به گزارش مشرق، از زمان آغاز روند برگزاری دادگاه رسیدگی به اتهامهای ۱۰۴ نفر از اعضای منافقین و همچنین ماهیت این سازمان بهعنوان یک شخصیت حقوقی از ۲۱ آذر ۱۴۰۲، اعضای جداشده از این گروهک نقش زیادی در افشای پردههای پنهان و کمتر گفتهشده جنایتهای منافقین داشتند.
این افراد طی جلسههای برگزارشده با ادای شهادت توانستند پردههای کمتر گفتهشده از جنایتهای این گروهک را برملا کنند؛ در عین حال، اعلام آمادگی حدود ۲۰۰ نفر از اعضای جداشده گروهک تروریستی منافقین برای ادای شهادت علیه گروهک در دادگاه، موضوعی مهم از جهات مختلف است.
یکی از اعضای جداشده منافقین، ابراهیم خدابنده، مدیرعامل انجمن نجات است که نقش پررنگی در رقم خوردن این رویداد داشته است. با خدابنده گفتوگویی داشتیم که متن آن را در ادامه میخوانید.
بخش نخست این گفتوگو به شرح زیر است:
انجمن نجات چه زمانی تاسیس شد و چه هدفهایی را دنبال میکند؟ آیا انجمن توانسته هدفهای خود را محقق کند؟
انجمن نجات از ۲ دهه پیش فعالیت خود را آغاز کرد؛ یعنی از سال ۱۳۸۲ زمانی که آمریکا و متحدانش به عراق حمله کردند و این اقدام فرصتی برای اعضای مجاهدین ایجاد کرد که بتوانند از قرارگاه اشرف فرار کنند و بعضا خودشان را به ایران برسانند؛ حدود ۷۰۰ عضو سابق سازمان مجاهدین به این شکل وارد ایران شدند و اکنون در حال زندگی خود هستند؛ ۳۵۰ نفر از این افراد از طریق صلیب سرخ وارد کشور شدند که مدارکش هم موجود است.
افرادی که موفق به خروج از قرارگاه اشرف و بازگشت به ایران شدند، تلاش زیادی کردند تا با خانوادههای افرادی که همچنان در سازمان بودند، تماس بگیرند؛ این شروع ماجرایی مهم بود؛ چراکه بسیاری از خانوادهها اطلاعی از بستگان خود که عضو سازمان بودند، نداشتند؛ بیاطلاعی برخی از خانوادهها از وضعیت فرزندان یا بستگان خود که عضو سازمان بودند، سبب شد آنها به عراق سفر کنند تا رد و نشانی از آنها بیابند.
همراهی برخی از این خانوادهها با شماری از اعضای سابق سازمان با امکانات محدود راهی را برای اطلاع یافتن از وضعیت آن دسته از اعضای سازمان که خانوادهها از سرنوشتشان بیاطلاع بودند، باز کرد؛ این فعالیت با روشهای ابتدایی مانند برقراری تحصن در مقابل اشرف و صدا زدن نام افراد از طریق بلندگو ادامه یافت؛ این روند در ادامه سبب شکلگیری انجمن نجات شد.
دلیل انتخاب نام نجات هم این بود که در کتابهای مربوط به فرقهها آمده است که برای نجات از داخل یک فرقه، باید از بیرون کمک کرد و فرد از درون نمیتواند کاری انجام بدهد، بلکه باید تیمهای نجات تشکیل شوند؛ این تیمهای نجات باید از خانوادهها، اعضای سابق و روانشناسان متخصص باشند؛ انجمن نجات با همین دیدگاه تشکیل شد و تلاش کردیم از مشاورههای روانشناسی استفاده کنیم؛ خود من هم مطالعات زیادی روی بحثهای روانشناختی انجام دادم و از اعضای سابق و خانوادههای اعضای فعلی سازمان کمک گرفتم.
انجمن نجات که ۲ دهه فعالیت میکند، حدود ۱۰ سال پیش به ثبت رسید و از همان زمان هیئت مدیره و مجمع عمومی تشکیل دادیم؛ ما اکنون حدود ۲ هزار عضو داریم که عمدتا از خانوادههای اعضا و البته شماری از اعضای سابق هستند؛ براساس قوانین وزارت کشور، انجمن نجات هر ۲ سال یکبار مجمع عمومی تشکیل میدهد؛ انتخابات ما تحت نظارت و با حضور نماینده وزارت کشور برگزار میشود و طی ۱۰ سال گذشته من از جانب هیئت مدیره بهعنوان مدیرعامل انتخاب شدم.
ما فعالیتهایی در خارج از کشور ازجمله سوئیس، انگلیس و فرانسه داشتهایم و از حدود هفت سال پیش در آلبانی فعال بودهایم و بیش از یک سال پیش در آلبانی هم انجمن نجات تشکیل دادیم و به ثبت رساندیم؛ انجمن نجات در آلبانی از اعضای جداشده از سازمان تشکیل شده است؛ این انجمن توانسته نقش مهمی در آگاه کردن مردم آلبانی درباره ماهیت سازمان داشته باشد؛ این موضوع مهمی است، زیرا سازمان پس از انتقال اردوگاه به آلبانی با در اختیار داشتن امکانات، تصویر دروغینی از خود به خورد جامعه این کشور داد؛ حالا با فعالیت انجمن نجات بهوسیله افرادی که خود قربانی سازمان هستند، مردم آلبانی درک دقیق و درستی از سازمان یافته اند.
مهمترین هدفهای انجمن نجات چیست؟
هدف ما در انجمن نجات در درجه اول این است که ارتباطی را میان خانوادهها و اعضای داخل سازمان برقرار کنیم که کار فوقالعاده مشکلی است؛ در نخستین ماههای حمله آمریکا به عراق در سالهای ۱۳۸۲ و ۱۳۸۳، خانوادههای زیادی برای اطلاع یافتن از وضعیت فرزندان و بستگان خود به عراق رفتند.
مسعود رجوی امیدوار بود از این فرصت برای جذب خانوادهها استفاده کند و به همین دلیل اجازه ملاقاتهای حضوری را البته با همراهی مسئولان سازمان داد؛ او در ادامه دید که در عمل بهجای اینکه اعضا بر خانوادههای خود تاثیر بگذارند، خودشان تحت تاثیر اعضای خانواده قرار گرفته، از شرایط ایران آگاه شده و عواطف و احساساتشان برانگیخته شده است.
این تاثیرها در موارد متعددی به فرار اعضا از اردوگاه منجر شد؛ رجوی هم به این نتیجه رسید که ملاقاتها را قطع کند و تا امروز هم این تصمیم تغییری نکرده است؛ داستان تلاش خانوادههای اعضای باقیمانده در سازمان برای ملاقات با این افراد همچنان حتی در آلبانی هم ادامه دارد.
شرایط سیاسی، انجام اقدامهای قانونی و موثر را با دشواریهای فراوانی مواجه کرده است؛ ابتداییترین حقوق انسانهای گرفتار در اردوگاه نقض میشود؛ افکار عمومی در آلبانی بهشدت علیه سازمان شده است؛ مردم آلبانی معترضانه میگویند که دولت در دولت تشکیل شده است، آنها میگویند که ما یک دولت آلبانی و یک دولت رجوی داریم؛ دولت آلبانی دخالتی در رویدادهای درون اردوگاه ندارد و مسئولان این مکان هر کاری بخواهند، انجام میدهند.
از وضعیت درون اردوگاه منافقین در آلبانی اطلاعی دارید؟
بررسیها از تعداد بالای مرگومیر در اردوگاه حکایت دارند، موضوعی که بسیار مشکوک است؛ عمدتا اعضای ناراضی یا افرادی که فرار شکستخورده داشتهاند، بهصورت مشکوک میمیرند؛ این افراد اصولا سنهای بالایی هم ندارند؛ رویدادهایی مانند اینها نشان میدهد که سازمان مجاهدین دیگر فقط یک موضوع امنیتی و اجتماعی منحصر به ایران نیست، بلکه یک موضوع حقوق بشری فراگیر است؛ خانوادههای زیادی هستند که فرزندان و بستگانشان در این اردوگاه گرفتار شدهاند؛ هم خانوادهها و هم اعضا در رنج و عذاب هستند.
نحوه ورود شما به گروهک منافقین چگونه رقم خورد؟
من در سال ۱۳۵۰ برای ادامه تحصیل به انگلیس رفتم؛ از همان زمان کموبیش فعالیت سیاسی داشتم، اما فعالیتهای سیاسی من در سالهای ۱۳۵۵ - ۵۶ در قالب انجمن اسلامی افزایش یافت؛ در جریان انقلاب اسلامی در انگلیس فعال بودم؛ من در سال ۱۳۵۹ جذب سازمان شدم؛ علت جذب من و خیلی از افراد دیگر شعارهایی بود که سازمان میداد؛ یکی از این شعارها استقلال بود و آنها مدعی بودند که تنها مسیر رسیدن به استقلال سازمان است؛ سازمان ادعاهای فریبنده زیادی داشت، مثلا ادعا میکرد که فقط سازمان است که تا آخر ضدآمریکایی میماند؛ آنها با این ترفندها بسیاری را جذب کردند که یک از این افراد من بودم.
رابطه منافقین و آمریکا اکنون چگونه است؟
دگردیسی ۱۸۰ درجهای در سازمان در رابطه با رویکردهای سیاسی رخ داده است؛ این تغییرها بهشدت آشکار هستند و اعضای سازمان هم جرات نفس کشیدن ندارند؛ سازمان حتی مواضع ضدآمریکایی اعضای کشتهشده را در بیانیهها حذف میکند؛ آمریکاییها برای سخنرانی در رویدادهای سازمان شرکت میکنند؛ سازمان اکنون کاملا در اختیار آمریکا و اسرائیل است؛ سازمان اکنون عملا در خدمت منافع دشمنان ایران است.
رجوی پس از تعدیل مواضعش علیه آمریکا، ادعا کرد که ما ضدآمریکایی بودیم، چون آمریکا از شاه حمایت میکرد، حالا که شاهی در کار نیست جمهوری اسلامی آمده که از معدود کشورهای مستقل در جهان است و با آمریکا هم در تضاد است، چه بسا ما با آمریکا همسو هستیم.
چگونه از گروهک جدا شدید؟
من از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۸۲ یعنی به مدت ۲۳ سال عضو سازمان بودم و عمدتا در بخش روابط بینالملل سازمان فعالیت میکردم؛ من بیشتر در انگلیس حضور داشتم و در بیش از ۲۰ کشور جهان ماموریت دیپلماتیک انجام دادم؛ در عراق هم حضور داشتم؛ آخرین ماموریت من سوریه بود که سازمان در آنجا در حال انجام فعالیتهایی با هدف دور زدن تحریمهای عراق بود.
در آن زمان رژیم صدام تازه سقوط کرده بود و بسیاری از سران سازمان ازجمله مریم رجوی از عراق خارج شده بودند؛ من و یکی دیگر از اعضای سازمان با گذرنامه انگلیسی به سوریه رفتیم و خود را تاجر ایرانی جا زدیم؛ ما در حال جابجایی ۲ میلیون دلار پول از طریق عراق به فرانسه بودیم که در سوریه دستگیر شدیم.
پس از ۲ ماه حبس در سوریه، هویت ما لو رفت و سوریها متوجه شدند که ما عضو مجاهدین هستیم؛ آنها ما را تحویل ایران دادند و ما به زندان اوین منتقل شدیم.
من در زندان کتابی که برادرم فرستاده بود، خواندم؛ این کتاب درباره شگردهای کنترل ذهن در فرقهها بود؛ به گفته برادرم، سازمان کتابهای روانشناسی را از آمریکا خریداری و برای رجوی ارسال میکرد و از طریق برادرم آنها را ترجمه میکرد و بعد شگردهای نوشتهشده در همان کتابها را در سازمان پیاده میکرد؛ واو گفت که همین به من آگاهی داد که باید از سازمان جدا شوم.
آن کتاب بهتدریج پرده سیاهی را از مقابل چشمانم کنار زد؛ شرایطی که در زندان داشتم با آنچه از زندان تصور میکردم، زمین تا آسمان فرق داشت؛ یعنی من فکر نمیکردم زندان اوین اینگونه باشد؛ گاهی به دیدن خانواده و پدر و مادرم که آن زمان زنده بودند، میرفتم؛ رسیدگیهای پزشکی در بیمارستان زندان اوین خیلی خوب بود و احترام بالایی به زندانیان میگذاشتند.
در مرخصیهایی به خانه میرفتم؛ بهتدریج شرایط ایران را دیدم؛ به ما گفته بودند، اصلا کسی در ایران نمیخندد!
روال در سازمان این بود که همیشه از موفقیتهای سازمان حرف میزدند و حتی شکستها را هم پیروزی جلوه میدادند؛ شنیدم که عدهای در اردوگاه اشرف به دلیل خوشحالی از گل تیم ملی فوتبال ایران در مسابقهای با آمریکا، توبیخ و بازجویی شدند که چرا برای برد خوشحالی کردید؛ در جام جهانی اخیر هم تاکید میشد که بازیکنان سرود ملی را نخوانند و این منشا در فعالیتهای مجازی سازمان دارد؛ به جز رجوی کسی از موفقیت ایران حتی در میدانهای ورزشی ناراحت نمیشود.
در زندان من با افرادی آشنا شده و حرف زدم؛ من مانند آدمی بودم که از غار بیرون آمده باشد.
بخش دوم این گفتوگو به شرح زیر است:
در اردوگاه اشرف چگونه میگذرد؟
این یکی از اقدامهای مسئولان منافقین است که افراد را در طول روز خسته میکنند که وقتی فرد شب به اقامتگاه رسید، فرصت فکر کردن نداشته باشد؛ مهوش سپهری [از عناصر منافقین]، میگفت که در زندگی شما یک لحظه شدیدا خطرناک است و آن لحظه خطرناک زمانی است که سرتان را روی بالش میگذارید و در تنهایی فکر میکنید؛ حتی رجوی اسم فکر کردن را ولگردی ذهنی و لیبرالیزم فکری گذاشته بود و میگفت که حق ندارید مستقل فکر کنید؛ در اردوگاه اشرف، اگر کسی قرآن را باز میکرد، یقهاش را میگرفتند و میگفتند که دنبال چه میگردی؛ هرچه لازم باشد، مسعود برایت میگوید و تفسیر میکند.
مواجهه شما با زندگی عادی چگونه بود؟
به من میگویند که چگونه پس از سالها عضویت در سازمان میتوانی مخالف آن باشی؟ عضویت ۲۳ ساله من در سازمان مانند زندگی در اتاقی تاریک بود؛ در تمام این ۲۳ سال به من گفتند که در این اتاق چه میگذرد، اما بعدا چراغی برای من روشن شد تا همهچیز را ببینم؛ حالا ببینید چقدر طول میکشد تا آدم در روشنایی همهچیز را ببیند؛ دیگر زمانی لازم نیست و آدم یک دفعه به خودش میآید و میفهمد که موضوع چیست.
ما در سازمان مقررات زیاد داشتیم و یکی از آنها ممنوعیت استفاده انفرادی از اینترنت بود؛ یعنی هنگام استفاده از لپتاپ حتما باید کسی کنار من مینشست؛ واقعیت حساسیت سازمان به این موضوع بود که کسی سراغ خبرهای ایران نرود و خبرها لزوما از منابع ضدایرانی دریافت شوند.
تردد انفرادی هم ممنوع بود؛ من برای سفرهای یکساعته در انگلیس از محل استقرار تا دفتر شورا باید با اکیپی ۲ یا سه نفره میرفتم؛ سفرهای دیگر ازجمله سفر برای شرکت در جلسه پارلمان اروپا هم همین بود؛ این افراد حتی زبان انگلیسی هم نمیدانستند و هدف کنترل بود.
اردوگاه اشرف با سیم خاردار روبه داخل محصور شده بود تا کسی فرار نکند؛ برنامههای سیمای آزادی برای افراد داخل قرارگاه اشرف هم بهصورت زنده پخش نمیشد؛ ضمن اینکه همه هم به یک اندازه قادر به استفاده از برنامههای سیمای آزادی نبودند؛ کتاب «فرقهها در میان ما» نوشته «مارگارت تالر سینگر»، درباره مغزشویی را در زندان ترجمه کردهام.
نویسنده در این کتاب آورده است که برای مغزشویی باید هر نوع عاطفه در فرد از بین برود؛ مغزشویی یک پدیده فرّار است و باید بهصورت روزمره تکرار شود؛ اگر فرد از منبع مغزشویی به مدت طولانی دور شده و عواطفش زنده شود، مغزشویی از بین میرود، زیرا آدم یک کلیت ذاتی در خود دارد و یک هویت وابسته روی آن سوار میشود که این ناپایدار است و به محض این که عواطف زنده شوند، هویت ذاتی بیرون میآید.
به همین دلیل در انجمن نجات میگوییم که باید کاری کنیم خانوادهها وارد شوند و ارتباط بگیرند تا عواطف اعضای سازمان زنده شود؛ خیلی از افرادی که صدای خانوادههای خود را از طریق بلندگو شنیده بودند، جرقهای در وجودشان خورد که سبب شد آنها در آلبانی از سازمان جدا شوند؛ آنها گفتند که ما بهخاطر صدایی که در اشرف عراق شنیدیم بعد از یکی دو سال اینجا توانستیم تصمیم بگیریم که از سازمان خارج شویم.
آیا سازمان با خروج از آن، برای اعضا خاتمه مییابد؟
خیلی از اعضا هنگامی که خانوادهها اطراف قرارگاه اشرف تجمع کرده بودند، به آنها سنگ میزدند و فحاشی میکردند؛ سازمان حالت روانی را در اعضا ایجاد میکند که فرد فکر میکند، اگر خلاف این کند، مرتکب خیانت شده است؛ خیلی از افرادی که از سازمان جدا میشدند تا مدتها کابوس میدیدند؛ آنها همیشه کابوس اشرف را میدیدند که اکنون در اردوگاه هستند؛ پزشکها و روانشناسهایی هستند که تخصصشان معالجه افرادی است که آسیبهای فرقهای دیدهاند.
اطلاع دارم که یکی از اعضا پس از جدایی و رفتن به انگلیس، خودش را حبس کرده بود؛ او به روانشناسش گفت که همیشه کابوس میبینم، نمیتوانم از خانه خارج شوم، حق انتخاب برای خودم قائل نیستم و نمیتوانم در رستوران یا فروشگاه انتخاب کنم و به گارسون و فروشنده التماس میکنم جای من انتخاب کنند، ...، دلیلش هم این است که یک عمر سازمان برای همهچیز ما تصمیم گرفت.
روانشناس هم به این عضو جداشده گفته بود که باید کتاب بنویسی و تا زمانی که به خودت جسارت حمله علنی و آشکار به رئیس سازمان را ندهی، همچنان گرفتار آن خواهی ماند؛ تو از سازمان جدا شدی، اما سازمان از تو جدا نشده است؛ او کتابی نوشت و همه مطالبش را نوشت؛ این عضو جداشده میگفت، وقتی کتابم را میخواندم فکر میکردم چرا با همه بلاهایی که سرم آوردند، زودتر از سازمان جدا نشدم.
افرادی که از سازمان جدا میشوند، گرفتار بندهایی نامرئی هستند که در ذهشان دارند، زیرا به آنها القا شده که جدایی از سازمان یعنی خیانت؛ بندهای نامرئی تا سالها با عضو جداشده باقی میمانند و حتی همین بندها مانع شهادت دادن برخی از آنها در دادگاه است، آنهم با وجود اینکه میدانند رجوی چه بلایی سرشان آورده است.
جدایی از سازمان چگونه امکانپذیر است؟
بعضی از افراد موفق میشوند هنگامی که به بهانه خرید یا رفتن به دکتر از اردوگاه خارج میشوند، همراهان خود را فریب داده و فرار کنند؛ در یک مورد در سال گذشته سه نفر از افراد اردوگاه فرار کردند؛ افراد در گروههای پنج نفرهای برای خرید بیرون فرستاده میشوند؛ زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد، تعدادی موفق شدند خودشان را نیروهای آمریکایی برسانند و بگویند که ما نمیخواهیم در این اردوگاه باشیم؛ صدها نفر به کمپ تیف یا همان اردوگاه محل استقرار اعضای جداشده منافقین منتقل شدند.
برخی از این افراد به ایران بازگشتند، برخی هم به دیگر کشورها رفتند؛ در هر حال، سازمان بهراحتی به اعضا اجازه جدایی نمیدهد.
شمار قابل توجهی از افرادی که اقدام به فرار کردند، شکست خورده و زندانی و حتی کشته شدند؛ مرگهای مشکوک بهویژه خودکشیها یا غرق شدن در حوضچهها در سازمان دلیلی مانند این دارند؛ فشار روانی بر افراد خواهان جدایی از سازمان تا حدی افزایش مییافت که آنها دست به خودکشی و خودسوزی میزدند؛ اسناد این اتفاقها وجود دارد.
سهم کشورهای غربی از جنایتهای منافقین چیست؟
واضح و روشن است که سازمان تحت حمایت برخی از کشورهای غربی فعالیت میکند؛ بدون این حمایتها قطعا سازمان نمیتوانست چنین امکانات و فعالیتهایی داشته باشد.
تعدادی از کشورهای غربی به دلیل خصومت با جمهوری اسلامی ایران، از سازمان حمایت میکنند، آنهم در شرایطی که قوانین ضدتروریستی را تصویب کرده و عضو کنوانسیونهای مرتبط هستند؛ آنها در مواجهه با سازمان عکس مصوبهها و قوانین خود عمل میکنند.
ارتش سایبری سازمان که امنیت روانی مردم ایران را هدف قرار داده، کاری نیست که سازمان بدون حمایت دولت آلبانی انجام دهد؛ دولت آلبانی هم وابسته به کشورهای متخاصم است.
میزان: گروهک تروریستی منافقین در جنگ صدام علیه ایران، با او همکاری کرد؛ چگونه ممکن است سازمانی که خود را ایرانی میداند با دشمنانش همکاری کند؟
در نخستین مرخصی که پس از بازداشت به خانه آمدم، پدرم گفت که به فرض من کاری نداشته باشم چه کسی با زن چه کسی ازدواج کرده است و حتی چشمانم را روی ترورها هم ببندم، ...، اما خیانت به کشور در هیچجا پذیرفته نیست؛ پدرم گفت که شما با چه منطقی و با چه مقدار پول حاضر شدید علیه کشورتان بجنگید؟
من جواب دادم که ما فکر میکردیم که در حال خدمت به ایران هستیم و کار درست را انجام میدهیم؛ مسعود رجوی در واکنش به شبههها در این باره میگفت که هیچکس از پیروز سوالی نمیپرسد و بعدا متوجه شدیم که این جمله هیتلر است؛ هیتلر گفته است که هیچکس از پیروز سوال نمیپرسد، کسی هم که شکست خورده است لازم نیست بماند به سوالها جواب بدهد و به همین دلیل پس از شکست دست به خودکشی کرد.
من بعدا درباره این موضوع بررسی کردم و متوجه شدم در قوانین برخی از کشورهای اروپایی درباره خیانت به کشور بسیار سختگیری میشود؛ در قوانین فرانسه جرمهای خیلی پایین با موضوع خیانت به کشور که منجر به کشته شدن کسی هم نشود، مجازات سنگینی دارد؛ اگر این همکاری با دشمن در زمان جنگ باشد که اوضاع بدتر میشود؛ در قوانین فرانسه جاسوسی برای کشورهای بیگانه در حال جنگ، مجازات اعدام و در شرایط صلح مجازات حبس ابد دارد.
از نظر شما دلیل همکاری رجوی با صدام چه بود؟
در کتابی خواندم که از خصوصیات سران فرقهها این است که هر چقدر در تاکتیک نابغهاند در استراتژی کودن هستند؛ آنها قادر نیستند فراتر از نوک دماغشان را ببینند؛ امام علی(ع) هم میگوید آنها فاقد بصیرت هستند و نمیتوانند آینده را ترسیم کنند؛ مسعود رجوی زمانی به عراق رفت که همه غرب حامی صدام بود و رجوی فکر میکرد حساب و کتاب درستی کرده است، اما یکی دو قدم جلوترش را ندید که عاقبت صدام چه خواهد شد.
گروهک منافقین مدعی حمایت از حقوق زنان است و ادعا میکند که آنها را در ردههای بالای سازمان قرار داده است؛ این در حالی است که خبرهای مختلفی از نقض حقوق زنان در گروهک ازجمله عقیمسازی اجباری آنها منتشر شده است؛ چه اتفاقی برای زنان در گروهک میافتد؟
مسعود رجوی آدم بدبین و شکاکی است؛ از آنجا که خودش بهشدت دروغگو و فریبکار است، به کسی اعتماد ندارد و هر لحظه فکر میکند که یکی درصدد کشتن او است و این را به اطرافیانش گفته بود؛ برداشتش این بود که بالاخره یکی از مسئولهای رده بالای سازمان او را میکشد و به همین دلیل بساط حمایت از زنان را به راه انداخت؛ او گفت قصد دارد برای زنان تبعیض مثبت قائل شود و هژمونی زنان را بهراه بیندازد تا آنها به حقوقشان برسند، اما واقعیت این بود که میخواست عنان سازمان منحصر در دست خودش بماند.
در کتابهای روانشناسی در بحث فرقهها هم آمده است که سران فرقهها با سوءاستفاده از عواطف زنان، آنها را در ردههای پس از خود قرار میدهند؛ رجوی هم همین کار را کرد، چون میدانست که به احتمال زیاد زنان نمیتوانند برایش مشکلساز شوند؛ مریم رجوی میگفت که من از همه شما بالاتر هستم و دلیلش این است که من بیشتر از همه شما گوش به فرمان مسعود هستم؛ زنان قرارگرفته در ردههای بالای سازمان با مسعود رجوی بحث نمیکنند، چون به قول خودش اینها از خودشان چیزی ندارند، مطالعاتی ندارند و افرادی خالیالذهن هستند، بنابراین هر چه رجوی بگوید قبول میکنند؛ تعداد اعضای زن جداشده از سازمان بههمین دلایل کمتر است.
زنان در سازمان از تبعیض مثبت بهرهمند نشدند، بلکه بیش از همه استثمار شدند؛ سازمان حتی خود را ملزم به موضعگیری در برابر اخبار منتشرشده درباره عقیمسازی اجباری زنان هم ندید.
واکنش منافقین به برگزاری دادگاه رسیدگی به جنایتهایش در ایران چیست؟
آنها همه جلسههای دادگاه را رصد میکنند؛ سازمان به کلمه کلمه دادگاه واکنش نشان میدهد؛ زهرا مریخی بهعنوان مسئول اول سازمان گفته است هر چه در این دادگاه گفتید، ما کردهایم؛ از این به بعد صد برابرش میکنیم.
موضعگیری آمریکا در قبال گروهک منافقین بهعنوان یک گروهک تروریستی را چطور ارزیابی میکنید؟
استاندارد دوگانه آمریکا در برابر تروریستها خیلی مشخص است؛ این کشور تروریستها را به خوب و بد تقسیم کرده است؛ این رویکرد حتی داد خود مسعود رجوی را هم درآورد؛ وقتی آمریکا در سال ۱۳۷۶ سازمان را در فهرست گروههای تروریستی قرار دارد و حتی اسم مسعود رجوی را هم آورد، او معترض شد که ما وقتی هفتم تیر و هشتم شهریور یا کشتارهای دهه ۱۳۶۰ را انجام دادیم، کسی به ما تروریست نگفت و حالا که ۱۵ سال گذشته و ما دست به سلاح نبردیم، به ما تروریست میگویند.
اقدامهای آمریکا در قبال سازمان برای تروریستی خواندن یا نخواندن آن، یک اقدام تبلیغی است؛ استرالیا، کانادا و انگلیس و اتحادیه اروپا هم همین کار را کردند؛ این کشورها اگر واقعا موضع ضدتروریستی دارند، باید همانطور که قاضی دادگاه گفت، اعضای سازمان را بهعنوان مجرم به جرم خیانت به کشور تحویل دهند، اما آنها به اعضای سازمان حفاظت و امکانات میدهند؛ غربیها با این موضوع برخورد دوگانهای دارند.
در ماههای گذشته شاهد تشدید همراهی و همکاری سازوکارها و نهادهای حقوق بشری با منافقین بودیم؛ ازجمله جاوید رحمان، باصطلاح گزارشگر ویژه سابق سازمان ملل در موضوع حقوق بشر در ایران در نشست منافقین شرکت کرد؛ با وجود شواهد و مستندات آشکار درباره جنایتهای گسترده منافقین درون دیوارهای این گروهک و علیه مردم ایران، این روند چه معنایی دارد؟
تناقضهایی زیادی وجود دارند؛ محاکم بینالمللی هم در بررسی پرونده آمریکا و اسرائیل، اما و اگرهای زیادی میآورند، اما در پرونده دیگر کشورها، بیمعطلی شدیدترین قطعنامهها و بیانیهها را میدهند؛ اینها همه دلایل سیاسی دارد؛ این سیاسیکاریها و سیاستزدگیها نهادها و سازوکارهای حقوق بشری باعث شده که مسخره شوند.
اوج این سیاسیکاری را در جنگ اخیر رژیم صهیونیستی علیه غزه دیدیم.
همه اینهایی که در نشستها و رویدادهای سازمان شرکت میکنند، پول میگیرند؛ در یک مورد فقط، ۴۰ هزار دلار به جان بولتون بابت یک سخنرانی بهعلاوه همه هزینههای تردد و اقامت پرداخت شده بود؛ برخی از انجمنها یا خیلی از مقامهای آمریکایی که بازنشسته یا از کار برکنار میشوند، در سایتهای خود مبالغ سخنرانی خود را قرار میدهند؛ هزینه سخنرانیهای حضوری با اینترنتی متفاوت است.
مایک پمپئو، وزیر خارجه دولت نخست دونالد ترامپ یکبار پس از شرکت در نشست سازمان اعلام کرد که فقط هزینه تردد و هتل را دریافت کرده است، اما بعدا مشخص شد که او برای حضور و سخنرانی در رویداد هم مبلغی را دریافت کرده است.
جاوید رحمان هم یکی از همین افراد است که به اعتراف خودش پول گرفته است؛ سازمان هیچگاه نمیگوید که پول را از کجا آورده است.
و حرف پایانی ...
سازمان تجربه خونینی برای ملت ایران بود؛ برخی جوانهای ما درک درستی از انقلابی که در کشور شد، ندارند؛ ایران جنگ هشتساله و جنایتهای سازمان مجاهدین خلق را پشت سر گذاشت؛ در بسیاری از کشورها مانند فرانسه که میزبان مریم رجوی است، مجازات خیانت به کشور در حین جنگ اعدام است؛ باید درباره سازمان و ماهیت واقعی آن روشنگری شود.
دادگاه رسیدگی به جنایتهای منافقین هرچند سال هم طول بکشد این دادگاه باید ادامه پیدا کند تا ماهیت سازمان آشکار شده و خیانتکاران به ایران رسوا و مجازات شوند.