به گزارش مشرق، چند روز قبل زن و مردی افغان در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفتند و از زن و مرد جوانی به اتهام ربودن دختر یکسالهشان شکایت کردند.
زن جوان در ادعایی گفت: خانه ما در منطقه خانیآباد در یکی از خیابانهای جنوب تهران است. در همسایگی ما زن و مرد جوانی به نام بهاره و مجید زندگی میکردند که بچهدار نمیشدند. یکسال قبل که دخترم را به دنیا آوردم بهاره خیلی اصرار کرد که نوزادم را به عنوان فرزندخواندگی به آنها بدهم، اما من قبول نکردم. دخترم خیلی زیبا و دوست داشتنی بود و بهاره و شوهرش همیشه چشمشان به دنبال دخترم بود. مدتی گذشت و آنها خانهشان را به مکان دیگری منتقل کردند، اما بهاره به خانه ما رفت و آمد داشت تا اینکه چند روز قبل من دخترم را همراه سه فرزند دیگرم در خانه تنها گذاشتم و بیرون رفتم، اما وقتی برگشتم متوجه شدم بهاره به خانه ما آمده و دختر یک سالهام را دزدیده است. ما چند روزی برای پیدا کردن بهاره و شوهرش را جستوجو کردیم، اما وقتی به نتیجه نرسیدیم به اداره پلیس آمدیم تا از آنها به اتهام ربودن دخترم شکایت کنیم.
ادعای دروغین
با شکایت زن و مرد افغان پرونده به دستور قاضی محمدرضا صاحبجمعی برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت.
سپس مأموران پلیس دست به تحقیقات میدانی زدند که بررسیها نشان داد ادعای زن و مرد افغان دروغ است و به گفته همسایهها و بستگانشان وی تا هشتماهگی باردار بوده و پس از آن ادعا کرده به دلیل بیماری فرزندش را سقط کرده است. از سوی دیگر مشخص شد بهاره و شوهرش مجید هم همسایه قدیمی شاکی بودهاند که بچهدار نمیشدهاند، اما مدتی است که آنها نوزاد دختر یکسالهای را به عنوان فرزندشان بزرگ میکنند.
با بهدست آمدن این اطلاعات این فرضیه برای مأموران قوت گرفت که به احتمال زیاد زن و مرد افغان نوزاد خود را به زن و مرد ایرانی فروخته، اما پشیمان شدهاند یا از آن خانواده درخواست پول بیشتری کردهاند که با مخالفت آنها روبهرو شده و از آنها شکایت کردهاند.
۲۰ میلیون تومان خریدیم
بدین ترتیب مجید به دستور بازپرس جنایی برای تحقیق به اداره پلیس احضار شد. وی در تحقیقات پلیسی گفت: من و همسرم بچهدار نمیشدیم، اما خانوادههای ما دوست داشتند که نوهدار شوند و همیشه ما را تشویق میکردند که به هر قیمتی شدهاست بچهدار شویم. همه در انتظار دیدن فرزند ما بودند که به همین خاطر چند سالی تحت نظر پزشکی بودیم، اما درمانها نتیجه نداشت.
از طرفی هم زن و مرد افغان که مشکلات مالی زیادی داشتند در همسایگی ما زندگی میکردند که همسرم متوجه شد زنش چهار ماهه باردار است. زن افغان به خاطر فقر مالی تصمیم گرفته بود بچهاش را سقط کند که همسرم به او پیشنهاد داد اگر بچهاش را سالم بهدنیا بیاورد و به عنوان فرزندخوانده به ما بدهد تمامی هزینه درمان و وضع حمل او را پرداخت میکنیم و حتی به آنها ۲۰میلیون تومان کمک مالی هم میکنیم. آنها وقتی پیشنهاد ما را شنیدند قبول کردند و من هم به همه بستگان خودم و همسرم اعلام کردم که همسرم چهارماهه باردار است و برای اینکه کسی به ما شک نکند خانهمان را به بهانهای به یکی از شهرهای اطراف تهران منتقل کردیم. در این مدت با زن و مرد افغان ارتباط داشتیم تا اینکه نوزادشان به دنیا آمد و ما هم ۲۰میلیون تومان به آنها دادیم و نوزاد را تحویل گرفتیم و نام او را زهرا گذاشتیم. ما بلافاصله به تهران آمدیم و به همه خبر دادیم که بچهمان بهدنیا آمده است. خانوادههای ما با دیدن نوه شان از خوشحالی بال درآوردند و برای ما جشن گرفتند و کادوهای گرانقیمتی برای دخترمان زهرا گرفتند. زهرا با آمدنش زندگی ما را از این رو به آن رو کرد و شادی و امید را به زندگی ما آورد. زندگی ما درکنار زهرا روز به روز شیرینتر میشد تا اینکه مدتی قبل سر و کله زن و مرد افغان پیدا شد و از ما درخواست پول بیشتر کردند، اما ما پولی به آنها ندادیم که متوجه شدیم به اداره پلیس رفتهاند و به دروغ ادعا کردهاند که ما فرزند آنها را ربودهایم در صورتی که الان یکسال است زهرا با ما زندگی میکند. از آن روز به بعد همسرم افسردگی گرفته و شادی از خانه ما پر کشیده است و تمامی بستگانمان هم از موضوع با خبر شدهاند.
زهرا را میخواهد به فرد پولداری بفروشد
زن جوان هم درباره شکایت زن و مرد افغان به خبرنگار ما گفت: سهسال قبل با شوهرم ازدواج کردم، اما بچهدار نمیشدیم. من تحت نظر پزشک بودم و دارو مصرف میکردم و در این مدت هم سهبار سقط جنین کردم. آرزویم این بود که بچه دار شوم و فرزندم را در آغوش بگیرم. شب و روزم غم و غصه شده بود تا اینکه متوجه شدم زن همسایه که افغان است قصد دارد نوزاد چهارماههاش را سقط کند. آنها دو دختر و یک پسر هم داشتند و به خاطر مشکلات مالی صاحبخانهشان آنها را جواب کردهبود که به زن افغان پیشنهاد دادم بچهاش را سقط نکند و من به او کمک میکنم و بچه را به من بدهد. او یک هفته از من مهلت گرفت و بعد با من تماس گرفت که به خانهاش رفتم و تقاضای ۳۰میلیون تومان پول کرد. به او گفتم ۲۰میلیون تومان به او و شوهرش کمک میکنم که قبول کردند. از چهارماهگی تا زمانی که زهرا به دنیا آمد من تمام هزینههای درمان خوراک، پوشاک و حتی تفریح و مسافرت آنها را پرداخت کردم. او به هر بهانهای از من پول میگرفت و من به عشق زهرا به او پول میدادم. او تمامی آزمایشات، سونوگرافیها و ... را با کارت ملی من انجام میداد و پروندهاش را هم با هویت من تشکیل داد. در این مدت خانهاش را عوض کرد و ما هم به یکی از شهرهای اطراف تهران نقل مکان کردیم. او به همسایه و بستگانش گفتهبود که بچهاش را در هشتماهگی سقط کردهاست تا اینکه بچه را به دنیا آورد و بعد از ۱۰روز به ما تحویل داد و ما هم به او ۲۰میلیون تومان کمک کردیم. وی ادامه داد: از روز یازدهم او دوباره به هر بهانهای از ما پول میگرفت تا اینکه فهمید پدرم دو تا از خانههایش را به نام من زدهاست و وضع مالیام خوب شده است. از آن روز به بعد تهدید میکرد که از ما پول بیشتر بگیرد. الان متوجه شدم که او زن و مرد پولداری را پیدا کرده است و قصد دارد زهرا را از ما بگیرد و به آنها به قیمت بیشتری بفروشد، چون آنها الان مشکلات مالی زیادی دارند و حتی تأمین هزینه زندگی سهفرزندشان را هم ندارند.