کد خبر 20112
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۸۹ - ۱۲:۵۶

مختار کسي است که امامان ما براي او رحمت فرستادند. وقتي سر ابن زياد را براي امام سجاد (عليه‎السلام) فرستاد، همه بني‌هاشم در ثناي او خطبه خواندند. درباره مختار نمي‎‎توانيم موضع‌گيري صفر و يکي داشته باشيم. مختار را بايد در مجموع شخصيت مثبتي ديد با برخي لغزش‌

گروه فرهنگي مشرق - درباره قيام مختار در تاريخ، ابهام‌‎‎هاي زيادي وجود دارد. در رجال کشّي از کتاب‌‎‎هاي معتبر شيعه، نوشته: مختار ابتداي قيام براي گرفتن تأييديه خدمت امام سجاد (عليه‎السلام) مي‎‎رود، ولي امام، قيام را تأييد نمي‎‎کند و او سراغ محمد حنفيه برادر پدري امام حسين(عليه‎السلام) و امام حسن (عليه‎السلام) مي‎‎رود و محمد حنفيه قيام او را تأييد مي‎‎کند. بعضي از مورخان که مي‎‎خواستند مسأله را حجت‌مند جلوه دهند، گفتند: چون امام سجاد (عليه‎السلام) در تقيه بودند، تأييد قيام را به ابن حنفيه سپردند و در واقع ابن حنفيه با اذن امام سجاد (عليه‎السلام) قيام مختار را امضا کرد. منتها ابن حنفيه که پدر امام سجاد (عليه‎السلام) و برادر خودش سيدالشهدا (عليه‎السلام)، را آن‎قدر حجت نمي‎‎دانست که فراخوانش را براي عزيمت به کربلا اجابت کند، چطور خودش را ملزم مي‎‎داند، از پسر امام حسين (عليه‎السلام) براي قيام اذن بگيرد!

 

اذن قيام از محمدبن حنفيه!
ديگر اين‎که؛ مختار در اعزام نيرو براي حجاز، نامه‎اي به محمدبن حنفيه مي‎‎نويسد و به او مي‎‎گويد: من اين لشگر را براي تو فرستادم که "يذل به اعدائک" که دشمنان تو را ذليل کنند و بلاد و سرزمين را تحت تصرف تو در بياورند. ظاهر امر اين است که او براي خود محمد حنفيه نيرو مي‎‎فرستد و براي او لشگر جمع مي‎‎کند. هرچند ابتدا به امام سجاد (عليه‎السلام) مراجعه مي‎‎کند، ولي وقتي امام قيام را تأييد نمي‎‎کند، ديگر طرف حساب مختار، خود محمد حنفيه است. البته در فضاي آن روز حتما اين‎طور نبود که براي يک شيعه کلامي و اعتقادي در بستر سياسي بيعت بگيرند، معيار "الرضا من آل محمد (صلي‎الله عليه و آله و سلم) " بود. يعني کساني‎که اهل‎بيت پيامبر(صلي‎الله عليه و آله و سلم) از آن‎‎ها راضي بودند. آن‎موقع شيعه عراق بيشتر شيعه سياسي بود. يعني عثمان را به واسطه شورشي که عليه او شده بود قبول نداشتند، شيخين را قبول داشتند، اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) را به‎عنوان خليفه مي‎‎پذيرفتند و بيعتي که مي‎‎گرفتند به عنوان الرضا من آل محمد بود و اين نحوه تلقي کلامي که ما از امامت داريم، آن موقع گسترده نبود و فقط بين خواص شيعه مطرح بود.
ابن حنفيه هم از بزرگان شيعه است و به او احترام مي‎‎گذاريم، اما همه کار‎‎هايش براي ما حجت نيست. به‎هرحال کربلا نرفته است. درباره او از امام صادق (عليه‎السلام) سئوال شد و امام هم به راوي مي‎‎فرمايد: "به تو سربسته بگويم، حسين (عليه‎السلام) که نامه دعوت به کربلا را نوشت، در انتها گفت: هر کس با ما در اين قيام شرکت نکند، ديگر روي پيروزي را نخواهد ديد، والسلام. " امام صادق (عليه‎السلام) اين‎طور درباره ابن حنفيه موضع مي‎‎گيرد و در اين موضع‌گيري سياسي، ابن حنفيه را به‎طور تلويحي رد مي‎‎کند.
ابن حنفيه کسي است که وقتي رفيق و يار غارش عبدالله بن عباس از دنيا مي‎‎رود، مي‎‎‎گويد: "اليوم مات رباني هذه الامه "، امروز رباني اين امت از دنيا رفت. در صورتي‎که عبدالله بن عباس هم دعوت امام حسين (عليه‎السلام) را نپذيرفته و او را مشورت داده که به کوه‎‎‎هاي يمن برود. البته او هم از بزرگان شيعه و استاندار اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) بوده و در بصره به حضرت خيلي کمک کرد و بعد هم با امام مجتبي (عليه‎السلام) بيعت کرد، ولي در قضيه عاشورا کنار ايستاد و امام حسين (عليه‎السلام) را آن‎قدر براي خودش حجت ندانست که دعوتش را اجابت کند.
طرفداران مختار بعد‎ها فرقه کيسانيه را تأسيس کردند، اين را ابتدا به مختار نسبت نمي‎‎دهيم، اما ارتباطي که مختار با محمد بن حنفيه برقرار کرد، در شکل‌گيري کيسانيه و اين‎که محمد بن حنفيه، مهدي و موعود غايب شود، بي‌تأثير نبود.

 

مختار؛ يکي از خواص زيرک شيعه
مختار از بزرگان شيعه و در مقايسه با برخي از بزرگان شيعه، مثل سليمان صرد خزاعي شخصيت زيرک سياسي است. سليمان از صحابه پيامبر بوده، سابقه برجسته‎اي دارد، اما به قول خود مختار "لا علم له من سياسه الحروب "، علم و دانشي به سياست و جنگ نداشت و در تاريخ خطا‎‎هاي زيادي کرد. در جنگ جمل حاضر نشد، حتي اميرالمؤمنين (عليه‎السلام) او را سرزنش مي‎‎کند و او قول مي‎‎دهد که در صفين بيايد و البته مي‎‎آيد. منتها بعد‎ها زمان صلح امام حسن مجتبي (عليه‎السلام) هم از کساني است که به امام اعتراض مي‎‎کند و موضع انقلابي مي‎‎گيرد و حتي يکي از کساني ‎که امام را با لفظ "مذل‎المؤمنين" خطاب کرد، همين سليمان بن صرد بود. همين سليمان که اين‎جا امام مجتبي (عليه‎السلام) را براي موضع انقلابي نگرفتن مذمت مي‎‎کند، خودش در کربلا غايب است. او که نامه انقلابي مي‎‎‎نويسد و حسين‎بن علي (عليه‎السلام) را براي انقلاب دعوت مي‎‎کند، خودش در کربلا نيست. سليمان بعد‎ها قيام توابين را رهبري مي‎‎کند، اما آن هم از منظر توبه و پالايش دروني است و مسير جنبش هم مسير غيرزيرکانه‎اي است. آن‎‎ها به‎جاي اين‎که اول عراق را تصرف کنند و کوفه را که خيلي از قاتلان کربلا و طرفداران عمر سعد در آن بودند، بگيرند و پس از تسلط بر عراق براي مقابله با شام تجهيز کنند، از کوفه با ميل حاکمان زبيري کوفه، يعني ابن زبير حرکت کردند. خواسته زبيري‌‎ها اين بود که شيعه‎‎ها عراق را نگيرند و به شام بروند و مرواني‌‎ها را سرنگون کنند که رقيب زبيري‌‎ها بودند. توابين در واقع در پازل جنگ مروانيان و آل زبير، قرار گرفتند و به‎نفع آل زبير وارد ميدان شدند.
وقتي مختار از زندان آزاد شد و به کوفه آمد، ابتداي عزيمت سپاه توابين براي نبرد با سپاه شام بود. او خيلي تلاش کرد که اين اتفاق نيفتد. مختار مي‎‎خواست در مکه با زبيري‌‎ها ائتلاف کند و بعد از تسلط بر کوفه، به اسم لشگر عراق به جنگ شامي‌‎ها برود. منتها توابين اين را قبول نداشتند. مختار توانست يک چهارم سپاه توابين را جذب کند، ولي بقيه‎شان به‎دليل کاريزما و جذبه سليمان بن صرد با او رفتند.

 

شيعه و ائتلاف با فتنه‌گران جمل!
يکي ديگر از ابهام‌‎ها و اشتباه‎‎‎هاي قيام مختار اين است که در حجاز با عبدالله بن زبير ائتلاف مي‎‎کند که دشمن اهل‎بيت است و در جمل فتنه اصلي را او و خاله‌اش؛ فراهم مي‎‎کنند. البته شرط مي‎‎گذارد که به اين ترتيب او هم در امور سياسي همراه باشد و عبدالله هم مي‎‎پذيرد، اما همين هم نکته‎اي است. مختار شيعيان را با خودش همراه مي‎‎کند و بعد بدون اذن امام زمان، با ابن زبير ائتلاف مي‎‎کند. اتفاقا آل زبير بعد از اين‎که با او پيمان و قرارداد همکاري مي‎‎بندند، او را زنداني مي‎‎کنند. او به زندان مي‎‎افتد و با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر، فرزند خليفه دوم، بعد‎ها آزاد مي‎‎شود. در زندان که هست خبر شهادت توابين را مي‎‎شنود و نامه‎اي به رفاعه بن شداد رهبر باقيمانده توابين، مي‎‎نويسد و تسليت مي‎‎گويد و از شخصيت سليمان تمجيد مي‎‎کند و آن‎‎ها را براي قيام اصلي دعوت مي‎‎کند.
سازماندهي قيام مختار سازماندهي زيرکانه‎اي است. او اشراف کوفه را مي‎‎بيند و به آن‎‎ها قول همکاري مي‎‎دهد. موالي - ايراني‌‎‎هايي که مسلمان شده‎اند - را جذب مي‎‎کند و در اين گير و دار موالي به او بد گمان هم مي‎‎شوند که تو چطور اشراف را جذب مي‎‎کني؟ اشراف همان کساني هستند که پشت امام مجتبي (عليه‎السلام) را خالي کردند و حضرت فرمود: اگرمن صلح را امضا نمي‎‎کردم، همين آدم‌‎ها من را تحويل معاويه مي‎‎دادند. اما مختار با اين اشراف مسامحه کرده و قرارداد همکاري امضا مي‎کند. موالي به او بدگمان شدند، ولي او با اشاره‎اي به موالي فهماند که اين يک تاکتيک است. زمينه قيام مختار اين‎طور فراهم شد. او توانست شخصيت‌‎‎هاي تأثيرگذار سياسي آن روز را ببيند، حتي اگر همراه با تشيع نبوده يا دشمن تشيع بودند، با آن‎‎ها اجمالا ائتلاف کرد و کوفه را عليه شام متحد کرد. مختار همچنين با يکي از شخصيت‌‎‎‎هاي تأثيرگذار شيعه که ابراهيم بن مالک اشتر پسر مالک اشتر است، قرارداد همکاري مي‎‎بندد و جذبش مي‎‎کند.

 

اشراف کوفه، احساس خطر کردند
اولين حرکت مختار بعد از انسجام‎بخشي به کوفه، رفتن به جنگ لشگر شام است. ابتدا 3 هزار نفر را براي جدال با لشگر 6 هزار نفري ابن زياد اعزام مي‎‎کند، 7 هزار نفر هم به رهبري ابراهيم بن مالک اشتر مي‎‎فرستد. آن‎‎ها موفق مي‎‎شوند لشگر شام را شکست دهند. خيلي از بزرگان شام را به درک واصل مي‎‎کنند و بزرگاني از شام را که مدت‌‎ها مردم عراق با آن‎‎ها درگير بودند، در اين درگيري به هلاکت مي‎‎رسانند.
اشراف کوفه پس از اين‎که لشگر 10 هزار نفري شيعيان از کوفه بيرون رفت و کوفه خالي شد زمينه را براي قيام عليه مختار مساعد ديدند. چون مي‎‎دانستند که مختار به موالي و بردگان آن‎‎ها بها مي‎‎دهد و زمينه اعتقادي او را مي‎‎شناختند، او از قبل سخن انتقام‌گيري از قاتلان حسين (عليه‎السلام) را سر داده بود و برخي از قاتلان حسين (عليه‎السلام) همين اشراف بودند. به همين دليل علم قيام را برافراشتند. مختار به ابراهيم پيغام فرستاد، او با لشگرش برگشت و اشراف کوفه را سرکوب کرد و آن اشرافي را که به شهادت شاهدان، در لشگر يزيد مقابل امام حسين (عليه‎السلام) ايستادند، همه را به هلاکت رساند. فرماندهي لشگر اشراف در کربلا با شبث بن ربعي است که از فرماندهان لشگر عمر سعد در کربلا است و اتفاقا از فرماندهان لشگر علي (عليه‎السلام) در صفين و عضو تيم مذاکره‎کننده علي (عليه‎السلام) با معاويه است. داعيه انتقام شهداي کربلا، اين‎جا با شعار يا لثارات‎الحسين محقق مي‎‎شود.
باقيمانده سپاه شام هم به بصره مي‎‎روند و مصعب برادر عبدالله بن زبير را تحريک مي‎‎کنند که به جنگ و سرکوب مختار برود و در اين مقابله مختار کشته مي‎‎شود و شيعيان، کوفه را از دست مي‎‎دهند. ولي هدفي که طلب دماء و انتقام بود، محقق مي‎‎شود.

 

انگيزه اصلي قيام مختار، انتقام‌جويي بود
اما نکته اين‎جاست که بعد اصلي در قيام مختار، جنبه شخصي، انتقام گيري، انتقام جويي و طلب خون است تا دغدغه برپايي حکومت تشيع. وقتي سيدالشهدا (عليه‎السلام) قيام کرد، موضوع انتقام برادر را مطرح نکرد، با اين‎که مرواني‌‎ها و بني اميه برادر او را کشتند، ولي ايشان در خطبه منا مي‎‎گويد اين حکومت، آسيب‌‎ها و آفت‌‎‎هايي دارد و بدعت گذاشته و حلال خدا را حرام کرده و با شعار امر به معروف و نهي از منکر قيام مي‎‎کند. اما قيام توابين و مختار اين‎طور نيست. قيام توابين جنبه توبه و پالايش دروني داشت، قيام مختار هم بيشتر جنبه انتقام‌گيري دارد.

 

سعايت برخي سيره‎‎‎هاي تاريخي، درباره مختار
مختار با وجود لغزش‌‎‎هاي سياسي که دارد يک شخصيت محترم شيعه است و نمي‎‎توانيم به بدگويي‌‎ها و پرونده‌سازي‌‎‎هاي سيره‎‎‎هاي تاريخ‎نويسي عليه او اعتنا کنيم، چون بزرگان تشيع اغلب با اين سرنوشت مواجه شده‌اند. حتي در اين سيره‎‎ها عليه مالک اشتر هم مطالبي نوشته شده و بغض اموي‌‎ها عليه شيعه در اين نوشته‎‎ها روشن است. گفته‌اند مختار ادعاي پيامبري کرده، مي‎‎گويند محمدبن حنفيه را به مهدويت نسبت داده، لقب کذاب درباره مختار در سيره‎‎ها لقب معروفي شده، که اصلا صحت ندارد. مختار کسي است که امامان ما براي او رحمت فرستادند. وقتي سر ابن زياد را براي امام سجاد (عليه‎السلام) فرستاد، همه بني‌هاشم در ثناي او خطبه خواندند. درباره مختار نمي‎‎توانيم موضع‌گيري صفر و يکي داشته باشيم. مختار را بايد در مجموع شخصيت مثبتي ديد با برخي لغزش‌هايش، همان‎طور که خيلي از خواص شيعه در آن دوره اين‎طور هستند.

 

مختارنامه؛ فاخر و قابل‎نقد!
اما درباره سريال مختارنامه؛ اصل کار قابل ستايش است. نبايد عادت کنيم در نقدهاي‎مان فقط نقطه‎‎‎هاي ضعف را ببينيم. يک تلاش پرشور با تحقيقات مفصل انجام شد، خيلي‌‎ها در اين پروژه کار حرفه‎اي کرده‌اند. مجموع کار ارزشمند و متين است. در قياس با ساير کار‎‎هايي که درباره عاشورا ساخته شده، اين فيلم، کار فاخري است به همين دليل محل بحث است و بر آن حاشيه مي‎‎‎زنيم.
اما نکته‎هايي نيز در حاشيه اين سريال وجود دارد؛ مهم‌ترين‎شان اين است که در شخصيت‌پردازي طيف مقابل شيعه مثل عمرسعد، نوعي شخصيت‌پردازي علني منفي مي‎‎بينيم. مثلا عمر سعد در خانه مختار نماز ريايي مي‎‎خواند و گريم منفي دارد و رفتارش به وضوح دلالت مي‎‎کند که اهل باطل است، در حالي‎که اين از تاريخ فهميده نمي‎‎شود. شايد تيم فيلم‎سازي بگويد ما براي تأمين جنبه‎‎‎هاي دراماتيک داستان به اين رويه نياز داريم، ولي بايد يک کار تئوري و نظري انجام شود که اگر مي‎‎خواهيم کاري با اين عظمت را درست و دقيق نشان دهيم، چه کنيم که قالب‎‎‎هاي هنري دست و پاي‎مان را نبندد. عمر سعد کسي است که مسلم در کاخ ابن زياد به او وصيت مي‎‎کند و کسي است که زينب کبري(سلام‎الله عليها) در روز عاشورا و کنار گودال دست بر سر مي‎‎گذارد و به او رو مي‎‎کند. معلوم است که شخصيت عمر سعد -حداقل به ظاهر- شخصيتي نبوده که خودش را لو بدهد و حرکات و سکنات علني در باطل داشته باشد. اگر بخواهيم تاريخ را عبرت‎آموز بيان کنيم، بايد خواص وجيه و ظاهرالصلاح را درست نمايش دهيم تا لغزش‌هاي‎شان بهتر ديده شود.
نکته ديگر اين‎که صلح امام حسن مجتبي (عليه‎السلام) در مختارنامه به قوت نشان داده نشد. امام مجتبي (عليه‎السلام) فقط به‎دليل بذل درهم و دينار کارش به صلح نکشيد، جنگ نرم شديدي توسط معاويه عليه امام برپا شده بود و شايعه‌سازي‌‎‎هاي قوي در شهر‎‎هاي مسلمانان انجام مي‎‎شد. ماجراي فريفته شدن شيعيان اين‎قدر هم ساده نبود...

--------------------
مختار بن ابوعبيده ثقفي
تولد: سال يکم هجري، 622 (ميلادي) طائف
مرگ: سال 67 هجري، 678 (ميلادي) کوفه
آرامگاه: گوشه‌شرقي مسجد کوفه، جنوب آرامگاه مسلم بن عقيل.
کنيه: ابواسحاق
لقب‌ها: کَيس، کَيسان به‎معناى زيرک و تيزهوش.
"لقب کَيس را اميرالمؤمنين علي (عليه‎السلام) به مختار داد. "
سال‌‎هاي فعاليت: بعد از حادثه عاشورا
محل زندگي: طائف، مدينه، مدائن (ييق)، لفقا، کوفه، طائف، مکه، کوفه
مذهب: شيعه.
همسر: عمره بنت نعمان بن بشير انصاري، ناريه بنت ثمره بن جندب
فرزندان: يک پسر و يک دختر
والدين: ابوعبيده، دومه
پيشه: دهقان
مشهورترين گفتارها: "از دين‎مان نيست که بخوريم و بياشاميم در حالي‌که قاتلان سيدالشهدا زنده باشند "، "به خدا قسم اگر سه چهارم قريش کشته شوند، مساوي يک بند انگشت سيدالشهدا نخواهد بود "، "اگر پدر خودم در قتل شهداي کربلا شرکت داشت، هرگز بر او ترحم نمي‎کردم. "
کساني‎که از سپاه يزيد به‎دست مختار کشته شدند: شمر، خولي، ابن زياد، حاکم کوفه، عمر بن سعد، شرجيل بن ذي‎الکلاع، حصين بن نمير، نافع بن مالک، عمرو بن حجاج، بشر بن خوط، بحدل بن سليم، زيد بن ورقاء، حکيم بن طفيل، سنان بن انس، عبدالله بن اُسَيد، مالک بن نسير، اسحاق بن حيوه، حارث بن نوفل، مره بن منقذ، حرمله، اخنس بن مرثد، اسحاق بن حيوه، صالح بن وهب و هاني بن ثبيت حضرمي.

*پنجره
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس