*نگاه پدر
...سراسیمه درو باز کرد و لباس بیرونشو در آورد و یه نگاهی به آینه انداخت و یه سلام بلند به خودش کرد و رفت سمت دستشویی و یه وضوی سریع گرفت.
- حسین مگه تو مدرسهتون نماز جماعت ندارین؟!
آقای سماورچی اگه همه چی یادش میرفت، از نماز بچههاش غافل نمیشد، فقط دنبال بهونه بود که یه جوری بچهها رو محک بزنه و ببینه حال و فضای ذهنی شون چیه؟
- چرا آقا جون! اتفاقاً تو مدرسه نماز جماعتی داریم که نگو و نپرس ولی نمیدونم، چرا من با نماز جماعت مدرسهمون حال نمیکنم!
- حال نمیکنم یعنی چه پسر؟
- خب میدونی آقا جون! نمیدونم چرا معلمامون نمیان نماز؟! مدیرمون چند خط در میون مییاد!
مگه نماز جماعت مدرسه نیست! تازه امام جماعتمون هم یه جوری حمد و سوره رو میخونه که همش فکر و ذهنم مشغول طرز خوندن ایشونه!
- یعنی غلط میخونه!
- نه فکر نکنم اما یه جوریه آقا جون! شما نماز امام رو از تلویزیون دیدین، من میخوام کسی که امام جماعت میشه همون جوری صحیح و بیپیرایه و سریع نماز رو بخونه، حالا میشه اینقده سئوال پیچم نکنید؟! من برم نمازمو بخونم، میترسم نهار بخورم و بخوابم، دیگه نمازم یادم بره!
- آقای سماورچی چیزای جدیدی دستگیرش شده بود. شدیداً تو فکره و چهرش نشون میده که بدجوری دلش غصه داره.
خدایا! آخه چرا یه جوونی که این جوری عاشق نمازه باید فراری از برنامههای دینی مدرسه باشه! همین جوری که با خودش واگویه داره زیر چشمی، یه نگاهیم به نماز حسین داره.
- وای! این پسر چرا اینجوری رکوع و سجودش را انجام داد، آره حالا فهمیدم! اون بنده خدا تو مدرسه یه خورده نمازش رو طولانی میکنه، این آقا هم حوصله نداره و در میره و میاد خونه نمازشو میخونه، نه! پیش داوری خوب نیست، خب شاید واقعاً نمیدونه که اینجوری پاشو گذاشته روی گاز و میتازونه!
- بابا الان که وقت فکر کردن نیست، وقت قدردانی از زحمات مامانه که شام دیشبو بیاریم و بزنیم تو رگ.
خب اینم نهار جناب آقای سماورچی، دست مامانم درد نکنه.
پدر و پسر که قراره تا اومدن خانم خونه از زیارت خونه خدا بیشتر با هم خلوت داشته باشند، وقت زیادی برای حرف زدن هم دارند.
- آقا جون هنوز که تو فکری غذاتونو بخورین از دهن میفته!
- داشتم به نمازی که خوندی فکر میکردم!
- مگه نمازم چِش بود؟
- چیزیش نبود، فقط اگه یه خورده با حوصله نماز بخونی بهتره. مگه کسی دنبالت کرده بود، خب حالا که به جماعت نخوندی، اگه خیلی گرسنت بود، نهارتو میخوردی، بعد نمازتو میخوندی.
- بابا شما می دونی که سال پیش تو نماز مدرسه شرکت میکردم،تازه نمازمم درسته شما بگین کجاش اشکال داشت؟!
- حسین آقا! پسر من همه چیز به خوندن نیست، مهم اینه که دونستهها رو عمل کنیم، شما با این قرائت زیبا و دلنشینی که داری چرا تند تند میخونی! با من که باباتم اینجوری تند حرف نمیزنی.
سر کلمات که صدات قطع میشه و وقف میکنی نفس هم تازه کن، بعد برو سر کلمه دیگر تو که اینا رو بهتر از من می دونی!
جان من! ذکر رکوع و سجود را در حال آرامش بدن باید گفت، فکر کنم یه بار دیگه درباره رکوع و سجده با هم حرف زدیم یادته که؟!
رکوع نشونه تواضع و فروتنی بنده در برابر خداست، نشونه تعظیم و بزرگداشت بنده خاکیه که با همه وجودش میگه «سبحان ربی العظیم وبحمده» با این جمله زیبا خداوند را از هر چه نقص و عیب و هر چه که شایسته مقام ربوبی او نیست، پاک و منزه میداریم.
رکوع نشونه سرسپاری فرمانبرداری شکستن، دوری از خود بزرگ بینی و تکبر یه عاشق و یه بنده در مقابل محبوب بیهمتاست.
با انجام رکوع نمازگزار با زبان سر و دل فریاد میزنه خدای من! من هر کس که هستم، در هر مقامی که هستم ،با هر عنوانی که دارم فقط در برابر تو سر فرود میآرم و این جوری علف هرزههای بزرگ پنداری و خودخواهی رو از بوستان خوش بو و رنگ وجودش هرس میکنه، با رکوع خودش رو از دامهای فریبنده غرور و خیالات و اوهام رها میکنه.
- بابا اینا رو نگفته بودین، من یادمه که میگفتین رکوع در نماز یه نوع امتحان بنده است که به وسیله رکوع خدا انسان رو در عمل به دستورات و خواستههای خودش آزمایش میکنه، چون رکوع به خصوص برای اونایی که عنوانی، مالی، مقامی تو دنیا دارن خیلی آسون نیست، گرچه فکر میکنم اون بیچارهها رکوع و تعظیمشون در برابر همون چیزای زود گذریه که بهش دل بستن!
- آره! اگه بخوام بیشتر از این از رکوع نماز حرف بزنیم، میترسم حسین آقا دیگه هیچ وقت حاضر نشه کنار پدرش بنشینه و اختلاط کنه.
- اِ اینجوریاس! حاج آقای سماورچی شما که بار اولتون نیست، بهتر نبود به جای حجرهداری میرفتین آخوند میشدین؟!
- پسر جان این چه حرفیه! یاد گرفتن دستورات دینی و عمل کردن به اونا برای همه مسلموناس!
- بله ! حق با شماست، بابا از دبیر دینیمون شنیدم که میگفت: رکوع و خم شدن در نماز مخصوص دین اسلام و این یه وجه تمایز مسلمونا از دیگرانه.
میگفت که دانشمندا میگن در رکوع یه نوع فعالیت و تحرک بدنی هم وجود داره که فرد نمازگزارو از خمودگی و سستی هم دور میکنه.
- به به حسین آقا! پسر! با این همه چیزایی که میدونی چرا تو نمازت بهشون توجه نمیکنی؟
- بابا! شمام که دم به دقیقه میزنی تو برجک ما! چشم آقای سماورچی به خاطر شمام که شده دیگه تکرار نمی شه!
- نه دیگه، نشد. یعنی چی به خاطر من! اشکال اصلی ما آدما اینه که انجام امور دینیمون رو قاطی تعارفات و تشریفات و ترس و رودربایسی و این جور چیزا میکنیم، نماز میخواد ناخالصیهامون را ذوب بکنه و بگه همه چیِ زندگیم برای خداست.
تو یه کتاب حدیثی میخوندم که امام علی(ع) رکوع رو نشونه استواری در دین میدونن.
ایشون میفرمایند: «معنای کشیدن گردن در رکوع این است که در ایمان به خدا استوارم اگرچه گردنم زده شود و معنای سر برداشتن از رکوع و گفتن (سمع الله) این است که حمد و ثنای ما را میشنود آن خدایی که ما را از نیستی و عدم به وجود آورده است».
آره حسین من! خلاصه، نماز استواری و پایداری و اخلاص در باورمون به اون خدایی که آفریدگار هستیه، خب حالا دیگه نوبت منه که غذام بخورم، تو سفره چیدی و منم سفره بر میچینم.
- آقا جون خدا حسابی خوابو از سرمون پروندی، حالا حالاها کار داریم تا یه مسلمون درس درمون بشیم.
و چنین شد که حسین پس از گرفتن لیسانس روانشناسی به عشق تعمق در دین پایش به حوزه علمیه باز شد تا به قول خودش از سرچشمه سیراب شود.
نویسنده: سید محمد عبدالهی، منبع: ستاد اقامه نماز