دقیقه ۹۰ است و من و گل های خورده شده.
دقیقه ۹۰ است و من و دروازه دلِ بدون دروازه بان.
دقیقه ۹۰ است و من و این همه اخطار زرد و قرمز و حتی سیاه(!) و حکم انضباطی که در راه است.
دقیقه ۹۰ است و من و این همه ناداوری ها که در حقم کردند و کردم!
دقیقه ۹۰ است و من و حسرت تک به تک هایی که خدا پاسش داد و من شوتش کردم در محوطه ندانم کاری.
دقیقه ۹۰ است و من و مصدومیت پا و دل؛ هر دو با هم!
دقیقه ۹۰ است و من و شعارِ«سیدنژاد حیا کن، زندگی رو رها کن»
دقیقه ۹۰ است و من و یاران اخراج شده.
دقیقه ۹۰ است و من و باختنم در یک سال، نه، در تمام این سالها؛ از همهدنیا و همهجا و همهکس!
دقیقه ۹۰ است و من و چمن سبز دلم که له شد و ریش ریش.
«وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ»
خدا همان کسی است که بادها را روانه میکند پس[بادها] ابری را برمیانگیزند و [ما] آن را به سوی سرزمینی مرده راندیم وآن زمین را بدان [وسیله] از مرگش، زندگی بخشیدیم رستاخیز[نیز] چنین است. سوره فاطر/۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یا علی..