به گزارش مشرق، از آنجایی که اسرائیل با ماهیتی جعلی در یک سرزمین اشغالی موجودیت خود را اعلام کرده، با وجود تلاشهای فراوان و حمایتهای بی حد آمریکا و کشورهای غربی هنوز بعد از گذشته ۷ دهه نتوانسته از ویژگیهای لازم برای تبدیل شدن به یک «دولت» یا «کشور» عادی برخوردار گردد. گذشته از اینکه ملتهای منطقه و بسیاری از مردم جهان چیزی به نام اسرائیل را به رسمیت نمیشناسند و معتقدند فلسطین متعلق به صاحبان اصلی و عربِ این سرزمین است، صهیونیستها همواره با چالشهای متعددی در سطوح مختلف از جمله عرصه نظامی دست و پنجه نرم میکنند.
دردسرهای ناتمام صهیونیستها در جنگ برای بقا
همانطور که اشاره شد اسرائیل یک حاکمیت طبیعی و رسمی نیست و بنابراین استراتژی آن از ابتدای شکلگیری، بر مبنای جنگ برای بقا بوده است؛ برخلاف کشورها و دولتهای عادی جهان که برای حمایت از مرزها و تمامیت ارضی خود میجنگند. علت این امر به ماهیت اشغالگری رژیم صهیونیستی در فلسطین برمیگردد که موجب شده اسرائیلیها در هیچکجای فلسطین احساس امنیت واقعی نداشته باشند.
همین غیرقانونی بودن ماهیت اسرائیل موجب شده تا صهیونیستها برای بقای خود و مقابله با تهدیدات موجودیتی، از روشهای غیرمعمول استفاده کنند و همواره برای مواجهه با شرایط اضطراری و غیرقابل پیشبینی در حالت آماده باش قرار بگیرند. صهیونیستها موجودیت خود را بر مبنای زور و جنگ تشکیل دادند و برای بقای آن نیز از همین روش استفاده میکنند.
اسرائیل و مفهوم پوشالی «امنیت داخلی» با کشتار و توحش
حتی امنیت نیز برای صهیونیستها مفهومی متفاوتتر از سایر مردم جهان دارد. «امنیت داخلی» در همه کشورهای عادی جهان به معنای توانایی دولت جهت دفاع از کشور و مردم و منافع ملی در برابر تهدیدات است. اما مفهوم امنیت برای اسرائیلیها همانطور که «دیوید بن گوریون» نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی گفت «دفاع از موجودیت» است.
بر همین اساس نظریه نظامی و امنیتی اسرائیل حتی سالها قبل از تشکیل این رژیم جعلی توسط سران جنبش صهیونیسم تشکیل شده بود. در این میان نظریه امنیت داخلی رژیم اشغالگر در ابتدا مبتنی بر سه اصل اساسی بود که عامل «بازدارندگی» در راس آن قرار دارد و صهیونیستها از طریق آن تلاش داشتند، مقابل همه دشمنان خود اعم از فلسطینیها و کشورهای عربی و اسلامی بایستند و معادلهای را ایجاد کنند که بر مبنای آن هیچ طرفی جرات اقدام نظامی علیه اسرائیل را نداشته باشد.
به این ترتیب رژیم صهیونیستی تحت حمایتهای نامحدود آمریکا و غرب، اقدام به تثبیت اشغالگری خود در اراضی فلسطین و اقدام برای اشغال سایر اراضی عربی در منطقه نیز کرد و خودش را برترین قدرت منطقه در سطح نظامی میدانست.
رژیم صهیونیستی که با وجود تلاشها و سرمایهگذاریهای فراوان و حمایتهای بی حد آمریکا و کشورهای اروپایی هرگز نتوانست لقب اشغالگر را از روی خود بردارد، از همان آغاز اشغالگری خود در فلسطین به دنبال خودنمایی به عنوان یک «هیولای شکست ناپذیر» بود. اشغالگران برای رسیدن به این هدف، حاکمیت جعلی خود را بر مبنای توحش و خونریزی آغاز کردند و از هیچ کشتار و جنایتی علیه اعراب و مسلمانان ابا نداشته و ندارند.
به لطف ماشین رسانهای و تبلیغاتی که غرب و آمریکا در اختیار رژیم صهیونیستی قرار داده بودند، این رژیم تلاش داشت خود را به عنوان طرفی معرفی کند که قادر به انجام غیر ممکنها و کارهای ماوراء طبیعی و غیرمنطقی است. در واقع صهیونیستها میخواستند این پیام را به جهانیان برسانند که میتوانند به همه دشمنان دور و نزدیک خود برسند و آنها را با ظلم و خشونت نابود کنند.
در واقع استراتژی رژیم صهیونیستی بر این مبنا بود که در میان دشمنان خود حالت اضطراب و وحشت ایجاد کند. بسیاری معتقدند که همین استراتژی موجب شد تا برخی از رژیمهای مرتجع عربی به سمت صلح و سازش با اشغالگران صهیونیست حرکت کرده و تسلیم خواستههای آنان شوند.
نظریه امنیتی رژیمی که هیچ تاریخ و جغرافیایی ندارد
در سال ۱۹۵۳ دیوید بن گوریون نظریه امنیت داخلی اسرائیل را مطرح کرد و همانگونه که اشاره کردیم این نظریه در مبنای دفاع از موجودیت بود و به مسئله مرگ و زندگی صهیونیستها مربوط میشد. بر اساس این نظریه، اسرائیل در سرزمینی بنا شده که متعلق به آن نیست و هیچ تاریخ، تمدن، فرهنگ و جغرافیایی که وابسته به آن باشد وجود ندارد.
طبق این نظریه، اسرائیل باید برای تثبیت سیطره خود بر سرزمینی که حاکمیتش را در آن بنا کرده، با همسایگانش با قدرت زور و آتش برخورد کند. به همین دلیل آغاز اشغالگری صهیونیستها در فلسطین همزمان بود با شروع جنگهای خشونت آمیز میان آنها با کشورهای عربی که در همسایگی فلسطین هستند.
به دلیل غیر واقعی بودن رژیم اسرائیل و سیاست تهاجمی که این رژیم بر مبنای آن شکل گرفته، صهیونیستها همواره در حالت جنگی قرار داشته و هرگز درگیری نظامی میان آنها با اعراب و مسلمانان متوقف نشده است. حتی بعد از اینکه برخی رژیمهای مرتجع عربی سر تسلیم دربرابر اشغالگران صهیونیست فرود آوردند، اما ملتهای عربی و در راس آن مردم فلسطین و مقاومتی که از دل این ملتها بیرون آمد، هرگز دست از مبارزه با اشغالگری نکشیده است.
سیاست تجاوز و توحش اسرائیل در نظریه امنیت داخلی این رژیم، صهیونیستها را بر آن داشت تا عمده تمرکز خود را معطوف به توسعه قدرت نظامی و ارتش خود کنند. طبق این نظریه، در واقع همه صهیونیستها نظامی هستند و از همان کودکی باید برای حضور در ارتش آموزش ببینند. کمپینهای مختلف برای تشویق یهودیان سراسر جهان جهت مهاجرت به فلسطین، گسترش شهرک سازیها، تقویت پایگاه اقتصادی، تضمین اقدامات سیاسی و دیپلماتیک خارجی برای تامین الزامات امنیتی، تلاش برای گسترش قراردادهای عادیسازی با کشورهای عربی، گسترش فعالیتهای امنیتی و نظامی در خارج از محدوده جغرافیایی فلسطین اشغالی، سرمایهگذاری در سرویسهای امنیتی و جاسوسی برای پیش بینی تحولات احتمالی منطقه و ... همگی در راستای تقویت قدرت نظامی اسرائیل و ارتش آن است؛ به طوری که درصد بالایی از شهرک نشینان صهیونیست جزء نیروی ذخیره ارتش اسرائیل هستند.
همچنین رژیم صهیونیستی با استفاده از این استراتژی طی دهههای گذشته تلاش کرده موجودیت خود را به کشورهای منطقه تحمیل کند و این کشورها بپذیرند که پایانی برای اشغالگری اسرائیل در اراضی عربی نیست.
اصول نظریه امنیت داخلی صهیونیستها
همانطور که گفتیم یکی از اصول اساسی نظریه امنیت داخلی رژیم صهیونیستی، عامل بازدارندگی بود که از طریق آن صهیونیستها تلاش داشتند همه دشمنان خود را به عقب برانند تا کشورهای عربی و اسلامی جرات انجام اقدام نظامی ضد این رژیم را نداشته باشند. اسرائیل برای انجام این کار از سیاست «ابهام سازنده» درباره قدرت نظامی خود به ویژه در حوزه هستهای استفاده کرد و هدفش این بود که دشمنان در ترس و وحشت باقی بمانند و هیچ اقدامی علیه آن انجام ندهند.
اما اصل دوم این نظریه، عامل «هشدار» بود که به معنای حفظ برتری اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل بر همه دشمنان خود است و بر این اساس، صهیونیستها باید از همه توانمندیها، تصمیمات و جهتگیریهای آینده دشمنان خود در سطوح تاکتیکی و راهبردی اطلاعات پیدا میکردند تا بتوانند طرحهای دفاعی و هجومی برای خود ترسیم کرده و در زمان مناسب، آنها را فعال کنند.
اما اصل سوم نظریه امنیت داخلی رژیم صهیونیستی بر مبنای «قاطعیت» بود که از طریق آن رژیم اشغالگر، تلاش داشت جنگهای کوتاه و محدودی انجام دهد و در کوتاه مدت به اهداف مورد نظر خود برسد. علت این امر آن است که فلسطین اشغالی اساساً به دلیل جغرافیای محدود خود، عمق استراتژیک ندارد؛ مسئلهای که رژیم صهیونیستی را به شدت در برابر دشمنان خود در منطقه آسیبپذیر میکند. علاوه بر آن صهیونیستها همواره با مشکل جمعیتی و کمبود نیروی انسانی مواجه بودهاند.
بحران فقدان عمق استراتژیک برای اشغالگران
از نظر ژئوپلیتیکی، اسرائیلیها رژیم جعلی خود را در منطقهای بنا کردهاند که در محاصره کشورهای عربی و مسلمان قرار دارد. با وجود اینکه بسیاری از رژیمهای عربی منطقه یا روابط خود را با تلآویو عادی کردهاند و یا تمایل به سازش با این رژیم دارند، اما ملتهای عربی و مسلمان هنوز اسرائیل را دشمن واقعی خود میدانند. از آن گذشته محور مقاومت به رهبری ایران که تا سوریه، یمن، عراق، لبنان و حتی میان فلسطینیان کشیده شده، بزرگترین تهدیدی است که صهیونیستها اطراف خود میبینند.
در مواجهه با این خطرات، نداشتن عمق استراتژیک شاید بزرگترین معضلی باشد که پیش روی اسرائیلیها قرار دارد. عمق استراتژیک یک اصطلاح در ادبیات نظامی است که به فاصله بین مرزها با مواضع اصلی یک کشور شامل پایتخت، حوزه های صنعتی، مراکز جمعیتی و .. گفته میشود. اکثر کشورها از عمق استراتژیک برخوردارند و همین امر موجب میگردد تا هنگام جنگ خطر کمتری متوجه جبهه داخلی باشد.
هرچه فاصله بین مرزها و مواضع اصلی داخلی یک کشور بیشتر باشد یعنی عمق استراتژیک آن زیاد است و راحتتر میتوان هنگام وقوع جنگ، امنیت داخلی را تامین کرد. اما جغرافیای فلسطین اشغالی به گونهای است که مناطق تحت اشغال صهیونیستها اساسا از عمق استراتژیک محروم هستند و ابعاد مرزهای آن در بیشترین حالت ۱۳۷ کیلومتر و در کمترین حالت ۱۴ کیلومتر است.
ظهور مقاومت و نقطه آغاز فروپاشی نظریه امنیت داخلی اسرائیل
صهیونیستها تا حدود ۴ دهه بعد از آغاز اشغالگری خود در اراضی فلسطین یعنی تا دهه ۱۹۸۰ احساس میکردند که توانستهاند نظریه امنیت داخلی خود را به شکل موفق اجرا کنند و ارتش اسرائیل را به عنوان یک ارتش «شکست ناپذیر» و «افسانهای» در منطقه تثبیت کنند که هیچ رقیبی ندارد. اما بعد از ۴ دهه، نقص بزرگی در اصول نظریه امنیت داخلی رژیم صهیونیستی رخ داد. این دوره منطقه شاهد تحولاتی بود که صهیونیستها هرگز پیشبینی نمیکردند و قادر به مقابله با آن نبودند.
بعد از شکست رژیمهای ضعیف عربی در برابر رژیم صهیونیستی و همچنین خیانتی که این رژیمها به مردم فلسطین کرده و به سمت سازش با اشغالگران رفتند، اسرائیل تصور میکرد به اهدافش در تثبیت موجودیت خود در منطقه رسیده است. اما ظهور گروههای مبارز در مناطق عربی و در راس آن فلسطین و لبنان، همه محاسبات صهیونیستها را به هم ریخت.
بعد از ظهور گروههای مقاومت، مسئله تقابل با رژیم صهیونیستی در منطقه وارد ابعاد پیچیدهتری شد؛ به ویژه در سطح انتقال نبرد به عمق فلسطین اشغالی، چه از طریق پرتاب موشکها و چه عملیاتهای شهادت طلبانه که به شکل بیسابقهای در قلب اراضی اشغالی رخ داد.
پیش از ظهور گروههای مقاومت، صهیونیستها توانسته بودند جبهه داخلی فلسطین اشغالی را در امان نگه دارند و جنگهایی هم که با ارتشهای عربی اتفاق افتاد، صرفاً در مرزهای فلسطین بود، اما مقاومت توانست از این خطوط قرمز اشغالگران عبور کند.
دست و پا زدنهای اشغالگران برای حفظ نظریه امنیت داخلی
همین تحولات موجب شد رژیم صهیونیستی در تلاش برای به روز کردن نظریه امنیت داخلی خود باشد تا بتواند با چالشهای جدید مقابله کند و در برابر تحولات غیرقابل پیشبینی بایستد. بنابراین عامل «دفاع» به نظریه امنیت داخلی صهیونیستها اضافه شد؛ یعنی محافظت از جبهه داخلی اسرائیل در برابر خطراتی که ممکن است این رژیم از داخل و خارج مرزهای فلسطین اشغالی با آن مواجه شود؛ به طوری که بر ادامه زندگی در این سرزمین تاثیر بگذارد.
بنابراین رژیم صهیونیستی در راستای به روز کردن نظریه امنیت داخلی خود، شروع به نصب سامانههای پدافند هوایی در سراسر فلسطین اشغالی و ایجاد تشکیلات دفاعی چند لایه به منظور محافظت از امنیت صهیونیستها در اراضی اشغالی فلسطین کرد تا آنها بتوانند در مواقع جنگی و بحرانی به زندگی عادی خود ادامه دهند و همچنین شهرک نشینان در این شرایط به مناطق امن منتقل گردند.
بعد از این دوره، رژیم صهیونیستی تمرکز خود را معطوف به تقویت سیستم دفاعی خود کرد که البته نیاز شدیدی به حمایتهای نامحدود متحد اصلی این رژیم، یعنی آمریکا داشت؛ به ویژه بعد از اینکه نشانههای شکست و فرسایش ارتش اسرائیل در برابر گروههای مقاومت به وضوح خود را نشان داد. علاوه بر شکست خفت باری که رژیم صهیونیستی در سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ از حزبالله لبنان متحمل شد، جنگ با گروههای مقاومت فلسطینی در نوار غزه طی سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ ، تیر دیگری به قلب نظریه امنیت داخلی رژیم صهیونیستی زد تا اینکه وارد مرحله نبردهای سرنوشت ساز از «شمشیر قدس» در مه ۲۰۲۱ تا «طوفان الاقصی» در اکتبر ۲۰۲۳ رسیدیم.
تیر خلاص ایران و محور مقاومت به نظریه امنیت داخلی صهیونیستها
این نبردها به ویژه طوفان الاقصی که اکنون در میانه آن هستیم، شکنندگی شدید سامانههای پدافند هوایی اسرائیل و ضعف بیسابقه تشکیلات دفاعی این رژیم در برابر موشکها و پهپادهای مقاومت را به نمایش گذاشت. علاوه بر شکستهای فاجعه باری که تشکیلات دفاعی اسرائیل در برابر پهپادها و موشکهای حزب الله و حتی مقاومت فلسطین متحمل شدهاند، عملیات «وعده صادق» جمهوری اسلامی ایران یک رسوایی بزرگ دیگر برای صهیونیستها بود.
با وجود اینکه این عملیات ایران صرفاً در قالب یک هشدار برای رژیم صهیونیستی بود و با قصد وارد کردن تلفات به صهیونیستها انجام نشد، اما علاوه بر تشکیلات دفاعی ارتش صهیونیستی، سامانههای پدافندی آمریکا، کشورهای غربی و عربی هم نتوانستند مانع ورود موشکها و پهپادهای ایران به اعماق فلسطین اشغالی شوند و صحنههایی که موشکها و پهپادهای ایرانی بر فراز اراضی اشغالی رقم زدند، به عنوان صحنههای تاریخی در رسانهها و شبکههای اجتماعی همچنان دست به دست میشود.
همه این تحولات به معنای آن است که آخرین اصل نظریه امنیت داخلی رژیم صهیونیستی، همانند سه اصل قبلی در برابر مقاومت از هم پاشید و اساساً دیگر چیزی به نام نظریه امنیت داخلی اسرائیل وجود ندارد؛ جایی که این رژیم در محاصره جبهههای مقاومت قرار گرفته و هر لحظه یک خطر نظامی جدید را بالای سر خود احساس میکند و این یعنی فروپاشی اصل بازدارندگی.
درباره فروپاشی اصل دوم، یعنی اصل هشدار و برتری اطلاعاتی اسرائیل بر دشمنان خود در منطقه، تنها کافیست به رسوایی و محاسبات غلط این رژیم در عملیات طوفان الاقصی نگاهی بیندازیم.
اما درباره نابودی اصل سوم یعنی قاطعیت و استراتژی اسرائیل برای ورود به نبردهای کوتاه و محدود و جلوگیری از انتقال جنگ به جبهه داخلی هم، امروز همه جهانیان میبینند که هیچ نقطه امنی برای صهیونیستها در داخل فلسطین اشغالی وجود ندارد.
این روزها و در سایه تحولات منطقه بعد از طوفان الاقصی، اصل دفاع در نظریه امنیت داخلی رژیم صهیونیستی که عاملی حیاتی برای بقای این رژیم در منطقه محسوب میشد، علناً شکنندگی خود را نشان داده و منتظر تیر خلاصی است که محور مقاومت برای همیشه به آن خواهد زد. معادلات منطقه بعد از طوفان الاقصی و به ویژه ورود مستقیم جمهوری اسلامی ایران به عرصه نبرد با دشمن صهیونیستی، نه تنها نقاط ضعف بیشمار رژیم جعلی اسرائیل و ساختار نظامی آن را نشان داد، بلکه به صهیونیستها ثابت کرد حتی حمایتهای نامحدود آمریکا و غرب هم هرگز نمیتواند تضمینی برای بقای این رژیم ساختگی در منطقهای باشد که هیچ تعلقی به آن ندارد.