برای سلسه گفتگوهای آسیب شناسی جریان اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری 92
به سراغ پرویز امینی رفتهایم. اميني از بنیانگذاران اتحاديه انجمنهاي
اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر كشور بوده و فارغ التحصیل
کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی و دانشجوی دکترای علوم سیاسی
دانشگاه علامه طباطبایی و نويسنده كتابهاي "جامعه شناسي 22 خرداد" و
"مهار قدرت در مردم سالاري دینی" است.
امینی در بخشی از این گفتگو پیروزی روحانی در انتخابات 24 خرداد را نتیجه سیاست ورزی وی دانسته و گفته است: مسیری که روحانی در انتخابات طی کرد، نشان داد که یک سیاست مدار حرفه ای است و انتخابات روی کانون بلدی یا نابلدی سیاست چرخید؛ بنابراین چسبندگی آرایی که به روحانی داده شده پایین و از نظر کیفی شکننده است و چون آراء اش گفتمانی نیست و در مسیر سیاست ورزی رخ داده، قابل کنده شدن است.
وی نتیجه انتخابات را حاصل دو قطبی روحانی و قالیباف دانست و تصریح داشت:بر عکس دیدگاه ساختارگرا که نتیجه انتخابات را تنها محصول تلقی منفی جامعه از وضع موجود می داند؛ آنهم وضع منفی اقتصادی، تغییرات انتخابات در مناظره اقتصادی رخ نداد اگر آن تحلیل درست بود فضای شکل گیری آرا به نفع روحانی باید در مناظره اقتصادی رخ می داد، اتفاقاً حول وحوش مسایل روابط خارجی و مسایل هسته ای هم شکل نگرفت؛ بلکه حول و حوش مساله آزادی شکل گرفت و اتفاقاً میان جلیلی و روحانی هم شکل نگرفت، بلکه بین قالیباف و روحانی شکل گرفت.
این پژوهشگر سياسي، اجتماعي در ادامه با برشمردن اولویت های جریان اصولگرا در این چهارسال برای بازسازی و پیروزی در انتخابات آینده ، ائتلاف و ارائه تعریف دقیق و شفافی از مبنای نظری عمل سیاسی یعنی "تکلیف" و "اصلح" را از جمله این اولویت ها دانست.
انتخابات 92 پیروز گفتمانی نداشت
*بعد از برگزاری انتخابات 92 تحلیل های گوناگونی در مورد نتیجه
انتخابات صورت گرفت و هریک از گروهها و جریانات سیاسی برداشتی متفاوت از
نتیجه آن داشتند. برخی نتیجه 24 خرداد را نتیجه نه به احمدی نژاد و وضع
موجود و پیروزی شعار اعتدال می دانند و برخی دیگر رای به روحانی را خروجی
گفتمان جریان اصلاح طلبی دانستند. در این میان برخی از اصولگرایان نیز
اعتقاد دارند در این انتخابات شکست نخوردند و پیروزی روحانی در انتخابات را
پیروزی اصولگرایان تعبیر کردند. ارزیابی شما از نتیجه انتخابات چیست؟
انتخابات سال 92 پیروز گفتمانی نداشت؛ چراکه انتخابات حالت گفتمانی پیدا
نکرد و این انتخابات متفاوت با انتخابات 84 و 76 بود. بعد از انتخابات سال
76 یک فضای گفتمانی در جامعه حاکم می شود در سال 84 هم گفتمان عدالت و
مردمگرایی گفتمان پیروز می شود، یعنی در آن انتخابات فرد پیروز نشد بلکه
گفتمان ها پیروز شدند. اما در سال 92 اینگونه نیست و در واقع در این
انتخابات بیشتر یک نبرد سیاست ورزی بود تا نبرد گفتمانی و پیروز انتخابات،
پیروز در سیاست ورزی است.
امروز که بعد از انتخابات صحبت از گفتمان اعتدال می شود؛ تفسیر مجدد روی نتابج انتخابات برای ساختن یک گفتمان و تثبیت کردن یک تفسیر خاص از انتخابات 24 خرداد در ذهنیت اجتماعی است. ما چیزی را گفتمان می گوییم که مجموعه ویژگی ها و نشانه های آن بر فضای عمومی جامعه غلبه پیدا کند و به لحاظ اجتماعی بر جامعه مسلط شود، مثلا در دوم خرداد آراء خاتمی 20 میلیون بود در صورتی که آراء رقیبان او حدود 8.5 میلیون بود و این یعنی یک ذهنیت اجتماعی غلبه پیدا کرده است. در انتخابات سال 84 هم رقابت 17 میلیون و 10 میلیون را داریم، اما در انتخابات 92 اینگونه نیست، مجموعه آراء رقبای فرد پیروزی تقریبا با آراء فرد پیروز برابر است و فاصله چندانی ندارد و فرد پیروز با کمتر از یک درصد انتخابات را برده است و این یکی از دلایلی است که نشان می دهد اتفاق گفتمانی در انتخابات رخ نداده است.
*دلایلی دیگری برای این تحلیل که انتخابات پیروز گفتمانی نداشته است دارید؟
همین که فضای چند تفسیری بر فضای انتخابات حاکم است و برخی نتیجه انتخابات را پیروزی اصلاح طلبان و برخی پیروزی اصول گرایان و برخی نه پیروزی اصول گرایان و نه اصلاح طلبان و برخی آن را دوم خرداد و... تفسیر می کنند و فضای قاطعی نیست، خود نشانه دیگری در شکل نگرفتن فضای گفتمانی در انتخابات دارد. اما بعد از دوم خرداد 76 مسئله آزادی و اصلاحات و همچنین بعد از سوم تیر 84 نیز عدالت و مردم گرایی بدون این که بخواهد با کار رسانه ای به صورت یک برساخته اجتماعی درآید، در فضای عمومی کاملا احساس میشد در حالی که بعد از 24 خرداد این حالت را نمی بینیم.
پیروزی احمدی نژاد در سال 88 سیاست ورزانه بود و مناظره موسوی و احمدی نژاد نقطه اوج این سیاست ورزی بود
انتخابات سال 92 شبیه انتخابات سال 88 و 80 ریاست جمهوری است. با این که فرد پیروز حتی آرایی بیشتر از گذشته دارد یعنی احمدی نژاد حدود 25 میلیون رای در سال 88 نسبت به رای 17 میلیونی خود در سوم تیر 84 دارد و خاتمی نیز حدود 22 میلیون رای در سال 80 نسبت به رای 20 میلیونی دوم خرداد دارد، اما آراء گفتمانی نیست؛ بنابراین چسبندگی زیادی ندارد و بلافاصله در اولین انتخابات بعد از سال 80 یعنی شوراهای دوم در سال 81 اصلاح طلبان حتی قادر نیستند مردم را برای مشارکت در انتخابات توجیه کنند و این انتخابات پایین ترین سطح مشارکت را دارد و رقبای اصلاح طلبان پیروز قاطع آن هستند. در سال 88 با این که احمدی نژاد آرایی حدودا دو برابری نسبت به رقیب دارد و پیروز انتخابات است اما چون فضای گفتمانی ندارد، فضای اجتماعی بعد از انتخابات در سیطره و غلبه او نیست. در سال 88 اگر مناظره موسوی و احمدی نژاد را از انتخابات حذف کنیم یا اتفاقی غیر از آنچه اتفاق افتاد در آن مناظره رخ میداد، معلوم نبود احمدی نژاد میتوانست پیروز انتخابات شود. پیروزی احمدی نژاد در سال 88 نیز سیاست ورزانه بود و مناظره موسوی و احمدی نژاد نقطه اوج این سیاست ورزی بود.
