به گزارش مشرق، غلامرضا صادقیان طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: خبرنگار گروه اجتماعی جوان تصمیم گرفت با برخی استادانی که از آنها سابقه حمایتهایی از منش آزادیخواهانه امریکا به یاد داشته است، تماس بگیرد و نظرشان را درباره برخورد پلیس امریکا با استادان و دانشجویان دانشگاههای امریکا بپرسد. ظاهراً به آقایان برخورده است! آنگونه که خبرنگار برای من بازگو کرده آقای صادق زیباکلام بلافاصله پس از شنیدن نام «جوان» گفته است: «پلیس امریکا هنوز کسی را از روی پشتبام پاییننینداخته است!» ایشان در ایکس هم نوشته است: «امروز رسانههای انقلابیون تندرو از جمله فارس و روزنامه جوان خواهان گفتگو پیرامون برخورد خشن مقامات امریکایی با دانشجویانی که علیه اسرائیل تظاهرات کردهاند، مصاحبه کنند. [غلط انشایی از خود ایشان است]گفتم شما اول این آمار را به من بدهید، چه تعدادی از معترضین کشته شده یا چشمشان مورد اصابت گلوله ساچمهای قرار گرفته؟» آقای تقی آزاد ارمکی هم گفته است: «الان که دارم فوتبال میبینم ولی شما چطور میتوانید با من درباره پلیس امریکا صحبت کنید؟! بله، ما انقلاب خود را به امریکا صادر کردیم، اما نه به دانشجوی حامی فلسطین، بلکه به پلیسی که با دانشجو برخورد میکند، چون کار دانشجوی امریکایی حق است ولی ما در سرکوب دانشجوی معترض با آنها مشترکیم.» و آقای محمد فاضلی هم گفته است حضوری با وقت قبلی حاضر به مصاحبه است ولی ایشان نیز بدون اسمآوردن از «جوان» در توئیتی نوشته است: «رسانههای اصولگرا از نقد برخورد پلیس امریکا با دانشجویان پر شده است. دنبال مصاحبهگرفتن هم هستند. اما تناقض بین نقد رفتار پلیس امریکا و سکوت محض در برابر صدور حکم اعدام توماج صالحی و لباس رزم پوشیدن در برابر زنان این سرزمین آزارشان نمیدهد؟ اعتباری میماند برای این رسانهها؟»
من عین توئیتهای آقایان و تندترین حرفهایتماس تلفنیشان را در این یادداشت آوردم که فقط به ایشان اشاره کنم اگر درسی را از تمدن و فرهنگ غربی میآموزید، کامل بیاموزید. لیبرالیسم فضیلتهایی هم دارد و آن اهمیتدادن به رسانه مخالف و رسانه بهزعم شما تندرو و روبهروشدن با تریبونی است که «قرار نیست یکسره مقابل شما باز باشد» و گاهی پرسش میکند و به چالش میکشد. چرا این فضیلت را از لیبرالیسم نیاموختهاید؟! چند سال پیش در کاری که به ندرت انجام میدهم، در تلگرام با آقای فاضلی بحث کوتاهی درباره یکی از نقدهایشان به تشییع جنازه حاجقاسم در کرمان داشتم. بعید میدانستم ایشان شناختی از من داشته باشد. بعد از دو سه چت مختصر پیام داد که «برادر! من با شما اشتراک فکری برای ادامه گفتگو ندارم»! نوشتم عجبا! خدا پدر کارل پوپر را رحمت کند که گفت «برای گفتگو نیازی به اشتراک فکری نیست»! و بلکه نظریه این فیلسوف علم و فیلسوف سیاسی مشهور غرب این بود که گفتگو آنجا که اشتراک فکری نیست، امکانپذیر میشود؛ و اکنون پرسش مهم این است: چرا استادان روشنفکر و نخبه و درسخوانده ما این نکات نغز را از فیلسوفان غربی برعکس میآموزند؟! با دکتر زیباکلام هم چند بار در محیط دانشگاه روبهرو شدهام. نکتهام به ایشان همیشه همین بوده است که تریبون بهزعم ایشان رسانههای تندرو داخلی را به تریبون گشاد و یکطرفه شبکههای اسرائیلی خارج از ایران ترجیح دهد تا بتوان ادراکی از شعارهای لیبرالی ایشان داشت وگرنه امر بر ما مشتبه میشود! با استاد سوم رودررو نبودهام ولی به ایشان هم - و به دیگرانی که روزنامهها و رسانههای همسو را برای سخنگفتن میپسندند- میگویم که در پس این شعارهای لیبرالیستی قدری هم منش ظاهری لیبرالیسم را در خود تقویت کنید. دانشجویان شما دارند شما را میبینند! خوب نیست در نوشتههای شما مشاهده کنند که خبرنگار روزنامه جوان با شما تماس گرفته و شما (بهرغم نوعی ذوقزدگی که در نوشتهها مستتر است) جواب رد دادهاید یا تمسخر کردهاید. برای این رفتار خود در کلاسهای درس مجبور خواهید بود شخصاً بندهای غیرواقعی که هیچ فیلسوف سیاسی لیبرالیستی ننوشته، به مفاهیم لیبرالیسم اضافه کنید و این کار تحریف این «ایسم» عزیزکرده شماست.
چندی پیش و قبل از انتخابات مجلس، خبرنگار جوان با آقای محسن هاشمی نیز تماس گرفت که بیایید در روزنامه گفتوگوی مفصلی با هم داشته باشیم. خبرنگار ما گزارش داد که آقای هاشمی به او گفته است «هدف شما از گفتگو با من عادیسازی (کارهای نظام از جمله در ردصلاحیتها) است و من به همین دلیل مصاحبه نمیکنم»! اما عجیب آنکه فردا و پس فردای همان روز دو شب پیاپی ایشان در تلویزیون حاضر شد و دلی از عزای سخنگفتن درآورد! آیا در تلویزیون عادیسازی رخ نداد؟!
اینجاست که به آقایان استادان طرفدار لیبرالیسم میتوان گفت شما را با این رفتارتان هم قضاوت میکنند. نگذارید آزادی، معنی انحصاری و بسته و گرهخورده و متعصبانهای که از آن به تصویر میکشید، پیدا کند. عاشق لیبرالیسم و گریز از روبهروشدن با رسانههای مخالف؟! حاشا و کلا! نگرانم که دانشجویان شما شبی به بالینتان بیایند و آستینتان بدرند و گردکانی چند در جیبتان بگذارند که نه! این رسم عاشقی نیست، «شاه مات و مات شاهنشاه» لیبرالیسم بودن در رسانههای دشمن خارجی و همسوی داخلی، و فتادن و خفتن هنگام محکخوردن در دعوی آزادی رسانههای غیرهمسو؟! اکنون وقت سخنگفتن از امریکاست، بیایید آن را اثبات کنید، اگر به شما برنمیخورد!
«این ندانم وان ندانم بهر چیست/ تا بگویی آنک میدانیم کیست/ نفی بهر ثبت باشد در سخن/ نفی بگذار و ز ثبت آغاز کن/ نیست این و نیست آن هین واگذار /آنک آن هستست آن را پیش آر»