اساسنامه خانه سينما به نحوي تنظيم و تدوين شده است که دولت و حاکميت موظف باشد بودجه و امکانات لازم و کافي را در اختيار اين تشکل به ظاهر مستقل و غيردولتي ولي وابسته به جريان مافياي پشت صحنه سينما قرار دهد و کمترين نقش، نظارت و دخالت را در فعاليت هاي آن داشت

 

گروه فرهنگي مشرق - «بنياد سينمايي فارابي» و «خانه سينما» دو مجموعه هستند که هر چند در دو مقطع زماني متفاوت و شرايط اجتماعي متفاوت تأسيس شده اند، ولي خاستگاه تأسيس هر دو يکسان است. يعني هر دو مجموعه توسط يک حلقه فکري و خط سياسي خاص و مهم تر اين که توسط يک تيم اجرايي محدود، مشخص و ثابت و با اهدافي هر چند پنهان، ولي دقيق و از پيش طراحي شده، راه اندازي و سازماندهي شدند و اگر چه امروز ديگر، نه آن افراد در معادلات کشور نقش دارند و نه آن اهداف مشروعيت دارد، ولي هم چنان قطار سينما بر همان ريلي که سال ها پيش توسط يک فهم تيز و فکر دورانديش ولي نامحرم بنا شده پيش مي رود.
باشگاه يا بنياد فارابي در خرداد 1362 ، توسط تيم فخرالدين انوار، سيدمحمد بهشتي و شرکاء تأسيس شد و در اساسنامه اش عنوان شد سازماني است غيردولتي و غيرانتفاعي که تحت نظارت وزارت ارشاد به عنوان يکي از بازوهاي اجرايي سياست ها و جهت گيري هاي فرهنگي – هنري و سينمايي کشور اداره مي شود.
حوزه وظايف فارابي در اساسنامه به دو بخش هدايتي و حمايتي تفکيک شد. تربيت ذائقه سينمايي مردم، تربيت فيلم ساز (انديشه فيلم ساز) و مديريت سوژه ها در قلمرو سياست هاي هدايتي و ممنوعيت ورود فيلم هاي خارجي، مديريت حضور فيلم هاي ايراني در جشنواره هاي خارجي و تهيه مواد خام و تجهيزات موردنياز سينما در بخش سياست هاي حمايتي تعريف شد.
ولي در مقام عمل، خواب هاي ديگري براي سينما ديده شده بود که اگر خوشبينانه بپذيريم تيم سلطه يافته در نحوه حاکميت مطلق اش بر سينماي ايران - که بيش از يک دهه به طول انجاميد- حسن نيت داشت، نتيجه عملکردش نه تنها سرانجام خوشايندي را براي سينماي کشور، مردم و انقلاب به ارمغان نياورد بلکه فاجعه آميز بود.
پس از مدتي از تأسيس بر همگان مشخص شد که فارابي هرچند تشکيلاتي است که در ظاهر خارج از قلمرو اعمال حاکميت و نظارت دولتي بنا شده است تا بتواند بهتر سينماگران و سينماي نوپاي انقلاب را بدون درگير شدن با مقررات خشک و بوروکراسي دست و پاگير دولتي مورد حمايت هاي مالي و معنوي قرار دهد، ولي در حقيقت بنياد فارابي تبديل شد به محل امني که تيم انوار، بهشتي و شرکاء که يار گرمابه و گلستان و گماشته هاي مستقيم نخست وزير بودند، بتوانند با اقتدار علايق و سلايق شخصي خود را، فارغ از هر نظارت و دخالت خارجي (يعني خارج از اين تيم) روي بدن نوزاد تازه متولد شده سينماي ايران پس از انقلاب، به مثابه يک موش آزمايشگاهي پياده کنند.
فارابي سه ابزار قدرتمند اعمال حاکميت بر سينما را در اختيار گرفت: 1- امکانات توليد فيلم اعم از مواد خام و نگاتيو و دوربين و تجهيزات فني که آن زمان در انحصار دولت و در حقيقت فارابي بود. 2- کل بودجه توليد فيلم در کشور که هر سال بي چون و چرا در اختيار فارابي قرار مي گرفت تا به اصطلاح به بدنه سينماي نونهال ايران تزريق شود. 3- جشنواره فيلم فجر که توسط فارابي برگزار مي‏شد و به يک ابزار موثر تشويقي – تنبيهي و تمشيت سينماگران تبديل شده بود.
باتوجه به اين امکانات انحصاري و وضعيت آن زمان کشور، محال بود کسي بتواند در ايران تازه انقلاب کرده و درگير جنگ و محاصره اقتصادي شده، خارج از اراده و تصميم تيم انوار، بهشتي و شرکاء ، يک دقيقه فيلم سينمايي توليد کند، چون نه دوربين داشت ، نه نگاتيو، نه پول و نه مجوز ساخت و اجازه چنين جسارتي. فارابي انتخاب مي کرد که چه فيلم نامه هايي نوشته شود، چه فيلم هايي ساخته شود و چه کارگردان هايي فيلم بسازند و فيلم سازاني هم بودند که بدون اين که خودشان بفهمند از کجا خورده اند، سال هاي طولاني از فيلم ساختن محروم مي شدند. اين اعمال حاکميت حتي در انتخاب کوچک ترين عوامل صحنه و پشت صحنه فيلم ها نيز دخالت مستقم داشت و بي جهت نيست که به اين حلقه، لقب "معماران سينماي نوين ايران" داده اند.
اما شرايط امروز جامعه با شرايط دهه شصت کشور، تفاوت هاي بنيادي و اساسي دارد و درحالي که بسياري از مجموعه ها و نهادهايي که در سال هاي اول انقلاب با اهداف خاص و در شرايط خاص تأسيس شده اند تعطيل شده و يا تغيير کاربري داده اند، آيا مي توان باور داشت باشگاه فارابي که در سال 1362 در شرايط خاص، توسط افراد خاص و براي اهداف خاص بنياد شده است، پس از گذشت 27 سال در يک شرايط کاملاً متفاوت و توسط افرادي با افکار و اعتقادات ديني و عقايد سياسي و فرهنگي کاملاً متضاد با گروه گذشته اداره شود و از همان اساسنامه، همان قواعد و همان روش هاي گذشته پيروي کند؟ يعني در بر همان پاشنه بچرخد و فقط آدم ها عوض شده باشند. وضعيت کنوني بنياد پوسيده فارابي چنين مي‏نماياند و اصلاً فارابي براي چنين کارکرد نامشروع و شبه فراماسوني تأسيس شده است.
اگر فارابي در زمان حاکميت تيم انوار، بهشتي و شرکاء، امکانات و پول بيت المال را به صورت وام هاي بلاعوض چند ده و چند صد ميليوني در اختيار عده معدود و خاصي از فيلم سازان قرار مي داد تا براي دل خود و جشنواره هاي غربي فيلم بسازند، اکنون هم همان امکانات و بودجه به مديريت کنوني فارابي سپرده مي شود تا در وجه هر که دوست شان مي دارد چک بکشد تا فيلم بسازند و خير دنيا و آخرتش را ببرند. در کجاي نه دنياي غرب بلکه دنياي اسلام مي توان چنين مکانيزمي را عادله، قانوني، منطقي، انساني و اسلامي تلقي کرد و شب را با وجدان آسوده خوابيد. ادامه روش هاي غلط گذشته، غلط اندر غلط مي شود. پس ناگزير بايد بناي کلنگي فارابي تعطيل و تخريب شود و در زمين آن بنايي تازه با مأموريت هاي جديد تأسيس گردد. براي 300-200 کارمند تجمع يافته در آن مجموعه لانه زنبوري نيز وظايف تازه تعريف شود.
و اما خانه سينما هم توسط همين تيم بهشتي و شرکاء در سال 1368 و درگيرودار تغييرات و تحولات کلان سياسي – اجتماعي کشور با اهدافي به مراتب پيچيده تر تأسيس شد، تا کانون قدرت را از فارابي به خارج از سيستم منتقل کنند، چرا که دريافته بودند با تغيير دولت و حدف نخست وزير، خورشيد حاکميت شان بر وزارت ارشاد و معاونت سينمايي و فارابي در حال افول است و اين دکان سه نبش بايد به جاي امن ديگري منتقل شود. اما بخت و اقبال با بهشتي يار بود و 4 سال ديگر نيز مديريت بنياد فارابي را در دست داشت، همان چهارسالي که بين تأسيس و آغاز فعاليت رسمي خانه سينما پس از ثبت در اداره ثبت شرکت ها و موسسات غيرتجاري ايران وقفه افتاد و در سال 1372 طي يک پروژه زمان بندي شده درست قبل از اين که فارابي را بعد از 11 سال به تيم جديد تحويل دهند، جشن افتتاحيه خانه سينما را برگزار کردند و از آن لحظه تمام تلاش ها براي انتقال کانون قدرت از معاونت سينمايي و فارابي به خانه سينما به کار گرفته شد.
"شوراي داوري سينما"، "شوراي صنفي نمايش" و... تأسيس شدند، کانون ها، انجمن ها و اتحاديه هاي 16 گانه صنفي سينما (از کانون کارگردانان و اتحاديه تهيه کنندگان گرفته تا انجمن منتقدان سينمايي) را نيز سازماندهي کردند و در دل خانه سينما جاي دادند تا نقش دولت، وزارت ارشاد و معاونت سينمايي و بنياد فارابي را - برعکس روش و منشي که خود در گذشته داشتند - در مديريت سينماي کشور کم رنگ و کم‏رنگ تر کنند و "جشن سينماي ايران" طراحي شد تا رقيب و هووي زيباي جشنواره فيلم فجر شود. همزمان يک باره موضوعاتي نظير مشارکت سرمايه گذار خصوصي و ضرورت خصوصي سازي صنعت سينما بحث داغ محافل فرهنگي و رسانه اي شد.
اساسنامه خانه سينما به نحوي تنظيم و تدوين شده است که دولت و حاکميت موظف باشد بودجه و امکانات لازم و کافي را در اختيار اين تشکل به ظاهر مستقل و غيردولتي ولي وابسته به جريان مافياي پشت صحنه سينما قرار دهد و کمترين نقش، نظارت و دخالت را در فعاليت هاي آن داشته باشد و مديران وقت دولتي از آن جا که مي دانستند در آينده نزديک از بخش دولتي به بخش خصوصي اسباب کشي خواهند کرد، با طيب خاطر پاي چنين قراردادها و اساسنامه هايي مبهم و مشکوک و فسادانگيز را امضا زدند و به طور موازي و هم زمان سعي کردند اين انديشه را در فضاي سياسي – فرهنگي کشور جا بياندازند که «سينما» بايد لاجرم از دولت و حاکميت مستقل باشد تا نتوان به آن انگ و برچسب دولتي بودن و حکومتي بودن زد و اصلاً ذات هنر و سينما به اصل لايتغير بي تعهدي نسبت به همه چيز از حکومت و مردم گرفته تا اخلاق و حقيقت حکم مي کند. سمينارها، همايش ها و ميزگردها برگزار کردند، تريبون ها و منبرها بنا کردند، مقالات و کتاب ها و تحليل ها و تأويل هاي به ظاهر علمي و پيچيده و فلسفي و پوزيتويستي و پست مدرنيستي نوشتند و فلسفه نسبيت و هرمنوتيک و تکثرگرايي و دکارت و پوپر و هابرماس و جديدترين ترفندهاي جادوگران انديشه غرب را به مدد گرفتند تا به ايران و ايراني تلقين کنند سينما بايد مستقل و رها از دولت و حاکميت باشد.
اين حلقه شبه فراماسوني يا خودش هم آلت دست بود و نمي فهميد و يا اين که نمي خواستند ايراني بفهمد بين آن دموکراسي که شمالي ها و غربي ها در جامعه خودشان پياده کرده و از آن پاسداري مي کنند با اين دموکراسي که به ما جنوبي ها و جهان سومي ها توصيه و تحميل مي کنند، تفاوت هاي ظريف و پنهاني وجود دارد. هيچگاه به ما نگفتند که سينما در کشور لائيک و ضد ايدئولوژي فرانسه چقدر دقيق و تحت سيطره و نظارت سنگين دولت و حاکميت است. هيچگاه اجازه ندادند ما لحظه اي به اين نکته فکر کنيم که اگر کارخانه روياسازي ايالات متحده (هاليوود) اين قدر مستقل و آزاد عمل مي کند، پس چرا در اين سمفوني عظيم و گسترده اي که بيش از 50 سال است براي دنيا مي نوازد يک ساز ناکوک و ناهماهنگ با سياست هاي استعماري پيچيده و روز به روز، به روز شده نظام سياسي سلطه وجود ندارد.
امروز سينما در دنيا يک کالاي تجاري يا يک محصول فرهنگي نيست. بلکه اين پديده پيچيده و جادويي فراگير و فوق العاده تاثير گذار، در درجه اول، بيش و پيش از هر چيز، به يک ابزار استراتژيک امنيتي و حاکميتي نظام هاي سياسي، نه تنها براي مديريت دنياي ذهني ملت خود، بلکه در جهت ايجاد يا افزايش اقتدار فرا ملي و بين المللي تبديل شده است و اگر مي توان سرنوشت چنين پديده اي را به بخش خصوصي (چه پوزيسيون و چه اپوزيسيون) مثل خانه سينما واگذار کرد، بايد پيش از آن صدا و سيما، وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و ... خصوصي شوند. چون نقش و اهميت سينما در سرنوشت دنياي امروز اگر بيشتر از چنين نهادهايي نباشد، کمتر نيست.
هيچ دليل عقلي، منطقي، شرعي و قانوني نمي توان پيدا کرد که مديران امروز، راه غلطي را که برخي مديران ديروز طي کرده اند، ادامه دهند. همين يک دليل ساده کافي است که خانه سينما نيز که بنايي کج و کلنگي دارد، محکوم به تخريب و بازسازي و نوسازي باشد و بناي جديد با اساسنامه، مرامنامه، جايگاه، اهداف و چشم انداز جديد متناسب با شرايط و اقتضائات امروز ايران و جهان و نيازهاي اکنون سينماي کشور و در شأن ملت بزرگ ايران و در جهت اهداف بلند انقلاب اسلامي ساخته شود. هم زمان با تشکيل شوراهاي راهبردي تدوين الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس