به گزارش مشرق، بررسی شخصیت اشرف از این نظر واجد اهمیت است که او در دوران سلطنت محمدرضا چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی نقش بسیار مهم و اساسی داشت. قدرت اشرف در حدی بود که محمدرضا در مقابلش نمیتوانست عرضاندام کند. محمدرضا شخصیت این خواهر را مکمل شخصیت خود احساس میکرد و در مقابل او ضعف روحی داشت.
محمدرضا در برابر قوام کم آورده بود
حسین فردوست، پیرامون خواهر محمدرضا شاه و قدرتش اینگونه مینویسد: «علیرغم اینکه قوام مرتب به دیدار محمدرضا میآمد، معهذا محمدرضا از قدرت او شدیداً ناراحت بود و همیشه غمگین و در فکر بود. شبها میدیدم که پس از صرف شام روی گوشه نیمکت مینشیند، کز میکند و به فکر فرو میرود.
او از کارهای قوام احساس نارضایی میکرد و حاضر نبود بپذیرد که فردی مقتدرتر از او وجود دارد که دارای استقلال رأی و نظر است و لذا همیشه به کارهای قوام ایراد میگرفت: چرا به مسکو رفته، چرا پذیرفته که نفت شمال را به روسها بدهد، چرا در فلان مسئله با من صحبت نکرده و رأساً تصمیم گرفته و غیره. طبیعی بود که قوام بهعنوان یک سیاستمدار کارکشته حاضر نبود تابع یک جوان بیتجربه باشد و مانند هژیر یا سهیلی یا علی منصور بیشخصیت هم نبود که چاپلوسی محمدرضا را بکند. این مسائل برای محمدرضا غیرقابل تحمل بود.
اشرف پهلوی دومین فرد اثرگذار حکومت پهلوی
اشرف با انگلیسیها هماهنگ بود
یک شب من و اشرف و عبدالرضا در کاخ سفید سعدآباد نزد محمدرضا بودیم. سر میز شام محمدرضا صحبت را شروع کرد که این وضعیت دیگر فایدهای ندارد. این چه سلطنتی است و من تصمیم به استعفاء گرفتهام. اشرف از این حرف محمدرضا عصبانی شد و با تندی گفت: «این حرفها چیست که میزنید؟ اینگونه صحبت کردن برای شما صحیح نیست!» عبدالرضا هم صحبت کرد و البته متواضعانه محمدرضا را دلداری داد که انشاءالله همیشه باشید و سایهتان از سر ما کم نشود و دیگر از این صحبتها نفرمایید! ولی محمدرضا پاسخ داد که خیر، من تصمیمم را گرفتهام و استعفاء خواهم داد. و با حالتی افسرده بلند شد و برای استراحت به اتاقخوابش رفت. ما نیز از کاخ خارج شدیم. سه نفری به بیرون کاخ رسیدیم. از پلهها پایین آمدیم. در مقابل استخری که در محوطه واقع است، اشرف گفت: «بایستید با شما کار دارم!» من و عبدالرضا ایستادیم. اشرف با عصبانیت گفت: «اینکه نمیشود. پدرم زحمت کشیده و این سلطنت را بهدست آورده و حالا ایشان میخواهد به خاطر هیچ و پوچ آن را از دست بدهد. من دیگر حاضر به تحمل این وضع نیستم!»
او سپس با گستاخی رو به عبدالرضا کرد و گفت: «تو سلطنت را قبول کن!» عبدالرضا از شنیدن این حرف بر خود لرزید که این چه گرفتاری عجیبی است که اشرف برایش درست میکند. این حرف ممکن است درز کند و به گوش شاه برسد. اگر خود او فردا صبح برود و بگوید یک گرفتاری است و اگر نگوید گرفتاری دیگر. لذا عبدالرضا رو به اشرف کرد و گفت: «این صحبتها چیست میکنید؟! شما بهتر است به جای این حرفها به اتاق شاه بروید و قبل از اینکه بخوابد او را نصیحت کنید و از این تصمیم منصرفش سازید!»
اشرف پاسخ داد: «خیر، این صحبتها را بارهاست که مطرح میکند. او شدیداً در این فکر است. در تنهایی هم نصیحتش کردهام و فایدهای نداشته. لذا چون به نظر من در بین فرزندان پدرم تو از همه باهوشتر هستی، تو را برای سلطنت انتخاب میکنم و اگر تو انتخاب نکنی با غلامرضا صحبت خواهم کرد!»
متوجه شدم که با شنیدن نام غلامرضا ناگهان عکسالعملی در عبدالرضا پیدا شد و گفت: «من تحمل غلامرضا را ندارم. اگر این صحبتها جدی است و قرار است او شاه شود، من از ایران میروم.»
اشرف پاسخ داد: «بسیار خوب، اگر تحمل غلامرضا را نداری خودت قبول کن!» عبدالرضا پس از مدتی مِن و مِن کردن گفت: «هر طور شما دستور دهید!» اشرف گفت: «دستور من همین است. میپذیری یا نه؟ چون میخواهم ترتیب کار را بدهم!»
عبدالرضا پاسخ داد: «چشم!». اشرف سرخود این صحبتها را نمیکرد. او با سفارت انگلیس ارتباط بسیار نزدیک داشت و به طور منظم از سفارت به دیدار اشرف میآمدند.»
از راست: اشرف، شمس، رضاخان، محمدرضا
کاخ اشرف محل دستهبندی نبود محل سیاست بود
پس از مصدق تا انقلاب، اشرف برای خود یک شاخه سیاسی ایجاد کرده بود و تمام رجال سیاسی که توسط محمدرضا از کار برکنار میشدند ـ مانند نخستوزیر، وزیر، امیرارتش و سایر افراد مؤثر ـ همه را پیرامون خود جمع میکرد. به عبارت دیگر، هر فردی که توسط محمدرضا دفع میشد توسط اشرف جذب میشد. محمدرضا هیچگاه از او ایراد نمیگرفت که چرا این افراد را دور خود گرد آورده است. برخی از این افراد هفتهای یک بار به ملاقات اشرف میآمدند.
اگر لیست ملاقاتهای روزانه اشرف بررسی شود، مشاهده میگردد که در روز حداقل ۷ ـ ۸ نفر از رجال درجه یک کشور منزل او بودند. ۹۰ درصد این افراد عناصر شدیداً وابسته به انگلیس بودند. این افراد پس از مدتی مجدداً به مشاغل مهم میرسیدند و معاون وزیر یا سفیر میشدند و راهشان برای ترقی آتی باز میشد. درخواست اشرف برای انتصاب این افراد توسط وزراء به اطلاع محمدرضا میرسید و او پاسخ میداد: «انجام دهید، بیایراد است!» پس، کاخ اشرف محل دستهبندی نبود محل سیاست بود. او هر چند گاه فعالیتش را به فرد معینی اختصاص میداد. مثلاً مدتی به دنبال منوچهر اقبال بود، مدتی به دنبال ابوالحسن ابتهاج، مدتی تیمور بختیار، مدتی حسنعلی منصور و بعد از او نیز از هویدا حداکثر سوءاستفاده را میکرد. اشرف، برخلاف شمس و محمدرضا، کودک مورد علاقه پدرش نبود و این مسئله اثر روانی عجیبی بر شخصیت او گذارد.
اشرف در کنار شوهر اولش علی قوام
چه کسانی شوهر رسمی اشرف شدند؟
حسین فردوست در خصوص مفسدههای جنسی اشرف پهلوی در خاطراتش اینگونه مینویسد:
ازدواج اشرف عجیب بود. رضا شاه، فریدون جم و علی قوام را احضار کرد و شمس و اشرف را نیز خواست و گفت، شمس که بزرگتر است اول یکی از این دو را انتخاب کند. او نیز جم را، که خوشقیافه بود، انتخاب کرد و برای اشرف علیقوام ماند که هم زشت بود و هم بیاستعداد در جمیع جهات به جز روابط جنسی. این آزمایش بدی در زندگی اشرف بود و در بقیه عمرش اثر شدید گذارد. اشرف در طول زندگی زناشویی خود با علی قوام، که تا رفتن رضا ادامه داشت، شدیداً از او متنفر بود. او از علی قوام دارای یک پسر به نام شهرام شد که این پسر به نوبه خود یک منشأ فساد در کشور بود. با رفتن رضا، اشرف و شمس هر دو از شوهرانشان جدا شدند. اشرف برای دیدار پدر به آفریقای جنوبی رفت و پس از مراجعت توقفی در مصر داشت. او در آنجا عاشق یک فرد مصری به نام احمد شفیق شد و خواستار ازدواج با او شد که محمدرضا موافقت کرد. باید اضافه کنم که قبل از ازدواج با احمد شفیق، اشرف مدتی شدیداً عاشق هوشنگ تیمورتاش، پسر تیمورتاش وزیر دربار رضاخان شد و از محمدرضا اجازه خواست که با تیمورتاش ازدواج کند. محمدرضا به علت سوابق پدرش و تیمورتاش بهشدت با این ازدواج مخالفت کرد.
اشرف در کنار شوهر دومش احمد مصطفی شفیق
بوشهری اسماً از او جدا نشد
بدبختی شوهران اشرف این بود که پس از ازدواج اشرف از قیافهشان بیزار میشد و تحمل دیدنشان را نداشت. او مدتی زن احمد شفیق بود و سپس از او جدا شد و در همان زمان در مسافرتی به پاریس عاشق فردی به نام مهدی بوشهری شد. مهدی بوشهری از خانواده بزرگ و ثروتمندی [به نام] بوشهری است. اشرف عاشق این پسر شد و با اصرار به محمدرضا گفت که حتماً باید با او ازدواج کنم. محمدرضا موافقت کرد. ولی پس از یک سال از بوشهری بیزار شد و به او گفت که دیگر تحمل ریختت را ندارم و اینجاها نباش! بوشهری زرنگ بود و هر چند اسماً شوهر اشرف بود، ولی کاری به کار او نداشت و رهایش کرد و اشرف این وضع را پسندید. بوشهری با این تمهید تا انقلاب شوهر اشرف ماند و تصور میکنم هنوز نیز شوهر اسمیاش باشد. اشرف از بوشهری فرزندی ندارد.
اشرف در کنار محمدرضا پهلوی
لیست مردانی که با اشرف رابطه نامشروع داشتند، بسیار طولانی است
اگر بخواهم در زمینه روابط جنسی اشرف وارد جزئیات شوم، مفصل خواهد بود و لذا فقط به مهمترین موارد میپردازم. در دوران رضاخان، که اشرف ازدواج نکرده بود از نظر جنسی کاملاً سالم بود. او مانند هر دختری عاشق میشد ولی فقط در همین حد. ولی، پس از رفتن رضا، او روابط بیبندوبار و از نظر فساد کممانندی را شروع کرد. اگر قرار شود لیست مردانی که در دوران ۳۷ ساله سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهیه شود، علیرغم دشواری و غیرممکن بودن کار، چون حتی خود او نیز ممکن است همه را به یاد نیاورد، مسلماً لیست طویلی خواهد شد.
در زمان فوزیه، مدتی اشرف معشوقه تقیامامی شد. در مسافرت به مصر مدتی با ملک فاروق بود. در سالهای ۱۳۳۱ ـ ۱۳۳۲ که در پاریس بودم و به دیدار اشرف میرفتم میدیدم که با سه مرد رفیق است. ۲ نفر اهل پاریس بودند و یکی افسر جوان اهل یوگسلاوی بود که گویا آجودان شاه یوگسلاوی بوده و به فرانسه پناهنده و تبعه شده بود و احتمالاً بیارتباط با سرویسهای جاسوسی نبود. در دورانی که همسر بوشهری بود، مدتی عاشق دکتر غلامحسین جهانشاهی شد که در کابینه علم وزیر بازرگانی بود. پس از اینکه از وزارت برکنار شد، او را رئیس دفترش کرد و در عین حال معشوقهاش هم بود، ولی این علاقه شدت نداشت. چند بار نیز ذوالفقار علیبوتو، که در آن وقع وزیر خارجه پاکستان بود، به تهران آمد و اشرف با وی بود.
اشرف پهلوی
اشرف ۳۰۰ میلیون تومان وام به جوانی داد که عاشقش شده بود
زمانی مصطفی قلیرام، مدیرعامل بانک عمران، به محمدرضا شکایت کرد که اشرف برای احداث ساختمانهای کن ۳۰۰ میلیون تومان وام گرفته و حالا ۳۰۰ میلیون دیگر میخواهد. محمدرضا، نصرتالله معینیان، رئیس دفتر مخصوص را مأمور تحقیق کرد که بررسی شود که این پولها برای چیست؟ چرا محمدرضا مستقیماً از خواهرش نمیپرسید، نمیدانم! معینیان به من نوشت که طبق دستور شاه تحقیق شود. معینیان از اشرف میترسید و جرئت نداشت که مستقیماً تحقیق کند. من جهانشاهی، رئیس دفتر اشرف را خواستم و گفتم: لابد این پولهای گزاف و حیف و میلها کار شماست! جهانشاهی بلافاصله گفت: «من بیگناه هستم و اشرف طرح خانهسازی کن را به جوانی داده و بهتر است او را بیاورم تا خودش توضیح دهد و مسأله برایتان روشن شود!»
آن جوان را آورد. دیدم جوانی است ۲۲ ـ ۲۳ ساله و بسیار خوشگل. جهانشاهی او را معرفی کرد و گفت: «ایشان هستند!» از جوانک پرسیدم: طرح شما به کجا رسیده و تا به حال چه کردهاید؟ گفت: «در حال خطکشی هستیم!» گفتم: شما فقط برای خطکشی ۳۰۰ میلیون تومان گرفتهاید و حالا ۳۰۰ میلیون دیگر هم میخواهید!؟ فهمیدم که جریان چیست. جهانشاهی، پس از رفتن پسرک گفت که جریان این است و این همه پول را گرفته و به این جوانک فلان فلان شده داده! جهانشاهی شدیداً ابراز ناراحتی کرد و گفت: «این چه افتضاحی است، این چه بساطی است، من استعفاء میدهم!» خلاصه، اشرف این پول کلان را به این پسر داده بود. چرا؟ چون عاشق او شده بود. من جریان را به اطلاع محمدرضا رساندم و دستور داد که ۳۰۰ میلیون دوم پرداخت نشود که پرداخت نشد.
اشرف پهلوی در کنار مهدی بوشهری که هیچگاه او را رسماً طلاق نداد
اشرف به هیچ چیز بیش از مرد و پول علاقه نداشت
اینها همه یک صدم ماجراهای اشرف نیست و تنها عمدهترین مواردی است که اکنون در ذهن دارم. در زمینه مالی نیز کارهای عجیب اشرف دستکمی از مسائل جنسی او نداشت. او به هیچ چیز بیش از مرد و پول علاقه نداشت و در این راه تا بدانجا رفته بود که علناً سر برادرش (محمدرضا) کلاه میگذاشت.
اشرف رسماً پول میگرفت و شغل میداد، از وکالت تا وزارت و سفارت و هیچ ابایی نداشت. سپس دستور میداد که در زمان اشتغالت هرکاری میخواهی بکن و این قدر به من بده! یکی از منابع مهم درآمد اشرف بلیتهای بختآزمایی بود که ماهیانه ۴ـ۵ میلیون تومان حق و حساب میگرفت. در این مسئله من مدرک داشتم و به محمدرضا هم گزارش کردم و البته او طبق معمول اهمیتی نداد. اشرف یک قمارباز حرفهای در حد اعلاء بود و قماربازهای حرفهای را جمع میکرد و وارد محفل خصوصی محمدرضا میکرد.
تصاویری از اشرف پهلوی در گذر زمان
این بود چهره اشرف، دومین فرد خانواده پهلوی پس از محمدرضا! زنی که در هر زمینه در حد اعلای افراط و گستاخی است و میتوانم او را به حق «فاسدترین زن جهان» بنامم. در تاریخ زنان فاسد جهان، تالی اشرف یا نیست و یا نادر است: معتاد، قاچاقچی مواد مخدر، عضو مافیای آمریکا، بیمار جنسی و زنی که به قول خودش اگر هر شب یک مرد تازه نبیند، خوابش نمیبرد!