نوع برنامه ريزي وهدف گذاري براي نسل سوم دانشگاه وحوزه باآنچه که وظيفه دو نسل قبل بود، در اصول مشترک اما در استراتژي وتاکتيک بايدمتفاوت باشد.چون ما وارد يک مرحله پيچيده تر ومهمتر از اين برنامه شده ايم وبايد آن رانهادينه کنيم.

 مشرق - در سال هاي قبل از انقلاب و سال هاي سخت آغاز انقلاب، هدف گذاري براي ارتباط حوزه و دانشگاه و کيفيت اين ارتباط، بسيار آسانتر و واضح تر بود. زيرا عبارت بود از کمي تفاهم اخلاقي، درک متقابل، رفع سوءظن ها، آشنايي با علوم و شيوه کار يکديگر و نزديک شدن به هم در صفوف مبارزه با استبداد، ستم و امپرياليزم. آن تلاش ها به ثمر نشست و آنها با کمک هم حاکميتي را برانداختند و حاکميت جديدي را با اهداف و غايات جديد بنيانگذاري کردند. نسل دوم حوزه و دانشگاه در حراست از آن اهداف، طي دو دهه گذشته سرمايه گذاري کردند و در اين راه نسبتا موفق بودند؛ گرچه ضعف هاي مهمي هم داشتند.

 

بسياري از مسايل، به خصوص در دو دهه گذشته به درستي حل نشد و علت آن هم روشن است: نظام سازي از براندازي نظام به مراتب سخت تر. دو سه بار انقلاب کردن، آسانتر از يک بار درست حکومت کردن است. بنابراين بايد از ميزان موفقيت نسل دوم حوزه و دانشگاه ارزيابي واقع بينانه اي به عمل آورد و نقاط قوت و ضعف نسل دوم حوزه و دانشگاه را از زمان پس از انقلاب، به درستي مرور کرد. امروز نوبت نسل سوم حوزه و دانشگاه است که در دهه اي که پيش رو داريم، در نهادينه کردن ارزشهاي انقلابي و تکميل پروژه وحدت، در سطوح بالاتري گام سوم را بردارند. اين گام بسيار مهم و خطير است و اگر به درستي برداشته نشود، همه زحمات نيم قرن گذشته دو نسل قبل بر باد خواهد رفت و عقبگرد وحشتناکي خواهيم داشت، که معلوم نيست دوباره چه وقت قابل جبران باشد و شايد قرنها وقت ببرد. امام يکي دو بار مي گفتند که اگر ما شکست بخوريم و نتوانيم پرچمي را که برداشتيم، درست در قله اي که بايد، مستقر کنيم چنان سيلي سختي به اسلام خواهند زد که معلوم نيست تا چند قرن ديگر سر بردارد؛ چون صاحبان قدرت و ثروت جهان در يکي دو دهه گذشته زهر اسلام را چشيده اند و قدرت و پتانسيل عظيم اجتماعي آن را تجربه کرده اند.

 

اگر نسل سوم حوزه و دانشگاه ـ که مديون زحمات و فداکاري هاي دو نسل هستند ـ نتوانند اين پرچم را بالا نگه دارند، اين سيلي را خواهيم خورد. نوع برنامه ريزي و هدف گذاري براي نسل سوم دانشگاه و حوزه، با آنچه که وظيفه دو نسل قبل بود، در اصول مشترک است، اما در استراتژي و تاکتيک بايد متفاوت باشد. چون ما وارد يک مرحله پيچيده تر و مهمتر از اين برنامه شده ايم و بايد آن را نهادينه کنيم. در اين مرحله بايد شعار ما اين باشد که: «ساده انديشي نظري» و «راحت طلبي عملي» موقوف.

 

دانشگاه امروز با دانشگاه سي سال قبل و حوزه امروز با حوزه سي سال پيش، به کلي متفاوت است. با وجود آنکه نبايد از نقاط منفي چشم پوشيد، از نقاط مثبت هم نبايد غافل بود. حوزه امروز، حوزه سي سال پيش نيست، پيشرفتهاي بزرگي در حوزه اتفاق افتاده است. امروز صدها مؤسسه تحقيقاتي، صدها حوزوي اهل قلم و صدها روشنفکر آشنا با علوم جديد و اهل تفکر اجتماعي پديد آمده اند.

 

دانشگاه الان، دانشگاه سي سال پيش نيست. دانشگاه ما امروز به مراتب مردمي تر، زنده تر و ديني تر از دانشگاه قبل از انقلاب است. روح تحقيق و پيشرفت و علاقه به توليد علم و حضور در صحنه مشکلات اجتماعي در دانشگاههاي ما زنده است. قلب دانشگاه، امروز با صداي بلند مي تپد و قلب حوزه نيز. و همه آنهايي که مرگ دانشگاه را آرزو مي کردند و افول حوزه را، اين آرزو را به گور خواهند برد. در عين حال، امروز همه ما و شما ناآراميم و از وضع موجود ناراضي هستيم و بايد هم ناراضي بود. لکن اين نارضايتي به معناي انکار پيشرفتها نيست. بلکه به دليل اهداف بلندتري است که قرار بوده تعقيب بشوند و بايد تعقيب بشوند و اين دغدغه اي مقدس است که بايد حفظ شود. نبايد ترسيد، نبايد مأيوس شد، نبايد خسته و مردد شد، بايد مصمم و جدي باشيم و به آينده بزرگتري که بايد ساخته شود، انديشيد.

 

اگر ما بتوانيم از تجربه «جامعه سازي جديد» که الان درگيرش هستيم، موفق بيرون بياييم، يک رنسانس دوباره اي در جهان اسلام و حتي سراسر جهان اتفاق خواهد افتاد. معمولا براي ساختن يک فرد، چند دهه وقت بايد گذاشت، با اين که عمرش هم بيشتر از چند دهه نيست. اما پروژه پي ريزي يک جامعه جديد، چند دهه طول مي کشد. واحد زمان در روز، «ثانيه» است، ولي واحد زمان در جامعه سازي حداقل «دهه» است. بايد بگوييم چند دهه براي ساختن جامعه جديد و فرهنگ جديد کار کرده ايم. اگر ما بتوانيم در تجربه جامعه سازي ديني موفق شويم و اين پروژه را درست پيش ببريم، پي ريزي ساختمان کامل اين جامعه، چند قرن طول خواهد کشيد. چنان که دست کم 4 تا 5 قرن روي تمدن غرب کار شد تا به اينجا رسيد. اگر ما اين پروژه را درست پيش ببريم، بزرگترين پديده هزاره اخير اتفاق خواهد افتاد.

 

مسئول اصلي اين پروژه نسل سوم دانشگاه و حوزه و بخشهايي از حاکميت هستند که با سرنوشت حوزه و دانشگاه سر و کار دارند.
بايد توجه داشت که مانيفست تحول بزرگ جهان اسلام، به دست ما نوشته مي شود و کوچکترين اقدام در اين زمينه، زير ذره بين تاريخ قرار خواهد گرفت. ملتهاي بسياري منتظرند از روي دست دانشجويان و طلاب، نسخه برداري کنند. ملتهاي زيادي نظاره گرند که جامعه و حکومت جديد در ايران، چگونه پيش مي رود و در فاصله ده سال و بيست سال، از ما مو به مو تقليد خواهند کرد. هميشه جامعه هايي که خط تاريخ را شکسته اند، با فاصله کوتاهي مورد الگوبرداري سايرجوامع قرار گرفته اند. امروز جوامع اسلامي ديگر در حال الگوبرداري از انقلاب ما و فداکاريهاي نسل اول و دوم انقلاب هستند. اما بايد کاري کنيم که در دو دهه آينده، جوامع اسلامي بتوانند از روي پروژه حکومت و نحوه حکومت ما هم الگو برداري کنند. اگر نتوانيم انقلابي را که در سطح جهان اسلام راه انداخته ايم، به سامان برسانيم و نتوانيم جايگزين مناسبي در برابر الگوهاي ارتجاعي و الگوهاي غربي ارايه دهيم، آن وقت تمام تلاشها و فداکاريها، به يأس مجدد جهان اسلام خواهد انجاميد.

 

اگر ما نتوانيم جامعه جديد را درست بسازيم، همه ملتهايي که به هواي انقلاب ما انقلاب کردند، در يکي دو دهه آينده مأيوس مي شوند و در نيم قرن آينده وضع فلاکت بار تري بر جهان اسلام مسلط خواهد شد. جامعه جديد، جامعه اي است که از زير فشار عادات غلط و خرافي گذشته رها شود و درعين حال، به دام خرافات مدرن که از طرف هژموني غرب به ملتها تحميل مي شود، نيفتد.

 

حوزه و دانشگاه بايد دائم بررسي کنند که آيا جامعه اي که مي خواستيم بسازيم و مي خواهيم بنا کنيم، همين است؟ تقريبا امروز همه مديران کشور از کرسي هاي حوزه و دانشگاه وارد کرسي هاي مديريتي مي شوند. از اين جهت، حاکميت فرزند دانشگاه و حوزه است. هيچ وقت مانند امروز حلقه نظر وعمل به اين صورت به هم نزديک نبوده است که تصميمات دانشگاه و حوزه با فاصله کوتاهي وارد حاکميت شود. اين که سرنوشت جامعه و نظام به جاي پستوي مافياي ثروت و قدرت، در محافل علمي تعيين شود، نکته بسيار مثبتي است و در عين حال مسؤوليت آور است؛ تکليف بزرگي است از طرف خدا و مردم که بر دوش حوزه و دانشگاه نهاده شده است.

 

در دهه سوم بايد کمتر کلي گويي کنيم. دهه سوم، دهه «جزيي گويي» است. دهه سوم دهه «دقت فکري» است. دقت در حرف زدن، در نقد کردن و پيشنهاد دادن. بايد همان اصول دهه اول را پيگيري کنيم، اما انحصارا در آن حد نبايد باقي بمانيم. حرفهاي تکراري حوزه و دانشگاه در باب جامعه وحکومت ايده آل بايد به ايده هاي جديد و اجتهادي و راهکارهاي عملي و برنامه هاي عيني تبديل شود. اگر حوزه و دانشگاه در پروژه توليد علم و توليد حرفهاي جديد و طرحهاي عملي شکست بخورند، حاکميت شکست خواهد خورد.

 

ما در اين شرايط اولا نبايد اميد خود را از دست دهيم اگر ما مثبت باشيم و مثبت بينديشيم، حاکميت مثبت خواهد بود و جامعه جلو خواهد رفت. ثانيا حوزه و دانشگاه بايد به سمت عمل گرايي پيش بروند. طلبه و دانشجو در حوزه و دانشگاه نبايد جدا از جامعه و بي ارتباط با مشکلات عيني مردم و حاکميت مطالعه و مباحثه کنند. در روايات ما از علم به طور مطلق دفاع نشده، بلکه مدام از علم نافع و مفيد بحث شده است و گفته اند از خدا علم نافع بخواهيد. علم نافع يعني علمي که به کار امت بيايد. علمي که در تأمين حقوق بشر کمک کند، علمي که آزادي و آگاهي و آبادي را براي جامعه به ارمغان آورد، علمي که به درد دنيا و آخرت مردم بخورد و منجر به عمل گردد. طرح جامع ما براي نيم قرن آينده حکومت و جامعه بايدمعلوم باشد و سير علوم، تحقيقات، موضوعات و مطالعات حوزه و دانشگاه بايد بر اين اساس جهت پيدا کند. حوزه و دانشگاه متأسفانه با همه ظرفيت خود پاي کار نيامده اند. مي توان گفت کمتر از 15 يا 20درصد ظرفيت دانشگاه وحوزه در مسير حل مشکلات حکومت و جامعه فعال شده است.

 

نظام بايد حوزه و دانشگاه را در جريان مشکلات عيني کشور قرار دهد و از آنها مطالبه پاسخ بکند و دانشگاه و حوزه را در حوزه تخصص خودشان درگير کند. همه تحقيقات علمي ما اعم از تجربي، علوم پايه، مباحث فلسفي، عقلي، نقلي، فقهي، کلامي و اخلاقي، همه بايد پاي کار جامعه حاضر باشند.
ثالثا مراقب باشيم که بدنه اصلي دانشگاه و حوزه آلوده به مسايل فرعي و حاشيه اي و دعواهاي حزبي و فحاشيهاي ژورناليستي و چاقوکشي هاي روزنامه اي نشود و آن انرژي که بايد به کار مردم و محرومين بيايد، در اين جبهه ها هدر نرود.

 

امروز بايد به راهي ميان طالبانيزم و سکولاريزم بينديشيم. به راه سومي ميان سلطنت سنتي و دموکراسي غربي بينديشيم؛ راه سوم ميان انزواي رهباني شرق و شهوت پرستي غرب؛ راه سوم ميان فقر مفرط و سرمايه داري افسار گسيخته و راه سومي ميان تحجر و قشري گري و واپس گرايي با تقليد و ترجمه و غرب پرستي. راه سوم، راه خلاقيت، اجتهاد و نوانديشي در عين اصالت خواهي، و اصول گرايي و ارزش محوري است. راه سوم راه اخلاق گرايي بدون رياکاري و ظاهرگرايي است، راه عمل گرايي بدون عمل زدگي و پراگماتيزم و راه نوانديشي و روشنفکري بدون بدعت گذاري و ارتداد است. راه اصول گرايي بدون قشري گري و بنيادگرايي، راه آزادانديشي بدون اباهي گري و شکاکيت، راه گفتگو و مباحثه بدون لجاجت و بي ادبي،راه برادري و رحمت بدون کليشه اي شدن و راه مردم گرايي و مردم سالاري بدون عوام زدگي و عوام فريبي است، راه سوم، راه تفاهم و حسن ظن بدون استبداد و در عين اختلاف نظرها، راه قانون گرايي بدون عدالت ستيزي است، راه آزادي بدون هوچي گري و هرج و مرج طلبي و راه دفاع از امنيت بدون سرکوب آزاديهاست.

 

اين راه، راهي است که بايد ابتدا نخبگان ما در حوزه و دانشگاه آن را از حيث تئوريک هموار کنند و همه گرايشهاي اسلامي و وفادار به قانون اساسي، اين مسير را طي کنند.

منبع: روزنامه کيهان - 04/11/1387

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس