به گزارش مشرق، سیدجواد نقوی طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: حسن رحیمپورازغدی در سومین سالگرد پدر خود (حیدر رحیمپور)، مانیفست ایشان را در دو کلمه خلاصه کرد؛ انقلاب اسلامی انسانهای منتقد و متعهد را پرورش داده است. این دو واژه در کنار یکدیگر است که معنا میدهند، در غیر این صورت ناقد، بدون تعهد و تعهد، بدون نقد معنا ندارد. این جملات حسن رحیمپور ظاهرا ایده اصلی خود او هم در سه دهه فعالیت مداومش در حوزههای مختلف بوده و کمتر به آن توجه شده است. در دهه ۹۰ که با اوجگیری فعالیتهای عدالتخواهانه و ظهور پلتفرمهای ارتباطی، جامعه دچار تحولاتی شد، به صراحت میتوان گفت بسیاری به این مساله توجه نداشتند.
منتقد متعهد چه معنی میدهد؟
نقد کردن، علیالظاهر یک رویکرد مدرن است و مساله اصلی نقد، نوعی سوال و طرح پرسشهایی است که وضع موجود را به چالش میکشد و به نوعی آنچه ساخته شده را مطلوب نمیداند. فرد منتقد به دنبال حرکت به سمت شرایط مطلوب است، به این جهت تلاش میکند با نقد خود جامعه و حکمرانی را با پرسش روبهرو کند و از طریق این شرایط نشان دهد که برای رسیدن به راه مطلوب چه مسیری باید طی شود. این کلیاتی است که ناقد قصد دارد مطرح کند اما فرد ناقد ویژگیهایی هم دارد. به جز بالا بودن سواد و آگاهی و خودآگاهی تاریخی و شناخت عصر و دوره خود و مسلط به گفتار و نوشتار بودن، نقد فرد ناقد در جمهوری اسلامی و در ایده انقلاب اسلامی با توجه به رویکردی که حسن رحیمپورازغدی مطرح میکند باید متعهد باشد.
حال پرسشی مطرح میشود که معنی متعهد بودن چیست؟ انقلاب اسلامی خود حاصل فرم و محتوایی تاریخی برگرفته از الهیات و سیاست شیعی است. این سیاست که قرنها در فرمی آلترناتیو بوده و همیشه در مقابل قدرت مستقر قرار داشته، به نوعی دارای گفتاری حقیقتجویانه است و مساله حقیقت برای این گفتار اولویت بوده. نهضتهایی که در دل تاریخ با این گفتار شکل گرفتهاند، همیشه در حکم آلترناتیو بودهاند. این نهضتها همیشه در حال مبارزه برای قدرت بوده اما حال، خود به نوعی در قدرتاند. در چنین شرایطی، حاکمیت و سوژههای حکمرانی در شرایط پارادوکسی توانستهاند به جای وارد شدن به سیطره رادیکالیسم و آنارشیسم، حکومتی را صورتبندی کنند و تشکیل حکومت با قالبی معقول شکل گرفته است. در چنین شرایطی، درحالیکه خود قدرت نماینده قرنها مبارزه بوده و الهیات سیاسی را هم نمایندگی میکند، نوعی زیرکی و چابکی را نیز به همراه دارد. فردی که میخواهد در نقش منتقد باشد باید ابتدا به کلیت مساله تعهد داشته باشد، در غیر این صورت تبدیل به بازیگری میشود که رادیکالیسم و آنارشیسم را نمایندگی خواهد کرد. در مسیر ۴ دهه گذشته، منتقدان بسیاری بودند که به جهت بیتوجهی به این وضعیت دچار افراط شدند.
آنچه حسن رحیمپور از پدرش به ارث برده و آن را نمایندگی میکند، شاید در عین حالی که درونمایه تند و سختی دارد اما در کلیت درونساختاری عنصری مثل مصلحت را هم برای شرایط یک منتقد دخیل میکند، بهگونهای که منتقدی میتواند مفید باشد که بداند از چه گفتار و چه ایدهای دفاع میکند و ماحصل نقد او نه خشونت بلکه نوعی خودآگاهی برای مخاطب است. به نظر میرسد آنچه حسن رحیمپور مروج آن بوده، دقت نظر ویژهای را در اتمسفر مکانی و زمانی داراست. برای مثال، جمهوری اسلامی در منطقه جغرافیاییای قرار دارد که جنگ و خشونت و گروههای رادیکال تحت حمایت کشورهای عربی و غربی در آن بهشدت افزایش یافتهاند. در چنین منطقهای از ابتدای انقلاب پارادایم امنیت ملی یک ترم واقعی در کشور بوده است. منتقد بدون تعهد با طرح بحث از این چهارچوب جغرافیایی به نوعی باعث امنیتزدایی از کشور میشود. این فرآیند به معنای عدم نقد یا جایگزینی مصلحت به جای نقد نیست، بلکه منتقد باید بداند که آنچه نقد میکند در این جغرافیا چه معنیای را صادر میکند. تجربه آزادیخواهی رادیکال منافقین دهه ۶۰ و جامعه مدنی خشن در دهه ۷۰ نشان میدهد که هرگونه نقدی کمککننده جامعه نیست.
بحث دیگری که منتقد باید رعایت کند، مساله زمانی نقد است. در جهانی که سیاستزدایی شدت گرفته و متفکران این مقطع را عصر پساحقیقت نام گذاشتهاند، هرمدل نقد و هرگونه نقدی مفید نیست و در بسیاری از موارد نتیجه عکس میدهد. تجربه عدالتخواهی دهه ۸۰ و ۹۰ نشان میدهد هرچه فعالیتهای این چنینی بیشتر شده، جامعه سیاستزدایی بیشتری پیدا کرده و حقیقتجویی کمتر رواج پیدا کرده است. این مساله به این جهت است که ناقدان در باب مساله زمانی، تعهدی نداشتند یا شکافی که برخی افراد منتسب به دولت حسن روحانی شکل دادند، به جهت آن بود که جنگهای منطقهای را در زمان خود درک نکردند و در بدترین زمان، طرح بحثهایی را صورت دادند که حاصلی جز شکاف با جامعه نداشته است. به نظر میرسد در سالگرد حاج حیدر رحیمپور، طرح بحث منتقد متعهد توسط حسن رحیمپور نوعی عمل زیرکانه است. این یادداشت تنها قصد دارد، ایده نیاز به طرح بحث مجدد در باب نقد کردن و شیوه نقد را مطرح کند و البته به دنبال چهارچوببندی در باب منتقدان نیست. بلکه فقط به جهت آنکه مساله نقد بهشدت اهمیت دارد، سعی دارد از زاویهای کمتر توجه شده به آن اشاره کند.