به گزارش مشرق، حالا او مانده بود و بدهیای که نمیدانست چطور پرداختکند تا دوباره نزد خانوادهاش برگردد.
درست در روزهاییکه تصور میکرد نه راه پس دارد و نه راه پیش و خدا او را فراموش و به حال خودش رها کرده، ناگهان ورق برگشت و مسوولان زندان خبر پرداخت بدهی و آزادیاش را به او دادند.
زن انگار خواب میدید و باورش نمیشد آزاد شده باشد، اما خواب نبود و حقیقت داشت. کسیکه زنجیر محکم و قطور بدهی را از پای او باز کرده بود، پسر ۱۳ساله یزدی به نام محمدمهیار یزدیان بود که کل داراییاش را به این زندانی جرایم غیرعمد بخشید تا آزاد شود.
۲۰ میلیون تومانیکه برای آزاد کردن آن زندانی خانم بخشیدی، پول خیلی زیادی است. میتوانستی با آن یک کنسول بازی گرانقیمت یا دوچرخه عالی بخری و حسابی لذت ببری. چطور دلت آمد از این پول بگذری؟
مادر من فوت شده و این ۲۰ میلیون تومان، سهم الارث من از مادرم است. پدرم به من گفت تصمیمگیری در مورد نحوه مصرف آن به عهده خودم است. من هم با خودم فکرکردم و به پدرمگفتم به این پول نیازی ندارم و دلم میخواهد از آن برای انجام کار خیر استفاده کنم.
انگار بخشی از این پول، پول هفتگیات بود. درست است؟
بله همینطور است.
آزاد کردن زندانی فکر و ایده خودت بود؟
موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و او پیشنهاد کرد که با این پول میتوانم یک زندانی را آزاد کنیم. من هم دیدم پیشنهاد خیلی خوبی است، آن را قبول کردم.
چرا یک زندانی مادر را آزاد کردی؟
به خاطر مادرم و روز تولدش این کار را کردم. دوست داشتم یک مادر باشد تا او هم برگردد پیش بچههایش.
چرا روز تولد مادرت را برای آزادی آن خانم انتخاب کردی؟
خب چون جایش خالی است و دلم میخواست آن خانم روز تولد مادرم نزد خانواده و بچههایش برگردد تا روح مادرم نیز در آن دنیا شاد شود.
مگر مهم است یک مادرکنار بچههایش باشد؟
بله. اگر مادر باشد به بچههایش کمک میکند و در زندگیشان موفق میشوند.
تولد مادرت چه روزی است؟
۳۱ شهریور.
او را خیلی دوست داشتی؟
خیلی.
از خصوصیات اخلاقیاش چه چیزهایی یادت مانده؟
مادرم خیلی مهربان بود و همیشه در خواندن درسهایم کمکم میکرد. همیشه نماز و قرآن میخواند و در مورد انجام کارهای خوب با من صحبت میکرد. خیلی وقتها که با او بودم، میدیدم که کارهای خوب انجام میدهد.
الان خیلی خوشحالی که آن مادر زندانی آزاد شده و به خانه و نزد بچههایش برگشته؟
بله خیلی.
آن خانم زندانی را میشناسی؟
نه. حتی او را هم ندیدهام.
دوست داری در آینده چه کاره شوی؟
جراح مغز و اعصاب.
مصاحبهمان تمام شد محمد مهیار. اگر حرف دیگری داری بگو.
اگر کسی توان مالی دارد و میتواند، به این نوع زندانیها کمک کند تا دوباره نزد خانوادههایشان برگردند و خوشحال زندگیکنند.
به پسرم افتخار میکنم
پدر محمدمهیار به وجود پسرش و تصمیمیکه گرفته است، افتخار میکند. این را میشود از لحن و صدایش به خوبی حس کرد.
او در مورد تصمیم پسرش به جامجم میگوید:« همسرم سال ۹۷ و به دلیل ابتلا به یک بیماری نادر به رحمت خدا رفت. آن زمان که همسرم بیمار شد، محمدمهیار کلاس دوم دبستان بود و یک سال بعد مادرش از دنیا رفت. پس از فوت او، تمام تلاشم را کردم تا کنارش باشم و او را تنها نگذارم. از همسرم به پسرم ۲۰ میلیون تومان سهمالارث میرسید که موضوع را به محمدمهیار گفتم. مدتی بعد پسرم به منگفت میخواهد با این پول، یک زندانی را آزاد کند. ارائه این پیشنهاد از سوی پسرم بسیار خوشحالمکرد که میخواهد لذت کمک به دیگران را بچشد. به عنوان یک پدر، احساس غرور کردم و این موضوع مرا امیدوار کرد که پسرم در آینده نیز همین مسیر روشن را ادامه خواهد داد.»
او در مورد تصویر زیبایی که محمدمهیار از مادرش در ذهن دارد، ادامه میدهد:«مادر محمدمهیار زن بسیار متدینی بود و به معنویات اهمیت زیادی میداد. او تا زمانی که در قید حیات بود، در حد توانایی خود، چه مادی و معنوی به دیگران کمک میکرد و خدا را شکر حالا پسرم، راه مادرش را ادامه میدهد.»