به گزارش مشرق، مرداد سال ۱۴۰۰ مرد جوانی به نام شاهرخ در تماس با کلانتری شهرری مدعی شد که پدرش را در داخل دامداری به قتل رسانده است.
پس از آن مأموران به محل دامداری در حواشی شهرری رفتند و با جسد مرد ۷۰ سالهای به نام اکبر که با ضربههای جسم سخت به سرش از پا درآمده بود، روبهرو شدند.
جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل و شاهرخ در محل دامداری بازداشت و به پلیس آگاهی منتقل شد.
وی در بازجوییهای اولیه به قتل پدرش اعتراف کرد و گفت: چند روز قبل متوجه شدم که پدرم دختر ۷ سالهام را آزار داده است. آنقدر عصبانی شدم که خون جلوی چشمانم را گرفت و بهسرعت خودم را به دامداری رساندم و با چوب به سر پدرم زدم و او را کشتم.
پس از اظهارات متهم ۳۰ ساله مأموران به ادامه تحقیقات پرداختند و دریافتند که شاهرخ دروغ گفته و اصلاً حتی ازدواج هم نکرده است که دختری ۷ ساله داشته باشد.
به این ترتیب وی بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفت و اظهارات جدیدی مطرح کرد و گفت: روز حادثه وقتی به دامداری رسیدم، پدرم به من گفت شیردوشها را دزدیدهام تا با پول فروش آن مواد مخدر تهیه کنم. ابتدا ناراحت شدم اما وقتی دیدم قصد دارد کیفم را بگردد، عصبانی شدم و با چوب به سرش زدم.
پلیس بازهم به تحقیقات ادامه داد تا صحت اظهارات متهم را مشخص کند و معلوم شد نه شیردوشی از داخل دامداری کم شده و نه بحثی بین او و پدرش بهخاطر سرقت رخ داده است.
به همین خاطر متهم برای سومینبار بازجویی شد و اینبار او مدعی شد: به خاطر بدرفتاریهای پدرم با مادرم او را کشتم.
بررسیهای مأموران نشان میداد که شاهرخ این بار دروغ نگفته است. به همین خاطر با بازسازی صحنه جرم و تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
از آنجا که خواهر و برادرهای متهم پیش از جلسه رسیدگی رضایت بدون قید و شرط خود را اعلام کردند، شاهرخ از جنبه عمومی جرم محاکمه شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای این جلسه خواهر و برادرهای شاهرخ عنوان کردند که پدرشان بارها با مادرشان بدرفتاری کرده بود و همه آنها هم از این موضوع ناراحت بودند، به همین خاطر هیچ شکایتی از برادرشان ندارند.
پس از آن شاهرخ به جایگاه رفت و ضمن ابراز ندامت به قضات گفت: از وقتی بهخاطر داشتم، پدرم با مادرم درگیر بود و من و خواهر و برادرهایم هم شاهد این دعواها بودیم.
پدرم هروقت عصبانی میشد، مادرم را کتک میزد. روز حادثه هم وقتی عصبانی شد، چوبی برداشت و به سمت مادرم حمله کرد تا او را بزند. من با دیدن این صحنه به یکباره کنترل اعصابم را از دست دادم و چوب را از دست پدرم گرفتم و چند ضربه به سرش زدم، اما قصدم کشتن پدرم نبود. بعد از اینکه دیدم پدرم فوت کرده، بلافاصله با پلیس تماس گرفتم و خودم را تسلیم مأموران کردم. رضایت خواهر و برادرهایم هم نشان میدهد که آنها هم حرفهایم را تأیید میکنند. حالا هم از قضات دادگاه تقاضا دارم در حد امکان در مجازاتم تخفیف قائل شوند.
با پایان دفاعیات متهم، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و طبق ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی و از جنبه عمومی جرم وی را به ۷ سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند.
رأی صادره از سوی قضات شعبه ۳۴ دیوانعالی کشور تأیید شد.