به گزارش مشرق، سال ۱۲۸۶ شمسی در ایران چه خبر بود؟ محمدعلی شاه قاجار زده بود زیر قول و قراری که پدرش مظفرالدین با مردم گذاشته بود و مشروطه را و مجلس شورای ملی را قبول نداشت و میفرمود: «رعیت غلط میکند اعتراض کند، غلط میکند دیوان مظالم بخواهد، غلط میکند مشروطه بخواهد، رعیت غلط میکند ما را که زینت کشوریم محکوم کند! به خدای احد و واحد قسم دستور دادهایم به قزاقها هر که نافرمانی کرد امانش ندهند، هر که فریاد مشروطهخواهی سر داد پوستش را کنده، کاه پُر کنند!»
باقی قاجارها و وفاداران محمدعلی هم تا میتوانستند در کار مشروطهطلبان و مشروطهخواهی اخلال میکردند. همه هم میدانستند در میان این دعوای استبداد و مشروطه، افکار عمومی میتواند نقشی سرنوشتساز داشته باشد. آن سالها روزنامه زیاد چاپ میشد ولی بیشتر، اعیان و شاهزادگان و رجال سیاسی خریدارش بودند؛ مردم عادی نه پولش را داشتند و نه سوادش را و نه وقتش را و نه حالش را که بنشینند و روزنامه بخوانند. اما وقتی «صوراسرافیل» آمد مفهوم روزنامه در ایران دگرگون شد؛ روزنامه رسانه مردم شد. صوراسرافیل نخستین روزنامه ایران است که در کوچه و بازار و توسط روزنامهفروشان سیار به دست مردم میرسید و شیپور بیداری بود و در آگاهی و جنبش مردم در دوره مشروطه نقشی مهم داشت.
صفحه اول شماره نخست روزنامه «صوراسرافیل». با این توضیح که در قسمت تاریخ به جای تاریخ شمسی، تاریخ یزدگردی پارسی ذکر شده است
مردم میخریدند و میخواندند
داستان مشروطه چه بود؟ ۲ گروه بودند مشروطهخواهان. دسته اول کسانی که از زرق و برق پیشرفتهای غرب مبهوت شده بودند و میخواستند سنت و دین و باورهای مردم را بگیرند و به جایش پیشرفت و تمدن و تجدد به ایرانیها بدهند. معلوم است چندان اقبالی هم در میان مردم کوچه و بازار نداشتند. دسته دوم کسانی بودند که به هویت ایرانیها کاری نداشتند و محترم میشمردند باورها و سنتهای ایرانی را و بهجایش میخواستند استبداد را از جامعه بگیرند و آزادی بیاورند و حکومت قانون تشکیل بدهند و مردم را بر سرنوشتشان حاکم کنند. امثال «علی اکبر دهخدا» از این دسته بودند و سخنشان در این روزنامه صوراسرافیل نور آگاهی بود برای جامعه و مردم هم میخریدند و میخواندند یا به هر طریقی بالاخره مطلع میشدند که دهخدا چه گفته در شماره جدید صوراسرافیل در ستون طنز «چرند و پرند».
دهخدا با مطالبی که در روزنامه صوراسرافیل نوشت روزنامه را به رسانه مهم اجتماعی و سیاسی میان مردم تبدیل کرد
عاقبت رشوهنگرفتن!
اقبال مردم موجب شد صوراسرافیل که به صورت هفتگی منتشر میشد در ۵ هزار نسخه و از شماره دهم به بعد در ۲۴ هزار نسخه چاپ و توزیع شود و گاهی کار به چاپ دوم هم برسد. ناخرسندی حکومت هم موجب شد میان شمارههایش به جای یک هفته گاه بیشاز یک ماه فاصله بیفتد؛ یک روز در میان توقیف میشد یا تهدید میشد. البته نویسندگانش از همان شماره اول تکلیف را با مردم و با همه روشن کرده بود: «از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حرّیت و مساوات و شرف وقعی نمیگذاریم… تملق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم و اغراض نفسانی به کار نمیبریم، بد را بد و خوب را خوب مینویسیم». چند بار هم رشوه اشخاص مهم و حتی شاه قاجار را نپذیرفتند و همین هم شد که روزنامهشان فقط حدود یک سال چاپ شد و بعد که محمدعلی قاجار مجلس را به توپ بست و با مشروطهخواهان تسویه حساب کرد و «استبداد صغیر» شد روزنامه هم تعطیل شد.
روایت پیرمرد پارچهفروش
حالا ماجرای ثواب چه بود؟ روزنامه صوراسرافیل تندرویهایی هم داشت و جوگیر هم میشد بنا به مبارزهای که میان استبداد و دموکراسی در جریان بود، ولی به هر حال ستون «چرند و پرند» دهخدا شاهکاری بود در عالم روزنامهنگاری و مردم زمانه هم حسابی طرفدارش بودند. حالا بماند که در آن دوره سخت ناامنی و درگیریهای داخلی، لبخندی بر لب مردم نشاندن خودش نعمتی بود ولی از آنجا که مردم عادی هم دیگر از ظلم قاجارها بیزار شده بودند این افشاگریها که دهخدا میکرد و آگاهیها که میبخشید به جامعه درباره مشروطه و حکومت قانون و استبداد شاهان قاجار و شجاعتی که داشت و ترویج میکرد برای مردم متبرک بود.
جامعه ایرانی با نثر ساده دهخدا و شجاعت و حقیقتجوییاش دانسته بود قدر رسانه آگاهیبخش را و از نظر بسیاری ثواب داشت کمک به رساندن سخنان دهخدا به دست مردم. آنطور که دهخدا نقل میکند پیرمرد پارچهفروشی که روزنامه صوراسرافیل را هم میفروخت «یک روز به سختی از پلههای دفتر صوراسرافیل بالا میآمد تا روزنامه را بخرد» و دهخدا به او میگوید «لازم نیست تا از این پلهها بالا بیایید، من خود روزنامه را برای شما پایین میآورم» و پیرمرد پاسخ میدهد: «پس ثوابش چه میشود؟»
«چرند و پرند» دهخدا هنوز هم طرفدار دارد و کتاب است برای خودش!
چرند و پرند بخوانیم!
آخر سر بهعنوان حُسنختام گوشهای از «چرند و پرند» دهخدا را بخوانیم و ببینیم چه خبر بوده در آن روزگاران: «بگذار من هر چه دلم میخواهد در دلم خیال بکنم، هر وقت نوشتم آنوقت هر چه دلت میخواهد بگو. من اگر میخواستم هر چه میدانم بنویسم تا حالا خیلی چیزها مینوشتم. مثلاً مینوشتم: الان دو ماه است که یک صاحبمنصب قزاق که تن به وطنفروشی نداده، بیچاره از خانهاش فراری است و یک صاحبمنصب خائن با بیست نفر قزاق مأمور کشتن او هستند.
مثلاً مینوشتم: اگر در حساب نشانه «ب» بانک انگلیس تفتیش بشود بیش از بیست کرور از قروض دولت ایران را میتوان پیدا کرد...
مثلاً مینوشتم: نقشهای را که مسیو «دوبروک» مهندس بلژیکی از راه تبریز، با پنج ماه زحمت و چندین هزار تومان مصارف از کیسه دولت بدبخت کشید، یک روز از روی میز یک نفر وزیر پَر درآورده به آسمان رفت و هنوز مهندس بلژیکی بیچاره هر وقت زحمات خودش در سر آن نقشه یادش میافتد چشمهایش پر از اشک میشود.
وقتی حرفها به اینجا میرسد دستپاچه میشود میگوید: نگو نگو، حرفش را هم نزن، این دیوارها موش دارد موشها هم گوش دارند.
می گویم: چشم! هر چه شما دستورالعمل بدهید اطاعت میکنم. آخر هر چه باشد من از تو پیرترم یک پیرهن از تو بیشتر پاره کردهام من خودم میدانم چه مطالب را باید نوشت چه مطالب را ننوشت.»
امروز در تاریخ مناسبتهای دیگری هم هست
امروز ۸ خرداد مصادف با ۲۹ می میلادی و ۱۷ شوال هجری قمری در تقویم تاریخ، مناسبتهای دیگری هم دارد.
ـ وفات عالم بزرگوار «سید ابراهیم کربلایی» در سال ۱۲۶۳ قمری
ـ رحلت آیتالله «سیدمحمد قلی» عالم مسلمان هندی در سال ۱۲۸۶ قمری
ـ رحلت عالم زاهد «ملا عباس تربتی» معروف به «حاج آخوند» در سال ۱۳۶۲ قمری
ـ درگذشت «همفری دِیوی» شیمیدان و مخترع انگلیسی در سال ۱۸۲۹ میلادی
ـ وفات عالم برجسته آیتالله «سید علی فانی اصفهانی» در سال ۱۳۶۸ شمسی