سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
دولتیکه آنچه را منتقدان میبینند نادیده میگیرد!
عباس شمسعلی در روزنامه کیهان نوشت:
طی ۱۴ ماهی که از ورود کرونا به کشور میگذرد این اولینبار نیست که این ویروس سرکش و آمار فوتیها و میزان شیوع آن دچار فراز و فرود میشوند. تاکنون چندبار دیگر شاهد تکرار چرخه کاهش پس از رعایت پروتکلها و اتخاذ تصمیمات صحیح و افزایش پس از بیتوجهی به شیوهنامهها بودهایم. اما خیز فعلی کرونا در کشورمان یک تفاوت ویژه با دفعات قبل دارد و آن اینکه در کنار برخی کمتوجهیها و بیاحتیاطیهای بخشی از مردم در ایام نوروز، یکی از مهمترین علل شعلهور شدن دوباره آتش کرونا، بیتوجهی مسئولان تصمیمگیر در ستاد ملی کرونا با محوریت دولت و البته شخص رئیسجمهور به هشدارهای مکرر کارشناسان، رسانهها و البته وزارت بهداشت درخصوص تأثیرات خطرناک سفرهای نوروزی در افزایش شیوع کرونا میباشد. هر چند برخی مسئولان دولتی تلاش زیادی برای فرار از پاسخگویی و توجیه درخصوص تأثیر این بیتوجهی و جدی نگرفتن هشدار کارشناسان در مورد پیشبینی اثرات سفرهای نوروزی در ایجاد موج جدید کرونا دارند، اما بسیاری از کارشناسان و منتقدان علت مهم و متهم اصلی افزایش تعداد شهرهای قرمز از ۹ مورد در روزهای پایانی اسفندماه به ۳۰۱ مورد فعلی و افزایش شهرهای نارنجی از ۳۱ مورد به ۹۵ مورد امروز و رسیدن آمار مرگ هموطنان از روزانه کمتر از ۱۰۰ نفر در پایان سال قبل به ۴۰۰ نفر در شرایط کنونی با احتمال افزایش بیشتر در روزهای آینده و همچنین تعطیلی اجباری اصناف و کسبه و خسارت سنگین به آنها پس از فرصتسوزی کنترل کرونا در تعطیلات دوهفتهای را همین بیتوجهی دولت و ستاد کرونا به هشدارها میدانند. یعنی میشد با کمیتدبیر از این شرایط جلوگیری کرد.
اما این موضوع تنها نمونه خسارتهای بیتوجهی دولت به کارشناسان و منتقدان نیست، متأسفانه این رویه طی ۸ سال اخیر یکی از ویژگیهای دولت جناب روحانی بوده است و موارد زیادی از بیتوجهیهای این دولت بهنظرات کارشناسان و هشدار منتقدان در موضوعات مختلف را میتوان برشمرد.
شاید مهمترین مثال همان موضوع مذاکرات هستهای منجر به برجام باشد. دولت کنونی که با ادعای فهمیدن زبان دنیا! و بازگشت عزت! و رفع تحریمها شروع به کار کرد از همان ابتدا بیش از توجه به ظرفیتهای فراوان داخلی، نگاه خود برای رفع مشکلات را معطوف به خارج از مرزها و وابسته به مذاکرات کرد. در این میان مشاهده ولع دولت برای رسیدن به توافق به هر قیمت و اشتیاق به اثبات توانمندی خود در مذاکره و غفلت از غیرقابل اعتماد بودن، خباثت، بیتعهدی و دغلکاریهای بارها اثبات شده طرفهای مقابل، باعث شد که بسیاری از کارشناسان و رسانهها به اعلام نظرات و هشدارهای دلسوزانه و نقدهای کارگشا بپردازند تا با هوشیاری دولت، از تحمیل خسارت به کشور جلوگیری شود اما متأسفانه نه تنها به این هشدارها و نظرات کارشناسی توجه نشد بلکه بانیان فتحالفتوح برجام از شرمندگی منتقدان درآمده و از جمله جناب رئیسجمهور به مناسبتهای مختلف مشغول بهروزرسانی لیست القاب عجیبی بود که نثار منتقدان و کارشناسانی که دلسوزانه نقد و نظر خود را در این خصوص بیان داشته بودند میکرد، از بزدل و ترسو گرفته تا کمسواد و حسود، از کاسب تحریم و بیشناسنامه تا مستضعف فکری و متوهم، از حواله دادن منتقدان به جهنم تا هوچیباز و کودک خواندن آنها و... القاب و توهینهایی بود که جناب رئیسجمهور همزمان با تقدیم دهها سکه و نشان لیاقت به فاتحان برجام نثار منتقدان میکرد! نتیجه آنکه امروز در واپسین ماههای عمر دولت، هنوز مذاکرات بیحاصل ادامه دارد و آبی از برجام برای مردم گرم نشد تا درستی نظرات کارشناسان و منتقدان و خطای دولت در بیتوجهی به این نظرات بیش از پیش نمایان شود. البته با این تفاوت که کشورمان قبل از برجام تحریم بود اما توانمندی قابل توجهی در حوزه هستهای کسب کرده بود اما پس از برجام باز هم تحریم ماند اما بخش زیادی از فعالیتهای هستهای تعطیل و اندوختههای ارزشمند این حوزه از دست رفت و در سایه غفلت دولت از اقتصاد و توانمندیهای داخلی، گرانی و تورم عجیب و کاهش شدید ارزش پول ملی نیز در کارنامه دولت ثبت شد.
