به گزارش مشرق، نام شهید سیدمرتضی آوینی با مبانی نظری هنر دینی و انقلابی عجین شده است. مقالاتی که وی از خود به یادگار گذاشت هنوز که هنوز است درمان خیلی از معضلات فکری و فرهنگی جامعه ایرانی است. اما حیف و صدها افسوس که بعضی از افراد تنها از آوینی، نام و ظاهر زیبای او را می خواهند و از مطالعه و تفکرات او گریزان هستند.
مجید قادری از سال 1358 تاکنون در حوزههای فرهنگی و هنری مشغول به فعالیت بوده است. وی فارغالتحصیل رشته طراحی صنعتی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران است که از جمله فعالیتهای فرهنگی و هنری وی میتوان به خلق بیش از دهها پوستر، طرح جلد کتاب و تابلوی نقاشی از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس که بسیاری از این آثار در حوزه هنری به چاپ و نشر رسیده است، اشاره کرد.
طراحی و نظارت هنری بر خلق دومین تابلوی نصب شده در حسینیه جماران در زمان حیات پیرفرزانه و بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) از جمله آثار دهه اول انقلاب اسلامی «مجید قادری» است. در سال 1367 قادری به عنوان یکی از ده نفر هنرمند گرافیست برتر انقلاب اسلامی توفیق دریافت لوح تقدیر از حضرت امام خمینی(ره) را داشته است.
قادری، همزمان با خلق آثار هنری بنا بر ضرورت در دورههای مختلف، مسئولیتهای گوناگونی را بر عهده داشته است که از جمله انها میتوان به مدیریت واحد هنرهای تجسمی نهادهای انقلابی، عضو واحد گرافیک واحد تجسمی حوزه هنری، مدیر صفحه تجسمی مجله سوره، زمان حیات شهید آوینی، مدیریت مرکز سرگرمیهای سازنده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدیر واحد گرافیک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، نایب رئیس شورای نظارت بر اسباب بازی، عضو کمیسیون واحد پژوهش دبیرخانه شورای نظارت بر اسباب بازی، عضو کمیسیون واحد ثبت طرح و واردات اسباب بازی، مشاور فرهنگی و هنری مؤسسه رسانههای تصویری، مسئول هنری کمیته برنامهریزی کتب درسی دوره ابتدایی، داوری جشنوارههای بینالمللی عکاسی، کاریکاتور، نقاشی، هنرهای دستی، در دورهها و سالیان گوناگون، اشاره کرد.
* فارس: اولین آشنایی شما با شهید سیدمرتضی آوینی از کجا آغاز شد؟
از زمانی که شما با بنده تماس گرفتید و موضوع گفتوگو پیرامون شهید سید مرتضی آوینی را مطرح کردید تا به امروز صبح، خیلی واگویههایی با خود شهید آوینی داشتم که اولاً به من کمک کند که آنچه گفته میشود کامل باشد و به خیر و صلاح باشد چون سالهای زیادی از آن روزهای گذشته است و به دلیل اینکه من زیاد حافظه قوی و خوبی ندارم به همین خاطر یک قدری در این جنبهها مردد هستم که یک دفعه حفظ امانت نکرده باشم. ولی در همین فاصله که توسلی هم داشتم، اتفاق جالبی افتاد و نکات جالبی به ذهنم رسید که شاید دوستان دیگر مطرح نکرده باشند و من سعی میکنم به همه آنها اشاره کنم.
اولین بار حضوراً شهید آوینی را بعد از پایان جنگ تحمیلی دیدم. اواخر سال 67 و یا اوایل سال 68 بود که او به حوزه هنری آمده بود. آن روزها من جزو گرافیستهای حوزه هنری بودم. همان دوران 12 سالی هم که حوزه بودم، خیلی از آثار من چاپ شد و در دسترس مردم قرار گرفت. یادم است که آقا مرتضی آن روز با ماشین لندرور به حوزه آمده بود.
آن روز آقا مرتضی با ظاهر جالب، یک شب کلاه مشکی به سر و اورکت بسیجی به تن داشت. من همان موقع در حیاط حوزه با چند نفر از دوستان داشتیم صحبت میکردیم که دوستان او را به من نشان دادند و گفتند؛ این آقای آوینی است.
* فارس: آن روزگار همه افراد همینگونه لباس میپوشیدند یا نه آقا مرتضی پوششی داشت که با بقیه متفاوت بود؟
یک کمی فرق داشت. مثلاً بچهها در حوزه شب کلاه که نمیگذاشتند ولی خب آقا مرتضی از آن استفاده میکردند. تا مدتها هم با همین تیپ لباس میپوشید. یادم هست که ما به اتفاق دیگر هنرمندان حوزه هنری، اولین جلسه بیعت با مقام معظم رهبری داشتیم که یک عکس یادگاری گرفتیم با آقا، که در آن عکس آقا مرتضی با همان شبکلاه، تیپ و ظاهر حضور دارند. حتماً اگر عکسهای آرشیوی آن روز را نگاه کنید میتوانید این شبکلاه را ببینید.
* فارس: آن زمان مگر شما شناختی یا اسمی از شهید آوینی شنیده بودید که دوستانتان چهره ایشان را به شما نشان دادند؟
خب ببینید آن روزها همه ما تحت تأثیر برنامههای روایت فتح بودیم. به خصوص ما که کار هنری میکردیم و علیرغم اینکه خودمان هم در جنگ حضور داشتیم و فاصلهای نداشتیم از روحیات و مسائل مربوط به دفاع مقدس ولی از دیدن برنامههای روایت فتح خیلی انرژی و انگیزه میگرفتیم. با صدای آقا مرتضی هم که آشنا بودیم و در صورت کلی یک شناخت جزئی نسبت به آقا مرتضی داشتیم.
آوینی همان روز اولین ورودش به حوزه هنری، ظاهراً از قسمتهای مختلف حوزه بازدید کرد. آن موقع هم قطعاً به دعوت آقای زم به حوزه آمده بود، چون بالاخره آن روزها پس از قطعنامه بود و آقا مرتضی دعوت شده بود که فعالیتهایش را در حوزه ادامه بدهد. فعالیتهای فرهنگی - هنری که قطعاً بخش عمده آن به دفاع مقدس بازمیگشت. آن زمان طبقه چهارم که با راهپله در حاشیه دایرهای شکل ساختمان قدیمی حوزه، یک دوم آن حاشیه مربوط به گروه گرافیک بود که ما آنجا کار میکردیم.
یک دوم دیگر آن هم مربوط به گروه نقاشی بود که افرادی مانند آقایان چلیپا، قدیریان، اسکندری و... حضور داشتند. این سمت هم من به همراه آقایان قلیزاده، شریفی، مرحوم ابوالفضل عالی، دکتر خزایی و... مشغول به کار بودیم.
اتفاقاً آن روز من هم مشغول تابلویی بودم که الان حضور ذهن ندارم کدام یک از تابلوهایم بود. یک لحظه دیدم آقای آوینی وارد شد و سلام و علیک گرمی با بچهها کرد، اولین دیالوگ ما از همانجا شروع شد.
یک بحثی کوتاه ولی برای خود من از یک بابتی چالش برانگیز بین من و آقا مرتضی شکل گرفت. آن روزها مشهور بود که یک روایتی از امام نقل میشد. خود من هم داغدار خیلی از دوستانم بودم از جمله برادرم که در عملیات مرصاد شهید شده بود. آقا مرتضی هم همان نقل قول از حضرت امام را مطرح کرد که من هم شنیده بودم و به این مضمون بود که این جنگ به پایان میرسد و سفره شهادت جمع میشود. حسرتی که حضرت امام داشتند این بود که این خان جمع میشود و خود آقای آوینی هم این صحبت را نقل میکردند و در واقع مطرح میکردند.
تحلیل من از سفره شهادت در آن بحث این بود که تعبیر سفره شهادت همیشه در صحنههای کارزار جنگ نیست. حالا چرا این را میگفتم، به خاطر اینکه من تحت تعلیم استادی بودم که خیلی به من آگاهی و معرفت میدادند و از آن موضع این صحبت را مطرح میکردم.
* فارس: نام این استاد را میگویید.
در میان گفتوگو حتماً به آن اشاره خواهم کرد چون بعدها خود آقا مرتضی هم تحت تأثیر این فرد قرار گرفت. در همان بحث کوتاه من با آقای آوینی، عرضم این بود که اصلاً وقتی که نام شهید از اسماءالله است، یعنی یک حقیقت جاری است. مانند اینکه نام خداوند وقتی رازق است، این گونه نیست که زمانی رازق است و زمانی رازق نیست. این رازق بودن در تمام زندگی انسانها جاری است. در نتیجه اسم شهید هم در طول زندگی انسانها جاری است. و این حقیقت در هر لحظه از زمان و مکان تجلی خودش را دارد و برای اهلش متجلی است و ما نبایستی فکر کنیم که حقیقت تفکر شیعی صرفاً در صحنه کارزار و جنگ است. البته این جمله به این معنا نیست که ما بخواهیم ارزشگذاری بکنیم و بخواهیم کم بگذاریم و یا احیاناً شکری بکنیم از آن ایام.
دفاع مقدس که دوران بسیار خاصی بود یک ابتلای عجیب از شیعیان و اولیای خدا بود که حالا به تعبیر همان استاد ما گویی اینکه آقا امام زمان(عج) از همین حوزه دارند اصحاب خودشان را انتخاب میکنند. یعنی این صحنه، بهترین بوته آزمایش بود.
یک مقداری ما با آقای آوینی در این زمینه چالش داشتیم. او خیلی اصرار داشت که شهادت بیشتر در این صحنه تجلی پیدا میکند. یک مقداری هم من ناراحت شدم، چون احساس کردم این تفکر با توجه به زمینه قویی که آقای آوینی دارد از جهت حضور در جبهه و معارفی که ایشان میدانند، نگران شدم که این جریان به این معنا وارد حوزه شود. من خودم از این مواجه احساس خوبی نداشتم. البته من به آقای آوینی به خاطر همان روایت فتح علاقه خاصی داشتم اما خب آن جلسه و صحبتهایی که در آن رد و بدل شد زیاد دلچسبم نبود. این قضایا گذشت و رفته رفته در سال 68 یک جمعی از هنرمندان، مجمع هنرمندان مسلمان را شکل دادند.
* فارس: چه زمانی این مجمع شکل گرفت؟
بعد از پایان جنگ، این مجمع شکل گرفت و در واقع وقتی التهابات مربوط به دفاع مقدس در جامعه فروکش کرد این جمع شکل گرفت. خیلی هم ساده شکل گرفت با پیشنهاد آقای حمید گروگان هم شکل گرفت. ایشان آن زمان در انتشارات مدرسه در زمینه ادبیات کودک مشغول بودند که خیلی هم موفق بودند آقای گروگان به همراه چند نفر از دیگر دوستان از جمله آقایان چینیفروشان، سیدمهدی شجاعی و... صحبت میکنند که زمینهای بوجود بیاوریم که این دوستانی که در دفاع مقدس وارد حوزه فرهنگ و هنر شدهاند، چون این موضوعیت دفاع مقدس از میان رفته، بچههای هنرمند را دور هم جمع کنند و از پراکندگی آنها جلوگیری شود باز من تأکید میکنم اگر تاریخها را اشتباه میگویم به خاطر همان مشکل کم بودن قدرت حفظیات است. در این مجمع تعدادی از هنرمندانی که در حوزههای مختلف بعد از انقلاب ثابت کرده بودند دعوت شدند. گزینش هم صورت نگرفته بود چون همه با هم دوست و رفیق بودند و از همین باب هم برای حضور در جلسات مجمع یکدیگر را مطلع میکردند. از جمله افرادی که از ابتدا فکر کنم جلسه دوم یا سوم به این جلسات دعوت شد و حضور پیدا کردند، شهید سیدمرتضی آوینی بودند. تعداد نفرات حاضر در جلسات از هشت نفر شروع و تعداد به بیست نفر هم رسید. تا اینکه بچههای رسانهای و مطبوعاتی وارد این مجمع شدند که از همانجا کار خراب شد.
* فارس: بعد از آن جلسه کوتاه دیگر آقای مرتضی را ندیده بودند تا در این جلسات مجمع هنرمندان؟
بله چون آقای آوینی از نظر اداری و تشکیلاتی، جایگاهی در حوزه پیدا نکرده بود، بعدها متوجه شدم که اولین پیشنهادی که به آقای مرتضی داده بودند، به خاطر اختلافاتی که سیدمحمد آوینی (برادر شهید سیدمرتضی آوینی) در ارتباط با نشریه سوره با آقای زم پیدا کرده بودند و این نشریه داشت روی زمین میماند. آقای مرتضی آمد و کار سردبیری نشریه را به عهده گرفتند. اول با کار نشریه شروع کردند و بعدها تا معاونت تلویزیونی حوزه جلو آمدند. به همین دلیل یک مرتبه آقای مرتضی در حوزه هنری خیلی دستشان باز شد و به قول معروف فرش قرمزی آقای زم برای ایشون پهن کردند که بعدها همین آقا فرش قرمز را از زیر پای آقای مرتضی کشید.
من یادم هست که بعد از ارتحال حضرت امام، آقای آوینی از من دعوت کرد که مسئولیت صفحه تجسمی نشریه سوره را به عهده بگیرم. قبل از آن همسرم، خانم زهرا زواریان مسئول صفحه ادبی مجله سوره بود که شما میدانید صفحه ادبی سوره، صفحه بسیار موفق و مهمی بود. علتش هم این بود که رفته رفته تعداد مطالب و صفحاتی که به مطالب ادبی اختصاص داده میشد آنقدر گسترش پیدا کرد که مجله ادبیات داستانی از دل آن درآمد و تا زمانی که شهید آوینی در قید حیات بود مسئولیت این صفحه را همسر من به عهده داشتند و با تشویق آوینی این کار را ادامه میدادند. بعداً به دعوت آقای آوینی که بیشتر در مجمع با هم آشنا شده بودیم به مجله سوره رفتم. چون نقطه نظرات من در مورد هنرهای تجسمی را پسندید و از من دعوت به کار کرد.
* فارس: یادتان هست چه کسی شهید آوینی را به جلسات مجمع دعوت کرد؟
دقیقا خیر. اما یکی از عوامل موثر در حضور افراد در این جلسات آقایان سید مهدی شجاعی، چینی فروشان و گروگان بودند. ولی خب عمدتا دوستان خودشان همدیگر را دعوت میکردند و روال و یا کانال مشخصی وجود نداشت.
* فارس:همان جلسه اول در خدمت مقام معظم رهبری رسیدید؟
خیر. تقریبا فکر می کنم 7-8 ماه این جلسه ادامه داشت و بعدها خدمت آقا رسیدیم. این جلسات هم در ساختمان تالیف کتب درسی در خیابان ایرانشهر تشکیل میشد.
* فارس: شهید آوینی از جلسه چندم به مجمع دعوت شد؟
فکر میکنم از جلسه سوم و چهارم بود که او دعوت شد، در حالی که خودم و همسرم هم از آن زمان به این جلسات دعوت شدم. مجمع باعث میشد یک قدری نقطه نظرات همدیگر را بفهمیم. بعد ایشان از من دعوت کرد که بیا در مجله سوره کمک کن و من هم حقیقتش چون جنگ تازه تمام شده بود و از سوی دیگر اختلاف شدیدی داشتم با خود آقای زم داشتم، انگیزه ای چندانی نداشتم تا در حوزه هنری بمانم. آن روزها من در حوزه متوجه مسائلی شده بودم و به مدیریت آقای زم خیلی معترض بودم و خیلی در تنگنا بودم. جنگ هم دیگر تمام شده بود و احساس میکردم تکلیفی دیگر ندارم برای اینکه در حوزه بمانم. تا قبل از آن خود موضوعیت دفاع مقدس این بار مسئولیت را روی دوش من میگذاشت که برای این موضوع کار کنم. به هر صورت راضی شدم که به مجله بروم و تقریبا یکسال و اندی آنجا ماندم تا اینکه آقای آوینی شهید شد. البته قبل از شهادت آوینی من از مجله فاصله گرفتم که دلیلش را بعدا میگویم.
اما حالا میخواهم چند نکته را خدمتتان عرض کنم. خب پس من با آن شکل، شمایل و دیدگاه با آوینی آشنا شدم وایشان دعوت کردند و من آمدم مجله. خب آنجا به هم نزدیکتر شدیم، مخصوصا اینکه همسرم هم با ایشان همکاری میکرد و از یک جنبه های دیگر در منزل ما با هم صحبت میکردیم و بحث های تحلیلی و نظری داشتیم و بیشتر با نظرات و مکنونات آقا مرتضی آشنا شدیم. آوینی چند ویژگی داشت که دیگر دست من آمده بود. اینکه در مباحث فکری و نظری اصلا اهل تعارف نبود. یعنی اگر شما بگویی یک ذره این آدم ملاحظه گری بکند نداشت.
* فارس: خاطرهای در این زمینه دارید؟
مثلا بحث مهم و جدی پیش آمده بود در ارتباط با توجه آوینی به هیچکاک و تحت تاثیر فراستی قرار گرفتنش. چون آقا مرتضی یک مبانی و چارچوب ذهنی قوی و محکمی راجع به کاری که میکرد داشت، نه تنها در حوزه سینما بلکه مثلا در حوزه ادبیات هم همین گونه بود. همسرم به من میگفت که من به آقای آوینی میگفتم که اگر ما بخواهیم با این جور آدم ها مصاحبه کنیم و یا از اینجور آدم ها مقاله چاپ کنیم ممکنه خیلی ها اعتراض کنند. اما ایشان در پاسخ میگفت: با مسئولیت من این کار را بکنید. چون ما قصدمان در واقع مطرح کردن این ها نیست بلکه میخواهیم از دانش و تجربه این جریان استفاده کنیم و چاره ای غیر از آن نداریم.
کما اینکه از همین موضع هم به سینمای هیچکاک هم پرداخت. او اصلا قصدش این نبود که هیچکاک را به ماهو هیچکاک مطرح کند. در واقع تجربهای که سینما در غرب و مظهرش آمریکا بدست آورده بود و تجربه موفقی هم بود و هیچکاک هم یک قالبی بود که شاید برای آن دوره از سینمای ما از نظر پردازش، کشش و ساختار، آوینی مناسب میدید برای سینمای ایران که این بیشتر باز شود. چون سینمای ایران هم در واقع یک سینمای بی ریشهای در سینمای فارسی داشت. و هیچ مبانی ای برایش تعریف نشده بود. آوینی میخواست بحث نظری در این حوزه باز کند و این قالب های فکر و دینی را که حوزه در واقع بسنجد و ارزیابی کند و چاره ای نداشت جز اینکه به مطالعه این حوزه بپردازد و آنها را در معرض بگذارد. مثلا در حوزه تجسمی من پیشنهادی به آوینی دادم و او با شجاعت قبول کرد. و آن بحث پرداختن به مجسمه سازی بود. من مقاله ای را به کمک آقای شیخ الحکمایی که خدا حفظش کند- از مجسمه سازان زیردست هستند- نوشته بودم که موضوعش این بود که مجسمه، بت نیست و اسم مقاله هم همین شد. همانطور که میدانید در حوزه مجسمه سازی هم هنوز ابهامی وجود دارد.
ما در مطالعات مقدماتی متوجه این شدیم که تمام احتیاط ها و احتیاط های واجبی که متدینین انجام می دهند در رابطه با مجسمه این است که مجسمه را مترادف بُت می دانند. چون اکثر بت ها و تتمها شمایل حیوانی، انسانی و تخیلی دارند، خب در اینها حرمت هایی وارد شده و بعد اگر کسی تندیس یا سردیسی درست میکرد با همان نگاه تلقی میشد و حرام تلقی می شد و وایلای اسلامشان بلند میشد. این یک حرکت خیلی مهمی بود و در اوج سالهای 68 - 69 این اتفاق افتاد. خب ما نمی توانستیم بالاخره بدون پشتوانه آوینی این کار را انجام دهیم.
* فارس: شهید آوینی در این زمینه نظرش مثبت بود؟
بله، نظرش خیلی مثبت بود. در آن مقاله یک تحقیق فقهی صورت گرفته در رابطه با بحث بت. نکته بعدی اینکه علمای قدیم، مثل مرحوم شیخ انصاری حتی خرید و فروش بت را هم مجاز می دانند. یعنی اگر یک تاجری بت بخرد و ببرد در جای دیگر بفروشد برای مصارف تحقیقی وتزئینی که مثلا پایه یک میز شود، ایشان حرام نمی دانستند. شما ببینید تا چه اندازه نگاه نگاه آزادی بوده. اما حرمت اینکه یک تندیس یا سردیسی ساخته بشه و پرستش بشه، همواره وجو داشته است. آن موقع صحبت ما این بود که ما در رابطه با فضاهای شهری و معماری شهری و برای تهییج بصری آرمان های انقلاب نیاز داریم که تندیس و سردیس درست کنیم و خودمان را محروم نکنیم و بگذاریم این حوزه باز شود و هنرمندهای مسلمان در این زمینه تجربه کنند. ما باید اول این تابو را می شکستیم و این غلط مصطلح را می شکستیم و مطرح میکردیم که این کار موثر هم بود. در واقع موضع گیری و پوزیشن سوره در زمان شهید سید مرتضی آوینی یک موضع گیری کاملا آوانگاردی در حوزه تفکر دینی، انقلاب اسلامی و شیعی در حوزه هنر شد. چون اگر ما هر کاری در حوزه هنری انجام میدادیم که حوزه هم پیشرو بود در حوزه هنرهای مختلف مانند شعر، تجسمی، موسیقی و سینما و ... حوزه هنری خیلی بعد از انقلاب نقش موثری داشت. چه زمانی که حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود و چه زمانی که شد حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. ولی هیچ کدام این فعالیت ها قبل از آوینی متکی به مباحث نظری نبود. این که مرحوم مددپور پایش به حوزه هنری باز شد به واسطه آوینی و مجله سوره بود. یا آقای داوری اردکانی که ما می دیدیم در مجله میآمدند و میروند و با بچه ها صحبت می کنند، مقالات ترجمه شده و یا تالیف شده به سوره میدادند. یک همچین ساختاری داشت شکل می گرفت. نه اینکه در زمان سید محمد آوینی این اتفاقات نمی افتاد، نه. زمان سید محمد مقداری با محافظه کاری این کارها را انجام می داد. اما زمان آقا سید مرتضی مقداری باز در این زمینه کار میشد و خود سیدمرتضی هم روحیهای این گونه داشت. چون مرتضی تکلیفش با عرفان، دین، تفکر دینی و انقلاب اسلامی کاملا روشن بود. یعنی به نقطه ای از اشراق رسیده بود که میدانست دارد چه کار میکند. تجربه نمیکرد یعنی با آزمایش و خطا جلو نمیرفت. میدانست دارد چکار می کند. کما اینکه جاهایی جلوی خود من را می گرفت. یادم هست مقاله را نوشتم در رابطه با هنرهای تجسمی و انقلاب اسلامی و خیلی هم رویش زحمت کشیده بودم. آقا مرتضی وقتی ان را مطالع کرد به من گفت: مجید به نظرم صلاح نیست این را چاپ کنیم اگر چه، مطلب خوبی است. حتی یک حرفی هم به من گفت که من خودم را لایق آن نمی دانستم. او به من گفت: این مقاله انگار بیانیه امام خمینی است ولی چاپش صلاح نیست و من هم پذیرفتم.
*فارس: موضوع آن مقاله چه بود؟
بحث جایگاه هنرهای تجسمی و هنرمند هنرهای تجسمی بعد از انقلاب اسلامی بود که چه شان و منزلتی دارد و چه ویژگی ای باید داشته باشد و این هنر چه نقشی در چه مواضعی دارد. وقتی مرتضی گفت صلاح نیست، پذیرفتم چون او را آدمی بی غرض و مرض و آگاه به مسائل می دانستیم مقاومتی نمی کردیم. البته گاهی بحث های خودمان را هم داشتیم. می خواهم بگویم این ظرفیت در حوزه اطرف آقای آوینی به وجود آمد و افرادی دور ایشان جذب شدند و فعالیت هایی که ایشان شروع کرد و توسعه پیدا کرد. کم کم خود حوزه هنری ظرفیت، این ظرفیت را نداشت. علی الخصوص خود آقای زم.
من این اصطلاح را از شهید آوینی دارم چون اولین بار از ایشان شنیدم و خیلی جاها هم استفاده میکنم. تازه این صحبت در مورد آدم های آن زمان بود. جامعه ای که تازه از بستر دفاع مقدس خارج شده بود و هنوز سالگرد شهدا را میگرفتند و خانوادهها داغدار شهدا بودند و فضا، فضای بچه مسلمونی حوزه هنری و این جور چیزها بود. آقا مرتضی با اینکه آدم بسیار صبوری بود ولی من چند بار شکایتش را از روزگار میشنیدم. او میگفت: آدم های این روزگار چند وجهی شدند. و ادامه میداد: چند وجهی غیر منظم هم شدند و نمی توان وجه دیگرشان را پیش بینی کرد چون غیر منظم هستند و خیلی کارکردن در این شرایط سخت است. با آن موقعیتی که آوینی داشت و دستش برای کار باز بود، در یک تنگنای روحی اینطوری از دست اطرافیانش قرار داشت.
*فارس: هنوز هم فکر میکنم این چند وجهی بودن منظم نشده؟
اتفاقا خیلی هم پیچیده تر شده. یعنی عرضم این است، زمانی که جامعه فرهنگ بچه مسلمونی یک دست تر بود، همان فضا ایشان را به تگنا کشانده بود که با آن مظلومیت شهید شد. آوینی خیلی از حوزه هنری و آقای زم دلگیر بود. در میان صحبتهایم گفتم که آنها فرش قرمز برای مرتضی انداختند و ایشان با تمام انرژی و پشتکارآمد به کارکردن و دویدن شبانه روزی اما این فرش را یکدفعه از زیر پایش کشیدند و مرتضی با صورت زمین خورد.
ادامه دارد..
گفت و گو از حسین جودوی