گروه فرهنگی مشرق - ماه مبارک رمضان در دهه اخیر برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی تبدیل به یک جشنواره غیر رسمی شده است. جشنواره ای که در آن برنامه هایی با مضامین اخلاقی و مذهبی مورد توجه قرار می گیرند. در بخش مجموعه های داستانی ماجرا جدی تر است؛ تا جایی که همه چیز به سمت تولد یک ژانر تلویزیونی پیش می رود. اما در عین حال مسیر تحول و ارتقا می تواند تغییر کند و به سمت تولید برنامه هایی بدون تحول در ساختار و تکرارهای چندین باره پیش می رود. «مادرانه» نمونه تمام عیار این تکرار است.
***از قیصر تا دن کورلئونه
دهه چهل و پنجاه شمسی در ایران، دوران اوج نوعی خاص، از قهرمانان سینمایی بود؛ ستاره هایی که با تکیه بر فضای اجتماعی روز میکوشیدند تا آنچه را که در گذشته در میان مردم با شمایل جوانمردان عیار مقبولیت داشتند در لباس کلاه مخملی ها و با خلقیات ترجمه شده روز به نمایش بگذارند. این قهرمان سازی با دو هدف عمده صورت می گرفت؛ یکی جذب حداکثری مخاطب بود و دیگری که هوشمندانه تر صورت می گرفت؛ حرکت به سوی رسیدن به نوعی زبان تمثیل تا از طریق آن بشود بسیاری از مفاهیم را که نمی شد به صورت مستقیم و سر راست به سراغ آنها رفت به نمایش گذاشت. در این میان تنها آثاری که با هدف دوم ساخته می شدند ماندگار شده و پیروان هدف اول با گذشتن دوران کلاه مخملی ها که به نام یکی از فیلم های مسعود کیمیایی یعنی «قیصر» مشهور شده بودند از صفحه خاطرات زدوده شدند. البته آثار مسعود کیمیایی هم بیشتر در دسته دوم طبقه بندی می شدند تا دسته اول.
حالا و با گذشت نزدیک به چهار دهه از آن دوران یک روند – که نمی شود بر روی آن نام جریان اطلاق کرد- به سمت گذشته در حال شکل گیری است. برخلاف دوره های قبل، این بار جریان در تلویزیون ریشه دار تر از سینما است و البته نه ریشه در مخاطب که متکی به نوستالژی بازی نویسنده های مجموعه های تلویزیونی دارد. پر کارترین و فعال ترین این طیف نویسنده ای است با نام سعید نعمت الله.
نعمت الله آنقدر بر نوستالژی کلاه مخملی ها در آثارش تاکید دارد که کار را از علاقه شخصی فراتر برده و به نوعی اعتقاد نزدیک کرده است. بر اساس آثار او این طور به نظر می رسد که نعمت الله همه کوشش خود را بر زنده نشان دادن روح و ارزش های لوطیهای دهه پنجاه معطوف کرده است و به هر روش دراماتبک میکوشد تا رگههای شخصیتی آنها را در شخصیتهایش به نمایش بگذارد.
اما نکته دیگر در آثار نعمت الله نوعی تکرار است که بی محابا در همه شخصیت ها یا بهتر بگوییم تیپ های خلق شده توسط او جعل می شود. او یا به عمد این تکرار را بارها و بارها در آثارش می آورد و یا از تغییر آن عاجز است؛ در هر صورت این تکرار نشانه ای است از عدم توجه برنامه سازان به این مساله که تکرارهایی از این دست مخاطب را در بلند مدت خسته و سرخورده خواهد کرد. نعمت الله از زیر هشت تا دیوار شخصیت هایی را نوشته است که اگر فضای اطرافشان را حذف کنی و کت و شلوار تیر پیراهن سفید بر تنشان کنی و البته دستمال یزدی به دست شان بدهی تبدیل به لوطی های «رضا موتوری» و فیلمفارسی هایی از این دست می شوند. این شباهت ها در هیچ یک از سریال ها تغییر نکرده و تنها در آخرین همکاری اش که در شبهای ماه مبارک رمضان به روی آنتن رفت ظاهر ماجرا تغییر کرده است.
