من به همراه مصطفی و شهرام و محمدرضا، کار شکنجه را شروع کردیم. ابتدا آنها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم. من با کابل می زدم و مصطفی معدن پیشه، دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود.

به گزارش مشرق، در پنج قسمت گذشته مطالب پیرامون نحوه ربایش و شکنجه دو پاسدار و یک کفاش که به دست منافقین(سازمان مجاهدین خلق) صورت گرفته بود. این مطلب بخش پایانی این مجموعه است که تقدیم مخاطبین خواهد شد. با اینکه دیدن این دو فیلم برای بیماران قلبی و افرد زیر 18 سال توصیه نمی شود اما نسل جوان حتما این تصاویر ببیند تا متوجه شوند درخت انقلاب اسلامی با خون چه کسانی آبیاری شده است:



* جلسه بیست و پنجم/ تاریخ 20 خرداد 1363

بازپرس خطاب به مهران اصدقی: با توجه به اینکه مدت مدیدی از دستگیری شما گذشته و علیرغم استفاده از امکانات آموزشی و نصایح برادارن پاسدار خودداری نموده و نیز اعمال تروریستی خود را کتمان نموده اید، یک بار دیگر فرصتی داده می شود تا کلیه اطلاعاتی را که تا به حال بهر نحو کتمان کرده اید، به همراه جزئیات جریان شکنجه، صادقانه و مشروح بنویسید.

ابتدا که مشخص شد من در جریان شکنجه دست داشته ام فکر کردم با کلی گوئی و ذکر نکردن ریز مطالب شکنجه می توانم جوری آن را سر هم بندی کنم و با توجه به خطوطی که از سازمان بیرون از زندان داشتم و گفته بودند در قبال دادن اطلاعات تا جائی که می توانید اطلاعات ندهید. به همین دلیل از ذکر مطالب خودداری کردم و تنها گوشه ای از آن را بیان کردم. چرا که واقعیت بسیار فجیع است و همواره در طول این مدت اظطراب فکری داشته ام و از بیان حقایق و پرده برداشتن از‌ آنها وحشت داشته ام و از آن پرهیز می کردم و مطالبی را که می خواهم بیان کنم مطالبی است که تا به حال از ذکر آنها خودداری کرده بودم3 .
دو برادر پاسدار که اسامی آنها محسن میر جلیلی و طالب طاهری بود به وسیله سه نفر ربوده شده بودند که در نوشته های قبلی ام تنها گفته ام، طاهر به همراه دو نفر دیگر برادران پاسدار را دزدیده بودند. اسامی این افراد جوادمحمدی با نام مستعار طاهر و رضا هاشملو با نام مستعار قاسم و نبی ضیائی نژاد با نام مستعار حسن می باشد و در مطلب زیر هر جا اسم جواد محمدی را ذکر کردم همان طاهر است.
سه نفر فوق برادران پاسدار را با ماشین به اطراف خانه می آورند و در حالی که آنها را به پائین صندلی ماشین دولا کرده بودند وارد خانه می کنند. چون به برادران پاسدار گفته بودند ما کمیته ای هستیم و به شما مشکوک هستیم، در خانه نیز می خواستند با همین موضع با آنها برخورد کنند ولی وقتی آنها را داخل اتاق وارد می کنند برادارن پاسدار عکس موسی خیابانی که به دیوار چسبیده بود را می بینند، متوجه می شوند که به وسیله چه کسانی ربوده شده اند.
به همین خاطر از همان ابتدا سکوت می کنند و جواد به همراه افرادی که در خانه بودند دست به شکنجه می زنند. برادران پاسدار را روی صندلی نشانده و با طناب دست ها و پاهای آنها را می بندند و با کابل به کفت پا و سر و صورت و بدن پاسدار می زنند و سپس جواد محمدی مدارک و کارت های پاسداری را از جیب برادران پاسدار در آورده و می برد تا به مسئولین بالا نشان دهد. در همین روز از طریق مسعود قربانی که مسئول من بود به من اطلاع داده شد که چنین افرادی دزدیده شده اند و مسعود قربانی به من گفت مسئولیت بازجوئی از اینها به عهده توست و همین امشب سئوالاتی در زمینه شیوه های شناسائی خانه های تیمی در می آوریم و تو به خانه خیابان بهار برو. من پس از تنظیم سئوالات صبح به آن خانه رفتم و با ورود به خانه به دیدن افراد دزدیده شده رفتم. نقابی پارچه ای به صورتم زدم و ابتدا به حمام وارد شدم. محسن میرجلیلی یکی از پاسداران در حمام بود و در حالی که پاهایش تاولهائی زده بود که خون داخل آنها مرده بود، بازنجیر دستها و پاهایش بسته شده بود. با ورود من به حمام او متوجه شد که من فرد جدیدی هستم. حدودا 26-25 ساله بود و لاغر و قد بلند بود و فقط به من نگاه می کرد. بعد از اینکه از حمام بیرون آمدم وارد اطاق شدم تا پاسدار دیگر را که طالب طاهری نام داشت ببینیم. او نیز دست ها و پاهایش با زنجیر بسته شده بود و پاهایش متورم و کبود و تاول زده بود. وی قدی نسبتا کوتاه داشت و حدوداً 17 ساله بود
.
از اطاق بیرون آمدم. مصطفی گفت اینها را دیروز طاهر و قاسم و حسن آوردند و مفصل اینها را کتک زدیم و از جیب شان کارت پاسداری در آوردیم. طاهر دیروز رفت پیش بچه های بالا و کارت ها و مدارک اینها را نیز با خود برد
.