در انتخابات ریاست جمهوری همیشه گفتمان پیروز، رقیب گفتمان حاکم است/ قالیباف با هیچ تحلیلی در جناح مقابل اعتدال قرار نمیگیرد
با توجه به تجربه انتخابات های ریاست جمهوری، همیشه گفتمان های پیروز، رقیب گفتمان های حاکم بوده اند. در دوم خرداد توسعه سیاسی(آزادی) در برابر توسعه اقتصادی(اقتدارگرایی) دوره سازندگی، در سوم تیر عدالت در برابر آزادی و توده گرایی در برابر نخبه گرایی یا خاص گرایی دوره اصلاحات قرار می گیرد اما اعتدال، گفتمانی در برابر عدالت نیست. جدی ترین رقیب اصلی روحانی در انتخابات، قالیباف بود که با هر تحلیلی از ذهنیت اجتماعی در جناح مقابل اعتدال یعنی افراط یا تفریط قرار نمی گیرد. در حالیکه در سال 76 خاتمی نماد آزادی و اصلاحات و ناطق نوری نماد اقتدارگرایی و عدم تغییر بود. در سال 84 احمدی نژاد نماد عدالت و هاشمی در مقابله با عدالت تعریف میشد.
اعتدال گفتمان نیست و ما به ازای اجتماعی ندارد/ حجاریان هم معتقد به گنگ بودن مفهوم اعتدال است
اساسا گفتمان باید از یک ما به ازای اجتماعی مشخص برخوردار باشد، مثلا گفتمان عدالت در میان بخش های ضعیف و محروم جامعه که از پشتوانه قدرت و ثروت تهی هستند و جریانات اسلام گرا دارای ظرفیت و موقعیت است یا گفتمان آزادی در میان نخبگان و جریان عمدتا سکولار دارای ظرفیت و عقبه اجتماعی است اما برای اعتدال چنین ما به ازای خارجی وجود ندارد. این تنها موضع بنده نیست بلکه افرادی مثل حجاریان حتی یک ماه بعد از انتخابات نیز می گویند که فعلا اعتدال در فرهنگ سیاسی ما مفهومی گنگ است و اولا به لحاظ تئوریک باید تعریف و مهمتر این که به لحاظ پایگاه اجتماعی نیز باید مشخص شود، اعتدالیون چه قشری را نمایندگی میکنند؟
روحانی با سیاست ورزی پیروز انتخابات شد/ نتایج انتخابات شوراها موید عدم پیروزی یک گفتمان در انتخابات ریاست جمهوری است
در انتخابات 92 فرد پیروز با کار سیاسی یعنی کنار رفتن عارف و بعد حمایت
خاتمی و بعد حمایت هاشمی و از اینها مهمتر عدم ائتلاف رقبای او، پیروز
انتخابات میشود و هر کدام اینها که رخ نمی داد نتیجه با آنچه در 24 خرداد
اتفاق افتاد، کاملا تفاوت میکرد. در حالی که حمایت ها و ائتلاف و عدم
ائتلاف رقبا نقش چندانی در پیروزی خاتمی و احمدی نژاد نداشت. چون آنها متکی
به ظرفیت های گفتمانی بودند و از طریق گفتمان شارژ میشدند.
نتایج انتخابات شوراها خصوصا در تهران که همزمان با انتخابات ریاست جمهوری
بود نشان می دهد که در انتخابات فضای گفتمانی شکل نگرفت و گرنه نباید تا
این حد نتایج متفاوتی شکل می گرفت. مجموعه اصول گرایان در شوراها تنها تا
حدی سیاست ورزی معقولی از خود نشان دادند و علی رغم فهرست های متفاوت یک
ترکیب مشترک در همه فهرست های اصلی داشتند که همان ها هم رای آوردند و یک
غلبه نسبی بر رقیب پیدا کردند در حالی که جریان رقیب تنها یک فهرست داشت که
نمادهای اصلی آنها یعنی هاشمی و روحانی و خاتمی نیز از آن حمایت می کردند.
یعنی حتی اگر در انتخابات شوراها سطح سیاست ورزی بالاتر بود و تنها با یک
فهرست شرکت می کردند، کیفیت پیروزی اصول گرایان بالاتر می رفت.
انتخابات 92 رقابت میان دوره 8 ساله کنونی با دوره 16 ساله اصلاحات و سازندگی بود
در واقع رقابت سال 92 رقابت بین دو دوره مدیریت اجرایی کشور یعنی وضعیت 8 ساله کنونی و 16 ساله سازندگی و اصلاحات بود که فرد پیروز مدافع دو دوره از مدیریت اجرایی کشور(اصلاحات و سازندگی) در مقابل دوره هشت ساله اخیر(احمدی نژاد) بود تا این که بخواهد گفتمان خاصی را نمایندگی کند. یک جور بازگشت به گذشته در برابر وضع موجود بود. برای من این مسئله خیلی روشن و بدیهی است و اگر بخواهید بازهم دلایلی دیگری برای این که نشان داده شود که اساسا انتخابات سال 92 فضای گفتمانی نداشت که بخواهیم بگوییم، گفتمان پیروز انتخابات گفتمان اعتدال بوده است.
برنامه های تبلیغاتی روحانی ضد اعتدال بود
*اگر ممکن است بیان کنید؟
گفتمان ها به عنوان یک نظام از معانی در مواجهه با محیط اجتماعی به صورت مجموعه ای از نشانه ها ترجمه میشوند. آقای روحانی چه نشانه هایی را به جامعه داد که مسئله اعتدال در ذهنیت آن را برجسته کند؟ کل کاری که آقای روحانی در انتخابات کرد این بود که به طور کامل با همه چیز دوره هشت ساله مخالفت کرد و حتی یک نقطه مثبت درباره آن نگفت و از همه 16 سال سازندگی و اصلاحات به طور دربست دفاع و تمجیدکرد و حتی یک نقطه ضعف از آن دوران 16 ساله بیان نکرد. این خودش ضد اعتدال است که از یک دوره به طور مطلق حمایت و با یک دوره به طور مطلق مخالفت کنید. مگر این که دوره 16 ساله را دوره اعتدال بدانید که چه در دوره سازندگی که کار به شورش های اجتماعی در چندین شهر کشور کشید و چه در دوره اصلاحات به خصوص نشانه هایی از اعتدال پیدا نمی کنید. با این نشانه سازی چگونه میتوان مفهومی به نام اعتدال را در ذهنیت اجتماعی نمایندگی کرد؟
همچنین باید به این مسئله توجه داشت که اداره کنندگان این 8 سال براساس رای اعتراضی مردم به 16 سال گذشته بر سر کار آمده بودند و بنابراین نمی توان گفت که مردم از اعتدال به افراط گری چرخش کرده بودند. در واقع روحانی در انتخابات به لحاظ کنش های کلامی و غیر کلامی نشان هایی را به جامعه نداد که مسئله اعتدال را در ذهن آنها برجسته کند.
آراء روحانی شامل سه بخش ایدئولوژیک، سیاسی و عاطفی است
*ترکیب آراء روحانی در این انتخابات چگونه بوده است؟
آراء روحانی سه بخش دارد. بخشی از این آراء جنبه ایدئولوژیک، سیاسی و عاطفی دارد و این آرائی است که مربوط به بدنه اصلاح طلبان است؛ چرا که این گروه یک آراء تثبیت شده ایدئولوژیک داشتند که در این انتخابات به واسطه حمایت آقای خاتمی و کنار رفتن عارف به روحانی داده شد.
قبل از مناظره سوم سهم قالیباف از آراء طبقه متوسط شهری بیشتر از روحانی بود
*این بخش از آراء اصلاح طلبان را نمی توان آراء گفتمانی نامید؟
نه آراء گفتمانی نیست، آراء ایدئولوژیکی و سیاسی است؛ چراکه آراء گفتمانی باید کلیت فضای جامعه را دربر بگیرد. این آراء ایدئولوژیک اصلاح طلبان یک آراء تثبیت شده است و یک پایگاه اجتماعی تثبیت شده دارد بنابراین فرقی ندارد که کاندیدا چه کسی باشد می خواهد معین باشد، موسوی باشد یا روحانی یا عارف ؛اما آراء گفتمانی علاوه بر این پایگاه تثبیت شده را در بر می گیرد.
بخش دوم آراء روحانی مربوط به طبقه متوسط شهری است که این طبقه یک جمعیت بسیار بزرگی در ایران دارد که در سال های اخیر نیز بر تعداد آنان افزوده شده است. آراء این قشر در انتخابات 92 بین اصلاح طلبان و قالیباف حالت مشاع داشت و این آراء پایگاه اختصاصی هیچکدام از آنان محسوب نمی شد و هر دو قابلیت و توان برداشت از این آراء را داشتند. قبل از مناظره سوم (مناظره سیاسی) سهم قالیباف از این آراء بیش از آقای روحانی بود، اما در مناظره سوم که یک نقطه عطفی در انتخابات بود، مساله ای مورد چالش قرار گرفت که دغدغه طبقه متوسط شهری بود که آن هم مساله آزادی است.
چالش مناظره سوم میان روحانی و قالیباف پیرامون آزادی شکل گرفت
در واقع طبقه متوسط شهری دو دغدغه دارد، که یکی از این مطالبات و دغدغه ها رفاه طلبی و ارتقاء سطح توانایی های اقتصادی است؛ به نوعی جاه طلبی اقتصادی هم میشود گفت و دغدغه بعدی آن مساله آزادی است. طبقه شهری به یک سطحی از توانایی ها رسیده و نیازهای ضروری و متعارفش تامین شده و الان می خواهد از مازاد درآمد و آن پس اندازی که دارد، استفاده کند بنابراین مساله آزادی برایش مهم می شود. در مناظره سوم چالش پیرامون مسئله آزادی شکل گرفت و در واقع تک واژه بحث گازانبر و نزاع میان روحانی و قالیباف پیرامون آزادی، فضا را به نفع روحانی رقم زد؛ بنابراین برداشت روحانی از آراء این طبقه بیشتر شد.
بخش سوم آراء روحانی به روستاها و مناطق محروم برمی گشت که تا روزهای
پایانی انتخابات روحانی را به عنوان نامزد نهایی خود انتخاب نکرده بودند،
اما با فضا و موج سیاسیای که به واسطه کنار رفتن عارف، حمایت خاتمی و
مخصوصا حمایت هاشمی که یک نوع شهرت در آن طبقه اجتماعی داشت ایجاد شد ،
زمینه ای را فراهم کرد که آراء به سمت روحانی سوق پیدا کند.
*در مورد بخش سوم ترکیب آراء روحانی یک ملاحظه ای وجود دارد و آن
این است که حمایت های هاشمی و خاتمی از روحانی مربوط به دو سه روز آخر
نبود؛ درست است که بیانیه ای صادر نشد اما از همان روز اول مشخص بود که
کاندیدای آقای هاشمی روحانی است. بعد از رد صلاحیت ها و حتی قبل از احراز
صلاحیت ها که هنوز ورود هاشمی به انتخابات محرز نبود و این پیام به طبقات
جامعه و حالا به گفته شما قشر پایین و روستایی منتقل شده بود. اما در آن
زمان نمی بینیم که به روحانی اقبال قابل توجهی وجود داشته باشند. در آن
زمان روحانی حدود 3 درصد و عارف هم حدود 7 الی 8 درصد آراء را در نظرسنجی
ها داشتند. یعنی اگر این فرضیه شما درست باشد جامعه از قبل این پیام را
دریافت کرده بود اما اقبال نسبت به روحانی از اول شکل نگرفته بود. علتش
چیست؟
اولا حمایت افراد به تنهایی کافی نیست همچنانی که همین حمایت ها از معین
در سال 84 و شدیدتر از سال 92 از موسوی در سال 88 شد اما کارگر نیفتاد.
روحانی باید یک ظرفیت هایی را از خود نشان دهد تا نظر ذهنیت اجتماعی را
نسبت به خودش جلب کند و بعد از آن، حمایت ها موثر واقع می شود. اینکه می
گویم روحانی پیروز سیاست ورزی بود، معنایش همین است. روحانی تلاش کرد این
تلاقی را در ذهنیت اجتماعی بوجود بیاورد که من قادر هستم و توانایی این را
دارم که مشکلات کشو ر را حل کنم. چرا که در نظرسنجی ها قبل از انتخابات دو
مساله اساسی مدنظر مردم بود، یک حل مشکلات اقتصادی و دیگری حل مشکلات روابط
خارجی.
روحانی تصویری از خودش به مردم نشان داد که این سطح توانایی در نظر مردم پذیرفته شد. و قبل از کنار کشیدن عارف از انتخابات، روحانی در نظرسنجی ها 15 تا 14 درصد از آراء را دارد و بعد از قالیباف دوم است؛ بنابراین توانسته یک فاصله ای را طی کند و مقبولیتی را بدست آورد. بعد از آن است که حمایت های هاشمی و خاتمی هم پشت او قرار می گیرد و می تواند یک موج اجتماعی ایجاد کند. یعنی شوک های پشت هم و پیاپی به فضای انتخابات وارد می کنند و در واقع زمینه را برای پذیرش روحانی در فضای اجتماعی بالا می برند.
مسئله ای دیگری که باید توجه داشت این است که بعد از عدم احراز صلاحیت هاشمی در انتخابات، فضای غالب حامیان خاتمی و هاشمی حضور فعال در انتخابات به این معنا که بخواهند نامزدی در انتخابات مورد حمایت رسمی قرار بدهند نبود. آنها اتفاقا رای چندانی برای عارف و روحانی قایل نبودند(برای هر کدام حدود 1 تا 2 میلیون) و حمایت خود را از آنها موجب ضایع شدن خود و اصلاحات می دانستند و بنابراین هواداران خود را برای رای دادن به آنها ترغیب و بسیج نکرده بودند. این سیاست ورزی روحانی بود که توانست موانع حمایت آنها را بردارد و ریسک حمایت آنها از خود را کاهش و بدنه اجتماعی متعلق به این جریانات را برای رای دادن به خود متقاعد کند که عمده نیز در هفته آخر و در مناظره سوم رخ داد.
کسی که به عنوان نماینده دولت در انتخابات شناخته شد دچار نابلدی و ناتوانی در سیاست ورزی بود
ضمن اینکه عنصر مهمتر که موجب می شود روحانی در مناطق روستایی و محروم رای می آورد این است که کسانیکه ظرفیت و مزیت نسبی نسبت به دیگران برای جذب رای این قشر را داشتند، در انتخابات حاضر نبودند. یعنی از جناح دولت یک کاندیدایی که تام و تمام در انتخابات باشد، حاضر نبود و دوم آنکه کسی هم که بعدها به عنوان نماینده دولت شناخته شد، به دلیل ناتواناییها و نابلدی های سیاسی نتوانست این مزیت های نسبی را وارد گفتگو و دیالوگ کند و توانایی های خودش را در آن بروز دهد، بنابراین یک خلائی در این قشر ایجاد شد و آن خلاء با فضای سیاسی و اجتماعی ای که روحانی توانست ایجاد کند پر شد.
چسبندگی آراء روحانی پایین و شکننده است
بنابراین چسبندگی آرایی که به روحانی داده شده پایین است، آراء روحانی از نظر کیفی شکننده است چون گفتمانی نیست. در مسیر سیاست ورزی رخ داده و قابل کنده شدن است. حتی آرائی که به صورت ایدئولوژیک به آن داده شده بود، چون روحانی مطلوب جریان اصلاحات محسوب نمی شود و اگر آن جریان برای پیروزی در انتخابات چهره دیگری داشته باشد به راحتی از روحانی عبور می کند.
طبقه شهری هم به واسطه یک ارتباط ایدئولوؤیک و عاطفی به روحانی رای نداده است و همچنان که این قشر از قالیباف عبور کرد و به سمت روحانی رفت عبور از روحانی به سمت کس دیگر هم برایش قابل تصور است. آراء بخش روستایی هم همین گونه است. یعنی آراء روحانی در خلاء جریانی که مزیت نسبی در آنجا داشت، شکل گرفت؛ چراکه مشارکت این قشر در انتخابات قطعی است ولو اینکه نماینده ای در انتخابات نداشته باشد و اگر نماینده اش در انتخابات نباشد اولویت هایش تغییر می کند. مثلا یعنی اگر کسی مثل احمدی نژاد در انتخابات بود، آن قشر آراءاش به سمت او تمایل بیشتری داشت اما حال که در انتخابات حاضر نیست، فردی هم که می تواند به صورت نسبی حضور داشته باشد و نماد دولت باشد ناتوان است، بنابراین یک خلاء بوجود می آید و این خلاء در سه چهار روز آخر پر می شود. بنابراین این آراء شکننده است؛ چرا که اگر کس دیگری با ظرفیت های بالاتر و تازه بیاید این آراء به او تعلق می گیرد.
روحانی هیچ عقبه سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک ندارد
*با توجه به تحلیلی که ارائه دادید ، این آرایی که روحانی کسب
کرده مربوط به خودش نیست و شکننده است؛ لذا به گفته شما ممکن است از روحانی
عبور کند. بنابراین می توانیم متصور باشیم که روحانی در دولت آینده اش با
بحران عدم مشروعیت و یا شکل گیری جریان های مقابل دولت مواجه شود؟
مسیری که روحانی در انتخابات طی کرد، نشان داد که یک سیاست مدار حرفه ای
است و انتخابات روی کانون بلدی یا نابلدی سیاست چرخید. اما از اینجا به بعد
روحانی به یک خط بالاتری از سیاست ورزی احتیاج دارد تا بتواند شرایطش را
تثبیت کند، چراکه هیچ عقبه سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک و عاطفی مربوط به
خود که علامت موجودیت سیاسی یک شخصیت سیاسی است را ندارد که بتواند در
هماوردیهای سیاسی و اجتماعی طرفیت او را برعهده بگیرد.
سه نیروی فشار به روحانی/ مطالبات اقتصادی مردم، مطالبات سیاسی اصلاح طلبان، مطالبات اصولگرایان
علاوه برشکنندگی، آراء، روحانی زیر فشار چندین نیروی متعارض است یکی از آن نیروها، مطالبات اقتصادی مردم است که این مطالبات نیز عمومی و فراگیر است و این مطالبه در کوتاه مدت هم راه حل داخلی ندارند. نیروی دوم مربوط به مطالبات سیاسی و فرهنگی جریان اصلاحات است؛ چراکه آنان یک مطالبات سیاسی و فرهنگی دارند و کانون آن نیز مسئله آزادی است.
نیروی سومی دیگری وجود دارد که مربوط به مطالبات و خواسته های هواداران رقبای روحانی است که اینها نیز عدد بزرگی اند و هم وزن خود روحانی آنها هم از پایگاه اجتماعی برخوردار هستند، نکته بعدی هم این است که روحانی خود هم صاحب یک دیدگاهی است که لزوما با این سه جریان مطابقت ندارد و بعضا نیز یک نقاط اصطکاکی هم با آنان دارد.
تغییر رویکرد روحانی از راه حل های صد روزه به گزارش دهی صد روزه از وضعیتی که تحویل گرفته است، به خوبی دغدغه ها و نگرانی های وی و حامیانش را برای تثبیت آراء شکننده اش نشان می دهد. به نظر من اولویت یکسال آینده روحانی تثبیت و تعمیق و در صورت امکان توسعه این آراء شکننده است. بنابراین کار سیاسی برای روحانی دست کم به اندازه کار اقتصادی در اولویت یکسال آینده است.
هدف روحانی از گزارش دهی 100 روزه تیره و تار نشان دادن وضعیتی است که تحویل گرفته است
*ربط این تغییر رویکرد با هدف تثبیت آراء روحانی چیست؟
روحانی با این تغییر رویکرد و تمرکز بر روی گزارش دهی 100 روزه از وضعیت موجود به دنبال این است که با تیره و تارتر نشان دادن وضعیتی که تحویل گرفته است اولا به ذهنیت منفی از این دوره عمق ببخشد به طوری که وضعیت دولت وی در هر شرایطی در ذهن جامعه بر آن دوران ترجیح داشته باشد و از سوی دیگر با تعمیق ذهنیت منفی از وضعیت دولت احمدی نژاد، انتظارات از دولت خود را تعدیل و سطح توقعات را پایین بیاورد تا در صورت ناتوانی در تحقق رضایت بخش مطالبات مردم، جامعه از او عبور نکند. ثالثا برای تحقق وعده های خود زمان پس انداز کند و دیر کرد در عمل به وعده ها را توجیه نماید.
اعتدال یک شعار خنثی است و ما به ازای گفتمانی ندارد
*بنابراین شعار اعتدال را هم نمی تواند محقق سازد؟
شعار اعتدال یک شعار خنثی ای است و هیچ مابه ازای سیاسی- اجتماعی ندارد،
مانند شعار فراجناحی است. آیا شما می توانید به لحاظ اجتماعی بگویید
فراجناحی یعنی چه؟ بنابراین به طور طبیعی اعتدال موضوعیت و مابه ازای
گفتمانی ندارد. چرا که کسی خودش را افراطی نمی داند که کسی دیگری بخواهد
بگوید من طرفدار اعتدال هستم و همه معتقدند دیدگاه معتدل، دیدگاهی است که
ما داریم.
*اعتدال به عنوان یک گفتمان مطرح نیست به عنوان یک روش اجرایی مطرح شده است.
باید ببینیم تعریف اعتدال چیست؟ اعتدال یک مابه ازای اجتماعی ندارد. مثلا وقتی می گوییم اصولگرایی یک بدنه اجتماعی به ذهن ما می آید. یک دغدغه ها، شعارها و اولویت هایی به ذهن ما می آورد یا هنگامی که می گوییم اصلاح طلبی، همین گونه است، اما وقتی می گوییم اعتدال، چیزی به لحاظ اجتماعی به ذهن ما نمی آید.
آراء روحانی با سیاست ورزی بدست آورده و با سیاست ورزی هم می شود این آراء را از وی پس گرفت
*می توانیم به دلیل این عدم مشروعیت ها به تعبیر آقای حجاریان بگوییم که روحانی یک رئیس جمهور چهار ساله باشد؟
این مسئله به سیاست ورزی اش بر می گردد که چگونه بتواند این عناصر را پیش
ببرد، من حتی اعتقاد دارم اگر انتخابات یکسال دیگر برگزار شود شما می
توانید یک نتایج متفاوتی از آنچه که 24 خرداد رخ داد ببینید. آرائی که
روحانی بدست آورده آراء گفتمانی نیست، آراء گفتمانی، عمیق است وقتی سال 84
می آیید در فضای اجتماعی و بین مردم روح گفتمان احمدی نژاد یعنی مساله
عدالت را حس می کنید و یا در دوم خرداد همین گونه است. بنابراین در دور
بعدی انتخابات آراء احمدی نژاد و خاتمی نه تنها کم نمی شود بلکه به آن
اضافه تر هم می شود، اما آراء روحانی شکننده است و با سیاست ورزی بدست
آورده و با سیاست ورزی هم می شود این آراء را از وی پس گرفت و این بستگی به
نوع سیاست ورزی رقبای او دارد. اگر رقبای روحانی همان مشی ای را که در
انتخابات 92 داشتند بخواهند ادامه دهند، باز این یک فرصت برای روحانی محسوب
می شود و اگر سیاست ورزی درستی داشته باشند این آراء قابل کندن است.
سخنگوی پایداری میگوید اگر روحانی مواضع را از اول نشان می داد به او رای میدادیم این یعنی نابلدی و ناشی گری سیاسی
*البته شاید نیاز به سیاست وریزی هم نباشد و با توجه به جریان
انتقادی که با هر نیتی در مقابل دولت روحانی شکل می گیرد و از آنطرف هم
نداشتن حامیان جدی گفتمانی موجب می شود مشروعیتش را از دست بدهد.
اما تا یک حدی به تصمیمات سیاسی درست گرفتن و کیفیت فکر کردن هم بستگی
دارد؛ مثلا بعد از انتخابات اصولگرایان بیایند بگویند اصلاح طلبان پیروز
انتخابات نشدند و بعد بگویند اعتدال انتخابات را برده است و حتی جلوتر
بروند و بگویند اصلا اصولگرایی انتخابات را برده است، حتی رادیکال ترین این
جریان نسبت به روحانی که جبهه پایداری است سخنگویش می گوید اگر روحانی این
مواضع را از اول نشان می داد ما به او رای میدادیم این یعنی نابلدی و
ناشی گری سیاسی که در صفحه شطرنج سیاست پیشاپیش بازی را واگذار کرده است.
روحانی مدافع دوران سازندگی و اصلاحات است، واقعیت روحانی در انتخابات مخرج مشترک این دو دوره در برابر دوره هشت ساله احمدی نژاد است اما وقتی می گویید اعتدال در انتخابات برده معنایش چیست؟ یعنی افراط شکست خورده بنابراین اصولگرایان خود را در موضع افراطی گری قرار می دهند، آنها هم تلاششان این است که بعد از انتخابات برای حفظ، تثبیت و تقویت این آراء، برای اعتدال یک فضای گفتمانی بسازند و نتیجه این گفتمان سازی چه می شود؟ طرف مقابل در حوزه افراط قرار می گیرد. بنابراین زمینه بازگشت به سیاست و قدرت طرف مقابلش را با برچسب افراط منتفی می سازند و یا حداقل تضعیف و محدود می کنند.
کسی که انگ افراطی گری و افراط به آن خورد بازگشتش به سمت قدرت ضعیف می شود. به اضافه اینکه جریان اصلاحات از اینکه شخصی مثل روحانی نماینده جریان اصلاح طلب نشود استقبال می کند چرا که در این چهار سال دیگر آن جریان پاسخگوی رفتار روحانی نخواهد بود، اگر روحانی به هر دلیلی کارش افت پیدا کند آلترناتیو این دولت، اصلاحات می شود و این یعنی بازی دو سر برد و رقبای روحانی کاملا از مسیر خارج می شوند. به اضافه اینکه آنان با یک مشکل دیگری هم با پیروزی روحانی روبرو هستند و آن احیای نسبی احمدی نژاد است.
با پیروزی روحانی احمدی نژاد می تواند خود را برای بازگشت مجدد بازسازی کند
اگر اصولگریان می توانستند انتخابات را ببرند احمدی نژاد در حاشیه قرار می گرفت. اما امروز احمدی نژاد می تواند خود را بازسازی کند، چون روحانی مخرج مشترک دوران سازندگی و اصلاحات است و این دولت هم نسبت به دو موضوع و مطالبه اصلی جامعه ضعف دارد. یکی مسئله عدالت است و دوم توده عمومی مردم. چرا که سازندگی و اصلاحات گفتمان نخبه گرا هستند و احمدی نژاد مزیت هایش همین دو موضوع است؛ بنابراین از جمله کسانی که می تواند منتقد گفتمان حاکم باشد، احمدی نژاد است که کار را برای اصول گرایان سخت تر میکند.
اصولگرایان شکست سیاست ورزی خورده اند نه شکست گفتمانی
* با توجه به تحلیلی که از شرایط انتخابات برشمردید جمعبندی شما از دلایل شکست اصولگرایان در این انتخابات چیست؟
اصولگرایان در این انتخابات شکست سیاست ورزی خورده اند نه شکست گفتمانی. شکست سیاست ورزی یعنی اگر همین فضای انتخاباتی بود و همین کاندیداهایی که جریان اصولگرایی را نمایندگی می کردند، از یک کنش سیاسی بهتری برخوردار بود نتیجه انتخابات فرق می کرد.
کنش های سیاسی آن طرف را ببینید روحانی محدودیتش زیاد است. وی یک چهره شناخته شده اجتماعی نیست و هیچ مابه ازای بیرونی ندارد. یک پایگاه اجتماعی تثبیت شده ندارد، کسانی که می خواهند از او حمایت کنند با چالش روبرو هستند. مثلاً خاتمی می خواهد از کسی که اصلاح طلب نیست حمایت کند و علاوه بر آن باید یک کانددیدای اصلاح طلب را که در انتخابات حضور دارد کنار بگذارد و این کار مشکلی است که بدنه اجتماعی را قانع کند تا از یک کاندیدای غیر اصلاح طلب حمایت کنند. آقای هاشمی هم که می خواهد از روحانی حمایت کند با مشکلاتی مواجه است چرا که در انتخابات از صلاحیت افتاده و آمدنش به فضای انتخابات یعنی اینکه ساز و کار انتخابات و تصمیمی که برای او گرفته شده است را قبول دارد و دیگر آنکه معلوم هم نیست که روحانی انتخابات را ببرد چون پیش بینی آنها بعد از رد صلاحیت هاشمی حدود دو میلیون رای برای روحانی بود و حتی قبل از ورود هاشمی به انتخابات جریان کارگزاران که نزدیک ترین جریان به روحانی است نسبت به وی خوش بین نبودند؛ بنابراین کاندیدای دیگری به نام جهانگیری را طرح می کند به عنوان کاندیدایی که بیشتر می تواند ظرفیت آنان را نمایندگی کند. آن چیزی که محدودیت های روحانی را برطرف کرد سیاست ورزی وی بود، روحانی یک امتیاز بالقوه داشت و آن این بود که در طرف مخالفت با وضع موجود قرار گیرد برای اینکه تلقی مردم از وضع موجود منفی بود و این کار آسانی نیست تا بتوانیم در مدت 20 روز چنین ظرفیت اجتماعی از خودتان به وجود بیاورید.
نتیجه انتخابات محصول دو قطبی روحانی-قالیباف بود نه روحانی-جلیلی
*با وجود آنکه دیگر کاندیدای عرصه انتخابات نیز مخالف وضع موجود بودند و سیاست های دولت فعلی را به چالش کشیدند و از طرفی نیز چهره های شناخته شده تری نسبت به روحانی بودند، چرا نتوانستند چنین ظرفیت اجتماعی را ایجاد کنند؟
روحانی تمام ادبیاتش مخالفت با وضع موجود است و یک تهاجم همه جانبه نسبت به وضع موجود داشت. حتی نسبت به مجری و کسی که در اتاق فرمان بود و از طریق گوشی سوال می کرد چراکه می خواست ثابت کند من مخالف وضع موجودم و این استراتژی روحانی بود. این رویکرد را در فیلم انتخاباتی اش می بینیم.
این استراتژی روحانی در مناظره سوم به صورت جدی تر شکل می گیرد. اتفاقاً بر عکس دیدگاه ساختارگرا که نتیجه انتخابات را تنها محصول تلقی منفی جامعه از وضع موجود می داند؛ آنهم وضع منفی اقتصادی، تغییرات انتخابات در مناظره اقتصادی رخ نداد اگر آن تحلیل درست بود فضای شکل گیری آرا به نفع روحانی باید در مناظره اقتصادی رخ می داد، اتفاقاً حول وحوش مسایل روابط خارجی و مسایل هسته ای هم شکل نگرفت؛ بلکه حول و حوش مساله آزادی شکل گرفت و اتفاقاً میان جلیلی و روحانی شکل نگرفت، بین قالیباف و روحانی شکل گرفت. شما همواره باید بدانید که وقتی وضع موجود یک اقتضائی دارد مثلا مشکلات اقتصادی شما با همان اقتضا نمی توانید وارد انتخابات شوید باید با یک نماد فراگیرتر وارد صحنه شوید.
واژه گازانبر برگ برنده روحانی در انتخابات بود
*البته خیلی ها اعتقاد دارد تضارب آراء میان روحانی و جلیلی شکل گرفت، بخصوص بر سر روابط خارجی و مذاکرات هسته ای و پیروزی روحانی در را نتیجه ورود جلیلی به عرصه انتخابات می دانند.
نقطه عطف انتخابات در مناظره سوم بین قالیباف و روحانی است؛ یعنی مسئله گازانبر، ادبیات گازانبر در فضای اجتماعی مطرح می شود و یک موج اجتماعی پیدا می کند. اتفاقاً مثلاً وقتی مساله اصلی کشور سیاست خارجی و اقتصادی است با این دو عنوان نمی توانیم به طور مستقیم با جامعه حرف بزنیم باید چیزی طرح کنید که فراتر از این باشد. مثلاً انتخابات دوم خرداد 76 نیاز اصلی جامعه مساله اقتصادی و تورم 50 درصدی است ولی خاتمی با شعار آزادی آمد و آن آزادی به عنوان نماد مخالفت با وضع موجود قرار گرفت.
در انتخابات 92 هم دیالوگی که بین قالیباف و روحانی طی شد توانست روحانی را در مخالفت با وضع موجود تثبیت کند و او را نسبت به قالیباف در مخالفت با وضع موجود برتری دهد. در حالی که قالیباف هم می توانست و این استعداد را داشت که در طرف مخالفت با وضع موجود خود را تثبیت کند چون هیچ ارتباطی به دولت 8 ساله نداشت. حتی نوعی چالش هم با آن داشت و به اضافه اینکه با ما قبل این دولت هم ارتباطی نداشت ولی قالیباف از سیاست ورزی ضعبف تری نسبت به روحانی برخوردار بود.
رقابت 4 کاندیدای اصولگرا با یک کاندیدا با عقل سیاسی جور در نمیآید
روحانی روز دوشنبه قبل از کنار رفتن عارف آراءاش در نظرسنجی ها 15 درصد است و در عرض 4-5 روز این 15 درصد به 50 درصد رسید. کنار رفتن عارف یک عمل سیاسی است، آرای عارف کاملاً منتقل می شود به روحانی و روحانی وزن مجددی روز سه شنبه می گیرد. حمایت خاتمی و هاشمی هم یک عمل سیاسی است اما آن طرف همش نابلدی سیاسی است، یعنی 4 کاندیدای نزدیک به هم با یک کاندیدا رقابت کنند و این با عقل سیاسی جور در نمی آید. به علاوه اینکه فضای رسانه ای اصولگرا در یک نابلدی سیاسی، یک شوک به نفع روحانی در جامعه ایجاد کرد و آن هم مسئله بررسی صلاحیت مجدد روحانی در شورای نگهبان بود. این خبر این ذهنیت را در جامعه ایجاد می کند که اولا روحانی از فضای اجتماعی خوبی برخوردار است؛ بنابراین می خواهند آنرا رد کنند. ضمن اینکه این نشانه قرار گرفتن روحانی در مخالفت با وضع موجود است بنابراین جریان اصولگرا مشکلش نابلدی سیاسی است.
مشکل جریان اصولگرا مساله سیاست ورزی است
آقای قالیباف همان اشتباهی را کرد که در سال 84 انجام داده بود. سال 84 هم ائتلاف بود، او به همراه توکلی، رضایی و احمدی نژاد قرار بود ائتلاف کنند، آیا آن ائتلاف پا گرفت؟ سه نفر از آن چهار نفر کاندیدا شدند . دوباره چرا وارد ائتلاف دیگری شد؟ آیا این ائتلاف تا روز آخر یقه قالیباف را ول کرد؟ ول نکرد. مشکل جریان اصولگرا مساله سیاست ورزی است.
حضور دوپینگی اصولگرایان در انتخابات عامل شکست آنان بود/ جلیلی و ولایتی اصلا انتخابات را نمیشناختند
* دلیل این عدم سیاست ورزی در جریان اصولگرایی چیست؟ دلیلش 8 سال در قدرت بودن است؟ یا اینکه مانند حریان اصلاحات لیدر مشخص ندارد و یا وجود طیف های مختلف در این جریان است؟
دلایلش مختلف است. اما یکی از مهمترین دلایل آن، حضور دوپینگی آنها در سیاست است. بخش هایی از آنها به طور مستقیم محیط سیاسی را تجربه نکرده و یک برآورد درست و واقع بینانه ای از محیط سیاسی ندارند. مثلاً جلیلی و تا حدودی ولایتی وقتی وارد انتخابات می شود اصلاً انتخابات را نمی شناسد و هیچ برآورد درستی از انتخابات ندارد، پس چرا وارد انتخابات می شود؟ جلیلی به واسطه موقعیتی که به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی دارد و ولایتی به دلیل سوابق در وزارت خارجه دارند، وارد انتخابات شدند. وقتی وارد انتخابات شدند، آن دوپینگ برداشته می شود چون با واقعیت اجتماعی بطور مستقیم مواجه می شوند؛ بنابراین دچار مشکل میشوند.
عامل باخت قالیباف سیاست ورزی غلطش بود
* اصولگرایان در تحلیل هایشان بعد از انتخابات یکی از علت های شکست و تشتت آراء این جریان در انتخابات را ورود جلیلی و بعد از آن عدم کنار رفتنش به نفع قالیباف می دانند این موضوع را چقدر در نتیجه انتخابات موثر می دانید.
آقای قالیباف عامل باختش خودش و سیاست ورزی غلطش بود. قالیباف به سیاست ورزی خودش باخت. اگر احمدی نژاد را نرم افزار سیاست ورزی در نظر بگیریم و قالیباف را به عنوان سخت افزار و نرم افزار احمدی نژاد بر سخت افزار قالیباف سوار بود، قالیباف مانند آب خوردن انتخابات را می برد. وقتی روی کاغذ فرمول را پیاده می کنید هیچ چیزی که قالیباف انتخابات را نبرد پیدا نمی کنید. آقای جلیلی حضورش در انتخابات مسئله ساز نیست، جلیلی اگر هم سیاست ورزی بلد بود آرای خود را به صورت حداکثری میاورد. چون آرا در فضای اجتماعی متکثر است و کسی آراء قاطعی ندارد. شما فکر کنید اگر احمدی نژاد به جای جلیلی و یا حتی به جای قالیباف در انتخابات بود، آیا نتیجه انتخابات همین می شد؟ قطعا سیاست ورزی احمدی نژاد بیشتر از کاندیداهای موجود بود. بنابراین عامل سیاست ورزی مهم است نه تنها شرایط موجود، شرایط موجود ساختاری است. شرایط ساختاری مهم است اما کنش سیاست مدار هم مهم است.
چیزی به نام جریان اصولگرایی وجود خارجی ندارد/ میان جبهه پایداری و مجموعه قالیباف، مرزها خونین است
*آیا عقیده دارید قالیباف تنها کاندیدای جریات اصولگرا بود که می توانست پیروز انتخابات شود و با به تعبیر دیگری اقبالش نسبت به دیگر کاندیدا بیشتر بود؟
اگر بخواهیم روشن تر و عمیق تر بحث کنیم چیزی به نام جریان اصولگرایی وجود خارجی ندارد. چرا که وقتی از جریان صحبت میشود یعنی این که بتواند عمل سیاسی واحد انجام دهد. آیا اینان می توانند عمل سیاسی یکپارچه انجام دهند؟ میان جبهه پایداری و مجموعه قالیباف، مرزها خونین است و مرز میان آنان بحث اختلاف سلیقه و دیدگاه نیست بلکه امکان عمل سیاسی واحد میان آنان وجود ندارد و با تکثر روبرو هستند. بین مجموعه احمدی نژاد و قالیباف همین طور و بین احمدی نژاد با سایر اصول گرایان نیز همینطور شکاف و شقاق وجود دارد.
انتخابات 24 خرداد جمع اضداد بود
*یک تحلیل دیگری نیز وجود دارد که یکی از دلایل شکست اصولگرایان در انتخابات را نتیجه تلاش ها و تخریب هایی که احمدی نژاد و حلقه نزدیک به آن بر علیه اصولگرایان انجام داد می دانند. شما این عامل را تا چه اندازه در شکست اصولگرایان موثر می دانید؟
این انتخابات جمع اضداد بود. اینکه می گوییم آراء روحانی شکننده است آراء روحانی نتیجه جمعی اضداد است. یعنی 4 جریان که اصلا با هم هیچ ارتباطی در دو دهه اخیر نداشتند با هم همکاری کردند و جمع آرای آنان شد روحانی. احمدی نژاد، خاتمی ، هاشمی و ناطق اینها هر کدامشان به شکلی به روحانی خدمت کردند ولی در آینده امکان اینکه با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند وجود ندارد. اما این دلیل اصلی برای شکست اصولگرایان نیست که بگوییم چون احمدی نژاد این رفتار را در انتخابات دنبال کرد نتیجه انتخابات به ضرر اصولگرایان شد.
در این چهار سال خلاء گفتمان عدالت احمدی نژاد در جامعه ایجاد می شود
*در 4 سال آینده رفتار احمدی نژاد را چطور پیش بینی می کنید؟
با پیروزی روحانی تا حدی فضای سیاسی و اجتماعی برای احمدی نژاد بازسازی شد. اگر اصولگرایان انتخابات را می بردند احمدی نژاد از گردونه سیاست خارج می شد؛ اما امروز چون روحانی انتخابات را برده است و روحانی نیز نماینده یک دوره (سازندگی و اصلاحات) است و نه نماینده یک گفتمان خاص، بنابراین در این مدت یک خلاءای در جامعه نسبت به عدالت و توجه به توده عمومی مردم که از ویژگی های اصلی دولت احمدی نژاد و گفتمان 3 تیر بود به وجود می آید. روحانی و جریان اصلاحات هیچ یک صحبت از عدالت نمی کنند و طرفداران آنان نیز گروههای نخبه گرایانه هستند. دوران سازندگی، دوران تکنوکرات ها و بروکرات ها و دوران خاتمی نیز دوران روشنفکرهاست و احمدی نژاد نماینده عدالت و توجه به توده ها است.
صحبت از پایان احمدینژاد بیشتر یک آرزو است تا واقعیت/ با روی کار آمدن روحانی زمینه بازسازی پایگاه اجتماعی برای احمدینژاد فراهم شده است
احمدی نژاد یک خطای بزرگ در سیاست ورزی اش انجام داد و آن هم این بود که پایگاه ایدئولوژی و عاطفی خود را از دست داد. در 4 سال اخیر این بدنه ایدئولوژیک از احمدی نژاد کنده شده است و عقبه سیاسی خود را از دست داده است و یکی از مشکلات احمدی نژاد بازسازی خودش در آن پایگاه اجتماعی است که تا حدی با روی کار آمدن روحانی زمینه اش فراهم شده است. برخلاف برخی دیدگاههای کنونی احمدی نژاد همچنان به عنوان یک چهره موثر در فضای سیاسی ایران نقش آفرین خواهد بود و کسی نمی تواند او را نادیده بگیرد. این که از پایان احمدی نژاد صحبت شود بیشتر یک آرزو است تا واقعیت.
* اصولگراها باید چه در این مدت 4 سال اقدامی انجام دهند تا بتوانند شکست شان را جبران و به نوعی خود را بازسازی کنند. حلقه گم شده عدم سیاسیت ورزی اصولگرایان چیست؟ آیا احزاب و یا لیدر قوی می خواهد؟
اولین گام این است که مساله خود را با سیاست تعیین تکلیف کنند. باید تکلیف شان را با سیاست شفاف کنند. سیاست یک عرصه خطیر است که تصمیمات در آن، سرنوشت جامعه را تغییر می دهد بنابراین خطاهای سیاسی فاجعه بار است. ممکن است کسی در کار سدسازی، عمرانی و کشاورزی بتواند به جمهوری اسلامی خدمت کند و در کارش هم موفق باشد اما در سیاست نمی تواند خدمت کند. خدمت به نظام انحصاراً از مسیر سیاست عبور نمی کند بنابراین باید در جریان اصولگرا یک بازنگری در نسبتش با سیاست به وجود آید. سیاست را باید بیش از اینها جدی گرفت.
مسئله مهم دیگر پاسخگو کردن دولت مستقر است. مجموعه اصولگرایان باید واقعیت دولت روحانی را به عنوان مخرج مشترک دو دوره اصلاحات و سازندگی با همه نمادهایش از خاتمی تا هاشمی به رسمیت بشناسند تا آنها را در برابر عملکرد دولت کنونی پاسخگو کنند.
ائتلاف تنها راه پیروزی اصولگرایان در انتخابات آینده است
راه حل بعدی ائتلاف است. امروز مهمترین واقعیت اجتماعی و سیاسی ایران مسئله تکثر است؛ چراکه گروه های مرجع در بحران هستند یعنی نهادهایی چون خانواده، آموزش و پرورش، دانشگاه، رسانه ملی و علی الخصوص گروهها و مجموعه های سیاسی مرجعیت خود را از دست داده اند و این بحران گروه های مرجع نتیجه اش تکثر است. در تکثر یک الزام اساسی، ائتلاف است، کسی بدون ائتلاف نمی تواند بر شرایط تکثر غلبه کند و انتخابات سال 92 نمونه ای از آن است، کدام طرف پیروز شد؟ آن طرفی که ائتلاف کرد اما این طرف ائتلاف صورت نگرفت، شما می توانید تصور کنید بدون کنار رفتن عارف، روحانی انتخابات را ببرد؟ پس در این شرایط ائتلاف یکی از ضرورت ها است و جزء چارچوب اصلی کار است. اتفاقا ائتلاف در فضای تمایز و اختلاف معنا دارد و قرار نیست کسی شبیه دیگران شود. در ائتلاف خواسته ها ی حداکثری اما غیرقابل تحقق به نفع خواسته های حداقلی اما قابل تحقق تر تعدیل میشود.
یکی دیگر از مشکلات اصولگرایان، مبنای نظری آنها برای عمل سیاسی است. در این جریان مبنای تئوریک برای کنش سیاسی دست کم مبهم و ناقص است یا به تعبیری خام و تئوریزه نشده است. بنابراین باید این توانایی را پیدا کند که نسبت به شرایط گوناگون کارآمد عمل کند.
مبنای نظری عمل سیاسی اصولگرایان یعنی "تکلیف" و "اصلح" باید تعریف شود
دو مفهوم در مبنای نظری عمل سیاسی اصولگرایان وجود دارد؛ یکی "تکلیف" و دیگری "اصلح". این دو مفهومی است که با آن کار سیاسی انجام می دهند و این دو مبنا مبهم و ناقص است بنابراین عمل سیاسی نیز به درستی انجام نمی گیرد. این مبنای نظری عمل سیاسی اصولگرایان است که باید شفاف و روشن شود.
امروز اصلح را بر مبنای ویژگی های فردی تعریف می کنند مانند تقوی، تدین و... اینها که کافی نیست، اینها ویژگی های فردی است، ما می خواهیم رئیس جمهور انتخاب کنیم پس باید فردی توانمند باشد و بتواند رای بیاورد و حداقل نیمی از جامعه را پوشش دهد پس باید بتواند توانایی حرکت در ساز و کار انتخابات را داشته باشد. اما اصلا این ویژگی ها در مبنای نظری اصولگرایان دیده نمی شود. البته ما شاهدیم که خود اصولگرایان نیز نه تنها از لحاظ عملی بلکه از لحاظ نظری هم به این امر نمی توانند پایبند باشند. مثلاً یکی از معتقدترین طبف های اصولگرایی نسبت به این مبانی نظری جبهه پایداری است ، آقای مصباح به لحاظ نظری می گوید که اگر به کسی در انتخابات برسیم که آنرا اصلح می دانیم اما رای آور نیست غلط است که برایش کار کنیم ولی این اظهارات مصباح را شاید کسی نشنیده باشد و یا رسانه ای نشده باشد. مثل بحثی که اخیرا از ایشان درباره تکلیف و نتیجه منتشر شد که دلیلش روشن نیست چرا در زمان خودش منتشر نشد.
*اتفاقا بعد از این اظهارات آیت الله مصباح با چند عضو جبهه پایداری از جمله آقای لنکرانی در این خصوص مصاحبه گرفتیم که اعتقاد داشتند این دیدگاه آقای مصباح عملی نیست و مابه ازای خارجی ندارد و تحلیلشان هم این بود که از کجا معلوم که آن کاندیدای حداکثری در رقابت با کاندیدای جناح رقیب بتواند پیروز شود؛ بنابراین چنین فرضی را درست نمی دانستند و اعتقاد داشتند تحقق آن عملی نیست.
اینطور به نظر میرسد که در مجموعه علاقه مندان و طرفداران آقای مصباح این دیدگاههای ایشان جدی گرفته نمی شود و در ظهور اجتماعی برجسته نمی شود. اما وقتی جبهه پایداری آقای لنکرانی را انتخاب کردند، آیا آقای لنکرانی از لحاظ تقوی و تدین از دیگر اعضای جبهه پایداری برتر است، آیا توانایی اداری و اجرایی اش از بقیه بهتر است؟ تنها مزیت لنکرانی نسبت به دیگر اعضای این جبهه قدرت رای اوری اش است و رای اوری لنکرانی بیشتر از دیگر اعضا است؛ بنابراین خود جبهه پایداری نیز بطور ناخودآگاه این شرط را در فرایند انتخابشان می آورد و به لحاظ عملی پایبند به این مبنای نظری نیستند و گرنه آقاتهرانی را به عنوان کاندیدا انتخاب می کردند. چرا وقتی جلیلی آمد لنکرانی در حاشیه قرار گرفت، برای آنکه قدرت رای آوری جلیلی از لنکرانی بالاتر بود.
مفهوم دوم، مفهم تکلیف است که رفرنس شان امام است. امام که می گفتند ما پایبند به تکلیف هستیم و نه نتیجه منظورشان این بود که به شرط نتیجه کاری نمی کنیم. مثلا اگر اصولگرایان ائتلاف می کردند و روحانی رئیس جمهور می شد باید می گفتیم به تکلیف عمل کردیم اما نتیجه چیز دیگری شد و دیگر به نتیجه کار نداریم. نه اینکه آن کاری که می توانستیم برای پیروزی در انتخابات انجام دهیم را انجام ندهیم و بعد بگوییم به تکلیف عمل کردیم. این نوع کار سیاسی مصداق فرمایش امام نیست.
مسئله مهم دیگر بازسازی و بازتعریفی است که جریان اصول گرا باید در ارتباط خود با جامعه و افکار عمومی خصوصا دو بخش اجتماعی یعنی طبقه متوسط شهری و نخبگان جامعه انجام دهد. روابط جریان اصول گرا با این دو گرایش اجتماعی ضعیف و پرآسبب است. طبقه متوسط شهری از دوم خرداد 76 همواره یک نقش تعیین کننده در شرایط سیاسی ایران داشته است. این طبقه بعد از انقلاب به شدت فربه و بزرگ شده است و به دلیل قرار گرفتن مجموعه ای از بورکراتها، تکنوکراتها، روشنفکران، دانشجویان و اساتید و ... در این طبقه تاثیر کیفی نیز بر فضای اجتماعی ایران دارند. جریان اصول گرا تا کنون در ارتباط با این بخش جامعه توفیق زیادی نداشته است. نوع تعامل و ارتباط با این طبقه اجتماعی در آینده جریان اصول گرا بسیار تعیین کننده است.