داستان مادرانه نشان می دهد که سعید نعمت الله نیم نگاهی هم به نمونه های ایتالیایی کلاه مخملی ها هم دارد. اما چرا مافیای ایتالیایی با شکل و شمایل اردلان تمجید باید به این سریال راه پیدا کند. در نگاه اول می شود این برداشت را مطرح کرد که او به دنبال ارائه چهره ای جدید از کلاه مخملی هایش بوده.. اما قصه ساده تر از این حرف ها است. ماجرای اردلان تمجید داستانی ساده و یک خطی است؛ مردی که نفر دوم یک مافیای خیالی است، دل خوشی از پدر خوانده ندارد و از میانه راه می خواهد به گذشته بازگردد و از خانواده خارج شود. اگر کسی تنها یکی از آثار مشهور مافیایی هالیوود را دیده باشد اولین تصویری که در ذهن او نقش می بندد همان چیزی است که طراحی اش را نعمت الله انجام داده است. عجیب تر اینکه تمام خصوصیات شخصیتی و حتی تکیه کلام ها گرته برداری شده و در نهایت برای کامل کردن شخصیت مورد نظر باید اعتیاد او به مشروب را هم ضمیمه می کردند که از قضا این یکی در تلویزیون جمهوری اسلامی امکان نمایش ندارد؛ برای حل این مشکل هم قوطی ها مشهور مشروب را که شکل کتابی داشتند و در فیلم های مافیایی دهه های گذشته هالیوود به وفور دیده می شدند به بطری شربت معده! با همان شکل و شمایل تبدیل کرده و شخصیت را کامل می کنند.
باقی داستان به صورت تمام و کمال بر همین شخصیت کپی برداری شده استوار می شود. حتی شخصیت هایی مانند فرزاد را هم می توان در همان دست فیلم ها پیدا کرد. و در نهایت با اضافه کردن شخصیت هایی سطحی و بی محتوایِ به اصطلاح معنوی کار برای پخش در ماه مبارک رمضان آماده می شود.
***کارگردانی هندی در خدمت داستان فیلم فارسی
کارگردانی ضعیف جواد افشار در کنار شخصیت های سطحی و تکراری سعید نعمت الله همه چیز را برای ساخت یک سریال ناموفق در شبکه سوم سیما آماده کرد. گره های داستانی که قرار بود قصه را تا انتها به پیش ببرد در مقاطع غیر قابل دفاع بارها تکرار می شد و در مقابل واکنش های ضعیف شخصیت ها نسبت به رخداد ها، مادرانه را -با عرض پوزش- به یک افتضاح تلویزیونی تبدیل کرد که البته در برخی مقاطع مایه های دراماتیک را در خود داشت.
***بحران مالی جام جم، موسسه عسکریه و تبلیغات مادرانه بازرگانی
بحران مالی جام جم که از ربع پایانی سال گذشته به صورت آشکار خود را به رخ برنامه سازان شبکه های مختلف سیما کشید؛ اگر چه توسط مدیران رسانه ملی تا به امروز پنهان شده است اما در برنامه های ماه رمضانی صدا و سیمای جمهوری اسلامی می شد ردپایش را به وضوح دید. بسیاری از تولیدات رسانه ملی از ابتدای سال جاری به دلیل نبود بودجه متوقف شده است و تنها برنامه های روتین و استودیویی همچنان با امکانات موجود تولید و پخش می شود. کار به جایی می رسد که مدیران سازمان به صورت کلی به بسیاری از تهیه کنندگان و مدیران گروه های برنامه سازی اعلام می کنند که برای تولید آثارتان متکی به مشارکت های برون سازمانی شوند.
مساله بحران مالی آنقدر بالا می گیرد که حتی برنامه های نمایش که بسیار مورد توجه مدیران رسانه ملی است؛ در ماه رمضان به سراغ مشارکت می روند و این گونه است که حضور گل درشت بعضی از این شرکا مانند موسسه عسکریه را در سریال ها میبینیم. این شرکا به حضور در تیتراژ قناعت نمی کنند و حتی ترجیح می دهند در برخی سکانس های حتی بی ربط خود را جای دهند. اگر چه این وضعیت جدیدی نیست و اولین بار هم نیست که برنامهای با مشارکت ساخته شده است. اما تجربه نشان داده است که در مواردی که بیشتر هزینه یک برنامه از طریق مشارکت پرداخت می شود اولین چیزی که ضربه می پذیرد محتوای اثر است.
در ساختاری که همه چیز به سمت ساخت برنامه و رساندن آن به آنتن، آن هم با کمترین هزینه در حرکت است؛ وقتی برنامه ساز خیالش از تامین مالی راحت باشد به جای اینکه به بالا بردن کیفیت بیاندیشد تلاشش را بر روی زودتر به اتمام رسیدن کار متمرکز می کند. دریافت این نکته اگر تنها نتیجه سریال مادرانه باشد؛ باید دست پخت جواد افشار و سعید نعمت الله را تولیدی موفق ارزیابی کنیم.
***از قیصر تا دن کورلئونه
دهه چهل و پنجاه شمسی در ایران، دوران اوج نوعی خاص، از قهرمانان سینمایی بود؛ ستاره هایی که با تکیه بر فضای اجتماعی روز میکوشیدند تا آنچه را که در گذشته در میان مردم با شمایل جوانمردان عیار مقبولیت داشتند در لباس کلاه مخملی ها و با خلقیات ترجمه شده روز به نمایش بگذارند. این قهرمان سازی با دو هدف عمده صورت می گرفت؛ یکی جذب حداکثری مخاطب بود و دیگری که هوشمندانه تر صورت می گرفت؛ حرکت به سوی رسیدن به نوعی زبان تمثیل تا از طریق آن بشود بسیاری از مفاهیم را که نمی شد به صورت مستقیم و سر راست به سراغ آنها رفت به نمایش گذاشت. در این میان تنها آثاری که با هدف دوم ساخته می شدند ماندگار شده و پیروان هدف اول با گذشتن دوران کلاه مخملی ها که به نام یکی از فیلم های مسعود کیمیایی یعنی «قیصر» مشهور شده بودند از صفحه خاطرات زدوده شدند. البته آثار مسعود کیمیایی هم بیشتر در دسته دوم طبقه بندی می شدند تا دسته اول.
حالا و با گذشت نزدیک به چهار دهه از آن دوران یک روند – که نمی شود بر روی آن نام جریان اطلاق کرد- به سمت گذشته در حال شکل گیری است. برخلاف دوره های قبل، این بار جریان در تلویزیون ریشه دار تر از سینما است و البته نه ریشه در مخاطب که متکی به نوستالژی بازی نویسنده های مجموعه های تلویزیونی دارد. پر کارترین و فعال ترین این طیف نویسنده ای است با نام سعید نعمت الله.
نعمت الله آنقدر بر نوستالژی کلاه مخملی ها در آثارش تاکید دارد که کار را از علاقه شخصی فراتر برده و به نوعی اعتقاد نزدیک کرده است. بر اساس آثار او این طور به نظر می رسد که نعمت الله همه کوشش خود را بر زنده نشان دادن روح و ارزش های لوطیهای دهه پنجاه معطوف کرده است و به هر روش دراماتبک میکوشد تا رگههای شخصیتی آنها را در شخصیتهایش به نمایش بگذارد.
اما نکته دیگر در آثار نعمت الله نوعی تکرار است که بی محابا در همه شخصیت ها یا بهتر بگوییم تیپ های خلق شده توسط او جعل می شود. او یا به عمد این تکرار را بارها و بارها در آثارش می آورد و یا از تغییر آن عاجز است؛ در هر صورت این تکرار نشانه ای است از عدم توجه برنامه سازان به این مساله که تکرارهایی از این دست مخاطب را در بلند مدت خسته و سرخورده خواهد کرد. نعمت الله از زیر هشت تا دیوار شخصیت هایی را نوشته است که اگر فضای اطرافشان را حذف کنی و کت و شلوار تیر پیراهن سفید بر تنشان کنی و البته دستمال یزدی به دست شان بدهی تبدیل به لوطی های «رضا موتوری» و فیلمفارسی هایی از این دست می شوند. این شباهت ها در هیچ یک از سریال ها تغییر نکرده و تنها در آخرین همکاری اش که در شبهای ماه مبارک رمضان به روی آنتن رفت ظاهر ماجرا تغییر کرده است.
داستان مادرانه نشان می دهد که سعید نعمت الله نیم نگاهی هم به نمونه های ایتالیایی کلاه مخملی ها هم دارد. اما چرا مافیای ایتالیایی با شکل و شمایل اردلان تمجید باید به این سریال راه پیدا کند. در نگاه اول می شود این برداشت را مطرح کرد که او به دنبال ارائه چهره ای جدید از کلاه مخملی هایش بوده.. اما قصه ساده تر از این حرف ها است. ماجرای اردلان تمجید داستانی ساده و یک خطی است؛ مردی که نفر دوم یک مافیای خیالی است، دل خوشی از پدر خوانده ندارد و از میانه راه می خواهد به گذشته بازگردد و از خانواده خارج شود. اگر کسی تنها یکی از آثار مشهور مافیایی هالیوود را دیده باشد اولین تصویری که در ذهن او نقش می بندد همان چیزی است که طراحی اش را نعمت الله انجام داده است. عجیب تر اینکه تمام خصوصیات شخصیتی و حتی تکیه کلام ها گرته برداری شده و در نهایت برای کامل کردن شخصیت مورد نظر باید اعتیاد او به مشروب را هم ضمیمه می کردند که از قضا این یکی در تلویزیون جمهوری اسلامی امکان نمایش ندارد؛ برای حل این مشکل هم قوطی ها مشهور مشروب را که شکل کتابی داشتند و در فیلم های مافیایی دهه های گذشته هالیوود به وفور دیده می شدند به بطری شربت معده! با همان شکل و شمایل تبدیل کرده و شخصیت را کامل می کنند.
باقی داستان به صورت تمام و کمال بر همین شخصیت کپی برداری شده استوار می شود. حتی شخصیت هایی مانند فرزاد را هم می توان در همان دست فیلم ها پیدا کرد. و در نهایت با اضافه کردن شخصیت هایی سطحی و بی محتوایِ به اصطلاح معنوی کار برای پخش در ماه مبارک رمضان آماده می شود.
***کارگردانی هندی در خدمت داستان فیلم فارسی
کارگردانی ضعیف جواد افشار در کنار شخصیت های سطحی و تکراری سعید نعمت الله همه چیز را برای ساخت یک سریال ناموفق در شبکه سوم سیما آماده کرد. گره های داستانی که قرار بود قصه را تا انتها به پیش ببرد در مقاطع غیر قابل دفاع بارها تکرار می شد و در مقابل واکنش های ضعیف شخصیت ها نسبت به رخداد ها، مادرانه را -با عرض پوزش- به یک افتضاح تلویزیونی تبدیل کرد که البته در برخی مقاطع مایه های دراماتیک را در خود داشت.
***بحران مالی جام جم، موسسه عسکریه و تبلیغات مادرانه بازرگانی
بحران مالی جام جم که از ربع پایانی سال گذشته به صورت آشکار خود را به رخ برنامه سازان شبکه های مختلف سیما کشید؛ اگر چه توسط مدیران رسانه ملی تا به امروز پنهان شده است اما در برنامه های ماه رمضانی صدا و سیمای جمهوری اسلامی می شد ردپایش را به وضوح دید. بسیاری از تولیدات رسانه ملی از ابتدای سال جاری به دلیل نبود بودجه متوقف شده است و تنها برنامه های روتین و استودیویی همچنان با امکانات موجود تولید و پخش می شود. کار به جایی می رسد که مدیران سازمان به صورت کلی به بسیاری از تهیه کنندگان و مدیران گروه های برنامه سازی اعلام می کنند که برای تولید آثارتان متکی به مشارکت های برون سازمانی شوند.
مساله بحران مالی آنقدر بالا می گیرد که حتی برنامه های نمایش که بسیار مورد توجه مدیران رسانه ملی است؛ در ماه رمضان به سراغ مشارکت می روند و این گونه است که حضور گل درشت بعضی از این شرکا مانند موسسه عسکریه را در سریال ها میبینیم. این شرکا به حضور در تیتراژ قناعت نمی کنند و حتی ترجیح می دهند در برخی سکانس های حتی بی ربط خود را جای دهند. اگر چه این وضعیت جدیدی نیست و اولین بار هم نیست که برنامهای با مشارکت ساخته شده است. اما تجربه نشان داده است که در مواردی که بیشتر هزینه یک برنامه از طریق مشارکت پرداخت می شود اولین چیزی که ضربه می پذیرد محتوای اثر است.
در ساختاری که همه چیز به سمت ساخت برنامه و رساندن آن به آنتن، آن هم با کمترین هزینه در حرکت است؛ وقتی برنامه ساز خیالش از تامین مالی راحت باشد به جای اینکه به بالا بردن کیفیت بیاندیشد تلاشش را بر روی زودتر به اتمام رسیدن کار متمرکز می کند. دریافت این نکته اگر تنها نتیجه سریال مادرانه باشد؛ باید دست پخت جواد افشار و سعید نعمت الله را تولیدی موفق ارزیابی کنیم.