فیلم شماره یک
دانلود

من به همراه مصطفی و شهرام و محمدرضا، کار شکنجه را شروع کردیم. ابتدا آنها را روی صندلی بستیم و سپس صندلی را خواباندیم. من با کابل می زدم و مصطفی معدن پیشه، دهانشان را با پارچه گرفته بود تا صدا بیرون نرود. وقتی مصطفی می زد من دهانشان را می گرفتم. آنها مرتب مطالب را تکذیب می کردند و هنگامی که خیلی از فشار ضربات دردشان می آمد، الله اکبر می گفتند. در اثر زدن با کابل تاولهائی که روی پاهای آنها بود ترک می خورد و خون جاری می شد. به مصطفی گفتم پاهایش را باندپیچی کند تا بتوانیم مجدد آنان را بزنیم. در اثر ترکیدن تاولها، خون کف حمام راه افتاد بود. وقتی شکنجه محسن تمام می شد او را بیرون می آوردیم و  طالب را داخل حمام می بردیم. تا عصر شکنجه را ادامه دادیم. وقتی خودمان خسته می شدیم آنها را از روی صندلی باز می کردیم و دستها و پاهایشان را با زنجیر به میز داخل اطاق می بستیم.
از عصر به بعد دیگر اماکن شکنجه برای ما نبود چون کوچه خلوت بود و سکوت بود. ممکن بود یک بار صدائی بکنند و همسایه ها متوجه شوند. لذا فقط به آنها فحش می دادیم و می خواستیم با حرف گولشان بزنیم. حتی به آنها می گفتیم اگر اطلاعات بدهید ما با شما کاری نداریم و بدون اینکه شما را بزنیم آزادتان می کنیم چون ما می دانیم شما گول خورده اید
.

حوالی ساعت 2و نیم شب بود که ناگهان یک ماشین جلو درب خانه همسایه ایستاد و چون چراغ گردان قرمز داشت من فکر کردم ماشین کمیته است و خیلی ترسیدم. فورا به بچه ها گفتم که آماده باشید، هر لحظه ممکن است خانه مورد حمله قرار گیرد. خودم یک یوزی برداشتم و مصطفی نیز یک یوزی برداشت. شهرام و محمد رضا با ژ-3 و بمب دستی آماده بودند، من به مصطفی گفتم در صورتی که مسئله ای شد تو با یوزی پاسدارها و کفاش را به رگبار ببند و حتما مطمئن شو که مرده اند و سپس مدارکی را که داشتم با آنها کار می کردم جمع آوری کردم و الکل و کبریت آماده داشتیم تا در صورت درگیری مدارک را آتش بزنیم. از پنجره آشپزخانه بیرون را نگاه می کردم ولی ماشین معلوم نبود تا اینکه ماشین روشن شد و وقتی از مقابل پنجره رد می شد، دیدم آمبولانس است که خیلی خوشحال شدیم که اقدامی نکرده بودیم. تا صبح به ترتیب بیدار بودیم و مراقب اوضاع بودیم.

صبح زود حدود ساعت 5 و نیم به خانه تیمی خودمان در خیابان جمالزداده آمدم و به مسعود قربانی گفتم دیشب تا صبح پدرمان در آمد و سپس جریان دیشب را برایش تعریف کردم و گفتم وضعیت این خانه معلوم نیست چون وقتی بچه ها این دو پاسدار را به خانه وارد کرده اند روز بوده و نمی شود اطمینان کرد آیا کسی متوجه ورود این افراد به داخل خانه شده یا نه؟ سپس مسعود قربانی به من گفت: تو برو کار را ادامه بده، من باید پیش بچه ها بروم. با آنها مطرح می کنم تا بگویند چه کار کنیم.

من مجدداً به شکنجه گاه برگشتم و کار شکنجه را شروع کردم. در همین حین که ما شکنجه می کردیم، مسعود قربانی به همراه جواد محمدی به خانه آمدند. ابتدا مسعود قربانی برای ما یک کار توضیحی کرد و گفت از پیش بچه های بالا می آیم، بچه های بالا از کلیه افراد بخش ویژه خصوصاً شماها که در این جریان (منظور شکنجه) نقش اصلی را دارید، قدردانی کرده اند. در حال حاضر کار اصلی ما گرفتن اطلاعات از این پاسداران است. بچه های بالا طرحی دارند که ما بعد از گرفتن اطلاعات این دو نفر، اینها را با ماشین به خیابان ببریم و سپس در خیابان رها کنیم و به رگبار ببندیم و بعد جسد آنها را با 2 کوکتل به آتش بکشیم تا بقیه پاسداران بفهمند که ما با دشمنان خود چگونه رفتار می کنیم. سپس مسعود قربانی اضافه کرد ما باید از اینها اطلاعات، در غیر این صورت انتقام بگیریم. سپس دست به کار شدیم.

مسعود قربانی و من قرار شد بالای سر محسن میر جلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه سراغ طالب طاهری بروند. قبل از هر چیز جواد گفت بگذارید ببینیم این میله های سربی که گفته اند بیهوش می کند درست است یا نه. سپس با میله دوباره به پشت گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میله ها الکی است یا این (منظور طالب طاهری) خیلی پوست کلفت است.

سپس دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی نزد محسن میر جلیلی که روی صندلی بسته شده بود رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت: شنیده ام تو اطلاعات نمی دهی، می دانی ما با دشمنانمان چطور رفتار می کنیم؟ اگر اطلاعات ندهی ترا می پزیم. سپس به من گفت اتو بیاور. من اتو آوردم. مسعود او را به برق زد و اتو را در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ می شد از فاصله بین تکیه گاه صندلی و محل نشستن آن به کمر محسن نزدیک کرد، طوری که او احساس می کرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمی زد. مسعود قربانی مجددا سوال کرد حرف می زنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میر جلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش راباز کرد و سپس از هوش رفت. بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود، من خیلی ترسیده بودم. خود مسعود هم ترسیده بود. سعی می کرد خودش را مسلط به کاری که انجام میدهد نشان دهد. سپس مسعود قربانی به محمدرضا گفت آب به سر رویش بریز تا به هوش بیاید.
من از حمام بیرون رفتم و وارد اطاقی که جواد محمد و مصطفی معدن پیشه در آن بودند شدم. جواد خطاب به طالب می گفت: تو زندگیت و نجاتت دست خودت است یا باید اطلاعات بدهی یا پوستت را میکنم.
سپس به مصطفی گفت برو چاقو بیاور. مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دوباه چاقو را روی بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. می خواست حرف بزند که جواد گفت: خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند که جواد گفت: خفه شو. و با مشت تو دهان طالب کوبید. طوری که دندانش شکست و دهانش خونی شد باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الان حالیت می کنم و سپس میله سربی را برداشت و به دهان و فک و چانه و دندانهای او زد که وقتی طالب دهانش را باز کر دندانهای شکسته اش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش ریخت، مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به جاهای مختلف بدن طالب میزد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از ناحیه دنده هایش احساس درد شدیدی می کرد
  .
سپس به حمام برگشتم، دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود قربانی گفت باید با آب داغ حال اینها را جا آورد و سپس من آب داغ آوردم و مسعود به من گفت آب داغ را روی پاهایش بریز. من میخواستم آب را یکدفعه خالی کنم که مسعود به من اشاره کرد آب داغ را یواش یواش بریز تا بیشتر زجر بکشد. من نیز آب داغ را یواش یواش روی پاهای محسن ریختم طوری که تاول های پایش ترکید و خیلی شکل وحشتناکی پیدا کرده بود و از جای باندها خونابه به راه افتاده بود و پوست پاها از بدن جدا میشد. در همین حین محسن بیهوش شده بود و یکبار که به هوش آمد و پنجه هایش را از روی شلوارش می کشید. مسعود قربانی به من گفت آب داغ را بده و پس از اینکه آب داغ را از من گرفت آنرا روی دستهای محسن ریخت که دستهای محسن پف کرد و چروک شد و حالت پختگی داشت. من در حالیکه عرق کرده بودم از حمام خارج شدم و به اطاقی که جواد و مصطفی بودند رفتم. با ورود به اطاق صحنه دلخراشی را دیدم. پوست سمت راست سر طالب به همراه موهایش کنده شده بود و مصطفی حالت رنگ پرده و ترسیده ای داشت. جواد محمدی هم در حالی که چاقوی خونی در دستش بود بالای سر طالب که بیهوش شده بود ایستاده بود
.

فیلم شماره دو

دانلود

وقتی طالب به هوش می آمد، حرف نمی توانست بزند. فقط در حالی که دهانش را به سختی باز می کرد ناله هائی از او شنیده می شد و جواد که به حالت عصبانی از او می پرسید چرا حرف نمی زنی صدای ناله خود را شدیدتر می کرد و سر خود را به شدت تکان می داد. مصطفی سر او را محکم گرفته بود و جواد با عصبانیت چاقو را بالای گوش طالب گذاشت و آنرا برید. و بلافاصله چاقو را روی بینی طالب گذاشت و بینی او را برید طوری که خون زیادی از سر و صورت طالب جاری شد و تمام سر و صورتش غرق در خون شد و پس از احساس درد شدید بیهوش شد .
من کم کم این شیوه های جدید شکنجه برایم عادی شد. خود من ابتدا این صحنه ها را دیدم، نمی توانستم قبول کنم که ما دست به این کارها می زنیم ولی وقتی فکر کردم گفتم تشکیلات این کارها را گفته پس حتما درست است و اگر نتوان خودم را با این شیوه ها هماهنگ کنم اشکالی در من است. بنابراین سعی می کردم هر کاری مسعود قربانی یا جواد محمدی می کنند خودم را با آنها همراه کنم
.
در همین حین که طالب بیهوش بود جواد محمدی چاقو را کنار چشم طالب گذاشت و فشار داد که خون از چشمش بیرون ریخت و وقتی بعدا طالب به هوش آمد با آن چشم جائی را نمی دید . در هنگام انجام این کارها کابل و پارچه در دست مصطفی بود که هر وقت صدائی بلند میشد با پارچه دهان طالب را می گرفت و با کابل به سینه و پاهای طالب میزد
.
خود من هم کابل و پارچه در دستم بود که به حمام برگشتم چند ضربه کابل به کف پا و بدن محسن میرجلیلی که هنوز بی هوش بود زدم که تکان خورد و به هوش آمد. پس از به هوش آمدن دهانش را باز میکرد و وقتی دهانش باز می شد بوی گندیدگی شدیدی از دهانش می آمد و لثه های دندانهایش حالت پوسیدگی داشت. اصلا همه جای بدنش سُست شده بود و بدنش مقاومت طبیعی خود را از دست داده بود. حتی یک بار که مسعود قربانی موهای او را می کشید و من با کابل می زدم و محمدرضا دهان محسن را گفته بود. مسعود پس از کشیدن موهای محسن دستهایش پر از موش شد، سپس محسن را که دیگر رمقی در بدن نداشت باز کردیم و داخل اطاق دیگر بردیم و با زنجیر به می بستیم. من مجددا به اطاقی که طالب در آن شکنجه میشد رفتم. طالب بیهوش، در حالی که خون در جاهای مختلف صورتش خشکیده بود روی صندلی همچنان در حال شکنجه شدن بود و جواد محمدی در حالی که انبردست در دستش بود مشغول کشیدن دندانهای طالب بود که از دهان طالب خون زیادی بیرون می ریخت و دهانش بوی بسیار بدی می داد. پس از اینکه طالب به هوش آمد جواد از او اطلاعات می خواست و در مورد یک سری کارت و مدارک پاسداری که از جیب طالب بدست آورده بود سئوال می کرد و می گفت آدرس دوستات را به ما بده که طالب جوابی نمیداد
.
جواد گفت این طوری نمی شود باید این را کبابش کرد و مصطفی به آشپرخانه رفت و یک گاز پیک نیکی و یک سیخ به همراه خودش آورد و به جواد داد. جواد سیخ را 2 بار سرخ کرد و به ران طالب زد و بار سوم سیخ را سرخ کرد و روی دکمه های شلوار طالب گذاشت که شلوار طالب سوخت و سپس سیخ داغ به بدن طالب اصابت کرد که یکدفعه طالب شوکه شد و به این شکل جواد، آلت طالب را سوزاند و تمام فضای اطاق را بوی سوختگی پارچه و گوشت بدن پر کرده بود و چون نمی توانستیم دربها رو باز کنیم. همانطوری بو به داخل راهرو هم رفته بود و تا حدی فضای خانه را پر کرده بود. پس از اینکه طالب بیهوش شد جواد و مصطفی جریان استعمال شیشه را به من توضیح داد
.
به حمام برگشتم دیدم که مسعود قربانی کفاش را روی صندلی بسته بود با اینکه همان روز اول برای ما مشخص شده بود که وی اطلاعاتی ندارد با این حال شروع به شکن
جه اش کردیم که من با کابل میزدم و مسعود دهانش را گرفته بود. پس از این همه مدت شکنجه کردن همه عرق کرده بودیم و نفس نفس میزدیم و به خاطر خستگی زیاد کار را تمام کردیم و مسعود گفت ما اطلاعات که نتوانستیم بگیریم ولی انتقام گرفتیم.
سپس خانه را تا حدی مرتب و تمیز کردیم و مسعود قربانی به همراه جواد محمدی دستهای خود را شستند و سرو وضعشان را مرتب کردند و برای کسب تکلیف پیش بچه ها ی بالا رفتند
.

تا عصر این برادرها بیهوش بودند و فقط 2-3 با بهوش آمدند، حوالی عصر مصطفی معدن پیشه بعلت دستپاچگی در اثر تکان خوردن محسن میر جلیلی در داخل حمام تیر شلیک کرد و مجبور به تخلیه خانه شده بودیم. که تصمیم به از بین بردن پاسدارها و کفا گرفتیم آنها را روی صندلی بستیم و چشمشان را بستیم و با همان میله های سربی آنها را بیهوش کردیم و سپس آمپول سیانور به بدنشان تزریق کردیم که بعد از تزریق سیانور صدای خر خر از گلوی آنها خارج میشد و ما در حالیکه هنوز زنده بودند و در حال جان دادن بودند بدن آنها را طوری طناب پیچ کردیم که داخل صندوق عقب ماشین جا شود و حین طناب پیچ کردن دیدم داخل لباسهای طالب خرده شیشه بود. سپس بدن طناب پیچ شده آنها را داخل پتو گذاشتیم و پتوها را نیز با طناب بسته بندی کردیم و من ماشین را جلوی خانه آوردم و بهمراه مصطفی بسته ها راداخل صندوق عقب گذاشتیم و در حالیکه عقب ماشین سنگینی می کرد به طرف خیابان نظام آباد به راه افتادیم تا ماشین را تحویل خسرو زندی بدهیم.
در بین راه مصطفی خیلی ناراحت بود و به من می گفت اینها دیگه کی هستند؟( منظورش مسعود قربانی و جواد محمدی بود) عجب آدمهای بی شرفی هستند و در مورد جواد گفت که او شیشه را به طالب استعمال کرد و سپس همان شیشه را شکسته و با تیزیهای آن به بدن طالب میکشید که خون از سر تا پای بدن او راه افتاد بود و تکه های شیشه که من هنگام بسته بندی در لباس طالب دیده بودم هیمن خرده شیشه ها بود. ساعت 9 شب در خیابان نظام آباد؛ من و مصطفی ماشین حامل بسته ها را به خسرو زندی تحویل دادیم و او به همراه محمد جعفر هادیان انها را برای دفن بردند
(امضاء و اثر انگشت).

اظهارات خود را چگونه گواهی میکنید؟

امضاء و اثر انگشت.(امضاء و اثر انگشت)

پایان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 59
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 1
  • نیما ۰۴:۲۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    کتابی بس تکان دهنده است؛ ای کاش چند عکس هم از تصاویر درون کتاب میگذاشتید.
  • رها راد ۰۴:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    یا خداااااااااااا
  • حسین ۰۶:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    برپدرمادرشان لعنت عجب جانیانی هستنداین منافقین کثافت
  • ۰۷:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    خدا لعنتشو ن کنه.تمام دلم زیرو رو شدیعنی خداوند چه جور این انگلها رو به سزای اعمالشون میرسونه.آی جوونای ایرات زمین به هوش وبه گوش باشید که این پاسدار هایی که امروز بی بی سی ودیگرشبکه های خبری خارجی تبلیغ منفی از اونها میکنن به خاطر این استقامت وایستادگی وشجاعت ودلیریشونه ودشمن میدونه که تا زمانی که امثال این پاسدارها داخل کشورن اونها در کشور ما جایی ندارن پس آگاه باشید وقدر این کشور وخونهای ریخته شده را بدانید
  • مصطفی ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای.خدا یا ما رو شرمنده خون ای بچه ها نکن
  • حاج احمد ۰۸:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    خداي نكرده اوضاع كشور قر و قاطي بشه اين حرام زاده ها الان بدتر از اين كارا رو هم ميكنند با امت حزب الله
  • راشد ۰۸:۴۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    سلام برشهدای راه حق.بسیار تکان دهنده بود و وای برکسانی که این گونه سختی ها و جانفشانی ها را فراموش کنند و از انقلاب برای خودشان کیسه بدوزند الا لعنت الله علی القوم الظالمین.
  • یا مهدی عج ۰۹:۰۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    شادی روح پر فتوح شهدا صلوات.زبان من قاصر است بخواهم در مورد این عزیزان و هم سنگرانم در هشت سال دفاع مقدس حرفی بزنم.فقط میدونم دلم براشون خیلی تنگ شده.
  • ایرانی والا ۰۹:۲۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    مرگ بر منافقین. اینها واقعا انسان نبودن. اولئک کالانعام بل هم اضل بودند. خدا لعنتشان کند.
  • گمنام ۰۹:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    روزی فردی تعریف میکرد این شکنجه گران برای اعتراف گرفتن پوست صورت را هم از پیشانی و کنار گوش دباغی میکردنند و بر آن نمک و سرکه میریختند و یا پره گوش را با تیغ میزدند تا اعتراف بگیرند این اعمال از تحمل هر انسانی بدور است. شکنجه گران از ترس اینکه آن افراد خود را از بین نبرند بجای قاشق فلزی برای غذا خوردن از مقوا استفاده میکردند.
  • ۰۹:۵۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    خدا لعنت کنه این جانیان بالفطره
  • ناشناس ۱۰:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    لعنة الله علی القوم الظالمین . آمین
  • طاهره ۱۰:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    خیلی نتونستم به صدای اون جانی گوش کنم و صداش رو قطع کردم، حالم از همشون بهم می خوره، خدا لعنتشون کنه و با شمر و ابن ملجم محشور بشن، خدا کنه شهدا رو فراموش نکنیم مخصوصا الان که زمان انتخاباته کشور رو به دست نامحرمان نسپریم.
  • سلمان فارسی ۱۰:۵۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    سلام!!! بهشت زهرا سلام الله علیها رفتید.بالای قبر شهید پلارک سه تا قبر نورانی هم هست که مربوط به این شهداء است! زیرات یادتون نره.مارا هم دعا کنید
  • م ص ر ۱۱:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    جنگ بین حزب خدا و حزب شیطان... اینا یکی از عمال حزب شیطان هستند که تمام وجودشون رو شیطان و اعمال شیطانی تسخیر کرده... اسم خودشون رو میزارن مجاهد !!!!!
  • ۱۲:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    یا حسین ما مدیون چه رشادت طلبیهایی هستیم. خدا لعنت کند هر کس که از این راه کوتاه بیایند
  • ۱۲:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    میشه بگید کتابش رو از کجا میشه تهیه کرد ممنون.
  • محمد ۱۲:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    راستی اگر مقبره این شهدای والا مقام را هم بگویید کجا است بسیار خوب می شود حداقل کاری که می توانیم بکنیم این است که یک بار برای عرض ادب به مقام والای آنها خدمتشان برسیم اینها بالاترین مقام را نزد خدا دارند مقامی بس بزرگ حتی بالاتر از بسیاری از شهدای دیگر بدبخت و بیچاره کسی است که در روز قیامت خصم او همین شهدا باشند واقعا چگونه می خواهند جواب بدهند و خود را خلاص کنند؟!
  • ۱۲:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    حقا که امام راست گفت:اگر سپاه نبود کشور هم نبود
  • ۱۲:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    کاش تلویزیون پخش میکرد این فیلم هارو
  • ناشناس ۱۲:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    آیا واقعا با این اوضاع حجاب که در جامعه هست ما میتونیم جواب این شهدا را بدهیم؟؟ ما حتی نمیتونیم یک صدم از شکنجه ها را تحمل کنیم پس تو قیامت چه جوری میتونیم جواب این شهدا را بدیم؟؟ خواهران حجاب حجاب حجاب...
  • ۱۲:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    دوست گرامی نام این دو شهید بزرگوار را در قسمت جستجوی عکس گوگل وارد کنید تصاویر مربوطه را پیدا خواهید کرد همراه با دیگر جنایات این قوم از خدا بی خبر موفق باشید
  • شهيدان قرباني ۱۳:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    *لعنت الله علي قوم الظالمين* روحشان شاد يادشان گرامي از اين تصاوير براي روساي قوا بفرستيد تا فراموش نكنند
  • lمحمد313 ۱۳:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    رای من دکتر سعـــــــــید جلیــــــــــلی
  • محمد313 ۱۳:۲۲ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    به نظر من می توان از روی حجاب طرفدار های کاندیدا ها صالح و غیر صالحشون رو بر مبنا آیات قرآن و روایات(درباره حجاب و روابط محرم و نا محرم) تشخیص داد و مسیر انتخاب را نسبتا هموار کرد. یا مهدی(عج)
  • مهدی ۱۳:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر دین ندارند آزاده هم نیستند من این کتاب رو خوندم دوبار هم خوندم شاید در دوره‌ای طرفدار منافقین بودم ولی تونستم درک درستی از نحوه تفکر این جریان شیطانی (همون تروریسم) به دست بیاورم این افراد چون خودشون رو برحق می‌دونند و در عین حال جلوی حق ایستاده و با حق مبارزه می‌کنند برای همین قلبشان سخت می‌شود و شیطان بر آن‌ها کاملا چیره می‌شود (البته شیاطین خودشان جرات ندارند به این قساوت این کارها را بکنند! من که فکر نمی‌کنم لااقل خود ابلیس با شناختی که ازش دارم (بوسیله روایات) اینطور بی‌رحم و سنگ‌دل نیست) اینها معتقدند که چون دشمنشان باطل است و خودشان حق (و حقیقت برعکس این هست!) پس نتیجه می‌گیرند که اگر شکنجه جهنمی را که خداوند در قیامت به اهل جهنم می‌چشاند, به این‌ها هم بچاشند باز هم کار کمی کرده‌اند ! همانطور که امام فرمودند اینها منافق هستند من وقتی چرندیات اینها و تلویزیون شیطانی اینها رو نگاه می‌کردم یک نوع نفرت و یک نوع خشم و خودخواهی در خودم احساس می‌کردم ولی از وقتی که به حقانیت جمهوری اسلامی و امام خمینی و امام خمینی (و هر آنچه میان این دوست!) ایمان آوردم احساس آزادی و شادی و البته اندوه همراه با خردمندی و فرزانگی بسیار احساس می‌کنم اصولا هرکسی که نتونه حقانیت جمهوری اسلامی رو درک کنه (شاید هم طرفدارش باشه!) در هر صورت با خدا مقابله به مثل کرده و کافر شده است کافر هم که می‌دونید قلبش از سنگ هم سخت‌تر هست به هر حال من خوشحالم که فقط با قلب و زبان از این تروریست‌ها (که محصول مشترک صهیونیست و هیتلر (نازی) و عرب‌های خود فروخته و مسلمان‌نماها (مثل رجوی دجال) حمایت کردم (گرچه به دردشون هم نخورد خاک بر سرهای اهل شقاوت!) ولی برای جبران و توبه و کشیدن مکافات این حمایت باید با قلب و زبان تیزتر از شمشیر با این جانوران باید مبارزه کنم و به مبارزه بکشانم اگر به مدت معدودی به توان انسانی, این مردان خدا رو شکنجه کرده‌اند انتقام و شکنجه خداوند که سخت و ابدی هست ؟ و لعنت الله علی قوم الظالمین و بشر الصابرین
  • سرناظر ۱۴:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    من اين كتابو سالها پيش خوندم. بسيار ناراحت كننده است. يادم مياد با گريه و بغض ميخوندم. سيره اصلي منافقينو ميشه از اين كتاب فهميد.
  • الف ۱۴:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    باید برا قبر این عزیزان ضریح درست کنند که مردم از برکت وجودشون از خداحاجت بگیرن
  • ۱۴:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    اینی که منفی داده احتمالا خودش از این کثافت هاست.
  • محبعلی ۱۴:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    مگر یک انسان هم این کارها رو انجام میده رحم و مروت گرگ از اینها بیشتر است
  • جواد ۱۵:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    کسایی که تو فتنه نقش داشتید یا سکوت کردید یا دشمنی دشمن رو باور ندارید و امروز هم حرف از تعامل می زنید این فیلم ها رو ببینید
  • یک هموطن ۱۵:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    می بینید که خداوند این قوم الظالمین راچگونه خوار و ذلیل کرد و در جهان آواره؟ فکر می کنید دعای مادران این شهدا و مومنین بدون جواب می ماند.
  • ۱۵:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    خبیث ترین گروه سیاسی دنیا
  • ناشناس ۱۶:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    قطعه 26 شهدا بهشت زهرا بالا سر قبر شهید پلارک هر سه کنار هم هستن. التماس دعا
  • ۱۷:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    ممنون از اطلاع رسانیتون.التماس دعا
  • یاس کبود ۱۷:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    ترا بحق این شهدا این فیلم را در تلویزیون بگذارید.علی الخصوص در این موقعیت حساس مملکت مردم با دید باز تری اصلح را انتخاب کنند.نه از روی احساسات یا خدای ناکرده گول بعضی از این وطن فروشها را بخورند.بخدا قسم ما مدیون این شهدا هستیم.
  • ۱۷:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    جلب نظر بعضی از اقایون که فقط دم از اقتصاد و نان و اب ملت را میزنند!یا دم از گفتمان با امریکا یا انگلیس میزنند!ایا میتوانند اون دنیا جواب خدا و شهدا را بدهند؟؟؟؟
  • ناشناس ۱۷:۳۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
  • لعلی ۱۷:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    مشرق دیگر ظاهرا نظرات مرا درج نمیکند.مهم نیست که درج نمیکند مهم این است که مشرق و مشرقیها را دوست دارم و هنوز اعتماد دارم.خداوند لعنت کند منافقین را که چیزی جز تباهی و شرارت ندارند و بحمدالله منفور ملت بزرگ ایران هستند.
  • ۱۸:۱۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    بسيار ممنون از شما به دليل اطلااع رساني چنين مطالبي كه كمتر مي بينيم
  • رضا ۲۲:۳۱ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    خدایا فرج سرپرستمون رو برسون به ناله های زینب
  • مهسا ۲۳:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    آيا واقعا فقط با حجاب جواب شهدا رو بايد بديم يعني از دين خدا شما فقط به حجاب اعتقاد داريد يعني با درست شدن حجاب تمام مشكلات مربوط به اسلام و پايمال شدن خون شهدا برطرف ميشه؟؟؟؟؟ خير حجاب فقط يكي از هزاران موردي است كه بايد جواب بديم لطفا تا اسم اسلام و شهدا مياد فوري فقط وفقط پاي حجابو وسط نكشيد و مسووليت مسلموني و اون همه قوانين ريز و درشت اسلام رو از دوش خودتون برنداريد. هر كدوم از ما دهها عيب و رذيله در وجودمون داريم كه هركدومش جزو جهاد اكبر هست. شهدا قبل از اينكه از ديگران توقع داشته باشند قبل از اينكه به حجاب توصيه كنند خودسازي كردن و به مقام عالي رسيدن خواهشا به خاطر اين تذكر كوچيك صد تا برچسب بهم نزنيد من خودم عاشق حجابم و از وضع كنوني جامعه در رنجم ولي اين قضاوت يه طرفه شماهم ادمو اذيت ميكنه.
  • ۲۳:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    پدر مادرشون رو نمیدونم، ولی برخودشون لعنت
  • ۲۳:۲۲ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    همچنین آقایونی که درسال 88 با اینا ائتلاف نانوشته ای علیه نظام تشکیل دادن، والان دو قورت ونیمشون هم باقیه
  • مهدی ۲۳:۲۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۱۹
    0 0
    چی شده که رئیس اینها مسعود رجوری ملعون از یک عده خاص از مسئولین دفاع میکنه و از رای آوردن کاندیدای خاص دفاع میکنه
  • ۰۰:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    آتش جهنم هم برای این جانیها و انگلها کم است .
  • ۰۱:۳۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    صد در صد
  • مرتضی ۰۱:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    بعد دختر کاندیدای رد صلاحیت شده میگه اینها منافق نیستند مجاهدین خلق هستن پدرش هم مظلوم نمایی میکنه
  • امین ۰۷:۰۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    به ولایش حسین ع اقتدا کردند و چه خوش مولایی است .. خوشا آن دردی که درمانش حسین است... ای دوستان به هوش باشید که دانستن این زجرها در نظام اسلامی فتنه به پا می کنند و خواهان هدر دادن خون این شهدا هستن ... انشاالله خدا ما رو شرمنده این شهدا و امام شهدا نگرداند....
  • رحمانی ۰۹:۱۴ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    خبیث ترین گروه ترورستی دنیا این خبیثها دست سلفیهای تکفیری را هم از پشت بسته اند
  • احمدی ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    خباثت تا این حد الله اکبر آدم شک می کنه اینها مخلوق خدا هستند
  • بابک رایگان تفرشی ۰۹:۵۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    دوست دارم این مطالب رو جوانان بیشتر بدانند. ماهییت زشت این گروهک بسیار زیاد است. شهیدان جنگ شهری کم نبودند که برای امنیت امروز ایران از جان خود مایه گذاشتند. کسانی که با دشمن ایران هم پیمان شدند ایرانی نیستند.درود بر شهیدان مرصاد.
  • حسین اریا ۱۰:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    به نظر شما ایا اینان با علی اکبر امام حسین در قیامت محشور نمیشن رفتند تا ما عزتی داشته باشیم پس ما نگذاریم خونشان پایمال شود و کمترین کار حداقل دادن یک رای در روز انتخابات
  • sara ۱۶:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۰
    0 0
    مهسا جان چرا ناراحت میشی مثه خودت که یه تذکر کوچیک دادی این بنده خدا هم یه تذکر کوچیک داد.بعضی چیزا توی جامعه اسلامی نماد اسلامه مثل حجاب وحجاب فقط برای منو وتو نسیت برای اون آقا هم هست .اون چه جور دل پاکیه که روی ظاهر اثر نمیذاره! شاید وضعیت حجاب اولین چیزیه که ظاهر اسلامی بودن جامعه رو ممکنه خدشه دار کنه.راستی خیلی از گناها مواخذه فردی داره ولی حجاب یه دستور اجتماعیه چون همه رو درگیر میکنه.
  • محمد حسین ۰۹:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۱
    0 0
    بسم رب الشهدا و الصدیقین خداوندا این نظام مقدس را که بهای بدست آوردنش دادن خونهای پاک ریخته شده ی صالحین و صدیقین این مرز وبوم است را در پرتو عنایات ابدی ات حفظ بفرما و به حق خون ریخته شده ی این 3 شهید بزرگوار خاک ؛ مال و ناموس وطن را از دست شیاطین انسی و جنی محفوظ ومصون بدار.دورود بر پاسداران رشید اسلام.والسلام
  • ابوالفضل ۰۹:۲۵ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۱
    0 0
    با سلام این تصاویر را دیدم و صحبتهای اون از خدا بی خبر را هم شنیدم خدا لعنت کنه همه ظالمین را که حتی اینگونه حاضر به اعتراف می شوند به جوان های عزیز کشورمان توصیه می کنم ببینند و قضاوت های کور کورانه نکنند .یا علی مدد
  • علی اکبر ۱۱:۴۶ - ۱۳۹۲/۰۳/۲۱
    0 0
    با سلام خدا لعنت کنه رجوی و حامیانش را .
  • محمد ۱۰:۱۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۱۶
    0 0
    خداوند این انسان نما ها را خوار نماید و درجات شهدای عزیز ما را بیشتر و بالاتر برده و با سیدالشهدا(ع) محشورشان نماید. یا علی
  • محمد ۲۱:۳۹ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۷
    0 0
    ما برای راه خدا چه کردیم و چی کشیدیم؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس