به گزارش مشرق، مهر نوشت: سخت است، اصلا خيلي سخت است دهه اول محرم باشد و دلت هواي حسين(ع) و يارانش را نکند. مگر ميشود محرم بيايد و دلت هواي نوحه نکند، نه از اين نوحههاي بي سوز و گداز اين سالها. نه! نوحه از همانهايي که ميبردت تا خود کربلا. همانهايي که دهه 60 با آنها زندگي کردهاي همانهايي که نميداني از محرمهاي بچگيها در ذهنت حک شده يا از جبهههاي جنگ و خون.
اصلا محرم که ميشود خيلي از دلها خيلي دگرگون ميشود. اصلا محرم که ميشود دلت ميخواهد فرياد بزني "چنگ دل آهنگ دلکش ميزند / ناله عشق است و آتش ميزند". آنقدر حالت دگرگون ميشود که به تکرار ميشنوي، گريه مي کني، سينه ميزني، زنجير ميزني، سياه ميپوشي و از اين تکرار دل آزرده نميشوي.
حالت که دگرگون ميشود چقدر حالت خوب ميشود. دلت ميخواهد فرياد بزني "هرکه عاشق پيشهتر بي خويشتر / هر دلي بيخويشتر درويشتر". حالت هر چه بيشتر خوب ميشود بيشتر دلت ميخواهد آن را با ديگران تقسيم کني.
دلت ميخواهد يک کاري از دستت بربيايد. يک کاري که وقتي چشمهايت اشکبار ميشود شرمنده نباشي. اصلا سرت را بالا بگيري بگويي گرچه کوچکم ولي بنگر من هم در سپاهت شمشير زدم. نظاره کن که من هم لبيک گفتهام نداي "هل من ناصر ينصرني"ات را.
چند روز ميگذرد از محرم و تو هيچ نکردهاي. دلت ميلرزد. يادت ميافتد تا همين سالها پيش هنوز تصوير جامعي از عاشورا از مقدماتش گرفته تا اتفاقات پس از آن نداشتهاي. هربار که ماجرا را براي خودت تعريف ميکردي اجزاي آن سرجاي خودشان قرار نمي گرفت. آدمهاي ماجرا با هم قاطي ميشدند. حواست را جمع که نميکردي حتي نسبها هم در ذهنت به ريخته ميشد تا اينکه "کتاب آه" به دستت رسيد. وقتي خوانديش تکههاي پازلت خوب کنار هم جفت و جور شد. انگار اين روايت شسته رفته به دادت رسيد تا راشهاي پراکنده در گوشه کنار ذهنت را تدوين کني و حالا يک فيلم خوش ساخت داري که آن را مديون مقتل "نفس المهموم" شيخ عباس قمي و ترجمه آيت الله شعراني و بازخوانده ياسين حجازي هستي.
از چند نفر سراغ ميگيري که آيا تصوير ذهنيشان درباره واقعه عاشورا منسجم هست يا نه؟ آيا تا به حال کتابي به دستشان رسيده که بتواند فارغ از تشريحها و تفسيرها و پي نوشتهاي تخصصي و رفت و برگشتهاي تاريخي شناسنامه آدمها و رخدادهاي عاشورا را طوري به دستشان بدهد که خود را در خود حادثه احساس کنند؟ وقتي که جواب اکثريت منفي ميشود احساس ميکني حالا ميداني چه کاري از دستت برميآيد. تصميم ميگيري سراغ نويسندهها بروي از آنها بپرسي چرا در ادبيات داستاني کمتر توانستهايم روايتي منسجم و به زبان مخاطب امروزي از واقعه عاشورا ارائه دهيم و آيا ميشود با زنده کردن مقاتل آنها را با دنياي ادبيات امروز به ويژه ادبيات داستاني پيوند زد؟
طبيعي است ابتدا پاي سخن کساني بنشيني که در اين باره نوشتهاند. ميخواهي با ياسين حجازي آغاز کني ولي راه ارتباط فعلا هموار نيست. گزينه دومت داوود غفارزادگان است که "فراموشان"اش را خواندهاي و ميداني که وصلت ميکند به حجازي.
مقاتل بخشي از فرهنگ عامه است و نميتوان آنها را ناديده گرفت
غفارزادگان از آن نويسندگاني است که در پرونده ادبياش چند داستان با موضوع عاشورا دارد ولي معتقد است تاکنون کمتر داستاننويسي به سراغ استفاده از مقاتل براي داستاننويسي رفته و دليل آن را اين نمي داند که مقاتل ظرفيتهاي داستاني کمي دارند بلکه تاکيد دارد که برعکس خيلي هم جاي کار دارند و اگر او به طور مستقل در اين زمينه کار کرده به اين دليل بوده که مقاتل را هر چه بيشتر در معرض توجه ديگر نويسندگان قرار دهد.
نويسنده "نخلها و نيزهها" همچنين بيان کرد: ياسين حجازي با ويرايش و امروزي کردن يک مقتل مهم اين اثر را که براي خيليها قابل خواندن نبود، خواندني کرد. البته اينگونه نيست که کلا نويسندگان ما به ويژه پيشکسوتان به اين موضوع بيتوجه بودهاند بلکه با آنها آشنايي دارند ولي به طور مستقيم از اين منابع بهره نبردهاند ولي ردپاي آنها در برخي آثارشان ديده ميشود.
وي گرچه باور دارد مقاتل از لحاظ تاريخي سنديت چنداني ندارند ولي به هر حال آنها را بخشي از فرهنگ مردم مي داند که خيلي بکر ماندهاند و برخي از آنها به لحاظ فرم روايت و بکارگيري عنصر تخيل کارهاي جالبي هستند که جاي مطالعه، بازنويسي و استفاده در ادبيات داستاني دارند.
نويسنده "زير شمشير غمش" رويکرد نويسندگان به چنين موضوعاتي را مسالهاي بخشنامهاي و اجباري ندانسته و توضيح داد: نبايد به نويسندگان تشر زد و دستور داد که در اين زمينهها کار کنند اگر کسي نرفته و دلش نخواسته برود نبايد او را بازخواست کرد. بايد نياز نگارش چنين آثار از سوي خود نويسندگان ايجاد شود.
بازنويسي و ويرايش مقاتل براي مخاطب امروز کار پسنديدهاي است
لاله تقيان پژوهشگر حوزه نمايش برخلاف غفارزادگان معتقد است، مقاتل روايتهايي است که افراد مختلف از يک واقعه تاريخي ارائه دادهاند و مقتلنويسي ربطي به داستاننويسي ندارد و حتي از لحاظ وجه ادبي نيز مقاتل جايگاه رفيعي ندارند.
نويسنده "درباره تعزيه و تئاتر در ايران" با تاکيد بر اينکه حوزه تخصصي داستاننويسي با مقاتل متفاوت است بيان کرد: نه کار مقتلنويس، داستان نويسي است و نه برعکس و اصلا اين دو کارشان از هم مجزا است و لزومي هم ندارد از هر موضوعي براي داستاننويسي استفاده کرد.
اين منتقد هنري درباره ويرايش و بازنويسي مقاتل اظهار نظر کرد: البته اگر پژوهشگران و نويسندگاني به ويرايش و مستند کردن مقاتل اقدام کرده و آنها را به شيوهاي درآوردند که مخاطب امروزي هم بتواند آنها را دنبال کند اتفاق خوبي است ولي به اين بستگي دارد که چه کسي و چگونه اين کار را انجام دهد که داوود فتحعلي بيگي در اين زمينه زحمات زيادي کشيده و آثار قابل توجهي دارد.
تقيان هم مانند غفارزادگان معتقد است که نمي شود با سفارش و اجبار نويسندگان را وادار کرد از مقاتل در داستانهايشان استفاده کنند يا بر اساس آنها متني بنويسند. اگر شخصي علاقه داشته باشد بر اساس خلاقيت و ميل دروني خودش به اين سمت ميرود.
نويسندگان معاصر دست به کار نوشتن مقتل شوند
زهير توکلي نويسنده و پژوهشگر جواني است که درباره مقاتل و ديگر متون مرتبط با اين واقعه مطالعاتي داشته است. او با تاکيد بر اينکه مقاتل آثار خواندنياي هستند بيان کرد: آنچه از يک روايت انتظار ميرود در مقاتل وجود دارد. اين متون با ايجاد تعليق مخاطب را براي پي بردن به سرنوشت اتفاق کنجکاو ميکنند و همچنين پردهبرداري از يک واقعيت نيز در آنها هست.
شاعر "ناگفته نماند" مقاتل را به اين دليل که روايت يک واقعيت مستند هستند، داستان نميداند. او همچنين تاکيد دارد که بيشتر مقاتل توسط راوي شاخ و برگ پيدا کرده و جنبه دراماتيکشان قوي شده است و نمونه بارز آن را ميتوان در "روضه الشهدا" اثر ملاحسين واعظ کاشفي ديد.
وي مهمترين ويژگيهاي مقتل را اينگونه توضيح داد: کساني که نميخواستند روايت واقعي اتفاقي چون قتل امام حسين(ع) منتشر شود جلو روايت آن را گرفتند و همين امر باعث شد آنچه از روايتها باقي مانده منقطع، داراي پرش و حتي متناقض باشد. همين انقطاعها به مقاتل جنبه روايي متنوع ميدهد و با پرشهايشان ما را به ياد رمان مدرن مياندازد که در اينجا هم زمان شکسته ميشود و ديگر داستان صرفا بر اساس سير خطي جلو نميرود. از اين زاويه مقاتل به داستان مدرن و حتي پست مدرن نزديک ميشود ولي قرابتي با داستان کلاسيک ندارد.
اين فعال مطبوعاتي با تاکيد بر اينکه بايد مقتلنويسي بيشتر بين نويسندگان مورد توجه قرار گيرد، از رضا اميرخاني به عنوان نويسندهاي نام برد که ميتواند در زمينه مقتل نويسي دست به قلم شد. او نمونه خوبي از اين تلاشها را به حسين مهدوي سعيدي(م. مويد) شاعر آوانگارد نسبت داد که با زبان ادبي فاخر و فرهيخته مقتل نوشته است.
شرط مهم در برخورد با مقاتل چيرگي به موضوع است
همانطور که زهير توکلي اشاره کرد محمدحسين مهدوي (م. مويد) از شمار شاعران موج نو است که سالهاي زيادي از عمر خود را به سرايش و پژوهش پرداخته و بخشي از اين مطالعات در زمينه عاشورا و شهادت امام حسين(ع) و يارانش است. نميشود درباره سوژه مقاتل و ارتباط آنها با ادبيات معاصر کار کرد و سراغ چهرهاي چون او نرفت.
وي گرچه اهل گفتگو نيست آن هم از نوع تلفنياش و به قول خودش حال مساعدي هم ندارد که پاي يک گفتگوي مفصل بنشيند ولي از موضوع ميپرسد و وقتي موضوع به اباعبدالله الحسين(ع) پيوند ميخورد "نه" گفتنش سخت ميشود و همچنين اشاره ميکند که "دلم نميآيد دلت را بشکنم دخترم".
شاعر "سيمابهاي سيمين" با تاکيد بر اينکه متوني چون مقاتل قطعاً ميتوانند در ادبيات معاصر مورد توجه قرار گيرند، بيان ميکند: آنچه از گذشته به دست ما رسيده است همچون حال ميتواند طرحي براي آينده باشد و تاريخي که مدخلي براي باورمندي است و با ژرفاي روح آدمي تماس پيدا ميکند تا تبديل به باور ميشود چگونه نميتواند آبشخور ادبيات روز باشد؟البته اين رويکرد يک شرط مهم دارد و آن هم چيرگي نويسنده است چراکه در نگارش اوليه اين متون قلم در دست ايرانيان نبوده و براي اينکه بتوانيم قلم راست را پيدا کنيم بايد چيره و از گزارههاي مختلف مطلع باشيم.
مويد تاکيد کرد: آنچه من از آن به "باور" نام ميبرم کليتر از موضوعي است که شما مطرح کرديد. اين باورها درياي بيکران و بيپايان براي ادبيات است که ميتواند هر روز مدخل جديدي را پيش روي اديبان بگشايد.
بيان داستاني و نمايشي عاشورا مخاطب عام را با اتفاق همراه ميکند
احمد وکيليان نويسنده و پژوهشگر فرهنگ عامه ديگر چهرهاي است که پاي صحبتهايش مينشينم. او مقاتل را از جمله متنهاي مذهبي مي داند که چه به صورت مستقيم و چه غيرمستقيم ميتواند در ادبيات معاصر مورد استفاده قرار گيرد که اين بهره بردن ميتواند به صورت ويرايش و بازنويسي برخي مقاتل و يا استفاده از آنها براي نوشتن رمان و داستان باشد.
مولف "قصههاي ايراني" با تاييد اغراقهاي وارد شده در مقاتل تشريح کرد: اين اتفاق آنقدر بزرگ است که هر کسي وقتي با آن روبه رو ميشود مسحور آن ميشود و همين هم باعث شده که راويان و نويسندگان مقاتل هم شاخ و برگهايي بدان بيفزايند و اگر قرار بود صرفا يک روايت مستند تاريخي از روز عاشورا داشته باشيم بخشي از مخاطب عام با آن همراه نميشدند.البته افزودن اين حاشيهها تاثير مثبت داشته و روايت يک واقعه تاريخي را جزئيتر و به زبان مردم نزديکتر کرده و اين بدين معنا نيست که اصل داستان تغيير کرده است.
وي تاکيد کرد: عامه مردم را نميتوان تنها با رويکرد فلسفي به مساله عاشورا جذب چنين مفهوم بلندي کرد تضميني نيست که عامه مردم آن طور که بايد و شايد فلسفه قيام امام حسين(ع) را دريافت کنند. مردم هم براي خودشان ادبياتي دارند که متناسب با آن بايد عظمت قيام حسيني را تشريح کرد تا آنها نيز به درکي از اين اتفاق برسند. بيان داستاني و نمايشي عاشورا و اتفاقات آن براي عامه مردم جذابيت دارد.
نبايد راه ادبيات عاشورايي را به مقاتل محدود کرد
و اما مجيد قيصري داستاننويس لازم ميداند افق ديدمان را نسبت به واقعه عاشورا وسعت بخشيم. او معتقد است اگر اين واقعه را زماني - مکاني نبينيم آنگاه هر اثر فرهنگي که در آن از حق در برابر باطل دفاع شود پيام عاشورا را منتقل ميکند و آنگاه متناسب با ظرف وجودي هر فرد مي توان روايتهاي متنوعي داشت.
وي با تاکيد بر اينکه نبايد راه ادبيات عاشورايي را به مقاتل محدود کرد توضيح داد: مقاتل راهي رفتهاند که اگر قرار باشد ما هم فقط همان راه را برويم کار تکراري انجام دادن است. شما در کنار واقعه عاشورا اتفاقات ديگري چون قيام مختار را داريد که قصه خونخواهي است و اين خود ميتواند زاويه ديدي براي پرداختن به موضوع باشد همچنين ميتوانيم بررسي کنيم چه ميشود که معاويه به حکومت منسوب ميشود و او در طول حکمرانيش بر سر جامعه و مردم آن چه ميآورد که آنها با سيدالشهدا و خانوادهاش اينگونه رفتار ميکنند.
قيصري با اشاره به اينکه عاشورا تنها يک قرائت ندارد و هر روز مبارزه حق و باطل و آزمايش انسانها در اين مبارزه تکرار واقعه عاشورا است تشريح کرد: عاشورا مانند گلوله آتش است که هر کسي نميتواند به آن نزديک شود و در هر زمان هم اينگونه است. مردم هرگاه درباره عاشورا فکر کردهاند آن را با وضعيت روز جامعهشان مقايسه کردهاند و همين امر باعث شده حکام در طول تاريخ از عاشورا بيم داشته باشند و همه اينها حساسيت موضوع را بيشتر ميکند.
يکي ديگر از نويسندگاني که در زمينه ويرايش و بازنويسي مقاتل دستي بر آتش دارد، سيدعلي کاشفي خوانساري است. او با مروري بر تاريخچه مقاتل مبناي روايتي آنها راينگونه بيان ميکند: اگر بخواهيم از منظر منبعشناسي به روايتهاي مربوط به عاشورا نگاه کنيم به سه گونه روايت ميرسيم. عمده آنها روايتهايي است که از سپاهيان لشکر عمر سعد نقل شده و بسياري از آنها زماني به ثبت رسيده که آنها به دست مختار اسير شدهاند و او آنها را به شرح ماجرا وادار کرده است. دسته دوم مطالبي است که ائمه اطهار در پاسخ به افراد مختلف آورده اند که مفصل ترين و مهمترين آنها "زيارت ناحيه مقدسه" است که از جانب امام عصر(عج) روايت شده است.
مولف "حملهسرايي و حملهخواني" شق سوم روايتهاي به جا مانده از واقعه عاشورا را مربوط به مقتل نوشته شده توسط شيخ جعفر شوشتري دانست و عنوان کرد: در اين اثر او ماجرا را از ديد جنيان حاضر در عاشورا بيان ميکند که اثري است متفاوت و نمونه شبيه آن را نداريم ولي درباره پذيرش آن ترديد است.
وي تاکيد کرد: درباره برخي شخصيتها و جزئياتي که در مقاتل بيان شده ترديد وجود دارد و اگر منظر سنديت تاريخي را انتخاب کنيم نمي توان به عنوان يک متن معتبر تاريخي بدانها توجه کرد ولي از منظر فرهنگي مقاتل بخشي از ميراث ادبي و فرهنگي ما هستند و نمي توان از آنها صرفنظر کرد. اين متون در بين مردم جايگاه خوبي دارند و وقتي يک متن مقبوليت عمومي پيدا ميکند لازم است درباره ارزشهاي ادبي و دلايل پذيرش عمومي آن پژوهش کنيم.
کاشفي در پايان درباره اينکه ادبيات داستاني چقدر ميتواند از مقاتل بهرهگيري کند توضيح داد: اگر به دنبال ادبياتي هستيم که روايت تاريخي کند آنگاه مقاتل چندان معتبر نيستند و بهتر است داستان نويس سراغ منابع معتبرتر برود ولي اگر نويسنده هيچ ادعايي درباره تاريخي بودن اثرش ندارد مي تواند از مقاتل و تجربه مقتلنويسان هم بهره گيرد و تخيل خود را هم دخيل کند.
آنچه از گفتههاي نويسندگان و پژوهشگران مرور شد مختصري است از گفتگوهايي که در اين روزها به رشته تحرير درآمد و اگر در دو هفته پيش با ما همراه بودهايد مفصل آنها را از منظر گذراندهايد. در همين روزها قول و قرارمان را با ياسين حجازي هم گذاشته و ميزبانش شديم که آن گفتگوي تفصيلي را هم به شما وعده ميدهيم.
هر چه بيشتر مي خواني و با آدم ها حرف ميزني و جستجو ميکني احساس ميشود که هنوز هستند کساني که درباره مقاتل کار کردهاند و جايشان در سلسله گفتگوهايمان خالي است. خارج از جستجوهايت هم بخت يارتميشود؛ نشستهاي که به يکباره کتابي پيش چشمت هويدا ميشود. از دور احساس ميکني مقتل است و "تشنهلبان" ويرايش مقتلي است به همت حميد گروگان که تو را براي گرفتن گفتگويي ديگر راهنما ميشود.