به گزارش مشرق، جعفر بلوری طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:
۱- همیشه موازی با هر «جنگ سخت»ی، یک «جنگ نرم» و «جنگ روانی» به راه میافتد. فهم این جنگ نرم و روانی که عموما با هدف تغییر در محاسبات حریف، ایجاد خدشه و شکاف در افکار عمومی و متزلزل ساختن آن صورت میگیرد، بینهایت مهم است. اصولا نتیجه جنگهای سخت ارتباط مستقیمی با میزان موفقیتِ این جنگ نرم دارد و رسانهها در این بین، نقشی «تعیینکننده» و «اساسی» دارند.
۲- یورگن هابرماس، جامعهشناس و فیلسوف آلمانی اصطلاحی دارد با عنوان Validity Claim که ترجمه فارسی آن میشود «اعتبار ادعا». خلاصه آن به زبان خیلی ساده این میشود که، در هر جامعهای ارزشهای معتبر شدهای وجود دارند که بنا به دلایلی برای مردم «معتبر» شدهاند. در این بین شاید افرادی از آن جامعه هم باشند که اعتقادی به این «ارزش معتبر» نداشته باشند اما چون فضا برایشان مناسب نیست، کاری با آن ندارند و مخالفت علنی هم نمیکنند اما همواره زمینه لازم برای مخالفت علنی را دارند. مثلا «روزه» یا «حجاب» در یک جامعه دینی را در نظر بگیرید. فردی مخالف و دشمن دین با استفاده از تریبون رسانه، اعلام میکند، روزه گرفتن باعث ایجاد سنگ کلیه و بیماری میشود! اصلا نیازی به توضیح علمی هم نمیبیند. با یکسری کلیات ابوالبقا و طی حکمی عمومی و کلی مدعی ضرر داشتن روزه میشود. هابرماس میگوید، اینجا همین یک موضعِ خلاف، به «اعتبار ادعا» خدشه وارد میکند. یعنی آن افرادی که به هر دلیلی مخالف روزه بودند اما فرصت و امکان مخالفت علنی با آن را نداشتند، فرصت را مغتنم شمرده و از سکوت خارج میشوند آن ادعا را میپذیرند و تا بدین ترتیب به آن ارزش و اعتبار، خدشه وارد شود. خدشه وارد شدن به این اعتبارها یعنی، بروز شکاف و شکسته شدن آن انسجام اجتماعی. نظام سلطه تا دلتان بخواهد از این ترفندهای شیطانی، برای به هم ریختن جوامع، راه انداختن انقلابهای رنگی و...استفاده کرده است. حال تصور کنید روی
یک مسئله مهم در یک جامعه، اتفاق نظر وجود دارد و این انسجام و اتحاد هم به شدت ضروری است منتهی یک رسانه، فرد یا دشمن، با هدف شکستن این اتحاد و اعتبار، نظری خلاف آن مسئله معتبر شده برای مردم میدهد و رسانهها نیز آن را پمپاژ میکنند. اینجا به آن Validity Claim خدشه واد میشود. خدشه وارد شدن به اعتبار ادعا همان، و بروز شکاف و اختلاف همان.
۳- کشورها در «شرایط ویژه» برای حفظ آن «انسجام اجتماعی» و «اعتبار ادعا»ها راهکارهایی دارند. مثلا با شروع جنگ غزه، برخی کشورهای غربی برای این که به «احترام به اسرائیل به هر قیمتی» به عنوان یک «اعتبار ادعا» خدشه وارد نشود، فورا قوانینی تصویب کردند. در کشورهایی که دهههاست پُزِ آزادی بیان و آزادی گردش اطلاعات را میدهند، کوچکترین انتقادی از اسرائیل جُرم تلقی شد. در آمریکا شمار زیادی دانشجو و استاد دانشگاه فقط به دلیل اینکه خواستند نسلکشی در غزه متوقف شود، تعلیق، اخراج و محاکمه شدند. سالهاست در بسیاری از کشورهای غربی، تحقیق و مطالعه درباره هولوکاست، ممنوع و جُرم است و نقدهای لطیف به رژیم صهیونیستی را هم معادل، یهودیستیزی گرفته و بدترین برخوردها با منتقد میشود تا به آن «اعتبار ادعا» یا خدشه وارد نشود یا کمترین خدشه وارد شود.
۴- جنگی کنترل شده، غیرمستقیم اما بزرگ، بین ایران و متحدانش در یک طرف و رژیم صهیونیستی، آمریکا و متحدانشان در طرف دیگر جریان دارد. این جنگ نه مال یک سال و دو سال پیش که، از بدو وقوع انقلاب اسلامی جریان داشته و بسته به تحولات، شدت و ضعف داشته اما هرگز متوقف نشده است. در تمام این سالها رژیم تروریست صهیونیستی سیاست «ترور» را در دستور کار قرار داده و در این بین تمام قوانین بینالمللی را نیز زیر پا گذاشته است. با تکیه بر همین سیاست، دو هفتهای میشود که «اسماعیل هنیه» رهبر حماس را که با گذرنامه دیپلماتیک وارد تهران شده بود، ترور کرده است و بهتر از هر کسی میداند، ایران و دوستانش انتقام او را خواهند گرفت. محور مقاومت نیز با اتخاذ سیاست «ابهام»، در حال زجرکُش کردن صهیونیستهاست طوری که کارشناس شبکه تلویزیونی این رژیم میگوید: «انتظار مرگ دردناکتر از خود مرگ شده است.» وقتی وارد کشورت میشوند و در روز روشن میهمان عزیزی را ترور میکنند، طبیعی است که، غیرت مردمان آن کشور به جوش آید. در ساعات نخست خبری شدن این ترور، دوستان زیادی تماس گرفتند و ضمن بروز خشم و نفرت، میپرسیدند: «کِی جواب اسرائیل را میدهیم؟» آنقدر این خشمِ مقدس زیاد شد که طی همان چند روز نخست، انتقام از رژیم صهیونیستی بین افکار عمومی ایران- و احتمالا منطقه- تبدیل به یک Validity Claim شد. یعنی همه خواستار انتقام شدند و انتقام معتبر شد. معمولا هم همینطور است. در آغاز حوادث اینچنینی، به دلیل «معتبر شدن»، فضا به شدت مستعد پاسخ است. هرچه از این زمان بیشتر بگذرد، به دلیل فعال شدن برخی چهرهها و رسانههای خاص، به این اعتبار ادعا، خدشه وارد میشود. رفته رفته آنهائی که شیمون پرز «بزرگترین سرمایههای اسرائیل در ایران» مینامد، تلاش میکنند، این اعتبار و انسجام اجتماعی را بشکنند. یا مردم را از بحرانی شدن اقتصاد میترسانند، یا رو به شایعهسازی میآورند. یا اصل واقعه را چنان وارونه روایت میکنند که، در نهایت آن انسجام شکسته شود. شاید باورش سخت باشد اما برخی در همان روزهای نخست ترور اسماعیل هنیه گفتند: «کار خودشونه»(!)
۵- ایران عزیز و متحدانش، صد در صد پاسخ این تجاوز آشکار و میهمانکُشی صهیونیستها را خواهند داد چرا که در غیر این صورت، بازهم این ترورها به شکلی بدتر تکرار خواهند شد این یک. دو: طبیعی است، هرچه پاسخ قویتر باشد، زمان برای بررسی جوانب هم بیشتر خواهد بود. راز طولانی شدن زمان برای انتقام، میتواند بزرگ بودن انتقام هم باشد. سه: این هم طبیعی است که، مسئولینِ امر در همه جبهههای مقاومت، بهتر از امثال من و شما، به جزئیات و مسائل ورود دارند و بهتر از همه ما میدانند، انتقام باید کِی و چگونه گرفته شود. اما اینجا زمان هم بینهایت مهم است. دشمن و تریبونهای جنگِ نرمش، به شدت فعالند. رهبران و متحدان رژیم صهیونیستی، مدام با واسطه و بیواسطه با هدف خدشه واردکردن به همین «اعتبار انتقام» و «انسجام» با مسئولین کشورمان تماس میگیرند تا شاید بتوانند، ضمن ایجاد تردید یا ترس، محاسبات را به هم بریزند. از آن سو رهبران ۴ کشور اروپایی با بیانیهنویسی، تلاش میکنند ضمن بزرگنمایی از تواناییهای جبهه خود، ملت و مسئولین را بترسانند و از سوی دیگر، طرح آتشبس و مذاکره برای روز پنجشنبه (امروز) را هم روی میز میگذارند تا شاید، بتوانند جلوی انتقام را بگیرند و ایران را -در صورت گرفتن انتقام- متهم به شکست طرح مذاکرات آتش معرفی کنند. یک جنگ روانی ترکیبی و بزرگ برای ترساندن. به قول رهبر انقلاب «یکی از پایههای اصلی جنگ روانی علیه ملت عزیز و ایران اسلامی، بزرگنمایی تواناییهای دشمنان است... از ابتدای پیروزی انقلاب آنها به شیوههای مختلف به ملت ما تفهیم و القاء میکردند که باید از آمریکا، انگلیس و صهیونیستها بترسید.» (همین دیروز در دیدار خانواده شهدا)
۶- راهحل چیست؟ یکی از مهمترین ابزارهای مهم این جنگ نرم، رسانه است. هر تحلیلی طی این دو هفته راجع به انتقام منتشر شده، ناظر به تحولات رخ داده است. باید ضمن ادامه این روند، و حفظ آن انسجام و اعتبار، یک «پیوست رسانهای قوی» برای آینده و بعد از انتقام هم آماده کرد. همیشه پس از هر اتفاق مهمی مثل همین انتقام، سیلی از شایعات و اخبار جهت دار، برای پیروزی در میدان جنگ نرم به راه میافتد. مثلا در عملیات وعده صادق صهیونیستها فورا مدعی شدند ۹۵ درصد موشکها و پهپادهای شلیک شده از سوی ایران را رهگیری کردهاند. یا با انتشار تصاویر یک ساختمان مخروبه، مدعی شدند یک کودک در این حملات مثلا زخمی شده است! همه این خبرسازیها با هدف به بار ننشستن، عملیات بزرگ وعده صادق بود. باید یک پیوست رسانهای برای بعد از انتقام تهیه و «روایِ اول» بود. این روایت اول است که در شرایط حساس، در ذهنها نفوذ میکند. بدون داشتن این آمادگی رسانهای تاثیر این انتقام میتواند به حداقل کاهش یابد. ضمن این که تا میتوان باید، هزینه را برای افراد و رسانهنماهایی که به دنبال شکستن این اعتبار و انسجام هستند، بالا بُرد. در غیر این صورت، رسانه با آن قدرت جادویی که دارد، پیروز را مغلوب و مغلوب را پیروز جلوه داده و زمینه تکرار این جنایات و ترورها را برای همیشه، فعال نگه خواهند داشت.