به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، عدد 410 در میان رزمندگان کرمانی، جایگاه خاصی دارد. این عدد، شناسه ی گردانی از دلاورانِ کارگرزاده ی کرمانی بود که در طول دفاع مقدس، حماسه هایی شگرف در نبردهای آبی-خاکی آفریدند. آن چه پیش رو دارید، برش هایی است از مردانِ مردِ گردان 410. روحمان با یادشان شاد
تیپ 41 ثارالله که تبدیل به لشکر شد، گردانهای این لشکر فاقد کد شناسایی بودند و به نام شناخته می شدند مثلا گردان امام حسین(ع) یا گردان حضرت رسول(ص) که بعدها نامدارترین گردان این لشکر شد.
اواخر آبان سال 62 و بعد از عملیات والفجر 4 بود که فرمانده لشکر یعنی حاج قاسم سلیمانی در یکی از جلسات با فرماندهان تیپ ها و گردانها و سایر مسئولین در قرارگاه لشکر واقع در شهرستان کامیاران تصمیم گرفتند همزمان با سایر یگانهای رزم سپاه، گردان های لشکر ثارالله را هم کدگذاری کنند.
در جلسه ای که حجت الاسلام شوشتری امام جمعه وقت زرند و فرماندهان و مسئولین لشکر هم در آن حضور داشتند، کدهای مورد نظر توسط حاج قاسم جهت تبرک و تیمن میان صفحات قرآن مجید گذاشته شد.
یکی از بچههای لشکر درباره شهید رضا عباسزاده می گوید:
ما جزو کمسنوسالترين نيروهاي گردان بوديم. شب عمليات هرچه التماس کرديم که با رفتنمان به عمليات موافقت کند، قبول نميکرد. ميدانستم اگر با رفتن دیگران هم موافقت کند، به من اجاره نميدهد که بروم. من تنها فرزند خانواده بودم و رضا که همشهريام بود، اين را ميدانست.
آخر شب که بچّهها باهم وداع ميکردند، گفت: «بچّههاي هممحلي! امشب بياييد توي چادرِ من تا باهم وداع کنيم. امشب، شب آخرِ من است، میروم و شهيد ميشوم؛ خيال همهتان از اين بابت جمع باشد.»
همه رفتيم توي چادرش. به غذاي کمي که مانده بود، اشاره کرد و گفت: «بياييد باهم بخوريم.»
همه نشستيم و مشغول غذا خوردن شديم. به اصرار رضا، با دست غذا خورديم. با پوتين، سرِ سفره نشسته بود. يکي از بچهها پرسيد: «برادر عباسزاده! چرا پوتين پوشيدهايد؟»
خنديد و گفت: «وقتي بچهدبستاني بودم، پدرم يک جفت چکمهي کوچک برایم خريد. من آنها را پوشيدم و خوابيدم. تا صبح خوشحال بودم که فردا ميخواهم با چکمهي نو به مدرسه بروم. حالا هم اين پوتينها را پوشيدهام؛ چون ميخواهم بروم منطقهي عملياتي و شهيد بشوم.»
آن شب برايمان حرف زد و وداع کرد. دستآخر هم پوتينهايش را درنياورد و با همان پوتينهاي نو، رفت براي علميات؛ براي شهادت...
«گردان 410 یک ستاره درخشان در لشکر 41 ثارالله بود. ستاره زهره ای بود که همه نور آن را می دیدند. دلیل برجستگی این (گردان) یکی فرماندهان آن بودند و دیگری بچه هایی که آنجا تجمع کرده بودند که عصاره به تمام معنای فضیلت های مختلف بود. وقتی وارد گردان می شدیم نمی توانستیم تصور کنیم که اینجا حوزه علمیه است، یا نشانه های کوچکی از صدر اسلام است یا فضای کعبه است که تعدادی مشغول طواف ذکر و دعا هستند...»