بی تردید، هر کس "اگر"هایی در زندگی اش دارد. اگرهایی که محقق نشده است که اگر می شد، چه بسا امروز متفاوت از آن چیزی می شد که امروز می نامیم؛ اما این چنین نشده تا همواره این اگرها در ذهن باشد. این را می شود در کلام محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران هم دید.
درست متوجه شدید. صحبت های رئیس جمهوری اسلامی ایران در تمرین تیم ملی فوتبال را می گویم. سخنانی که یک "اگر" جالب داشت که اگر اکنون بازیکن فوتبال بود، در قبال رسانه ها چه رفتاری را در پیش می گرفت. البته، صحبت های ایشان فرازهای دیگری هم داشت؛ اما همین نقطه بود که نگارنده را به فکر فرو برد که اگر حقیر به عنوان ریاست جمهوری نایل می شدم، چه می کردم و چه نمی کردم که شد نوشتار پیش روی شما.
×××
اگر من رئیس جمهور این سرزمین بودم، فراموش نمی کردم عهدی را که با دمپایی پوش ها و مستضعفین دیده نشده بسته بودم؛ همان هایی که قرار می گذارم که نوکرشان باشم و اصلا با این عنوان وارد میدان می شوم. همان هایی که سال هاست دیده شان به راه مانده تا در آمار رسمی سیاست مداران و سیاست پیشگان قرار بگیرند. آخر، مرد است و حرفش. من می خواهم نوکر آنها باشم و خود را در این قامت جلوه داده ام ...
اگر من رئیس جمهور این سرزمین بودم، همان لباس ساده و خودمانی را ترجیح می دادم به تمام لباس های رسمی که فقط به درد صحن علنی سازمان ملل و عکس های یادگاری اجلاس های بی ثمرتر می خورد. البته، بگویم که هرگز طرف عمل های زیبایی چهره و اینجور کارها نمی رفتم. مردم به این چیزها که رای نمی دهند. مردم رئیس جمهوری می خواهند که عین خودشان باشد؛ بدون روتوش! البته می دانید که منظورم از مردم، بچه های دور افتاده سیستان و خراسان جنوبی است؛ نه صرفا اهالی خوش نشین برج های عاج فلان نقطه شمالی تهران!
اگر من رئیس جمهور این سرزمین بودم، وقتی کار از دستم در می رفت و نمی توانستم تدبیری شایسته کنم، دیگری یا دیگران را مقصر نشان نمی دادم. بالاخره مردم هم درصدی از دانایی و عقلانیت را با خود دارند. نمی توان به آنها آدرس غلط داد. آدم باید مرد و مردانه اشتباهاتش را قبول کند و با مردم رو راست باشد. من اینجور رئیس جمهوری می شوم که اگر نتوانستم کاری را مدیریت کنم، از ملت عذرخواهی می کنم و تمام تلاشم را می کنم تا آن را جبران کنم. جنجال و هوچی گری که نشد کار آخر!
اگر من رئیس جمهور این سرزمین بودم، سعی می کردم به جای این که وقتم را بگذارم تا تسلیتی جهت مرگ پدر یا مادر فلان پادشاه در فلان جزیره در فلان جای دنیا صادر کنم، سری به مردم سیل زده و زلزله زده همین حوالی می زنم. آخر چشم به راه رئیس جمهورشان هستند تا کنارشان باشد. اگر قرار باشد در این روزها نباشم، دیگر به جای چه وقتی و چه زمانی می خورم؟ یا مسلمانانی که در شرقی ترین یا غربی ترین نقاط دنیا به شکلی اسف بار به قتل می رسند و بایستی من را کنارشان احساس کنند. به هر حال، من رئیس جمهور ملتی مبارز و جهادگر هستم و باید در شان این مردم رفتار کنم.
اگر من رئیس جمهور این سرزمین بودم، بیشتر از آن که به فکر زنده باد یا مرده باد بهار و تابستان و پاییز باشم، تلاش می کردم تا مروج گفتمان انقلابی یک ملت مبارز در جغرافیای منطقه و جهان باشم. آنجا که همگان به دنبال رسیدن به مدلی شبیه جامعه من در عرصه گفتمانی هستم، من باید تقویت کننده آن باشم؛ نه این که حرفی را بزنم که ... بگذریم!
×××
من اگر رئیس جمهور این سرزمین بودم، همه را بدون غل و غش دوست می داشتم ...