*مقدمه :
يكي از نقاط مبهم انقلاب سفر ظاهراَ يك ماهة ژنرال رابرت هايزر در آخرين ماه پيروزي انقلاب اسلامي به ايران ميباشد . با توجه به اينكه او ظاهراَ در اوّلين روز برگزاري كنفرانس گوادلوپ به ايران سفر كرده است ، ميان مأموريت او و اين كنفرانس نكاتي در منابع مختلف بيان شده است .در مقالة زير به بررسي اين مأموريت واهداف آن ورابطة ميان مأموريت او با اين كنفرانس پرداخته ميشود :
*كنفرانس گوادلوپ
*سفر ژنرال هايزر به ايران
در روزنامههاي عصر روز 16 دي 1357 اعلام شده بودكه معاون فرماندهي سازمان اتلانتيك شمالي (ناتو) بدنبال تشكيل كنفرانس سران در "گوادلوپ" و در ساعات اوّليه كنفرانس با مأموريت ويژهاي از طرف دولت آمريكا به تهران اعزام شده است. اين جريان موجب پخش شايعاتي در ميان مردم ميگردد كه آمريكا ميخواهد مجدداً كودتايي شبيه كودتاي 28 مرداد در ايران به راه بيندازد راديوهاي بيگانه نيز گزارش دادند، اين ژنرال چهار ستاره كه نام او "رابرت هايزر" ميباشد، با مقامات نظامي ايران ديدار و گفتگو كرده است و هدف ديدار او از ايران مشخص نشده است. ژنرال هايزر در كتاب:«مأموريت در تهران» (ترجمه ع، رشيدي، انتشارات اطلاعات، تهران 1374، ص 306) در مورد نتايج سفر خود بيان داشته است: «من ماندن فرماندهان ارتش را در داخل ايران تضمين كرده بودم و سازمان ارتش را منسجم نگاه داشته بودم. تا آنجا كه توانسته بودم با توجه به سنّت وفاداري عميق آنها به شاه، فرماندهان ارتش را وادار به حمايت از رئيس غيرنظامي دولت، شاپور بختيار كرده بودم، فرماندهان ارتش را ترغيب كرده بودم كه طرحهاي لازم را براي كودتا تهيه كنند. آن طرحها تهيه شده بود. سرانجام از نقطه نظر نظامي ثابت كردم و نشان دادم كه آمريكا نيازهاي لجستيكي آنها را تأمين خواهد كرد و در همة شرايط پشتيبان آنها خواهد بود.... وظيفه اصلي من در اين مأموريت، به كار بردن همه تلاشهايم در جهت امكان جهات دادن به دولت بختيار يا هر دولت غيرنظامي ديگري كه با غرب سرسازگاري داشته باشد، بود. بطوري كه بتواند اوضاع كشور را در دست بگيرد. همانطور كه در سراسر كتاب نوشتم، من اوضاع ايران را با بالاترين مقامات دولت آمريكا بطور روزانه در ميان گذاشتهام. آنها از من ميخواستند به فرماندهان ارتش، روشهايي را توصيه كنم كه بتانند با كمك آن روشها، با بختيار ارتباط برقرار كنند و ارزش قدرت واقعي را كه در اختيار آنها بود به بختيار بفهمانند تا او از توان نيروهاي ارتش مطلع شود. اين كار باعث شد كه به رهبران ارتش توصيه كنم، راههايي را به بختيار پيشنهاد كنند كه بتواند از اين قدرت در جهت در دست گرفتن ادارة كشور استفاده كند. برخي از مفسران از همين نته به اين نتيجه ميرسند كه من مستقيم يا غيرمستقيم مسئول شكست دولت بختيار بودهام. من اين نتيجهگيري را قبول ندارم، به نظر من راههاي موفقيت بختيار فراهم بود، امّا دولت آمريكا نتوانست وسيلهاي فراهم كند كه بختيار مطمئن به استفاده از آن راهها شود طبيعي است كه اين مسئله نتيجتاً جز فاجعه نخواهد بود، فاجعهاي براي غرب.» او در صفحه 307 نيز بيان داشته است: سوليوان « سفير آمريكادر ايران»تا روز 3 ژانويه (13 دي قبل از ورود هايزر) در جريان مذاكرات خود با رهبران اپوزسيون فهرستي از بيش از يكصد افسر ارشد ايراني تهيه كرده بود كه همزمان با شاه كشور را ترك نمايند يكي از دلائلي كه نشان ميدهد چرا سوليوان از شنيدن اينكه من به ايران آمدهام و وظيفهام نگهداشتن اين افسران در كشور بعد از رفتن شاه است پرچم مخالفت بلند ميكند همين است. در مورد مأموريت هايزر، شاه در كتاب«پاسخ به تاريخ»، (ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، نشر زرياب تهران 1379، چاپ هفتم صفحه 364) نكات جالبي را بيان نموده است: در اوايل ژانويه با تعجب خبردار شدم كه چند روز است ژنرال هايزر در تهران بسر ميبرد (!؟) اما حوادث چند هفته گذشته ميبايست به من آموخته باشد كه از چيزي حيرت نكنم (!) مع ذلك ژنرال هايزر شخصيت كوچكي نبود. در مقام معاون فرماندهي ناتو چند نوبت به تهران سفر كرده بود و هميشه هم شرفيابي ميكرد اين ديدارها صرفاً به قصد اداي احترام نبود ولي با توجه به اينكه فرمانده نيروهاي مسلح بودم و ايران عضو سازمان پيمان سنتو نيز بود اين ديدارها ضرورت داشت.رفت و آمدهاي ژنرال هايزر هميشه از پيش برنامهريزي ميشد اما اين سفر او در هالهاي از ابهام كامل فرو رفته بود. ورودش را خيلي مستور نگه داشته بودند. البته نظاميان آمريكايي با هواپيماهاي خودشان سفر ميكردند و خيلي طبيعي بود كه بتوانند ورود به پايگاههاي نظاميشان [در ايران] تشريفات اداري معمول را ناديده بگيرند. از ژنرالهايم تحقيق كردم، چيزي بيشتر از من نميدانستند پس اين ژنرال آمريكايي براي چه كاري به تهران آمده بود؟ چگونگي حضورت واقعاً غيرعادي بود. شخصي كه در حال اجراي وظايفي جذبي است بيعلّت قايم باشكبازي نميكند، به محض اينكه خبرحضورش در تهران پراكنده شد. مطبوعات شوروي واكنش خود را به اين شكل نشان دادند: "ژنرال هايزر در تهران است تا كودتايي به راه بيندازد." اين خبر به خودي خود نوعي هشدار از سوي كرملين بود. از پاريس روزنامه هرالدتريپون وظيفه خود دانست (!؟) كه به سفارتخانهها در تهران آرامش خاطر بدهد. نويسندگان اين روزنامه فقط جمله «راه بيندازد» در خبر مطبوعات شوروي را با جملة «مانع شود» عوض كردند. پس رهبران آمريكا از امكان وقوع كودتايي در ايران نگران بودند. آيا واقعاً چنين خطري وجود داشت؟ من كه چنين فكر نميكنم. افسران من با اداي سوگند وفاداري به تاج و تخت و قانوناساسي پيوند خورده بودند. تا زماني كه احترام قانوناساسي محفوظ بود آنان از جايشان تكان نميخوردند. اما بعيد نيست كه سازمانهاي مختلف اطلاعاتي آمريكاائيان دلايل كافي داشتهاند بر اينكه قانوناساسي ممكن است دستخوش تهديد واقع شود و به همين خاطر مي خواستند ارتش ايران را خنثي كنند (!؟) بديهي است كه ژنرال هايزر نيز به همين دليل به تهران آمده بود و من در اين سفرش فقط او را يك بار ملاقات كردم. هايزر به اتفاق سوليوان سفير آمريكا به حضور رسيد (11 ژانويه مصادف با 21 دي ماه) ولي هيچ يك از آنها به مطلب ديگري غير از روز و ساعت عزيمت من از ايران علاقهاي نشان نداند. ... ژنرال هايزر تا چند روز بعد از رفتن من در تهران ماند. در آن روزها چه پيش آمد؟ تنها چيزي كه ميدانم اين است كه ژنرال ربيعي فرمانده كل نيروي هوايي طي محاكمه مسخرهاي (!؟ كه پيش از اعدام او صورت گرفت به قضاوت گفته بود:«ژنرال هايزر شاه را مانند موش مردهاي از مملكت بيرون انداخت.» عليرغم اينكه سخنان خود شاه گوياي ذلت و خواري او در برابر ابرقدرتهاست اما چند نكته لازم است تذكر داده شود. 1- نظاميان آمريكايي بدون پاسپورت و ويزا و تشريفات اداري وارد ايران ميشدهاند و از ورود ژنرال هايزر معاون فرماندهي ناتو پس از چند روز كه از ورود او به ايران ميگذشته است نه شاه مطلع بوده است نه ژنرالهاي او (! ). 2- برخلاف گفته شاه ،ژنرال هايزر از فرودگاه مهرآباد وارد خاك ايران شده است ( نه از پايگاههاي نظامي آمريكا در ايران مگر اينكه فرودگاه مهرآباد هم جزء پايگاههاي نظامي آنها بوده است كه شايد صحيحتر همين باشد.) و از فرودگاه نيز عازم خانة" ژنرال هووي استون"، فرمانده "بخش زميني در دفتر وابسته نظامي و مستشاري نظامي آمريكا" در تهران شده است كه جريان را از زبان خود هايزر در كتاب مأموريت در تهران ، ( خاطرات ژنرال هايزر، ترجمه ع. رشيدي، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 19 و 18 و 17) ميخوانيم: قرار بود قبل از تاريك شدن هوا به منزل ژنرال گاست برويم. اعضاي مهم و اصلي اداره مستشاري جمع شوند. - ژنرال گاست ، رئيس اداره مستشاري - ژنرال جرج كرتز ، نماينده نيروي هوايي - آدميرال فرانك كولينز ، نماينده نيروي دريايي همه افسران بلندپايه حضور داشتند و مرا در جريان امور نظامي ايران و ادارة مستشاري قرار دادند، همه آنها يك نظر مشترك داشتند و آن اين بود كه اوضاع ايران از كنترل خارج شده است. ....... ديدار، در اولين ساعات شب تمام شد و مرا به خانه ژنرال گاست منتقل كردند. شب اوّل را در تهران با صداهاي ناراحتكنندهاي كه اعصاب مرا ميآزرد آغاز كردم. مردم فرياد ميزدند "الله اكبر" و صدا از بامهاي نزديك به گوش ميرسيد و به هر فريادي از گوشهاي ديگر پاسخ داده ميشد ........ من و گاست براي شنيدن صداهاي اين جنگل انساني (!؟) روي بالكن رفتيم، تودههاي مردم به خيابانها ريخته بودند و شعار ميدادند ..... در نيمههاي شب جمعيت پراكنده شدند و آرامش، حكمرفا شد، شب را بدون پلك بر هم زدن به صبح رساندم. صبح زود، خسته برخاستم. پس از صرف صبحانه به سفارت آمريكا رفتم. 3- شاه مدعي شده است چند روز بعد از ورود ژنرال هايزر او و ژنرالهايش تنها از حضور او مطلع شدهاند. اما ژنرال هايزر در كتاب فوقالذكر( صفحه 21) بيان داشته: شب جمعه وارد تهران شده و روز جمعه را در سفارت به سر برده و روز شنبه (6 ژانويه مصادف با 16 دي ماه) با افراد زير ملاقات داشته است، طوفانيان (مسئول خريدهاي نظامي ايران)، ربيعي (فرمانده نيروي هوايي)، حبيباللهي (فرمانده نيروي دريايي) و متن مذاكرات طولاني خود با آنها را در كتاب خاطرات خود آورده است. بنابراين ژنرالهاي شاه از ماجراي سفر كمتر از 48 ساعت بعد از ورود مطلع بودهاند و چرا آن را در اختيار شاه نگذاشتهاند جالب توجه است. 4- ورود هايزر به ايران روز شنبه 16 دي فاش شد (به كيهان 10605 شنبه 16 دي ماه 1357 صفحة آخر مراجعه شود) . يعني او شب جمعه وارد شده و در روزنامههاي ظهر روز شنبه خبر آن را چاپ كردهاند و بنابراين معلوم نيست شاه در اين مملكت چكاره بوده است كه كمتر از 48 ساعت موضوع به روزنامهها كشيده شده است اما شاه چند روز بعد مطلع شده است. اعجابانگيزتر از سخنان شاه ، سخنان نخست وزير منتخب او شاپور بختيار در مصاحبهاي تلفني كه مستقيم از راديو فرانسه پخش ميشده است (و در كيهان روز 21 دي ماه 1357 صفحه 4 به چاپ رسيده است) ميباشد: س: ... به هر حال از طرف آمريكا در حال حاضر ژنرالي به تهران فرستاده شده است. ژنرال هايزر معاون فرماندهي كل نيروها در اروپا، كه ميكوشد نظر نظاميان در ايران را به حمايت از دولت شما جلب كند. اين در واقع نوعي دخالت در امور داخلي ايران تلقي ميشود. نخست وزير گفت: من هرگز نام اين ژنرال را نشنيدهام (اين در حالي است كه روزنامهها از روز 16 دي موضوع اين ژنرال را نوشتهاند!) هرگز با سفارت آمريكا تماسي نداشتهام. (البته طبق طرح خود بختيار و به سبك رضا شاه قرار بوده است نوكري و خدمت دور از چشم مردم صورت پذيرد)من تنها تلگراف تبريكي از سفير فرانسه دريافت كردم و سفير انگلستان هم براي خداحافظي به ديدن من آمده است. .... درباره نقش ارتش مجدداً پرسشهايي مطرح شد و آقاي بختيار اضافه كرد، شما داستاني از يك ژنرال نقل ميكنيد كه داستاني نامفهوم است. شما به واقعيتهاي متكي بر مدرك و سند نياز داريد يا ميخواهيد از فاصلة پنج هزار كيلومتري گوش به شايعهها و حرفهاي بياساس كوچه و خيابان بسپاريد؟ از منتقل شدن يك ژنرال به فلان محل كه نبايد داستان ساخت و تحويل داد. ژنرال هايزر در رابطه با اين سخنان بختيار (كه تمام سعي و تلاش اين بوده است كه ارتباطات خود با آمريكا را به هر صورت پنهان سازد و با اين دروغپردازي نيز چنين هدفي داشته است) نكات جالبي را در كتاب خاطرات خود ( مأموريت در تهران،خاطرات ژنرال هايزر، چاپ سوم 1372، انتشارات اطلاعات چاپ سوم 1357 ص 112).آورده است: «بحث پارلماني در مورد دولت بختيار ظاهراً به خوبي پيش ميرفت. امّا عدهاي بودند كه بختيار را بسيار نزديك به آمريكا ميدانستند و او را طعن و لعن ميكردند يك نماينده به نام «قرباني نسب» شكايت ميكرد كه واشنگتن سلاحهاي كهنة خود را با قيمت گزاف به ايران فروخته است. بختيار هم حرفي نزده بود كه در اين مورد چه خواهد كرد. علاوه بر آن قرباني نسب ميدانست كه بختيار قبلاً هرگونه اطلاع از حضور مرا در تهران تكذيب كرده است. من از تكذيب بختيار مطلع نبودم. بد نيست حرفهاي قرباني نسب را نقل كنم: "مردم ايران نميفهمند چگونه نخست وزير از حضور افغانهاي مسلح در خيابانهاي تهران مطلع است، اما از حضور يك ژنرال آمريكايي اطلاع ندارد. براي اطلاع شما ميخواهم خاطرنشان سازم كه روزنامه كيهان مطلب زير را انتشار داده است: وزرات خارجه آمريكا اعلام كرده است كه معاون فرماندهي نيروهاي آمريكا در اروپا، براي حمايت از دولت غيرنظامي در ايران به سر ميبرد». من به عنوان يك كارگر (او رئيس سازمان كارگران ايران بود) متأسفم بگويم ارتش برادر ما است و بيشتر از ژنرال آمريكايي نگران كشور ما است!. شما نكته ديگري در برنامه خودتان گنجانيدهايد كه مورد علاقه من است و آن اين است كه تأمين استقلال ملي ايران بر عهده مردم ايران و ارتش ايران است و به ژنرال هايزر ارتباطي ندارد. پس از انقلاب ارتشبد فردوست در كتاب خود (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، خاطرات ارتشبد سابق فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، انتشارات اطلاعات تهران، 1379، ص 600) نكات تازهاي از سفر هايزر به ايران را فاش ساخت كه جالب توجه است: «من از ورود هايزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نيز اطلاعي نداشت من تنها بعدها بود كه از طريق گارد شنيدم كه بدرهاي به محمدرضا اطلاع داده كه هايزر 20 روز است كه در تهران است. محمدرضا تلفني از سوليوان سفير امريكا گله ميكند و فرداي آن روز سوليوان و هايزر به اتفاق هم به ديدار محمدرضا ميروند. ماجراي اين ملاقات را بدرهاي به اطلاع من رساند. او گفت كه در اين ملاقات، هايزر بدون معذرتخواهي از تأخير خبر ورود خود، كار را خرابتر ميكند و از محمدرضا ميپرسد: «اينكه شنيدهام به استراحت ميرويد، آيا صحيح است؟» و تاريخ خروج محمدرضا را ميپرسد. محمدرضا پاسخ ميدد:«اين يك امر شخصي است و هر موقع لازم دانستم از اين مرخصي استفاده ميكنم.» سوليوان متوجه برخورد بد هايزر ميشود و به شدت جبران ميكند و ميگويد علت تأخير در اطلاع ورود هايزر، صرفاً كار زياد بوده و اين سؤال نيز براي اين است كه بداند آيا كسالتي داريد يا خير؟ چند نكته نيز در رابطه با سخنان ارتشبد فردوست قابل ذكر است: 1- فردوست نيز سعي ميكند عليرغم اينكه روز 16 دي موضوع سفر هايزر در روزنامهها مطرح شده است روز بيستم دي خود را از آن بياطلاع نشان بدهد. (ملاقات هايزر و سوليوان با شاه همانطور كه گذشت روز 21 دي بوده است) 2- در صورت صحت سخنان فردوست، سخنان شاه نيز كه "چند روز بود هايزر در تهران بود و من مطلع نبودم" صحيح به نظر ميرسد. اما اين چند روز نبوده است بلكه چند هفته بوده است! يعني درست 20 روز قبل از ملاقات همانگونه كه فردوست بيان كرده است، يعني روز اول دي ماه! و به عبارت ديگر هايزر براي انتخاب جانشين دولت ازهاري كه درست شب قبل از آن سكتة مصلحتي (خاطرات فردوست جلد اوّل ص 590) نموده بود و بهتر است گفته شود براي تعيين جانشين شاه! وارد ايران شده بود و جريان كنفرانس گوادلوپ هيچ ربطي به فرستادن او ندارد و شخص بختيار نيز در همان هفتة اول ورود هايزر به تهران با نظر و مشاركت او انتخاب شده و توسط ساير مأموران آشكار و مخفي آمريكا و نيز وابستگان داخلي آنها به شاه تحميل شده و لذا آنچه تا پيروزي انقلاب گذشت ، از جمله كشتار روز 6 و 8 بهمن و نيز كودتاي شب 22 بهمن با طرح و دستور هايزر انجام شده است. (به كتاب مأموريت در تهران، خاطرات ژنرال هايزر، انتشارات اطلاعات 1374؛ صص 147 و 236 و 237 مراجعه شود) امّا اعجابانگيز اين است كه فردوست هم ميخواهد خود را تا روز 20 دي از آن بي اطلاع نشان بدهد. در حالي كه روز 16 دي روزنامهها آن را اعلام كردهاندو از روز 16 تا 20 دي ماه هايزر با رهبران ارتش جلسات متعددي داشته است و بعيد است كه فردوست از آن بي اطلاع بوده باشد . «جرج براون» وزير خارجه اسبق انگليس در تاريخ 18 دي ماه وارد تهران ميشود و با شاه به مذاكره ميپردازد. سفراي آمريكا و انگليس تماسهاي فراواني با شاه و ساير دولتمردان و سران ارتش داشتهاند و با درك موقعيتت كشور و اوج گرفتن انقلاب و اينكه حفظ منافع آنان در آينده منوط به خروج شاه از كشور است از او خواستهاند كه به بهانة معالجه ايران را ترك كند و در همين رابطه بوده است كه از حدود دو هفته قبل از اين بختيار بعنوان مهرهاي كه ميتواند ناجي منافع آنان باشد به شاه تحميل ميگردد. قضيه اي كه از آبانماه گذشته بدنبال آن بودند و قرار بود دولتي متشكل از مليگرايان اين نقش را بازي كرده و بعنوان آخرين تير تركش شاه و آمريكا به سوي انقلاب شليك گردد. اما قاطعيت امام و درك اين نكته كه با حضور شاه كه عدم موافقت امام را براي تشكيل دولت به همراه خواهد داشت شرط خروج شاه از ايران را مطرح مينمودند و شاه نيز با عدم موافقت با اين شرط طرح تشكيل چنين دولتي را با شكست مواجه نمود و دست به تشكيل حكومت نظامي ازهاري زد و حال با شكست اين دولت و درك اين نكته كه حضور شاه در ايران هر روز آتش انقلاب را شعلهورتر ميسازد به شاه دستور داده شده است كه از ايران بايد خارج شود و او نيز بي چون و چرا مجبور شده است تن به نخست وزيري بختيار بدهد و خود از كشور خارج شود. دكتر ابراهيم يزدي( در كتاب آخرين تلاشها در آخرين روزها ص 81) ماجراي اين سفر را آورده است: ... در اواسط دي ماه 1357 اطلاع حاصل شد كه لرد جرج براون وزير خارجه اسبق انگليس به دعوت دولت ايران در ايران به سر ميبرد. وي در مصاحبهاي با تلويزيون انگليس (آي- تي- دي) گفت:«براي انجام پارهاي مشورتها به تهران سفر ميكند و نظرياتي كه به اعتقاد خودش خالي از تجارب عميق وي در مبارزات و شورشهاي داخلي نخواهد بود به دولت ايران تسليم خواهد كرد». ("متأسفانه عليرغم اينكه نويسنده محترم در انتهاي كتاب تاريخ مصاحبه را 16 آبان 57 در روزنامه نيويورك تايمزبيان كرده است و موضوع در رابطه با دولت ازهاري است آنرا در اين تاريخ كه دولت بختيار بر سر كار آمده است آورده است (!؟)) وي پس از ورود به تهران در 18 دي ماه طي مصاحبهاي (آتلانتا جورنال- 18 دي ماه 57، 8 ژانويه 79) خاطرنشان ساخته است كه: "با آنكه مأموريت رسمي از طرف وزير خارجه انگليس ندارد ولي با اطلاع وزير خارجه و مقامات رسمي آن كشور و با موافقت بعضي از مقامات آمريكايي براي كمك فكري به دولت بختيار به تهران آمده است.) از اينكه لرد براون چه تجاربي در مبارزات و شورشهاي داخلي داشته است و چه نظراتي به دولت ايران داده است و نتايج كمكهاي فكري وي به بختيار چه بوده است، اطلاعات چنداني منعكس نگرديد. اما آنچه مسلم است اين است كه وي پس از ورود به ايران پادشاه نيز ديدارهايي داشته است. شاه او را از دوستان قديم خود خوانده كه بختيار را شديداً تأييد كرده است. شاه بعد از ملاقات با او تصميم نهايي خود را براي خروج از ايران اتخاذ كرد. (اين نكته كاملاً تعجببرانگيز است چون از دو هفته پيش شاه تصميم خود (!) را براي خروج از كشور برايش گرفته بودند!) .بخصوص با جملات مشكوك زير كه نويسنده آورده است و معلوم نيست چه هدفي را از بزرگ كردن نقش انگليس ميخواهد بگيرد!) دكتر يزدي از قول شاه نقل نموده است: «بالاخره من بعد از ملاقات با لردجرج براون تصميم گرفتم كه بختيار را منصوب كنم. لرد براون وزير خارجه سابق انگليس در دولت كارگري بود. با هم دوستي قديمي داشتيم. در اين ملاقات او دستهاي مرا گرفت و به من اصرار كرد كه كشور را ترك كنم و گفت كه يكي دو ماهي به مرخصي برو. او سپس شديداً بختيار را تأييد كرد». اين مطلب به شاه به دروغ نسبت داده شده است چون همانگونه كه نويسنده خود در چند سطر قبل آورده است، جرج براون 18 دي وارد ايران شده است و بختيار ده روز قبل به نخست وزيري برگزيده شده است. دكتر يزدي منبع جملات فوق كه اشتباه آن محرز است را صفحه 22 و 23 متن انگليسي "پاسخ به تاريخ" نوشته محمدرضا پهلوي آورده است و همانطور كه از متن فارسي آن( ترجمه دكتر حسين ابوترابيان) مشخص است كتاب تنها يك پيشگفتار دو صفحهاي دارد و سيصد صفحة اوّل آن نيز تاريخ گذشتة ايران است و ربطي به زمان حال و اين موضوع ندارد. معلوم نيست نويسنده با اين نقل قولهاي ناصحيح و احتمالاً خود بافته كه در ساير صفحات كتاب نيز مشاهده ميشود و مطالب مورد نظر خود را به شاه و حتّي امام منتسب نموده است ، چه هدفي را دنبال ميكند. اين گونه نقل قولهاّ اعتبار نقل قولهاي ايشان را شديداً زير سؤال ميبرد.
*بازگشت ژنرال رابرت هايزر
بنا به خبر منتشر شده1 از جانب خبر گزاري " رويتر" و " آسيوشيتدپرس " منابع آمريكا در تهران تأييد كردهاند كه "ژنرال رابرت هايزر" معاون فرمانده سازمان پيمان اتلانتيك شمالي پس از يك ماه اقامت در ايران اين كشور را ترك نموده است. اين منابع گفتهاند: "هدف از سفر ژنرال هايزر به ايران و اقامت طولانيش در اين كشور، ترغيب نظاميان ايران به حمايت از دولت شاپور بختيار بوده است." طرفداران آيتالله خميني گفتهاند : "حضور ژنرال هايزر در ايران نشانه ديگري از مداخله آمريكا در امور داخلي ايران است."در حاليكه گفته ميشود آمريكا سرگرم گفتگو با گروههاي مخالف رژيم ايران و مخالفان دولت شاپور بختيار است، وزرات خارجه آمريكا يكبار ديگر تأييد كرد :" آمريكا از قانون اساسي و دولت شاپور بختيار حمايت ميكند."هودينگ كارتر، سخنگوي وزارت خارجه آمريكا گفته است: "دولت آمريكا همچنان به كار با دولت شاپور بختيار براساس قانون اساسي ادامه ميدهد." وي گفت:" ما از دولت او كه به قانون اساسي مبتني است حمايت ميكنيم. ما بختيار را بعنوان رئيس دولت به رسميت ميشناسيم و به مراودات رسمي با اين دولت ادامه خواهيم داد. امّا واشنگتن ضمن تماس با مخالفان تلاش ميكند فضاي مناسبي بوجود آيد تا بتوان ارادة مردم ايران (!) را عملي ساخت. آمريكا آقاي بازرگان را يك ميانه رو تلقي ميكند و مقامهاي آمريكايي اميدوارند هنوز يك دولت طرفدار غرب در ايران سر كار بيايد.هودينگ كارتر اظهار اميدواري كرده است :« نظاميان براي تحميل راهحل خود، در اوضاع ايران مداخله نكنند.» مقامهاي وزارت دفاع آمريكا فاش كردهاند كه ژنرال هايزر خاك ايران را ترك نموده است. به اظهار منابع آمريكايي او مأموريت داشت در طول اقامت خود در ايران فرماندهان ارتش را از دست زدن به كودتا (بر عليه؟!) باز دارد. بگفته اين مقامها ، هايزر مأموريت خود را با موفقيت محدود به پايان رسانده و پس از بازگشت به آمريكا جيمي كارتر و ساير رهبران آمريكا را در جريان اقدامهاي خود قرار داده و سپس به اروپا بازگشته است. وي معاون فرمانده نيروهاي آمريكا در اروپاست. به گفته بعضي مقامات ، علّت اينكه هايزر ايران را ترك نموده است اين است كه اقامت وي به احساسات ضد آمريكايي در ايران دامن ميزد. در آمريكا رسماً اعلام شده بود كه سفر هايزر با تلاشهاي آمريكا در مورد مسئله وجود سلاحهاي پيشرفته آمريكايي موجود در ايران بستگي داشته است. امّا مقامات نزديك به دولت آمريكا ميگويند مأموريت اصلي هايزر آن بوده است كه بكوشد ارتشيان ايران را ترغيب به كنار ماندن از آشوبهاي سياسي نمايد. هودينگ كارتر، سخنگوي وزارت خارجه آمريكا كه پايان مأموريت هايزر را در ايران اعلام نموده گفته است مأموريت هايزر آن بوده است كه با مقامات نظامي ايران دربارة روابط نظامي دو كشور و فروش اسلحه (يا لغو!؟) گفتگو كرده و نيز در مورد حمايت آمريكا از قانون اساسي و دولت بختيار با آنان مشورت نمايد و اميدوار باشد كه نظاميان ايران از بختيار حمايت كنند. هودينگ كارتر گفته است: هايزر بعضي مسائل ناشي از وضع اقتصادي و سياسي ايران را مورد بحث قرار داده و نتيجه آن كاملاً رضايت بخش بوده است (!؟) امّا ژنرال هايزر در كتاب خاطرات خود(مأموريت در تهران، خاطرات ژنرال هايزر، ترجمه ع- رشيدي، انتشارات اطلاعات، 1374، چاپ سوم، ص 285 الي 287) جريان را اينگونه بيان نموده است : هارولد براون (وزير دفاع آمريكا) مرا زير باران سؤال قرار داد. ميخواست بداند كه نظر فرماندهان ارتش در مورد رفتن من از ايران چيست؟ گفتم: اين مطلب را به تفصيل با آنان مورد بحث قرار دادهام و آنها موقعيت را دريافتهاند. ميلي ندارند اظهارنظري كنند و ميگويند كه هر چه من بكنم (كه منظورشان اين است كه هر چه واشنگتن بكند) مورد قبول آنها خواهد بود. آنها بدون درنگ، تصميم واشنگتن را ميپذيرند. براون، بعد مستقيماً از من پرسيد: آيا شخصاً فكر ميكنم بايد ايران را ترك كنم يا نه؟ گفتم: هنوز نميخواهم تصميمي بگيرم، اما شخصاً احساس ميكنم نبايد ايران را ترك كنم. اما اگر قرار باشد بروم حالا بهترين موقع است كه مسئوليتها به ژنرال گاست ، رئيس هيأت مستشاران نظامي آمريكا در ايران ، تفويض شود. ميدانستم گروه (فرماندهان نظامي ايراني كه قرار بود كودتا كنند) با او كار خواهند كرد. تنها امتيازي كه من بر ژنرال گاست داشتم، درجه نظامي بالاتر من بود كه بيشتر مورد احترام آنها قرار ميگرفت و در كنار آن نفوذي كه شاه به من تفويض كرده بود مطرح ميگشت، نفوذي كه هنوز براي ما برد داشت. (مقصودش دستور شاه به فرماندهان است كه از هايزر اطاعت كنيد. ص 86 و136 كتاب فوق) براون ميخواست بداند كه رفتن من چه تأثيري بر آمادگي گروه براي كودتا در زمان لازم خواهد داشت و من گفتم: اين همه به بررسي احتياج دارد. اما فكر ميكنم ژنرال گاست از هر وسيلهاي بتواند براي تشويق آنها به آنچه لازم است انجام شود استفاده ميكند. بعد ميخواست بداند كه آيا گروه هنوز فكر ميكند اقدام به كودتا ممكن است؟ گفتم: فرماندهان ارتش علاقمندند تا سر حد امكان پشت سر بختيار بايستند و كاملاً دريافتهاند كه اگر اوضاع خراب شود تنها راه تضمين بقاي دولت مطلوب، مداخله نظامي خواهد بود اما نگراني خود را از ناحيه قرهباغي و حبيباللهي (دو عضو ديگر گروه پنج نفره فرماندهان) ابراز كردم ... براون ميخواست روحية نظاميان ما را در ايران بداند من گفتم: آنها هم مثل من به شدّت از آيت الله وحشت دارند و از روحيه ضد آمريكايي سازشناپذير او تشويش دارند. اما همه به سختي كار ميكنند و از بابت روحيه آنها نگراني وجود ندارد. ....... سايروس ونس وزير خارجه هم روي خط بود ..... ونس گفت: رئيس جمهوري و همة افراد ديگر در واشنگتن عميقاً احساس ميكنند كه به من مديون هستند. زيرا من در شرايط غيرعادي و دشواري كار كردهام و بنظر آنها كار درخشاني نمودهام. از من خواستند روي خط بمانم تا آنها بحث خودشان را ادامه دهند و تصميم نهايي را در مورد ماندن يا نماندن من در تهران بگيرند ..... دوباره روي خط آمدند. براون گفت: تصميم آنها اين است كه من بايد امروز يا فردا ايران را هر طور كه خودم صلاح ميدانم ترك كنم. آنها نميخواستند خروج من بصورت فرار جلوه كند. ....... بايد عازم اينجرليك در تركيه و سپس .... عازم اشتوتگارت ميشدم و سپس مستقيماً عازم واشنگتن ميگرديدم در آنجا رئيس جمهوري منتظر بود كه روز دوشنبه (16 بهمن) در اولين ساعات بامداد با من ملاقات كند. جيمي كارتر رئيس جمهور آمريكا بدنبال انجام اين مأموريت تقديرنامهاي براي ژنرال هايزر نوشت كه از اهميت مأموريت او و موفقيتهاي او كه به خاطر خيانت سران ارتش و نيز بختيار به ملّت ايران ، به آن نائل شده است حكايت مينمايد (همان كتاب صفحه 305): كاخ سفيد- واشنگتن 7 فوريه 1979 (18 بهمن 1357) مايلم تشكرات شخصي خود را از خدمت شايستهاي كه در جريان مأموريت خود در ايران به كشورتان انجام دادهايد ابراز دارم. ورود شما به تهران در اوايل ژانويه در لحظهاي صورت گرفت كه بيسامان و عدم اطمينان كامل حكمفرما بود. در زماني كه قيام سياسي خشونت باري در جريان بود. تعهد شما، پايداري شما و ثبات قدم شما به فرماندهان ارتش ايران كمك كرد، مسئوليت وطنپرستي خود را كه ما هم در ارتش خود اعمال ميكنيم حفظ كنند. شما با چنين كاري، كمك زيادي به اهداف سياسي آمريكا كردهايد. براي شخص من، اقامت شما در ايران باعث آسودگي خيال و پشتگرمي بود، من در طول چهار هفته اقامت دشوار شما در آن كشور، هرگز از شما نا اميد نشدم. شرايط منحصر به فردي كه شما در آن كار كرديد به مخلوطي ويژه از خرد، شهامت و كارداني نياز داشت. عملكرد شما در چنين شرايطي، مايه احترام و قدرداني من و همه مشاوران اصلي من است. من كار با ارزش شما را ميستايم. ارادتمند- جيمي كارتر ارتشبد فردوست (در كتاب خاطرات خود سقوط وظهور سلطنت پهلوي، جلد اوّل،انتشارات اطلاعات،1379، چاپ يازدهم ص 626) از حضور ژنرال هايزر در روز 22 بهمن در ايران نيز خبر داده است: .... قرهباغي دو مرتبه از اتاق3 خارج شد و مجدداً با عجله مراجعت كرد و گفت: "بختيار رفت!" در اين اثنا كه قرهباغي براي مكالمه با بختيار در سالن نبود، حاتم از فرصت استفاده كرد و گفت: "ارتشبد قرهباغي مرا كه جانشين او هستم يك ماه است كه نپذيرفته، ولي هر روز صبح تا غروب با ژنرال هايزر جلسه دارد. و هم اكنون نيز هايزر در ستاد است!" سپهبد طباطبائي نيز نزد من آمد و گفت: "اگر اعليحضرت مراجعت كند ما كه اين صورتجلسه (صورتجلسه بيطرفي ارتش) را امضاء كردهايم چه خواهيم شد؟". گفتم : بگوييد من (فردوست) مسئولم. طباطبائي تشكر كرد. در اين موقع، اميني افشار به من گفت : " حدود دو هزار نفر4 از جلوي بي سيم رد شده و به سمت ستاد ميآيند." من با سرعت از اتاق كنفرانس خارج شدم. قرهباغي دنبال من بود و گفت: "بد نيست يك ديداري از ژنرال هايزر بكنيد او ستادش5 در همين اتاق پهلو است." گفتم: با اين وضع تظاهرات بهتر است ديدار به بعد موكول شود و به سرعت دور شدم. بر اين اساس در روز 22 بهمن ، ژنرال هايزر در ساختمان ستاد مشترك ارتش در زير زمين اين ستاد همراه با ساير افسران آمريكايي گرفتار شده بود. ماجرا از اين قرار بوده است كه او پس از خروج از ايران و ملاقات حضوري با سران آمريكا براي اجراي آخرين مرحلة توطئة طراحي شده كه كثيفترين كودتا در تاريخ كودتاهاي آمريكا در جهان سوّم بوده ، به ايران بازگشته بود.كودتايي كه كودتاي خونين ژنرال پينوشه بر عليه آلنده در شيلي در مقابل آن رنگ ميباخت. قرار بود اين كودتا با نام رمز "كورتاژ" در شب 22 بهمن اتفاق بيفتد و دهها هزار نفر از رهبران و افراد انقلابي دستگير و به شهادت برسند و خداوند بدست ملّت مسلمان و انقلابي ايران مزّه ذلّت و خواري را به او وساير افسران و نيز سردمداران آمريكا چشاند و بر خلاف كودتاي 28 مرداد سال 32 كه "كيم روزولت " فرمانده كودتايي كه نام رمز آن "آژاكس" بود، عمليات كودتا را از سفارت آمريكا در تهران رهبري ميكرد و طي چند ساعت توانست آنرا پيروز كند و سپس فرياد شادي او به آسمان بلند شود، در اينجا ژنرال رابرت هايزر با ذلّت وخواري مزّه شكست را چشيد و با ترس و وحشت در زير زمين ستاد ارتش ايران ساعتها به دام افتاد و به خود لرزيد.
*پاورقي
: 1 - كيهان- 10632 چهارشنبه 18 بهمن 1357 ص 1 2 اطلاعات 15779- چهارشنبه 18 بهمن 1357، ص 8 3- اتاقي كه فرماندهان ارتش در ساختمان ستادمركزي ارتش پس از شكست كودتا در حال نوشتن نامة بي طرفي ارتش در روز 22 بهمن در آن بوده اند. 4- مقصود مردم مسلح و انقلابي است كه در روز22 بهمن براي فتح آخرين دژ هاي نظام شاهنشاهي به پادگانها و نيز ستد مشترك ارتش كه فرماندهان ايراني و آمريكايي از آنجا عمليات كودتا را رهبري ميكرده اند ، هجوم آورده اند 5- مقصود ستاد رهبري كودتا است كه دهها افسر آمريكايي اداره كننده كودتا ظاهراَ به رهبري ژنرال گاست ( وبه گفته فردوست ژنرال هايزر ) در آن حضور داشته اند و پس از شكست كودتا در آنجا به دام افتاده وشكست خفّت بار اين كودتا را با چشم خود ديده اند .
* سيدمحمدهاشم پور يزدان پرست