از دیگر مصادیق عیان و زنده بیتوجهی دولت به هشدارهای کارشناسان و منتقدان، شرایط این روزهای بورس است. با وجود اهمیت ورود سرمایههای مردمی به بخش تولید و تامین سرمایه مورد نیاز شرکتها و کارخانهها با پشتوانه نقدینگی موجود در جامعه از طریق بورس، اما نحوه سوق دادن بیملاحظه مردم به بورس و افزایش کاذب سطح توقع آنها از سرمایهگذاری در بازار سرمایه که دولت نیز به آن دامن میزد، بسیاری از اقتصاددانان و کارشناسان بورس و رسانهها را بر آن داشت تا نسبت به عواقب این دمیدن غیرمنطقی و عجیب به تنور بازار بورس هشدار دهند، اما باز هم دولت کمترین توجهی به این نظرات و هشدارها نکرد و اکنون نارضایتی بسیاری از کسانی که با سراب سود هنگفت و سریعالوصول وارد بورس شده اما روزبهروز بیشتر ضرر میکنند را شاهد هستیم.
مسئله کلیدی مسکن و نادیده گرفتن هشدارهای کارشناسان و منتقدان درخصوص خطرات کمتوجهی دولت به این بخش از حیاتیترین نیازهای مردم از دیگر نمونههای غفلت دولت آقای روحانی از نظرات کارشناسی است. نتیجه این موضوع افزایش چند برابری قیمت مسکن و ناتوانی بسیاری از کسانی که امیدوار به تهیه مسکن با پسانداز و وام بودند در رسیدن به این مهم و رشد سرسامآور اجارهبها و متأسفانه فشار شدید به مستأجران است. قطعاً اندکی استفاده از نظرات کارشناسان و توجه جدی به این حوزه و برنامهریزی برای تعادل عرضه و تقاضا مانع شرایط امروزی میشد. متأسفانه در دولت تدبیر نه تنها در موارد زیادی نسبت بهنظرات کارشناسان کمتوجهی شده است، در برخی موارد با نوعی شاید لجبازی!، کارهای کارشناسی شده قبلی که درخصوص آنها در بین اهل فن اتفاق نظر وجود داشت نیز کنار گذاشته شد. نمونه مهم از این دست اقدامات، کنار گذاشتن کارت بنزین و لغو سهمیهبندی است که علاوه بر آثار اقتصادی و ملی از جمله صرفهجویی کلان در بنزین مصرفی و یارانه آن و همچنین کاهش وابستگی به واردات، در بین مردم نیز جا افتاده و پذیرفته شده بود. با وجود انتقاد کارشناسان به لغو این طرح، دوباره دولت پس از چند سال با افزایش مصرف بیرویه، کارت بنزین را احیا و سهمیهبندی را اجرا کرد که متأسفانه نحوه اعلام و حواشی افزایش یک باره قیمت به جای شیب ملایم چندساله تبعات و خسارات اجتماعی زیادی نیز به کشور تحمیل کرد.
موارد دیگری همچون سیاستهای ارزی دولت یا کم توجهی به فرصتهای اقتصادی داخلی و ظرفیتهای فراوان تجارت با کشورهای همسایه و منطقه به جای چشم دوختن به دست غربیها برای گرهگشایی، نحوه مدیریت و در واقع سوءمدیریت فضای مجازی و زدن برچسب طرفدار محدودیت و فیلتر به منتقدان این حوزه و برخی موارد دیگر هم از مصادیق بیتوجهی دولت به نقد سازنده و نظرات کارشناسان است که آثار این بیتوجهیها گریبان مردم را گرفته است. اگر نتیجه این بیتوجهیها در زندگی مردم را همچون آمار روزانه کرونا اعلام میکردند معلوم میشد که تصمیمات غیرکارشناسی و بیتوجهی به نقدهای دلسوزانه تا چه حد زیان به کشور و مردم تحمیل کرده است.
البته شاید گفته شود که هر دولتی برنامه و روشهایی دارد که به آنها اعتقاد داشته و ممکن است این برنامهها با نظرات کارشناسان همراه نباشد، پذیرش و درک سیاستهای اختصاصی دولتها امری قابل قبول است و موارد اشاره شده نیز به معنی اینکه تمام کارهای دولت غیرکارشناسی بوده نیست، اما مشکل اینجاست که دولت وقتی خود را از نقدهای سازنده و نظرات کارشناسی با پشتوانه تحلیل و راهکارهای عملی محروم کند در واقع از یک سرمایه عظیم محروم شده است. در بسیاری از کشورها دولتها اهمیت زیادی به اتاقهای فکر و حلقههای مشاوره متصل به کانونهای علمی و تحقیقاتی و دانشگاههای معتبر میدهند و به پستهای مهم مشاوره نه به چشم کادویی برای رفقا و نزدیکان بلکه بهعنوان یک بازوی پیش برنده نگاه میکنند. اما در سالهای اخیر، به غیر از اندک جلسات تشریفاتی کمتر شاهد جلسات و نشست و برخاستهای متعدد و منظم و ادامهدار رئیسجمهور با کارشناسان و دانشگاهیان برای بهرهمندی تخصصی از نظرات و راهکارهای آنها بودهایم و البته این موضوع از دولتی که حتی وزرا نیز به سختی فرصت جلسه و تعامل رودررو و آسان با رئیس خود را پیدا میکنند چیز عجیبی نیست.
آیا در کشوری با این همه سرمایه عظیم استاد و کارشناس و فارغالتحصیل خوشفکر و خلاق دانشگاهی و حوزوی در موضوعات مختلف، بیتوجهی به این پشتوانه ارزشمند اسراف و ناشکری نیست و آیا دلسردی جامعه علمی را در پی نخواهد داشت؟ نباید فراموش کرد که در فرهنگ دینی ما امر به مشورت و استقبال از شنیدن عیوب و تلاش برای رفع آنها مورد تأکید قرار دارد و بهترین دوست کسی معرفی شده است که عیب انسان را دلسوزانه و به نیت اصلاح به وی بیان کند اما متأسفانه در این سالها بهای مناسبی به این موضوع از سوی دولت و شخص رئیسجمهور داده نشده است و بسیاری از کسانی که تاکنون با الفاظ عجیب و غریب از سوی رئیسجمهور مورد نوازش قرار گرفتهاند جرمی جز هشدار یا ارائه نظر کارشناسانه و یا انتقادی کارگشا و دلسوزانه نداشتهاند. تبدیل انتقاد به یک تابو و در برخی موارد همنوا دانستن منتقدان با دشمن در دولت کنونی و نواختن منتقدان با الفاظ و نیش و کنایه در حالی است که رهبر انقلاب که همواره بر لزوم توجه بهنظرات کارشناسی تأکید دارند، در شانزدهم مرداد سال ۹۱ در دیدار با دانشجویان درخصوص سؤال یکی از دانشجویان مبنی بر اینکه «آیا انتقاد کردن به معنای تکمیل کردن پازل دشمن است» تأکید کردند: «من به هیچ وجه اعتقادی به انتقاد نکردن ندارم بلکه همواره اصرار دارم، جریان دانشجویی موضع انتقادی خود را حفظ کند، اما در بیان انتقادها باید به این نکته توجه شود که طرح آن بهگونهای باشد که مقصود دشمن را برآورده نکند.»
نکته پایانی اینکه با توجه به نزدیکی انتخابات ریاستجمهوری میتوان در بررسی کارنامه کاندیداها میزان توجه آنها بهنظرات کارشناسی و نقدپذیری آنها در مسئولیتهای قبلی را مورد توجه قرار داد چرا که عرصه مدیریت اجرایی کشور نیازمند مدیرانی است که خود، دولت، مردم و کشور را از سرمایه ارزشمند نقدهای سازنده و دلسوزانه و نظرات و طرحهای مفید کارشناسان محروم نکنند.
همه در مقابله با کرونا مسئولیم
نعمتالله فاضلی در روزنامه ایران نوشت:
پیک چهارم بحران کرونا جامعه ایران را سیاه کرده است. اکنون مهــمترین پرســـش در برابـــر همـــه این است که چه رویارویی باید با این موقعیت داشــــت؟ مهمترین کار اکنون این است که تجربههای مؤثر از ابتدای این بحران تاکنون را برای این رویارویی استفاده کنیم. از اواخر بهمن سال ۹۸ تا این لحظه مجموعه وسیعی از گفتوگوها در رسانهها، شبکههای اجتماعی و فضاهای مختلف در زمینه کرونا شکل گرفته و کتابها و مقالات پرشماری در علوم و دانشهای گوناگون در این زمینه منتشر شد. این تجربهها را میشود در چند گزاره به منزله درسهای واقعی کرونا برای نظام حکمرانی و شهروندان در نظر گرفت.
این درسها اموری ساده و بدیهی هستند. متأسفانه تداوم بحران و خسارتهای گسترده آن ما را مجبور میکند این امور بدیهی، عقلی و کاملاً روشن را به خودمان یادآوری کنیم. اگر بحران برای مدت طولانی ادامه یابد ما همچنان نیازمند یادآوریهای مکرر این بدیهیات خواهیم بود.
۱- در فرایند مدیریت بحران ناشی از شیوع کرونا، نظام حکمرانی این بحران را سیاسی نبیند و تصمیمگیری و اجرای آنها را صرفاً و صرفاً به نظامهای تخصصی دانش هم در حوزه پزشکی و هم در حوزه علوم انسانی و اجتماعی بسپارد. کشورهایی در مدیریت این بحران موفقتر بودهاند که اصل صلاحیت تخصصی دانش در این زمینه را رعایت کردهاند.
۲- شرط بنیادی اجرای هرگونه برنامههای مدیریتی در موقعیت بحران وجود اعتماد اجتماعی و جمعی بالا میان نظام حکمرانی و مردم و شهروندان است. کمبود یا فقدان شفافیت و پاسخگویی در جنبههای گوناگون این بحران موجب کاهش اعتماد شهروندان به اطلاعات و گفتوگوهای نظام حکمرانی با مردم میشود. نتیجه این امر کاهش مشارکت و درگیری جدی مردم در مدیریت بحران را در پی دارد.
۳- مدیریت این بحران نیازمند نظام تولید و توزیع اطلاعات، دانش فنی، فرهنگی و اقتصادی مناسب، ضروری و اثرگذار در سطوح گوناگون از رسانهها و شبکههای اجتماعی تا مراکز علمی و فرهنگی است. در تجربهای که تاکنون از این بحران داشتیم چنین نظام دانش کارآمدی را ایجاد نکردیم. اما اکنون باید برای ارتباطات بحران چارهای فوری اندیشید. به یاد داشته باشیم که بحران کرونا به همان اندازه که بحران پزشکی است، بحران ارتباطی نیز هست.
۴- تجربه نشان داد بدون مشارکت مؤثر و گسترده همه شهروندان نمیتوان از این بحران بیرون آمد. از اینرو شهروندان و مردم اکنون در موقعیت بحرانی هستند و همه ما باید نسبت به آن مسئولیتپذیر باشیم و خود را پاسخگو و فعال بدانیم. وقتی شعلههای آتش زبانه میکشد، ضروریترین اقدام خاموش کردن آتش است. اکنون آتش کرونا به جان مردم افتاده و همه گروهها و افراد باید بیش از هر لحظه دیگری با هوشیاری و حساسیت جدیتر به مسئولیت خود توجه کنند.
با سرزنش کردن نظام بهداشت و درمان و همچنین نظام حکمرانی کشور اگرچه میتوانیم نقش ناقد را ایفا کنیم و این از حقوق ماست، اما به خاطر داشته باشیم ایفای نقش ناقد به معنای ایفای مسئولیت شهروندی در موقعیت دشوار کنونی نیست. هرچند همه سازمانها و نهادهای مسئول باید پاسخگوی بروز وضع کنونی باشند، اما ما شهروندان هم باید پاسخگوی وضعیت و موقعیت محلی، خانوادگی و محیطی خود باشیم. وقتی میهمانیها، دورهمیها، جشنها و رفتوآمدهای اطراف ما محدود نشده است یا ما برای کنترل و مدیریت آنها احساس مسئولیت نمیکنیم هریک از ما در بروز بحران و فاجعهای که جامعه را درگیر کرده، مسئول و پاسخگو هستیم.
تجربه نشان داد دانشجویان، دانشآموختگان، دانشگاهیان و گروههای فرهنگی و هنری میتوانند نقش کاملاً مؤثری در مدیریت این بحران ایفا کنند، زیرا این گروه از شرایط موجود آگاهی بیشتری دارند و همچنین بسیاری از آنها از امکانات رسانهای و تواناییهای ارتباطی چشمگیری برخوردارند. از این رو ضروری است که یکبار دیگر مانند موج اول بحران این گروهها مسئولیت خود را به یاد آورند و برای خاموش کردن آتشی که برجان هموطنان افتاده به پا خیزند.
۵- تجربه بحران تا این لحظه نشان داد که هر رسانه مجازی و هر موقعیت ارتباط جمعی میتواند در این موقعیت برای جامعه فرصتی باشد تا هشدارها و هوشیاریهای ضروری را اطلاعرسانی کند. در ماههای گذشته ذخیره دانش و منابع نشانهشناختی و ارتباطی ما برای رویارویی با بحران کرونا به حد کافی غنی و سرشار شده است. از اینرو کافی است تصمیم بگیریم در محیط مجازی و واقعی خود فعالانه مشارکت کرده و به اندازه تواناییمان اقدامی برای توسعه قرنطینه و مراعات پروتکلهای بهداشتی انجام دهیم. امروز ما نه تنها در سطح کلی جامعه ایران بلکه برای تمام اقوام، ادیان و مکانهای کشور از منابع دانش و اطلاعات و ابزارهای ارتباطی کارآمد و اثرگذار برخوردار هستیم. بنابراین هر فردی که خود را در برابر این بحران مسئول میداند میتواند با کمی جستوجو در شبکههای اجتماعی، فضاهای مجازی، رادیوها، تلویزیونها و منابع موجود، از مواد و مصالح لازم برای ترویج و آموزش پروتکلهای بهداشتی متناسب با محل زندگیاش استفاده کند.
۶- تحقیقات موجود نشان میدهد صرف فعالیت آموزشی و ترویجی کردن کفایت نمیکند، بلکه پیامهای بهداشتی و اطلاعرسانیها باید متناسب با مخاطبان در محل استقرار آنها باشد. گروههای گوناگون مردم در موقعیتها و محلهای متفاوت حساسیتهای خاصی دارند. ارتباط برقرار کردن و پیامرسانی براساس بومیگرایی در این لحظه و در شرایط فعلی تا حدی اثرگذارتر از گذشته خواهد بود. باید همه باور داشته باشیم در این موقعیت بدون احساس صمیمیت و غمخواری و مشارکت جمعی نمیتوانیم از این بحران عبور کرده و سلامت و سربلند باشیم.
آمریکا در انتظار حکم قاتل جورج فلوید
ثمانه اکوان در روزنامه وطن امروز نوشت:
دادگاه رسیدگی به قتل جورج فلوید، مرد سیاهپوستی که با تکنیک «زانو بر گردن» در مینیاپولیس به دست افسر پلیس این شهر به قتل رسیده بود، این هفته حکم خود را اعلام میکند. این دادگاه را میتوان یکی از کمنظیرترین دادگاههای آمریکا برای رسیدگی به جرم «قتل عمد انسان» توسط یک افسر پلیس در آمریکا دانست. در موارد پیشین، افسران پلیس معمولا یا محاکمه نمیشدند یا به جرم قتل غیرعمد محاکمه میشدند. این بار اما اعتراضات سراسری در آمریکا که منجر به ایجاد درگیری و آشوب در کل ۵۰ ایالت آمریکا شد، دادگاه مینیاپولیس را به این نتیجه رساند که باید اقدامی نوین در این عرصه صورت داده و برای نخستینبار یک افسر پلیس را به جرم قتل عمد محاکمه کند. در عین حال این دادگاه یکی دیگر از رکوردهای «اولین» را نیز در این کشور به ثبت رسانده است و آن پخش مستقیم آن در شبکههای مختلف تلویزیونی آمریکایی و شنیدن صدای اعتراض مردم، وکلای جورج فلوید و همچنین اعترافات افسران پلیس به کاربرد روشهای خشونتآمیز در بازداشت متهمان بود. این دادگاه با تمام فراز و نشیبی که داشت، قرار است این هفته حکم نهایی «درک چاوین» افسر پلیسی که جورج فلوید را به قتل رسانده بود، منتشر کند و این حکم میتواند نقطه عطفی تاریخی در مسیر برخورد با پلیسهای ناقض قانون در آمریکا باشد.
فضاسازی رسانهای صورتگرفته توسط دموکراتها در آمریکا که در روزهای پایانی ریاستجمهوری ترامپ، رهبری اعتراضات به تبعیض نژادی در آمریکا را برعهده گرفته بودند، حالا به گونهای فضای آمریکا را شکل داده است که میتوان گفت جامعه آمریکا هماینک بر لبه تیغ قرار گرفته و همه چیز به حکم این دادگاه بستگی دارد. اگر درک چاوین به عنوان پلیس متخلف و مجرم، در این دادگاه محکوم شود، موجی از درخواستها برای تغییر سیاست در پلیس آمریکا آغاز خواهد شد. بنجامین کرامپ، وکیل خانواده فلوید و دانته رایت (نوجوان سیاهپوستی که بتازگی توسط پلیس آمریکا کشته شد) به شبکه خبری ABC گفته است: «نتیجه تلاشهای ما برای اینکه دادگاه اعلام کند درک چاوین مسؤول قتل جورج فلوید است، به این دلیل است که اعتقاد داریم این حکم تبعات مثبت زیادی برای جامعه آمریکا خواهد داشت». او اضافه کرده است: «با این حکم سرانجام آمریکا به سمت اجرایی کردن وعده خود برای آزادی و عدالت برای تمام مردم خواهد رفت؛ چه سیاهپوستان، چه لاتینتبارها و چه بومیان آمریکایی و سفیدپوستان آمریکایی؛ عدالت باید برای همه باشد».
او در این گفتوگو که بازتاب زیادی در رسانههای آمریکایی داشته، گفته است: «من از اینکه هر روز میشنوم یک فرد سیاهپوست غیرمسلح به دست پلیس کشته شده، خسته شدهام. هر زمان این اتفاق میافتد، از مردم محلی گرفته تا رئیسجمهور ایالات متحده فقط به بیان این حرف بسنده میکنند که دیدن این تصاویر مثلا تماشای صحنه کشته شدن دانته رایت «یک تراژدی است و این مساله غیرقابل قبول است» اما در نهایت هیچ اقدامی برای اصلاح این چرخه معیوب صورت نمیگیرد».
از این منظر میتوان توقع داشت نخستین اقدام پس از صادر شدن احتمالی حکم مجرم بودن درک چاوین برای فعالان عرصه اجتماعی آمریکا، تلاش برای تصویب «قانون پلیس» برای محدود کردن اختیارات پلیس در تیراندازی به متهمان یا به کار بردن روشهای خشونتآمیز در بازداشت مردم باشد. البته این کار غیر از قانونگذاری به تغییر فرهنگ مردم آمریکا نیز بستگی مستقیم دارد، چرا که تبعیض نژادی ساختاری موجود در جامعه آمریکا در بسیاری موارد این نوع برخوردها را توجیه کرده و آنها را قانونی جلوه میدهد. از همین منظر است که این دادستان حقوق شهروندی آمریکا گفته است: «مشکل اینجاست که زمانی که خانم کیم پورتر، پلیس سابق منطقه بروکلین سنتر به سمت دانته رایت شلیک میکند و بعد اعلام میکند اشتباهی به جای شوکر، از اسلحه استفاده کرده، رایت را در واقع به چشم یک موجود بیارزش دیده است. این دیدگاه است که باید در جامعه آمریکا اصلاح شود».
اما سوال اساسی در این مقطع زمانی برای مردم آمریکا این است: آیا میتوان امیدی داشت که این دادگاه به نتیجه برسد و آیا تمام این فضاسازیهای رسانهای، تلاش دموکراتها برای این نیست که نشان دهند به مسائل آفریقایی- آمریکاییها اهمیت میدهند و در عین حال بعد از برگزاری دادگاه- با هر نتیجهای که باشد- اعلام کنند با فرد خاطی برخورد شده و نباید دیگر به اعتراضات در این زمینه ادامه داد؟
دموکراتها استفاده از رسانه و فضاسازی برای پیش بردن اقداماتشان را بخوبی یاد گرفتهاند. ترامپ راههایی برای استفاده از فضای مجازی و رسانهها به آنها یاد داده است که تا به حال به عنوان نیروهای سنتی فضای سیاسی آمریکا، چندان هم به آن فکر نمیکردند. شاخه ترقیخواه در حزب دموکرات سعی دارد با این حال از فضای به وجود آمده در ماجرای دادگاه چاوین استفاده کرده، مسائلی مانند تیراندازی پلیس به دانته رایت و دیگر افراد مانند او که طی ماههای اخیر تعدادشان بیشتر شده است را نیز در صدر اخبار قرار دهد و در نهایت برنامهریزیها برای ایجاد تغییرات اساسی در ساختار پلیس را گستردهتر کند. این کار اما به نظر نمیرسد در مجلس سنا به جایی ختم شود، زیرا از هماینک جمهوریخواهان مخالفت خود با این طرح را اعلام کرده و خواستار باز گذاشتن دست پلیس در برخورد با مجرمان شدهاند. آنها اعتقاد دارند محدود کردن اختیارات پلیس در استفاده از اسلحه، فاز اول برنامه دموکراتها برای محدود کردن حق حمل سلاح در اصلاحیه دوم قانون اساسی آمریکاست.
سرنوشت مذاکرات وین
امیرعلی ابوالفتح در روزنامه آرمان ملی نوشت:
ایــالات مــتحده از روزی که انقلاب اسلامی پیروز شد، نگرانیهایی نسبــت به به خطر افتادن منافع خود در ایران و منطقه غرب آسیا داشت. این نگرانی سال به سال افزایش پیدا میکرد و همانطور که عمر جمهوری اسلامی و قدرت اثرگذاری او در مسائل داخلی، منطقهای و سپس جهانی افزایش پیدا کرد، این نگرانیها گسترش یافت.
حالا نیز طیف وسیعی از موضوعات وجود دارد که موجب نگرانی آمریکا میشود. در داخل آمریکا نیز بسیاری از افراد درباره مذاکرات در حال اجرا معتقدند، باید فرصت بیشتری به سیاست فشار حداکثری داده میشد. تحلیل آنها مبتنی بر این اطلاعات است که اقتصاد ایران به شدت تحت فشار بوده و اگر بایدن مقداری صبر پیشه کند، ایران زیر فشار تحریمی به امتیازاتی تن خواهد داد.
کلیت جمهوریخواهان، مقاماتی که در دولت ترامپ بودند و تعدادی از دموکراتها دیدگاه مذکور را دارند. گروه دیگری معتقد هستند، علاوه بر موضوع هستهای مسائل دیگری نیز باید به بحث گذاشته شود، در خود برجام ایران باید به مذاکرات مجدد تن بدهد، در مورد برجام متممهایی در نظر گرفته شود و موضوعات غیر هستهای مانند موشکی که از نظر آمریکا در زمره تهدیدها است، در قالب برجام ۲ و ۳ یا برجام پلاس مطرح شود. این دیدگاه در دولت بایدن نیز وجود دارد، جمهوریخواهان، مقامات دولت سابق و برخی دموکراتها از این دست افراد هستند.
آندسته از افرادی که معتقدند، سیاست فشار حداکثری جواب نداده و آمریکا باید رویکرد خود را تغییر دهد، حداقل خواستهای بر این مبنا دارند که اگر این مذاکرات به نتیجه برسد، آمریکا به برجام بازگردد و تحریمهای ایران لغو شود، پله اول مسیری باشد که از دل آن مسیر، تجدیدنظر در مفاد برجام و مذاکرات در زمینههای غیرهستهای با ایران فراهم شود. بایدن اصراری بر رسیدن به هدف نداشته و تابع همین دیدگاه است.
بایدن پیش از انتخابات ریاست جمهوری مقالهای نوشت و مقاماتی از وزیر خارجه گرفته تا وزیر دفاع و مشاور امنیت ملی او همه میگویند، ایران باید به برجام بازگردد، به تعهدات خود عمل کند و مذاکرات باید راه را برای بررسی دیگر نگرانیها باز کند.
بنابراین بایدن نیز مخالف رویکردهای طرح شده نیست. بحث این است که آمریکاییها با این هدف وارد مذاکره شدند که این اتفاقات رخ بدهد. به توانمندی ایران بستگی دارد که این مشکلات را رفع کند، چالشها با آمریکاییها را رفع کرده و خواستههای خود را به طرف مقابل بقبولاند. ما هنوز نمیدانیم که بایدن تا چه حد خلاف نظر و دیدگاه سران جمهوریخواه یا دموکراتهای موافق سیاست فشار حداکثری علیه ایران عمل کرده تا بتوانیم شاهد اجرای خواست ایران در مذاکرات باشیم.
هنوز مشخص نیست، تکلیف خواستههای ایران چه خواهد شد. شاید در نهایت مذاکرات به نتیجه لازم نرسد، آمریکاییها تن به خواسته ایران ندهند و بایدن نیز همان مسیری که اعضای تیم امنیت ملی او مطرح میکنند را دنبال کند.
چه چیزی سرمایه را فراری داد؟
مهدی حسن زاده در روزنامه خراسان نوشت:
روز گذشته رئیس اتاق بازرگانی تهران آماری از خرید ملک توسط ایرانیان در ترکیه ارائه کرد که تامل برانگیز بود. خرید حدود هشت هزار و ۸۰۰ ملک طی ۱۵ ماه اخیر، آماری است که از خروج سرمایه از کشور حکایت دارد.
در ادبیات اقتصادی خروج هرگونه منابع و امکانات از جمله پول به خارج از کشور بدون ورود کالا یا خدمات را خروج سرمایه می گویند. مهمترین هدف خروج سرمایه تبدیل پول به ملک در خارج از کشور است. طی سال های اخیر ترکیه مهم ترین مقصد خروج سرمایه از کشور ما بوده است.حالا اما خوانساری رئیس اتاق بازرگانی تهران نام گرجستان ،ارمنستان و حتی تاجیکستان را هم به تعداد مقاصدی که سرمایه فراری از کشور به آن سو می رود افزوده است. این اتفاق از یک سو به مشوق های کشور پذیرنده سرمایه بر می گردد و از سوی دیگر به وضعیت اقتصادی نابسامان کشور فرستنده سرمایه ارتباط دارد.
آن چه که جای دغدغه دارد، این است که در ادبیات اقتصادی بسیاری از مسئولان، چنین مسئله مهمی محل بحث و تبادل نظر نیست. طی ۲-۳ سال اخیر که چنین روندی رخ داده است، کمتر بحثی را در این باره از سوی سیاست گذاران شنیده ایم. شاید پرداختن به ریشه های این مسئله نیز نیاز به بررسی های دقیق داشته باشد ولی به طور کلی آن چه را موجب فرار سرمایه از کشور شده است می توان در قالب موارد ذیل فهرست کرد:
۱ - نوسانات شدید که نمونه بارز آن در نرخ ارز دیده می شود. تدوین سیاست هایی که مانع از نوسان شاخص های اصلی اقتصادی شود، برای مواجهه با این مسئله ضروری است.
۲ - تغییر ناگهانی سیاست ها که اگر چه تا حدی به مسئله نوسان ها باز می گردد ولی نشان دهنده ضعف سیاست گذاری است، به گونه ای که بسیاری از قوانین و مقررات یا در عمل دچار ناکارآمدی می شود و تغییر می کند یا مانند ارز ۴۲۰۰ در تعارفات و جدال های سیاسی کج دار و مریز ادامه می یابد.
۳ - با وجود انحصار و اعمال سلیقه در مجوزهای کسب و کار و صراحت قانون در سپردن مسئولیت سامان دهی و شفاف سازی مجوزهای بخش های مختلف برای راه اندازی کسب و کار امامقاومت دستگاه ها باعث شده است تا همچنان بخش عمده ای از مجوزهای کسب و کار شفاف و با اعمال سلیقه باقی بماند.
۴ - غلبه سیاست زدگی بر کار کارشناسی و ارسال پالس های عدم ثبات در سیاست گذاری که این مسئله در همین روزها حتی فراتر از اختلاف بین قوا در داخل قوه مجریه بر سر نحوه مواجهه با مسئله حیاتی نظیر مقابله با کرونا دیده می شود و عملا این اختلافات به تریبون های رسمی و موضع گیری غیرمستقیم رئیس جمهور و وزیر بهداشت علیه یکدیگر نیز منجر شده است.
همه این موارد موجب می شود تا افراد سرمایهگذاری در چنین بستری را نادیده بگیرند و به دنبال فضایی مساعدتر برای کسب و کار باشند. مشهور است که« سرمایه همچون پرندهها ترسو و فرّار است» و معطل حرف ها و وعده ها و تعارفات نمی ماند. سرمایه به دنبال سود مستمر و مطمئن است که در یک بستر مطمئن رخ می دهد. لذا اصلاح سیاست ها و تعیین چارچوب سیاستی مشخصی که اجازه نوسان شدید در شاخص ها را ندهد و به سرمایه گذار این پیام را بدهد که سیاست گذار به فکر اصلاح است، موجب جلوگیری از فرار سرمایه می شود.
سراپا مجاهدت
عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:
عروج سردار حجازی بسیار غیرمنتظره و غافلگیرکننده بود، حتی درباره سردار شهید سلیمانی به خاطر حضور میدانی ایشان در معرکه جهاد و مبارزه، زمینه ذهنی برای شنیدن خبر شهادت محتمل بود، اما درباره سردار حجازی این انتظار وجود نداشت. سردار حجازی به خاطر خلق و خوی شخصی نسبتاً گمنام ماند، رسانهگریز بود و با تظاهر، ریا و گزارشدهی فرسنگها فاصله داشت.
نمونه اسطورهای و متمایز یک مجاهد کامل بود. عبارت «سراپا مجاهدت» مقام معظم رهبری درباره ایشان ادا کردن حق مطلب بود. گویی خداوند جمیع صفات یک مدیرِ مؤمن را در او خلاصه کرده بود. آرامش مثال زدنی، تواضع، اخلاق، هوشمندی، صبوری، نکتهسنجی، درک و تحلیل عمیق از مسائل در او موج میزد. تواضع یعنی اینکه جانشین کل سپاه باشی، اما بپذیری در رده دوم یا سوم نیروی قدس به صورت گمنام (در لبنان) سربازی جبهه مقاومت را انجام دهی. بدون شک و تردید قله طلایی بسیج در زمان فرماندهی طولانی این مرد بود.
توسعه ساختاری، راهبردی کردن مأموریتها، تخصصی کردن اقشار، هویت دادن به بسیج دانشجویی در بعد سیاسی، ورود به طرحهای اجتماعی همچون واکسن فلج اطفال و از همه مهمتر بنیانگذاری بسیج سازندگی از جمله یادگارهای این مرد بزرگ و بدون هیاهو بود. تقوای مثالزدنی سردار حجازی برای کسانی که وی را از نزدیک میشناسند قابل تصدیق است. زمانی که در شورای مرکزی بسیج دانشجویی بودم و ایشان فرمانده نیروی مقاومت بسیج بود، روزی ما را صدا زد و بیانیه یکی از دانشگاههای تهران علیه مرحوم زوارهای را نشان داد. در آن بیانیه مرحوم زوارهای متهم به کسب اموال نجومی شده بود. زوارهای این بیانیه را نزد سردار برده بود.
سردار پرسید این بیانیه صحت دارد؟ ابراز بیاطلاعی کردیم. پس از بررسی معلوم بود اتهام موجود در بیانیه بی اساس است و ایشان از مرحوم زوارهای عذرخواهی کرد. این عذرخواهی در حالی بود که بسیج دانشگاه مستقلاً صلاحیت صدور بیانیه را دارد و ربطی به سلسله مراتب نداشت. اما پس از اینکه از عدم صحت اتهام مطلع شد، (در غیاب زوارهای) گفت: تهمت به دیگران برکت را از بسیج میبرد، با تابلو بسیج تهمت به دیگران عقوبت مضاعف دارد. امام چنین توقعی از بسیج نداشت. به شدت افروخته شده بود. اما حاضر نشد با جوانان دانشجو برخورد عتابآلود بکند. سردار حجازی صاحب ایده بود، تحلیلهای مدیریتی و سیاسی ایشان مخاطب را یکپارچه گوش میکرد. جذابیت این مردِ آرام دلربا بود. از مسئولیت بیزار بود. فقط مسئولیت را تکلیف میدید و تمام. بعد از سردار جعفری یکی از گزینههای اصلی فرماندهی سپاه بود، اما حضور در جبهه مقاومت را ترجیح داد. بینش عمیق دینی این مرد مثال زدنی بود، در عین حال هیچ ادعا و سروصدایی نداشت، مبارزه را قبل از انقلاب شروع کرد، برادرش را در این راه تقدیم کرد و خود نیز تا لحظه آخر زندگی عرفی و معمولی را بر خود حرام کرد.
گمنامی را میپسندید و محیط پیرامون همیشه از شخصیت وی متأثر بود. بدون اغراق نمونهای از چمران بود. بوی صیاد میداد و بهرغم اینکه در جانشینی کل سپاه، فرمانده حاج قاسم بود وقتی به نیروی قدس پیوست برای وی سربازی میکرد. سرباز سیدحسن نصرالله بود و خواب صهیونیستها را با توسعه موشکی حزبالله به ۱۵۰ هزار فروند (بهگفته اطلاعات ارتش اسرائیل) آشفته کرده بود. از مجاهدت ایستاد و آرامش مضاعف یافت. تاریخ اسلام و تشیع چنین مردانی را گم نخواهد کرد.