از همان حدود دو هفته پیش، در روستای «ابومسلم» در منطقه «ابوالنمرس» در استان «الجیزة» در حدود 30 کیلومتری جنوب قاهره، تبلیغات گسترده علیه شیعیان شدت گرفت چنان که با کافر و نجس خواندن آنان، اهالی روستا به کشتن آنان ترغیب میشدند. تا آنکه شیخ حسن شحاتة در منزل یکی از اهالی روستا حاضر شده و به همراه جمعی دیگر از شیعیان روستا مشغول جشن و شادمانی میلاد امام عصر(عج) شدند. یکی از شاهدان عینی به نام یاسر یحیی میگوید: «وقتی اهالی روستا از حضور شیخ حسن شحاتة در روستا مطلع شدند، از صاحب منزل خواستند که او را به آنها تحویل دهد ولی صاحب منزل نپذیرفت و آنها هم شروع کردند به حمله به منزل.» در این حمله از کوکتل مولوتف استفاده شده و تلاش برای آتش زدن منزل در جریان بوده است.
یاسر یحیی ادامه میدهد: «اهالی پتک و کلنگهای بزرگی آوردند و بخشی از دیوار منزل را خراب کردند و شیعیان حاضر در منزل را خارج کردند و شروع به کتکزدن آنها در میدان روستا کردند و آنقدر آنها را زدند تا کشته شدند.» بعد از کشتهشدن هم پیکرهای شهدا بر روی زمین کشیدند.
یکی دیگر از شاهدان هم میگوید: «تلاش کردم نجاتشان دهم ولی اهالی مصمم بودند که آنها را بکشند.»
به گزارش شبکه تلويزيوني المنار لبنان، اهالی روستا حین زدن و شکنجه این شیعیان، شعارهای «شیعیان کافرند» و «کافر! کافر!» سر می دادند.
در این حادثه دردآور، شیخ حسن شحاتة (66 ساله) برادرش محمد شحاتة (35 ساله) و شحاتة شحاتة (55 ساله) و عبدالقادر حسنین عمر (45 ساله) به شهادت رسیدهاند و تعداد نامشخصی از شیعیان هم زخمی شدهاند.
اما شيخ "حسن شحاته" مستبصر (شيعهشدهٔ) معروف، رهبر شيعيان مصر، استاد دانشگاه "الازهر"، امامجماعت سابق یکی از بزرگترین مساجد قاهره، مرشد مذهبی و معنوی ارتش مصر و برگزارکننده مجموعه برنامههای "العلم" در رادیو و تلویزیون و مساجد این کشور بود که در نهايت، روز نيمه شعبان امسال در سن 66 سالگي، در حمله چماقداران سلفي و وهابي مصر، به فيض شهادت رسيد.
سالهاي سال، هزاران هزار نفر در مسجد شيخ شحاته واقع در مقابل سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره گرد هم میآمدند تا نماز خود را به امامت وی بخوانند و به خطبهها و سخنرانیهایش گوش فرا دهند که همواره در آنها از حق و ولایت اهل بيت نبوت (عليهم السلام) سخن میگفت و ستمگران و منافقان و گروههای منحرف و ضاله را رسوا میکرد و صهیونیستها را در برابر سفارتشان به فضاحت ميکشاند و همین موجب میشد تا همواره نیروهای امنیتی مصر، از ترس، تدابیر امنیتی شديدي در مقابل محل سخنرانیهای شيخ اتخاذ کنند.
شيخ شحاته نهتنها از شیوخ و علمای الازهر به شمار میآمد بلکه استاد بسیاری از علما و روحانیونی بود که زمانی شاگردی وی را میکردند و دستپرورده او به شمار میآمدند. شيوخ بزرگ الازهر مانند "شيخ طنطاوی" که دوست نزديک شيخ از زمان کودکي بود، وی را بهخوبی و از نزدیک میشناختند و از وفاداری و ارادت شیخ شحاته به "اميرالمؤمنين(ع)" بهخوبی آگاه بودند اگرچه در آن زمان شیخ حسن شحاته نه "شیعی" که يک پيرو "اهل سنت" بود. با این حال همواره به دانش آموزان و اساتید خود میگفت "هرچه دلتان میخواهد بگویید، اما بدانيد که پیامبر(صليالله عليه وآله) و اميرالمؤمنين علي و فاطمهٔ زهرا و حسنین (علیهمالسلام) شجره واحدی هستند که شاخهها و میوههای آن یکی است."
به تشییعگرويدن شيخ شحاته آسان نبود بلکه حدود 50 سال طول کشيد. شيخ حسن در رؤیای صادقه، پیامبر(ص) را دید و همین او را به پذیرش عقیده ایمان و ابراز وفاداری به اميرالمؤمنين علي عليهالسلام و ابراز برائت از دشمنانش در منابر و رسانهها رهنمون کرد. اين تصميم او مانند بمب در مصر صدا کرد و هزاران مصری را به دنبال شیخ کشاند. براي مردم پاکطينت مصر تنها کافی بود تا صدای حقي را بشنوند تا حقیقت و عشق و علاقه فطري خود به اهلبیت وحی و عصمت و طهارت را نزد شيخ و سخنرانيهاي او بیابند.
پيکر خونآلود شهيد شحاته که سلفيها پس از بهشهادترساندن وي، آن را روي خاک کشيدند
درست است که اعلام این ولایت مقدس برای شیخ، هزینه زیادی در برداشت و همه چیز از جمله ابقایش به عنوان امام جماعت و ادای وظیفه دینی و مذهبی و در نهايت جانش را از او گرفت اما با این حال، شکوه و محبوبيت وی همچنان با همان قوت در اذهان مردم مصر باقی ماند تا آنها همچنان وی را از علمای بزرگ این کشور و تنها صدای حق و حقیقت و نماد مقاومت در برابر باطل و اهل گمراهی و ضلالت به شمار آورند.
از زمانی که شیخ از زندان آزاد شد از هرگونه مصاحبه و گفتوگو با رسانههای دیداری و شنیداری و نوشتاری منع شد و اين در حالي بود که همه اين رسانهها از جمله تلویزیون رسمی مصر، پیش از شيعهشدن شیخ، برای گرفتن وقت مصاحبه و گفتوگو از شيخ حسن، از يکديگر سبقت میگرفتند.
البته شیخ به علت استقبال گسترده مردمي، همچنان ويژهبرنامهای در تلویزیون مصر داشت که در نخستین برنامه پس از آزادی از زندان، به افشای غافلگيرانه شکنجههايش در زندانهای رژیم مبارک پرداخت و از ماجراي زندگی خود و عواملی که موجب توسل و تمسک وی به ثقلين یعنی كتاب خدا و عترت پیامبرش شد، سخن راند و این مصادف با ايام حزنانگيز محرمالحرام بود.
آنچه در پي میآید تنها گفتوگوي تفصيلي موجود با شهيد شيخ "حسن شحاته" است که نشريه "المنبر" آن را منتشر کرده و ترجمه آن براي نخستين بار از سوي مشرق منتشر ميشود:
* لطفاً خود را معرفي و درباره زندگی و سوابق خود برايمان بفرمایید.
بسمالله الرحمن الرحيم. این بنده، از خدای متعال و پیامبر والامقام و ائمه اطهارش اجازه میگیرد و تأکید میکند که به فضل پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) بود که پس از سختیهایی که برای من 50 سال به درازا کشید، اینجانب موفق به سوارشدن بر کشتی نجات اهل بيت(ع) شدم و با لطف و فضل الهی، به ولایت علی بن ابیطالب و دیگر ائمه اطهار(ع) گردن نهادم که این برای من، افتخاری غیر قابل وصف و بیان است.
بنده "حسن بن محمد بن شحاتة بن موسى العناني" هستم و در روز دوشنبه سیزدهم ذيالحجة سال 1365 هجری قمری برابر با دهم نوامبر 1964 میلادی در روستای "هربيط" ار توابع "ابو كبير" در استان "الشرقيه" مصر در خانوادهای متوسط و از پدری که دارای سه همسر بود، به دنیا آمدم. مادر من، آخرین همسر پدرم بود و من دومین برادر از شش برادر هستم.
دوبار ازدواج کردهام و از همسر اولم صاحب سه فرزند هستم، سپس وی را طلاق دادم و اکنون از همسر دومم، صاحب یک فرزند دخترم. پدرم آموزش قرآن را از هنگامي که در شکم مادرم بودم، آغاز کرد که این موضوع را خودش به من گفته بود. پس از پایان دوره شیرخوارگی و گرفتن از شیر یعنی در سن دو سالگی، مرا به مکتبخانه بردند تا قرآن را به دست "شيخ عبدالله العويل" فرا بگیرم، در حالی که در آن زمان، پنج سال و شش ماه داشتم و این تاریخ را از آنچه پدرم در گوشه قرآن نوشته است، دريافتهام.
پس از آن، وارد دومین دوره مکتبخانه شدم و به دست "شيخ محمد موسى شنب" آموزش دیدم و پس از او هم "شيخ عبدالحليم عبدالنبي اسماعيل" آموزش مرا برعهده گرفت. پس از پایان دوره تحصیلات مقدماتی که در آن، رتبه اول را به دست آوردم هم راهی الازهر شدم.
درباره تألیفاتم باید بگویم که کتاب "إحياء علومالدين" را درحالی تصحيح و منتشر کردم که هنوز به سن 15 سالگی نرسیده بودم به همین دلیل آن را از هرگونه اکاذیب و دروغپردازی ویرایش کردم. همچنین دارای قصاید و اشعار و رسالههايی همچون رساله "سراج الأمة، في خصائص السادة الأئمه" و غيره هستم.
فعالیت مذهبی را خیلی زود آغاز کردم؛ چون پدرم همه فرزندان خود را با عشق و وفاداری به اهل بیت(ع) تربيت کرده بود و برای ما از شخصیت اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) بسیار سخن گفته بود. او به من میگفت: "پسرم! اميرالمؤمنين بزرگترین حامی و یاور اسلام بود؛ وقتي ایشان در کنار پیامبر(ص) راه میرفتند، هیچ کس جرأت آزار و اذیت پیامبر را نداشت".
نخستين بار برای خواندن خطبههای نماز جمعه در حالي به منبر رفتم که هنوز به سن 15 سالگی نرسیده بودم. خطبه نماز جمعه را هم خودم به دست خودم نوشته بودم اما هنگامی که از منبر بالا رفتم، نوشتهها را به کناری نهادم و با کمکخواستن از اهل بیت و به لطف برکات و عنایتهای آنها خطبه را به پایان رساندم.
پنج سال در مسجد "الأشراف" روستای خودمان خطبه میخواندم و پس از آن به عنوان امام جماعت راهی مسجد "الأحراز" در روستای مجاور شدم که از برخی فتنهانگيزيها تأثیر پذیرفته بود. دو سال امام جماعت آن مسجد بودم و در آن مدت، تمام همّ و غمّ من مقابله با دشمنان اهلبيت(ع) یعنی وهابی های خبيث چه در مسجد و میان مردم عامی و چه در میان اساتید دانشگاه ها و دیگر شیوخ مصر بود.
پس از آن در سال 1968 ميلادي به خدمت نظام وظیفه اعزام شدم و عهدهدار هدایت و ارشاد معنوی نیروهای مسلح مصر در یگان مهندسی ارتش و ايراد خطبه برای آنها شدم. در این دوره قصیده خود به نام "الدرة البهية في مدح العترة النورانية" را سرودم و پژوهشی درباره "فاتحة الكتاب" نوشتم. همچنين در این دوره موفق شدم، شماری از مسیحیان را به اسلام بیاورم.
* میتوانيد مهمترین مراحل زندگی خود را خلاصه کنيد؟
1– مرحله ارتش که طی آن در جنگ ماه رمضان عليه رژيم صهيونيستي مشارکت داشتم.
2 – مرحله «الدورامون» که نام یکی از شهرهای استان «الشرقیه» است که هم دژ مستحکم إخوانالمسلمين و هم قلعه وهابیت به شمار میآمد. در آنجا بود که توانستم بیش از 90 درصد دانشآموزان را به آیین تشییع درآورم.
3 – مرحله قاهره که از سال 1984 آغاز و تا سال 1996 ميلادي ادامه يافت که اوج فعالیتهای مذهبیام را تشکیل میدهد و در این دوره بود که نماز جمعه را در منطقه «کوبری» ادا میکردم تا زمانی که از سوی نیروهای امنیتی رژیم سابق دستگیر شدم. درحالی که در آن زمان، برنامههایی در رادیو قرآن کریم و رادیو مردم و همچنین همایشهایی در مناطق مختلف قاهره و دیگر استانهای مصر داشتم. سپس برنامه تلویزیون هفتگی به نام "أسماء الله الحسنى" را ضبط کردم که از شبکه یک تلویزیون مصر پخش میشد.
* وفاداری خود به اميرالمؤمنين و ائمه اطهار(ع) را کي اعلام کردید؟
هنگامی که سینهام به تنگ آمد و مشکلاتم افزایش یافتند، ولایت خود به أمير المؤمنين (عليه السلام) را بر منابر و در تلویزیون و مطبوعات و برائتم از دشمنان اهلبيت(ع) را اعلام و در همه رسانهها دشمنان خاندان پيامبر(ص) را لعن کردم؛ به همین دلیل در ماه ربيعالثاني سال 1416 هجری قمری برابر با سپتامبر 1996 ميلادی بازداشت شدم. تنها اتهام من "اعلام ولايت به علي بن ابيطالب و ترويج و تبليغ عشق و علاقه به ايشان" بود.
* لطفاً در این ارتباط بیشتر توضیح دهید؟
من از همان کودکی با عشق به خاندان اهل بیت(ع) و وفاداری به آنها بزرگ شدم اما پس از سالهای طولانی، حق و حقیقت برای من آشکار شد که این امر طی سال 1994 تا 1996 ميلادی و به دنبال دیدن رؤیایی صادقه حاصل شد. پیامبر(ص) را بر بلندای کوهی دیدم که اميرالمؤمنين(ع) از راه رسیدند و با یکدیگر به زبانی که آن را میفهمیدم، به سخن گفتن پرداختند. سپس پیامبر اميرالمؤمنين(ع) را برای کاری اعزام کردند و با دست چپ خود به من اشاره کردند که به دنبال ایشان حرکت کنم؛ دنبال آن حضرت به راه افتادم و از قامت مبارکشان، تنها گردن ایشان را میدیدم که در اوج زیبایی بود و من پشت سر ایشان از کوهها سرازیر میشدم و هرگاه که میخواستم بر زمین بیفتم، ایشان با حرکت و اشاره دست مبارکشان مانع از افتادن من بر زمین میشدند. از خواب که بیدار شدم، دریافتم که باید تا ابد به حق و حقیقت ایمان بیاورم و در وراي امیرالمؤمنین حرکت کنم و فهميدم که در معرض مشکلات بسیاری قرار خواهم گرفت اما با این حال به ولایت ایشان وفادار خواهم ماند.
از آن زمان، به رغم همه مشکلات، به ریسمان سخت و محکم خداوند و صراط مستقیم چنگ زدم و ولایت و وفاداری خود به اهل بیت(ع) را اعلام کردم و دشمنان اهل بیت را در همه جا رسوا کردم. اگرچه این امر برای من بهای سنگینی به دنبال داشت، اما این کمترین چیزی است که میتوانم آن را به مولا و سرورم أمير المؤمنين(ع) تقدیم کنم و امیدوارم آن حضرت این اندک ناچیز را از من بپذیرند.
* پس از آن بازداشت شدید؟
بله سه ماه بازداشت شدم و سپس مرا آزاد کردند.
* آيا درست است که درباره برگزاری مجالس ذکر امام حسين(ع) میگفتند که این اقدام شما شبیه زمینهسازی برای تدارک یک انقلاب علیه رژيم است؟
بني اميه که لعنت خداوند بر آنها باد روز عاشورا را به عنوان روز عید در کشور ما مرسوم کردند و دروغهایی مانند دعوت به دید و بازدید و پوشیدن لباسهای نو و غسل و گرفتن روزه در روز عاشورا را به پیامبر(ص) بستند و به دروغ القا کردند که عاشورا روز خوشبختي بشری است.
من تمام این یاوهسراییها را میدیدم و قلبم از همه اينها به درد میآمد. از اینکه میدیدم عامه مردم این روز را جشن میگیرند و در آن شیرینی مخصوصي به نام "شیرینی عاشورا" پخش میکردند، زجر ميکشيدم. نتوانستم جلوی خود را بگیرم. فریاد زیادم: "مردم! چگونه میتوانید در چنین روزی جشن بگیرید و خوشحال باشید در حالي که در چنين روزی، فرزند پیامبر(ص) و نور دیدگانش را به قتل رساندند؟" و خود شروع به برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسين(ع) کردم. من به همراه دوستانم، روزهای محرم مراسمی به یاد آن امام بزرگ برگزار و ذکر مصبیت گرفتيم و تمام طول شب گریه میکردیم و لباسهای سیاه میپوشیدیم و چون در کنار مقام و بارگاه مطهر آن حضرت یعنی "مسجد الإمام الحسين"(ع) بوديم رژیم ترسید که ملت مصر علیه آنها بشورد و اين شد که آن مصائب و بلاها را بر سر من آوردند.
* آیا آنها واقعاً تا این اندازه از ذکر امام حسين(ع) میترسيدند؟
آیا به نظر شما یاد ایشان در طول تاریخ ظالمان و طاغوتها را به لرزه در نیاورده است؟
* کلاً نظر شما درباره شعائر حسینی چیست؟
شعائر حسینی نیز مانند دیگر عبادات و آداب و رسوم دینی و مذهبی است و گریه خالصانه و از روی معرفت و شناخت، در واقع سپر امان از عذاب جهنم در روز قیامت است. به همین دلیل باید یاد ائمه و روزهای ولادت و شهادت ایشان را گرامی داشت. به نظر شما آیا فرد عاقلی میتواند بدون ذکر نام و یاد محبوبش به زندگی خود ادامه دهد؟
من از اقدامات برخی رژیمها براي فراموشسازي ذکر اهل بیت(ع) تعجب میکنم درحالی که میبینیم مسیحیان یاد و خاطره و آثار برجای مانده از حضرت مسيح(ع) را گرامی میدارند و کلیساهایی برای ایشان برپا میکنند يا اينکه يهود کنار دیوار بُراق میایستند و براي معبد هیکل میگریند و هیچ کس به آنها اعتراض نمیکند اما اگر ما برای امام خود بگرییم به ما متعرض میشوند در حالی که در رثای امام حسين(ع) همه خلقت و همه موجودات گریستند.
* جایگاه اهل بیت(ع) در شریعت چیست؟
جایگاه آنها را باید جایگاه بزرگ "امامت" به شمار آورد؛ آنها اصل و ماهیت هستی و ستارگان هدایت هستند و پس از اطاعت از خداوند و پیامبرش، اطاعت از آنها بر همه واجب و ضروری است.
* برخی از فرقههای اهل سنت میگویند که برخی از همسران پیامبر(ص) هم جزء اهلبیت(ع) پیامبر به شمار میآیند، نظر شما در این باره چیست؟
اهل بیت(ع)، اهل کساء و 9 نفر از ائمه، از سلاله حضرت حسین(ع) هستند و هیچ یک از صحابه و همسران پیامبر(ص) به این افتخار مشرف نشدهاند و حدیث موجود در این ارتباط، بیانگر همه موضوع است.
* آیا ميتوان در میان اهل بیت(ع) فردی را بر فرد دیگر مقدم یا برتر شمرد؟
بالطبع خیر. تمام ملائکه نزدیک به بشر و همه موجودات جهان در آسمان و زمین مدح و ثنای پیامبر(ص) و آل بیت او را میگویند و در این بین از آل بیت(ع)، هیچ کس بر دیگری ارجحیت و اولویت ندارند.
* درباره کسانی که پیامبران(ع) را برتر از اهل بيت(ع) میدانند، چه نظری دارید؟
آل البيت(ع) بهترین خلق خدا پس از رسول خدا(ص) هستند و بالطبع از تمام پیامبران و فرستادگان و ملائکه برتر هستند. بنابراین از حیث مقام و مرتبه تنها پیامبر خداست که بالاتر از اهل بیت قرار دارد.
* به اعتقاد شما وظیفه امت اسلامی در برابر اهل بیت(ع) چیست؟
وظیفه سنگینی بر دوش این امت نهاده شده است. امت اسلامی باید به این امر اعتقاد کامل داشته باشند که عصمت تام و مطلق، از آنِ اهل بیت است و برای رسیدن به این باور پیش از هر چیز باید از دشمنان آنها برائت جست.
* میبینیم وقتی از دشمنان اهل بیت یاد میکنید، لحن صدای شما بسیار تند و شدید ميشود؛ چرا؟
آنها سزاوار فراتر از اینها هستند. چون پیامبر ما بیش از تمام پیامبران الهی آزار و اذیت دیدند. پس از آن نوبت به برادر ایشان، اميرالمؤمنين(ع) رسید که در طول حیات مبارکشان ظلم بسیار دیدند. پس از آن بر حضرت فاطمه زهرا(ع) و نور دیدگان پیامبر(ص) شوریدند و حق ایشان را غصب کرده و با شکستن پهلو و آتشزدن خانه آن بزرگوار، موجب سقط جنین آن حضرت و شهادتش شدند.
خطابههاي پرشور شهيد شحاته، مردم مصر را با آموزههاي اهل بيت(ع) آشنا کرد
در یکی از سفرهایم به آمریکا برای سخنرانی در همایشی درباره سید و سرورم امام حسن(ع) یکی از علمای شيعه که از انگلیس به آمریکا آمده بود، از من خواست که به خاطر حفظ رابطهمان با اهلسنت از سبّ خلفا جلوگیری کنم، من به او گفتم که من هرگز به هیچ یک از خلفا ناسزا نخواهم گفت چون خلفای مشروع و بر حق کسانی جز ائمه معصومين صلوات الله عليهم نیستند و من جز آنها کسی را به عنوان خليفه نمیشناسم که بخواهم اجازه سبّ او را بدهم يا ندهم.
* درباره صحابه کدام دیدگاه متعادلی هست که مسلمانان بايد از آن برخوردار باشند؟
"صحابه" كلمهاي جعلي و اصطلاحی ابداعشده است که در قرآن و احاديث پیامبر(ص) ذکري از آن نیامده است. این "صحابه" چه کسانی هستند؟ آیا آنهایی هستند که در سختیها و شداید به اميرالمؤمنين پناه میبردند؟ من حاضرم در خصوص صحابه با کسانی که از صحابه دم میزنند در رسانه ها مناظره کنم.
* درباره حقيقت محمديه چه نظری دارید و دیدگاهتان چیست؟
بله ما به حقيقت محمديه ایمان و باور داریم و آن را یکی از اسرار دنیوی و اخروی هستی میدانیم. حقيقت محمديه بالاترین حقیقت جهان است و ما به آن ایمان داریم.
* نظرتان درباره شیعه امامیه چیست؟
شیعه امامیه اهل ایمان و اهل اصلاح و بهترین و برترین بشر روی زمین هستند و از خداوند متعال می خواهیم که ما را جزء آنها قرار دهد. تشیع، مدرسه عالی فقه اسلامی و آزادی و جوانمردی و مردانگی است. شیعیان، دستپروردگان اميرالمؤمنين(ع) و سربازان ابيعبدالله الحسين(ع) سرور آزادگان جهان و رهروان بنیانگذار تشیع در میان بشریت، سرورمان امام جعفر بن محمد صادق(ع) و وارثان ائمه معصومين هستند اما از علمای شيعه گلهمندم.
* چه گلهای؟
رکود و عدم تبلیغ آیین و دین صحیح و درست در میان مسلمانان جهان و بیتوجهی به حملات سختی که افراد جاهل و نادان بر دوستداران اهل بيت(ع) میکنند و علماي ما از تمام آنها بیتفاوت میگذرند و آنها هم ما را به دلیل گریستن بر سيدالشهداء(ع) و برترین انسانهای روی زمین سرزنش میکنند.
* آیا امامتِ مفضول را میپذیرید؟
بالطبع خیر، چون وقتی آب وجود دارد، تیمم باطل است.
* نظر شما درباره کسانی که آباء و اجداد پیامبر(ص) را (نعوذ بالله) کافر و مشرک میدانند، چیست؟
آباء و اجداد پیامبر(ص) از حضرت آدم، همه یکتاپرست بودند و به این موضوع در قرآن بهصراحت اشاره شده است.
* نظرتان درباره تشيع در مصر چیست؟
ملت مصر طبیعتاً مردمی دوستدار اهل بیت(ع) هستند اما عناصری از وهابيت بر این باورند که زيارت امام حسين(ع) موجب ورود افراد به جهنم است. باید بگویم آنچه مردم مصر کم دارند، معرفت و آگاهی است؛ بدون تردید آنها اگر به راستی آل بيت(ع) را بشناسند، آنها را خواهند پذیرفت و اگر حقيقتاً دشمنان خود را بشناسند از آنها اعلام برائت میکنند.
پيکر آغشته به خون شهيد شيخ حسن شحاته در روز نيمه شعبان
* در گذشته الازهر با مذهب امامیه محافظهکارانه برخورد میکرد اما هماکنون روی به تندروی گذاشته. حتی یکی از آنها در گفتوگو با مجله سعودی "المجله" شیعیان را دارای ریشههاي یهودی خوانده است. نظر شما در این باره چیست؟
در میان علمای قدیم الازهر، افرادی مانند شيخ "عبدالله الشبراوي" و شيخ "محمد عبده" و شيخ "سليم البشري" و شيخ شلتوت وجود داشتند، اما هماکنون چنین مردانی در الازهر مشاهده نمیشود. به همین دلیل برخی از آنها سخنانی بر زبان میآورند که یا جاهل هستند و نمیدانند و یا میدانند و به عمد میگویند.
* درباره سفرهای خود به کشورهای اسلامی و غیر اسلامی بگویید.
سفرهای بسیاري داشتهام که شرح و توضیح آن از حوصله این مقال خارج است. سفرهای داخلام، تمام استانهای مصر را دربر میگیرد. اما در خارج، شش سال تمام، ماه رمضان را در ابوظبي سپری کردم و درسهایی در مسجد بلال آنجا میدادم که از تلویزیون هم پخش میشد. همچنین مناقشهها و مناظرههایی هم با شیوخ وهابی در "مسجدالحرام" و "منا" داشتهام. به آلمان و انگلیس و کانادا و آمریکا نیز سفر کرده و در همایشها و کنفرانسهایی که در این کشورها برگزار میشد، شرکت داشتهام.
* چه پیامی برای مسلمانان جهان دارید؟
از مسلمانان جهان میخواهم به ولایت اميرالمؤمنين(ع) و ائمه اطهار متوسل شوند و از دشمنان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) دوری کنند و همواره در اعمال خویش تعقل و تدبر کنند.