جمله آقای آذری قمی تایید می‌کرد.

آقای آذری قمی هم بعد از امام و مراجعی چون آیت الله مرعشی و گلپایگانی ادعای مرجعیت داشت‌. حتی به خود من می‌گفت وقتی اسم مرا در رسالت می‌نویسی بنویس آیت الله العظمی! من هم گفتم نمی‌نویسم. اصلاً اختلاف من با ایشان به عنوان فردی که اخبار مربوط به ایشان را ویرایش می‌کرد این بود که عظمی را به لقب ایشان اضافه نکردم‌. گفتم ما به آقای خامنه‌ای هم عظمی نمی‌گوییم و به همه مراجع آیت الله می‌گوییم‌. اگر بخواهیم به فقیهی عظمی بگوییم یعنی اینکه این آدم از همه دیگر مراجع برتر است‌.

بعد که به تدریج همه فقها یکی پس از دیگری رحلت کردند ایشان ماند و آقای شبیری زنجانی‌. آقای آذری می‌گفت آقای شبیری از نظر فقهی از من اعلم است اما از نظر سیاسی به ایشان "ان قلت" داشت و می گفت پس من اعلم هستم! او رفت و در کهک اطراف قم برای خودش امام جمعه شد و خطبه خواند. خطبه هایش را هم هر هفته برای من می‌فرستاد و من هم آن را در رسالت چاپ می‌کردم‌. ولی خوب آقای آذری قمی در حد مرجعیت نبود. علاوه بر آقای شبیری زنجانی، آقای مکارم شیرازی و نوری همدانی هم بودند.

جامعه مدرسین هم بیانیه‌ای صادر کرد که مردم شما می‌توانید از این هفت نفر تقلید کنید که یکی از آنها آقای خامنه‌ای بود. آقای آذری قمی اختلافش از اینجا با ما و جامعه مدرسین شروع شد که آقای خامنه‌ای مرجع نیست‌.

آقای راستی می‌گفت اگر تو این ادعا را داری من شهادت می‌دهم که فهم فقهی آقای خامنه‌ای اگر از مراجع فعلی بیشتر نباشد کمتر هم نیست‌. اگر می‌گویی نه؛ بیا به جلسه فقهی چهارشنبه‌های ایشان برویم تا سطح علمی آقای خامنه‌ای روشن شود. ولی آقای آذری قمی گفت من به آنجا نمی‌آیم‌. یکی دو مساله دیگر هم پیش آمد و آقای آذری قمی به مخالفت و معاندت با آقای خامنه‌ای برخاست‌.

خانه ایشان کنار خانه آقای منتظری بود. آن موقع که بحث آقای منتظری خیلی بالا گرفت ایشان از آقای منتظری دفاع می‌کرد. بعد هم شنیدیم که احمدآقا پسر آقای منتظری با ایشان خیلی مراوده داشت‌. دیگر آن دیدگاه‌های رادیکال آقای آذری قمی که با ما همگرایی داشت شیفت شده بود طرف آقای منتظری‌. به این دلیل آمد بیرون»‌.

در واقع یکی از انتقادهای شیخ احمد بیگدلی آذری، به روش‌های حاکمیتی دولت وقت آقای هاشمی رفسنجانی بود به ویژه در حوزه اقتصاد. این انتقادات در آن زمان در قالب نامه‌هایی به رئیس جمهور به صورت شبنامه میان طلاب حوزه علمیه دست به دست می‌شد چون کسی جرأت انتشار رسمی آن را نداشت‌. نامه‌هایی که هرگز پاسخ مناسب و آرام کننده‌ای دریافت نکرد. اما یکی از مقالات وی در نقد بانک مرکزی و اقتصاد ربوی با عنوان نامه سرگشاده خطاب به آقای عادلی رئیس وقت بانک مرکزی در مجله نور علم منتشر شد.

مخالف‌خوانی‌های آذری قمی وی را در رده شیخ منتظری و سروش قرار داد و در میان جریان انقلابی منفور شد و سخنانش به اعتراضاتی انجامید و از بیت وی تصاویر تبلیغاتی چاپ شده با عنوان مرجعیتی پیدا شد.

هاشمی رفسنجانی در خاطرات روزنوشت خود به تاریخ ۶ آذر ۱۳۷۶ می‌نویسد: « نامه آقای آذری [قمی] به رهبری و اعلان‌آمادگی برای محاکمه، به شرط اینکه قاضی از مراجع قم باشد و اخبار دادگاه و دفاع پخش شود و به شکایات متقابل او به خاطر تعرض به دفترش و خسارت‌های ناشی از آن هم رسیدگی شود، مورد توجه است‌. رونوشت برای دبیرکل سازمان ملل هم ارسال کرده که این نشانه آن است که قصد ادامه مخالفت دارد. رسانه‌های بیگانه هم با وسعت به اختلاف دامن می‌زنند»‌.

حجت الاسلام والمسلمین علی ذوعلم رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به بهانه نقد کتاب «ابتذال مرجعیت» نوشته محسن کدیور می‌گوید: «مواضع متزلزل و متغیر آقای آذری قمی در بین حوزویان زبانزد است‌. ایشان در مورد امام هم مواضع بسیار تندی هم در حمایت و هم در مخالفت داشت‌. در مورد مقام معظم رهبری هم در دفاع از ایشان در تاریخ ۱۴ خرداد ۶۸ در مجلس خبرگان از رهبری به شدت دفاع می‌کند و بعد از آن در مقالاتی حتی مطرح کرده و عنوان می‌کند که آنچه مقام رهبری بگوید حکم نافذ برای جامعه اسلامی است، حتی اگر این حکم مخالف حکم امام باشد و روی این بسیار اصرار داشت که مقام رهبری از چنین صلاحیتی برخوردار است حالا اگر ایشان بعد از چند صباحی به دلایلی به حق یا ناحق مواضعش تغییر پیدا کرده حداقل این است که نه به آن مواضع می‌شود استناد کرد نه به این مواضع ‌.‌.‌. ما در قانون اساسی که مورد تأیید همه مراجع وقت بوده است فرآیند مشخصی برای بررسی صلاحیت رهبری تعریف کرده ایم و داریم‌. این فرایند کاملا معلوم است‌. آقای آذری قمی به عنوان یک نفر از خبرگان رهبری نظر خودش را دارد و این چیزی را تأیید یا رد نمی‌کند و قطعا اگر نظر نادرست کسی بخواهد فضای جامعه را تحریک کند، باید دستگاه‌های مربوط برخورد کنند و چنانچه برخورد نکنند باید مواخذه شوند. واقعاً اگر هدف ما ارتقای عزتمندی و اصلاح امور است نباید به خودمان حق دهیم که اعتبار نظام را به خاطر نظر یک نفر به خطر بیندازیم البته در یک نظام مردم سالار انتقاد و نظرات مخالف هم مجاز است اما انتقادی که با یک نظر معقول مطرح شود و به قول خود نویسنده مصلحت قوی تر در برابر آن وجود نداشته باشد که البته ما باید به این مصالح توجه داشته باشیم».

فضل الله صلواتی از یاران قدیمی آذری قمی می‌گوید:‌ « بعد از انقلاب روابط ما کمتر شده بود و بیشتر زمانی که برای سخنرانی به اصفهان می‌آمدند در جلسات با هم بودیم و ایشان در مورد قانون اساسی و سخنان امام صحبت می‌کردند و بعد هم که از برخی مسئولین دلگیر شدند و به برخی سیاست‌ها انتقاد داشتند ..‌. بطور کلی انتقادشان در مورد ولایت فقیه و نظارت استصوابی بود. در واقع آیت الله آذری به شدت منتقد بودند که شورای نگهبان در کارهای اجرایی دخالت داشته باشند و اساسا نظارت استصوابی را نمی‌پذیرفتند. به عبارت دیگر ایشان می‌گفتند که شورای نگهبان باید نظارت محدودی داشته باشد، نه اینکه در امور اجرایی و انتخابات دخالت کند و نمایندگان را رد صلاحیت کند. تمام انتقادات تند خود را بصورت مقاله هم می‌نوشتند که البته مقالات ایشان را خیلی نشر نمی‌دادند و من در هفته نامه نوید اصفهان مقالات انتقادی ایشان را درج می‌کردم‌...

آیت الله آذری در ابتدا همسوی نظام بودند و بعدها کاملا منتقد شدند و بعد از انتقاداتشان بود که روزنامه را از ایشان گرفتند و امتیاز آن را به دیگری دادند. اختلافات ایشان با جامعه مدرسین در مجموع بخاطر همین مواضع انتقادی ایشان بود، چراکه آیت الله آذری معتقد بودند که ولایت فقیه نباید خیلی توسعه یابد و اختیارات زیاد داشته باشد و می‌گفتند اختیارات ولایت فقیه باید محدود باشد.‌.‌.‌.‌. آیت الله آذری قمی هم خودشان نزدیک مرجعیت و از صاحبنظران در مسائل اسلامی، مجتهد و در مسائل کلی صاحب فتوای بودند. تا آنجایی هم که با ایشان مراوده داشتم در تمام مسائل دخالت داشتند، اما بحث بر سر حاکمیت و قدرت بود. البته در قانون اساسی اولیه از شرایط رهبری این بود که باید از مراجع باشند که در تجدیدنظر تغییر یافت‌.‌.‌.‌.البته اصل ولایت فقیه را قبول داشتند و موافق این مسئله بودند، اما بعد نظر دادند که اصل ولایت فقیه برای نظارت قوانین و مقررات کشور است تا بر سه قوه نظارت داشته باشد و نقش ارشادی برای آن قائل بودند .‌.‌. ایشان بسیار با مواضع آیت الله منتظری نزدیک شده بودند و سعی می‌کردند با مواضع ایشان تطبیق داشته باشند ‌.‌.‌. انتقاداتشان را می‌گفتند اما به علت اینکه اجازه انتشار این انتقادات را نداشتند مردم زیاد در جریان محور انتقادات قرار نمی‌گرفتند. در هر حال حصر باعث نشد که تغییری در مواضع و صحبت‌هایشان ایجاد شود»‌.

آقای انبارلویی در مورد سرنوشت روزنامه رسالت و آقای آذری قمی می‌گوید: «آقای راستی گفت الان که ما دیگر در رسالت نیستیم، صاحب امتیازی معنا ندارد همین مدیر مسوول کفایت می‌کند و مدیر مسوولی را به آقای نبوی بدهیم‌. ‌.‌.‌.‌ آقای آذری قمی ‌.‌.‌. هم برای درمان می‌خواست به آلمان برود.‌.‌. گفت من هیچ ادعایی ندارم‌. از صاحب امتیازی کنار رفت‌. خودش هم آمد یک مصاحبه کرد. مصاحبه را هم در صفحه اول چاپ کردیم که فردا حرف و حدیثی در آن نباشد. ما اعضای هیات امنا در اساسنامه نوشتیم چون ما از روز ابتدا هدفمان از تاسیس رسالت دفاع از کیان اسلام و ولایت فقیه بوده است بعد از فوتمان این اموال برسد به ولی فقیه تا به تشخیص ایشان تعیین تکلیف شود. پزشکان هم گفتند سرطان ایشان قابل معالجه است به شرطی که از امور استرس‌زا مثل سیاست دوری کند. اما ایشان هم دنبال مسائل سیاسی بود و اصلا نمی‌توانست دخالت نکند.‌.‌. لذا وقتی ایشان از آلمان برگشت از نظر روحی به هم ریخت‌. زود عصبانی می‌شد زود قضاوت می‌کرد. ایشان خیلی مسئله داشت؛ قرار شد ‌.‌.‌. فقط من و آقای راستی برویم منزل ایشان و یکی یکی برای ایشان توضیح دهیم چون ایشان تهران نمی‌آمد. به قم رفتیم‌. آقای راستی توضیح هم می‌داد و استدلال فقهی هم می‌کرد ایشان قبول نمی‌کرد. یعنی ایشان به هم ریخته بود. لذا جدایی ما از ایشان قبل از فوتش هم به خاطر این قضایا بود.» 

سرانجام شیخ احمد بیگدلی آذری قمی ۱۱ بهمن ۱۳۷۷ به دلیل بیماری سرطان در بیمارستان خاتم‌الانبیاء (ص) تهران درگذشت و در صحن حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.

منبع: رسا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس